غزل شمارهٔ ۲۷۹
یاد آن روز که از زلف گره وا میکرد
دو جهان بستهٔ آن جعد چلیپا میکرد
نظری سوی من خسته نهان میافکند
نگه حسرتم از دور تماشا میکرد
تیر مژگان به دم میزد و جانم به دعا
تبر دیگر به همان لحظه تمنا میکرد
هرچه میدید در این ملک به غارت میداد
هرچه میدید درین بادیه یغما میکرد
آتشی در دل و جان زان رخ تابان میزد
علم فتنه به پا زان قد رعنا میکرد
خویش را جمع و پریشانی دلها میخواست
گاه بر زلف گره میزد و گه وا میکرد
گاه بر مملکت عقل شبیخون میزد
گاه تاراج دل و دین بعلالا میکرد
گاه جان و تنم او ز آتش حسرت میسوخت
از ره دیده گهم غرقهٔ دریا میکرد
گاه با من ز سر لطف دمی وا میشد
گه به زعم دل من قهر بر اعدا میکرد
غمزه و قهر و عتاب و گله و عشوه و ناز
بهر صید دلم اسباب مهیا میکرد
آتشی بود چو رخساره به می میافروخت
آفتی بود چو قصد صف دلها میکرد
دل دیوانه گهی کعبه و گه بتکده بود
گاه میبست در فیض و گهی وا میکرد
عاقبت فیض چو تن داد درین بحر محیط
یافت آن گوهر معنی که تمنا میکرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یاد آن روز که از زلف گره وا میکرد
دو جهان بستهٔ آن جعد چلیپا میکرد
هوش مصنوعی: به یاد روزی هستم که آن معشوق با باز کردن گیسوانش، دو جهان را به هم متصل میکرد و زیبایی خاصی به آنها میبخشید.
نظری سوی من خسته نهان میافکند
نگه حسرتم از دور تماشا میکرد
هوش مصنوعی: چشم خستهام را به صورت پنهانی مینگرد، و من از دور به حسرت آمدن او را تماشا میکنم.
تیر مژگان به دم میزد و جانم به دعا
تبر دیگر به همان لحظه تمنا میکرد
هوش مصنوعی: چشمهایش مانند تیرهایی به قلبم میزد و من در آن لحظه با تمام وجودم دعا میکردم تا دوباره از او چیزی طلب کنم.
هرچه میدید در این ملک به غارت میداد
هرچه میدید درین بادیه یغما میکرد
هوش مصنوعی: او هر چیز که میدید در این سرزمین به تاراج میبرد و هر چیزی که در این بیابان مییافت به غارت میبرد.
آتشی در دل و جان زان رخ تابان میزد
علم فتنه به پا زان قد رعنا میکرد
هوش مصنوعی: از چهره زیبای آن معشوق، آتشی در دل و جانم شعلهور میشود و به خاطر قامت دلفریب او، فتنهای در جامعه برپا میشود.
خویش را جمع و پریشانی دلها میخواست
گاه بر زلف گره میزد و گه وا میکرد
هوش مصنوعی: او برای دلهای آشفته و نگرانش، گاهی موهایش را به هم میبافت و گاهی آنها را باز میکرد.
گاه بر مملکت عقل شبیخون میزد
گاه تاراج دل و دین بعلالا میکرد
هوش مصنوعی: گاهی عقل و منطق به شدت مورد حمله قرار میگرفت و گاهی هم دل و دین مورد غارت و سوءاستفاده قرار میگرفت.
گاه جان و تنم او ز آتش حسرت میسوخت
از ره دیده گهم غرقهٔ دریا میکرد
هوش مصنوعی: گاهی اوقات وجود و روحم از شعلههای حسرت میسوزد و از چشمانم اشک میریزد تا جایی که کاملاً در غم و اندوه غرق میشوم.
گاه با من ز سر لطف دمی وا میشد
گه به زعم دل من قهر بر اعدا میکرد
هوش مصنوعی: گاهی از روی محبت و لطف با من لحظاتی مهربان میشد، و گاه به تصور خودم با دشمنانش قهر و جدایی میکرد.
غمزه و قهر و عتاب و گله و عشوه و ناز
بهر صید دلم اسباب مهیا میکرد
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی و بازیگوشیهای تو، همه چیز را برای اسیر کردن قلب من آماده میکرد.
آتشی بود چو رخساره به می میافروخت
آفتی بود چو قصد صف دلها میکرد
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند آتش درخشانی بود که در دل میافروخت و روحها را تحت تأثیر قرار میداد. او به مانند خطری بود که به هدف قلبها حمله میکرد.
دل دیوانه گهی کعبه و گه بتکده بود
گاه میبست در فیض و گهی وا میکرد
هوش مصنوعی: دل دیوانه گاهی به کعبه (مکان مقدس) میرود و گاهی به بتکده (مکان پرستش بتها)؛ وقتهایی در حالت پر از شادی و خوبی است و وقتهایی هم در حالت باز بودن و پذیرش.
عاقبت فیض چو تن داد درین بحر محیط
یافت آن گوهر معنی که تمنا میکرد
هوش مصنوعی: در نهایت، زمانی که فیض جانش را به این دریا سپرد، آن گوهری از معنا را که همیشه آرزو داشت، پیدا کرد.
حاشیه ها
1395/05/14 11:08
امیر خواجه وندی
با سلام، به نظر می رسد بیت سوم غلط املایی دارد. مصرع اول نامفهوم است (احتمالا "بدم" اشتباه است). در مصرع دوم هم احتمالا به جای "تبر" باید "تیر" باشد.
در بیت هفتم هم واژه "بعلالا" به نظر اشتباه است.
اگر اشتباه نیست لطفا توضیح بفرمایید تا مفهوم گردد.
با تشکر