غزل شمارهٔ ۲۷۸
یاد باد آنکه اثر در دل شیدا میکرد
آن نصیحت که مرا واعظ و ملا میکرد
یاد باد آنکه مرا بود دل دانایی
عالمی کسب خرد زان دل دانا میکرد
اختیار از کف من برد کنون معشوقی
که به دل گاه گره میزد و گه وا میکرد
تاخت بر مملکت دین و دلم یکباره
آنکه صید من دل خسته تمنا میکرد
برد از دست من امروز متاع دل و دین
رفت آن کاین دلم اندیشه فردا میکرد
گو بیا کفر من دل شده بنگر ملا
آنکه از دفتر دینم ورقی وا میکرد
گو بیا حالی و بر گریهٔ من فاش بخند
که پس پردهام از پیش تماشا میکرد
بسته دید از همهسو راه رهایی بر خود
دل که گاهی هوس زلف چلیپا میکرد
ممکنم نیست ازین دام خلاصی دیگر
جاش خوش باد که از دور تماشا میکرد
دل بیچاره چو افتاد درین ورطه نخست
روز و شب ورد «متی اخرج منها» میکرد
آخرالامر به گرداب بلا تن در داد
آنکه با ترس نظر بر لب دریا میکرد
بت پرستید و برهمن شد و زنار ببست
رفت آن فیض که او دفتر دین وا میکرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یاد باد آنکه اثر در دل شیدا میکرد
آن نصیحت که مرا واعظ و ملا میکرد
هوش مصنوعی: به یاد آن شخص میافتم که با سخنانش در دل عاشق تأثیر میگذاشت و نصیحتهایی میکرد که مرا به راه راست هدایت مینمود.
یاد باد آنکه مرا بود دل دانایی
عالمی کسب خرد زان دل دانا میکرد
هوش مصنوعی: به یاد آن شخص میافتم که دلش پر از دانش بود و از آن دل آگاه، علم و خرد به دست میآورد.
اختیار از کف من برد کنون معشوقی
که به دل گاه گره میزد و گه وا میکرد
هوش مصنوعی: مجبور شدهام که تحت تأثیر معشوقی قرار بگیرم که گاهی اوقات با عشق و گاهی دیگر با بیمیلی، دل مرا به هم میزند.
تاخت بر مملکت دین و دلم یکباره
آنکه صید من دل خسته تمنا میکرد
هوش مصنوعی: ناگهان بر سر مملکت دین و دلم حملهای آورده شد، آن کسی که دل خستهام را میخواست و به دنبالم بود.
برد از دست من امروز متاع دل و دین
رفت آن کاین دلم اندیشه فردا میکرد
هوش مصنوعی: امروز چیزی از دستم رفت که هم قلبم و هم دینم را شامل میشد. زیرا دل من درگیر فکر کردن به آینده بود.
گو بیا کفر من دل شده بنگر ملا
آنکه از دفتر دینم ورقی وا میکرد
هوش مصنوعی: بیا و ببین که من چگونه از دین دست کشیدهام، ای ملا! آن کسی که وقتی ورقهای کتاب دینم را میگشوده، حالا به کفر روی آورده است.
گو بیا حالی و بر گریهٔ من فاش بخند
که پس پردهام از پیش تماشا میکرد
هوش مصنوعی: بیا و با خندهای صریح به گریهام نگاه کن، زیرا من از پشت پرده نظارهگر تو بودم.
بسته دید از همهسو راه رهایی بر خود
دل که گاهی هوس زلف چلیپا میکرد
هوش مصنوعی: از هر طرف راه فرار را بسته میدید، اما دلش در زمانی که هوس زلف چلیپا به سرش میزد، مجبور بود.
ممکنم نیست ازین دام خلاصی دیگر
جاش خوش باد که از دور تماشا میکرد
هوش مصنوعی: من دیگر هیچ راهی برای رهایی از این دام ندارم. امیدوارم که آنجا که هستی، خوشبخت و راحت باشی، چون از دور به من نگاه میکردی.
دل بیچاره چو افتاد درین ورطه نخست
روز و شب ورد «متی اخرج منها» میکرد
هوش مصنوعی: دل بیچاره که در این مشکل گرفتار شده، هر روز و شب در فکر این است که چه زمانی از این وضعیت نجات مییابد.
آخرالامر به گرداب بلا تن در داد
آنکه با ترس نظر بر لب دریا میکرد
هوش مصنوعی: در نهایت، کسی که با ترس به دریا نگاه میکرد، به گرداب مشکلات و بلاها دچار شد.
بت پرستید و برهمن شد و زنار ببست
رفت آن فیض که او دفتر دین وا میکرد
هوش مصنوعی: او به پرستش بتها رو آورد و به آیین برهمن درآمد و زنار (نوار مذهبی) بست، در حالی که آن فیضی که او را به درک دین و آیین واقعی میرساند، از دست رفت.