غزل شمارهٔ ۲۷
اگر خرند زعشاق جان سوخته را
روان بدوست برم این روان سوخته را
کشد چو شعله زحرف فراق دوست نفس
کشم بکام خموشی زبان سوخته را
زآتش دل من حرف در دهن سوزد
کسی چگونه بفهمد بیان سوخته را
خبر ببر ببر دلبر ای صبا و بگوی
سزد که رحم کنی عاشقان سوخته را
بگو زسوختگان آتشین رخان پرسند
ترا چه شد که نپرسی فلان سوخته را
زهم بپاش صبا قالبم بپاش افکن
مهل که دفن کنند استخوان سوخته را
بسوخت زآتش عشقش تنم طبیب برو
دوا چگونه توان خستگان سوخته را
فتاد آتش عشقش بدل زمن کم شد
کجا روم زکه پرسم نشان سوخته را
حدیث سوختگانست بهرخامان حیف
خبر کنید زمن همدمان سوخته را
دهان و کام و زبان سوخت زاولین سخنش
بگو به فیض به بندد دهان سوخته را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر خرند زعشاق جان سوخته را
روان بدوست برم این روان سوخته را
هوش مصنوعی: اگر معشوقان بگویند که جان سوختهای را بیاب، من این جان سوخته را با عشق به او میبرم.
کشد چو شعله زحرف فراق دوست نفس
کشم بکام خموشی زبان سوخته را
هوش مصنوعی: وقتی که درد جدایی از دوست به من فشار میآورد، مثل شعلهای میسوزم و در حالتی بیصدا نفس میکشم و به سکوت خود ادامه میدهم.
زآتش دل من حرف در دهن سوزد
کسی چگونه بفهمد بیان سوخته را
هوش مصنوعی: دل من آتشین است و کلماتم از درد آن به سوزش میآیند. چگونه میتوان انتظار داشت کسی عمق این احساس سوخته را درک کند؟
خبر ببر ببر دلبر ای صبا و بگوی
سزد که رحم کنی عاشقان سوخته را
هوش مصنوعی: ای نسیم، خبر برسان به محبوب و بگو که شایسته است بر عاشقانی که دلشان سوخته، رحم و شفقت کند.
بگو زسوختگان آتشین رخان پرسند
ترا چه شد که نپرسی فلان سوخته را
هوش مصنوعی: بگو که افرادی با چهرههای افسرده و سوخته سوال میکنند که تو چه مشکلی داری، چرا از حال و روز فلانی که به شدت آسیب دیده خبری نمیگیری؟
زهم بپاش صبا قالبم بپاش افکن
مهل که دفن کنند استخوان سوخته را
هوش مصنوعی: ای نسیم، از هم بپاش و بگذار که بدنم پراکنده شود؛ زمانی برای من نگذار که بخواهند استخوانهای سوختهام را دفن کنند.
بسوخت زآتش عشقش تنم طبیب برو
دوا چگونه توان خستگان سوخته را
هوش مصنوعی: بدن من در آتش عشق او سوخته است، ای پزشک! من به دارویی نیاز دارم که بتواند درد و رنج کسانی که در عشق سوختهاند را درمان کند.
فتاد آتش عشقش بدل زمن کم شد
کجا روم زکه پرسم نشان سوخته را
هوش مصنوعی: آتش عشق او در قلبم فروکش کرد، حالا نمیدانم به کجا بروم و از چه کسی نشانه سوختگیام را بپرسم.
حدیث سوختگانست بهرخامان حیف
خبر کنید زمن همدمان سوخته را
هوش مصنوعی: سوختگان در دل خود داستانی دارند که باید به گوش دیگران برسد. دوستانی که به داغ و سوز دل دچار هستند، میخواهم که خبر از حال آنها بدهید.
دهان و کام و زبان سوخت زاولین سخنش
بگو به فیض به بندد دهان سوخته را
هوش مصنوعی: اولین کلمهای که از او شنیدم، چنان تأثیری بر من گذاشت که باعث شد دهان و زبانم بسوزد. حالا بگو که این بندگی و آتش را چگونه extinguish کنم.