گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۷

خوش بود عدم هستی ما را که خبر کرد
این مایهٔ آشوب و بلا را که خبر کرد
خون شد دلم از یاد سرا پردهٔ فطرت
ز آسایش جان جور و جفا را که خبر کرد
این تن ز کجا راه بسر منزل جان برد
این زنده بلا مرده بلا را که خبر کرد
آرامگه بی‌خبری بود بهشتی
بیداری و هشیاری ما را که خبر کرد
در دایرهٔ کون بغیر از تو نگنجد
من چون بمیان آمد و ما را که خبر کرد
از کشور وحدت دو جهان چون بدر آمد
تقدیر کجا بود قضا را که خبر کرد
روزی که الست تو بیار است جهان را
هشیاری اصحاب بلا را که خبر کرد
عشق تو بهر بی‌سر و پا راه چسان یافت
معمار خرابات فنا را که خبر کرد
سودای سخن فیض چسان بر سرش افتاد
این پرده در شرم و حیا را که خبر کرد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش بود عدم هستی ما را که خبر کرد
این مایهٔ آشوب و بلا را که خبر کرد
هوش مصنوعی: عدم بودن ما خوشایندتر از وجود ما بود، که این آشوب و مصیبت را به وجود آورد، چه کسی چنین خبری را به ما رساند؟
خون شد دلم از یاد سرا پردهٔ فطرت
ز آسایش جان جور و جفا را که خبر کرد
هوش مصنوعی: دل من به شدت داغدار و پرآشوب است، زیرا یاد فطرت و سرشت پاکم مرا به یاد رنج‌ها و کمبودهایی می‌اندازد که در زندگی متحمل شده‌ام.
این تن ز کجا راه بسر منزل جان برد
این زنده بلا مرده بلا را که خبر کرد
هوش مصنوعی: این جسم از کجا به سر منزل جان می‌رسد؟ این زنده که درد و رنج را تحمل می‌کند، چه کسی او را از حال مرده‌ی بدون درد خبر می‌کند؟
آرامگه بی‌خبری بود بهشتی
بیداری و هشیاری ما را که خبر کرد
هوش مصنوعی: در جایی که انسان‌ ها به خواب غفلت رفته‌ اند، بیداری و هوشیاری ما را از آن جستجوی بهشت آگاه کرده است.
در دایرهٔ کون بغیر از تو نگنجد
من چون بمیان آمد و ما را که خبر کرد
هوش مصنوعی: در عالم وجود، هیچ چیز جز تو جا نمی‌گیرد. وقتی من به میان آمدم، چه کسی از ما خبر داشت؟
از کشور وحدت دو جهان چون بدر آمد
تقدیر کجا بود قضا را که خبر کرد
هوش مصنوعی: از سرزمین اتحاد دو عالم، وقتی سرنوشت بیرون آمد، قضا چه جایی داشت که از پیش خبر دهد.
روزی که الست تو بیار است جهان را
هشیاری اصحاب بلا را که خبر کرد
هوش مصنوعی: روزی که در عالم الست، حقایق برای همه روشن شد، این آگاهی به دوستان و کسانی که در سختی‌ها هستند، منتقل شد.
عشق تو بهر بی‌سر و پا راه چسان یافت
معمار خرابات فنا را که خبر کرد
هوش مصنوعی: دوست داشتن تو چطور مهارت این را پیدا کرد که معمار خانه‌ی نابودی را بسازد، در حالی که هیچ نشانه‌ای از خودش ندارد؟
سودای سخن فیض چسان بر سرش افتاد
این پرده در شرم و حیا را که خبر کرد
هوش مصنوعی: به چه دلیل این اشتیاق به سخن و کلام در دلش به وجود آمده؟ این سخن در حالی که پرده‌ای از شرم و حیا بر چهره دارد، چه کسی را متوجه خود کرده است؟