غزل شمارهٔ ۲۴۸
چه عیش آن را که سودایی ندارد
سر شوریده در پایی ندارد
چه لذت یابد از عمر آنکه در سر
خیال سروبالایی ندارد
چه حظ از زندگی دارد که در دل
جمال ماهسیمایی ندارد
ز چشم بیفروغش بهرهای نیست
که در رویی تماشایی ندارد
تنش بیجان دلش خالی ز معنی است
که در سر عشق زیبایی ندارد
کسی کو عشق و مأوایش نباشد
به عالم هیچ مأوایی ندارد
برون باید فکند آن سینه از دل
که در سر شور و غوغایی ندارد
کسی کو را به کوی عشق ره نیست
به زندانست صحرایی ندارد
چو فیض آنکس که با عشق آشنا شد
دلش دیگر تمنائی ندارد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه عیش آن را که سودایی ندارد
سر شوریده در پایی ندارد
هوش مصنوعی: زندگی چه خوش و دلپذیر است برای کسی که عشق و جنون ندارد و در نتیجه درد و رنج نیز برایش وجود ندارد.
چه لذت یابد از عمر آنکه در سر
خیال سروبالایی ندارد
هوش مصنوعی: کسی که در خیال خود تصوری از یک محبوب زیبا و جذاب ندارد، از زندگیاش لذتی نمیبرد.
چه حظ از زندگی دارد که در دل
جمال ماهسیمایی ندارد
هوش مصنوعی: زندگی چه لذتی دارد، اگر در دل خود زیبایی کسی چون ماهسما نداشته باشی؟
ز چشم بیفروغش بهرهای نیست
که در رویی تماشایی ندارد
هوش مصنوعی: چشمان بینور او هیچ فایدهای ندارند، چون هیچ زیبایی را نمیتوان در چهرهاش دید.
تنش بیجان دلش خالی ز معنی است
که در سر عشق زیبایی ندارد
هوش مصنوعی: دل بیاحساس او خالی از معناست، زیرا در افکارش به عشق و زیبایی توجهی ندارد.
کسی کو عشق و مأوایش نباشد
به عالم هیچ مأوایی ندارد
هوش مصنوعی: کسی که در زندگیاش عشق و مکانی برای آرامش نداشته باشد، در این دنیا هیچ جا و مکان امنی ندارد.
برون باید فکند آن سینه از دل
که در سر شور و غوغایی ندارد
هوش مصنوعی: اگر در دلتان شور و هیجان وجود ندارد، باید آن احساسات و افکار بیاستفاده را از خود دور کنید.
کسی کو را به کوی عشق ره نیست
به زندانست صحرایی ندارد
هوش مصنوعی: هر کس که به عشق مسیر نداشته باشد، در واقع در زندان زندگی خود به سر میبرد و از آزادی و گستردگی دشتها بیبهره است.
چو فیض آنکس که با عشق آشنا شد
دلش دیگر تمنائی ندارد
هوش مصنوعی: کسی که با عشق آشنا شود، دیگر آرزویی در دل ندارد و از زندگی خود راضی است.