غزل شمارهٔ ۲۴۵
با هیچکس این کش مکش آن یار ندارد
جز با دل سر گشتهٔ ما کار ندارد
بر دوش من افکند فلک بار امانت
زان چرخ زنان است که این بار ندارد
بیمارم و بیماریم از دست طبیب است
دردا که طبیبم سر بیمار ندارد
گویند که رنج تو ز دیدار شود به
این چشم ترم طاقت دیدار ندارد
غمخواری یار است علاج دل بیمار
آن یار و لیکن دل غمخوار ندارد
سهلست اگر مهر تو آرایش جان کرد
بگذر ز دلم این همه آزار ندارد
زاهد کندم سرزنش عشق که عار است
عار است که از زهد کسی عار ندارد
از زهد گذر کن گرت اندیشه خار است
کاین گلشن قدسی گل بیخار ندارد
غمخوار بود چارهٔ آن دل که غمینست
بیچاره دل فیض که غمخوار ندارد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با هیچکس این کش مکش آن یار ندارد
جز با دل سر گشتهٔ ما کار ندارد
هوش مصنوعی: هیچکس جز دل سرگشتهی ما این کشمکش و درگیری را با آن محبوب ندارد.
بر دوش من افکند فلک بار امانت
زان چرخ زنان است که این بار ندارد
هوش مصنوعی: آسمان بار سنگین مسئولیت را بر دوش من گذاشته است، در حالی که دیگرانی که در این چرخش زندگی هستند، از این بار سنگین بیخبرند و توان تحمل آن را ندارند.
بیمارم و بیماریم از دست طبیب است
دردا که طبیبم سر بیمار ندارد
هوش مصنوعی: من بیمار هستم و بیماری من به خاطر دست طبیب است. عجب که خود طبیب نسبت به حال بیمار بیتوجه است.
گویند که رنج تو ز دیدار شود به
این چشم ترم طاقت دیدار ندارد
هوش مصنوعی: میگویند که رنج و سختی تو از دیدار عزیزت به وجود میآید، اما این چشمان اشکآلود طاقت دیدن را ندارند.
غمخواری یار است علاج دل بیمار
آن یار و لیکن دل غمخوار ندارد
هوش مصنوعی: غمخواری و محبت یار، درمانی برای دل دردناک من است؛ ولی افسوس که آن یار، دل غمخوار و دلسوزی ندارد.
سهلست اگر مهر تو آرایش جان کرد
بگذر ز دلم این همه آزار ندارد
هوش مصنوعی: اگر عشق تو باعث زینت جانم شود، از دلم بگذر که این همه رنج برایم مهم نیست.
زاهد کندم سرزنش عشق که عار است
عار است که از زهد کسی عار ندارد
هوش مصنوعی: عاشق شدن را به عنوان یک عیب نمیدانم، چرا که هیچکس از زهد و دینداری خود شرمنده نیست.
از زهد گذر کن گرت اندیشه خار است
کاین گلشن قدسی گل بیخار ندارد
هوش مصنوعی: اگر در دل خود همواره به زهد و پارسایی فکر میکنی و از آن به عنوان هدفی مقدس یاد میکنی، باید بدانی که زندگی و لحظات خوش در یک فضای معنوی چنانکه باید، بدون دغدغه و سختی ممکن نیست. از زهد و دوری از دنیا بگذر، چون این زیباییهای روحانی در جایی که زخم و خاری وجود ندارد، معنا پیدا میکنند.
غمخوار بود چارهٔ آن دل که غمینست
بیچاره دل فیض که غمخوار ندارد
هوش مصنوعی: دل غمگین و بیچارهای که غمخوار ندارد، نیازمند کسی است که به فکر حال او باشد و برای درد و اندوهش چارهای بیندیشد.