گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۴

گفتم مگر ز رویت زاهد خبر ندارد
گفتا که تاب خورشید هر بی بصر ندارد
گفتم بکوی عشقت پایم بگل فرو شد
گفتا که کوچه عشق راهی بدر ندارد
گفتم سرای دل را ره کو و در کدام است
گفتا بدل رهی نیست این خانه در ندارد
گفتم تو گوی خوبی از دلبران ربودی
گفتا که مادر دهر چون من پسر ندارد
گفتم که بر فلک هست خورشید و ماه تابان
گفتا که همچو روئی شمس و قمر ندارد
گفتم رهی بکویت بنمای اهل دل را
گفتا که راه عشقست راهی دگر ندارد
گفتم که از غم تو تا چند زار نالم
گفتا که در دل ما زاری اثر ندارد
گفتم که فیض در عشق از خویش بیخبر شد
گفتا کسیست عاشق کز خود خبر ندارد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم مگر ز رویت زاهد خبر ندارد
گفتا که تاب خورشید هر بی بصر ندارد
هوش مصنوعی: گفتم آیا زاهد از زیبایی تو باخبر نیست؟ او پاسخ داد که کسی که نمی‌تواند ببیند، نمی‌تواند تابش خورشید را هم درک کند.
گفتم بکوی عشقت پایم بگل فرو شد
گفتا که کوچه عشق راهی بدر ندارد
هوش مصنوعی: به کسی که در عشقش تسلیم شده‌ام، گفتم که پایم در گل‌های کوی تو فرو رفته است. او در پاسخ گفت که راهی برای خارج شدن از کوچه عشق وجود ندارد.
گفتم سرای دل را ره کو و در کدام است
گفتا بدل رهی نیست این خانه در ندارد
هوش مصنوعی: گفتم راه ورود به قلب کجاست و در آن کجاست؟ گفتند: راهی به دل وجود ندارد، زیرا این خانه در ندارد.
گفتم تو گوی خوبی از دلبران ربودی
گفتا که مادر دهر چون من پسر ندارد
هوش مصنوعی: گفتم تو از محبوبان بهترین را انتخاب کرده‌ای. او پاسخ داد که مادر دنیا فرزندی مانند من ندارد.
گفتم که بر فلک هست خورشید و ماه تابان
گفتا که همچو روئی شمس و قمر ندارد
هوش مصنوعی: گفتم که در آسمان خورشید و ماه می‌درخشند، او پاسخ داد که همچون چهره‌ی تو، هیچ‌یک از آن‌ها نور و زیبایی ندارد.
گفتم رهی بکویت بنمای اهل دل را
گفتا که راه عشقست راهی دگر ندارد
هوش مصنوعی: گفتم که نشان بده راهی برای رسیدن به تو برای کسانی که دلشان به عشق تو بسته است. او گفت که راه عشق، راهی جز این ندارد.
گفتم که از غم تو تا چند زار نالم
گفتا که در دل ما زاری اثر ندارد
هوش مصنوعی: به او گفتم که تا کی باید به خاطر غم تو گریه و زاری کنم؟ او پاسخ داد که زاری کردن در دل ما تأثیری ندارد.
گفتم که فیض در عشق از خویش بیخبر شد
گفتا کسیست عاشق کز خود خبر ندارد
هوش مصنوعی: گفتم که عاشق شدن باعث شده تا از خود آگاه نباشم. او پاسخ داد: کسی که عاشق است، نسبت به خود بی‌خبر است.