گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۱

ز شراب وصل جانان سر من خمار دارد
سر خود گرفته دل هم سر آن دیار دارد
چه کند دِگر جهانرا چو رسید جان بجانان
چو رسید جان بجانان بجهان چه کار دارد
سر من ندارد این سر غم من ندارد این دل
که باین سرو باین دل غم کار و بار دارد
ببر از سرم نصیحت ببر از برم گرانی
نه سرم خرد پذیرد نه دلم قرار دارد
سر من پر از جنون و دل من پر است از عشق
نه سرم مجال عقل و نه دل اختیار دارد
سر پر غرور زاهد بیخیال حور خرسند
دل بی‌قرار عاشق سر زلف یار دارد
بر زاهدان نخوانی غزل و قصیده‌ای فیض
که تراست شعر و زاهد همه خشک بار دارد

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز شراب وصل جانان سر من خمار دارد
سر خود گرفته دل هم سر آن دیار دارد
هوش مصنوعی: از نوشیدن شراب عشق معشوق، سرم حالتی مست و گیج دارد و قلبم نیز در اندیشه و یاد آن دیار است.
چه کند دِگر جهانرا چو رسید جان بجانان
چو رسید جان بجانان بجهان چه کار دارد
هوش مصنوعی: وقتی جان به معشوق برسد، دیگر برای جهان چه کاری باقی می‌ماند؟ یعنی وقتی به محبوب واقعی دست پیدا کردیم، باقی امور و مسائل دنیایی چه اهمیتی خواهند داشت؟
سر من ندارد این سر غم من ندارد این دل
که باین سرو باین دل غم کار و بار دارد
هوش مصنوعی: این سر و دل من هیچ ارتباطی با حال و هوای غم و اندوه ندارند. دل من به این زیبایی و دلنشینی که در برابر من است، توجهی ندارد و تنها به فکر غم و غصه است.
ببر از سرم نصیحت ببر از برم گرانی
نه سرم خرد پذیرد نه دلم قرار دارد
هوش مصنوعی: از سرم دور کن نصیحت‌هایی که می‌گویی، زیرا در این وضعیت، نه ذهنم توان پذیرش دارد و نه دلم آرامش می‌یابد.
سر من پر از جنون و دل من پر است از عشق
نه سرم مجال عقل و نه دل اختیار دارد
هوش مصنوعی: سرم پر از دیوانگی است و دلم سرشار از عشق. نه عقل همراهم است و نه دل در اختیار من است.
سر پر غرور زاهد بیخیال حور خرسند
دل بی‌قرار عاشق سر زلف یار دارد
هوش مصنوعی: زاهد با ناز و غروری که دارد، از لذت‌های بهشتی بی‌توجه است، در حالی که عاشق دل‌نگران و نگران است و تمام توجهش به زیبایی‌های معشوقه‌اش جلب شده است.
بر زاهدان نخوانی غزل و قصیده‌ای فیض
که تراست شعر و زاهد همه خشک بار دارد
هوش مصنوعی: شما به زاهدان نمی‌توانید غزل و قصیده‌ای بخوانید، زیرا آنچه تو را خوشنود می‌کند، شعر است و زاهد همواره در پی محتوای خشک و بی‌روح است.