گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۵

تا جان نشود ز این و آن فرد
بر دل نشود غم جهان فرد
تا دل نشود بعشق او جفت
جان کی گردد در این و آن فرد
در آتش عشق تا نجوشی
جان می نتوان فدای آن کرد
بیدردی از آن تمام دردی
در دست دوای مرد بیدرد
درد است دوای هر فسرده
بفروش متاع جان بخردرد
تا مرد زنان و رهزنانی
در راه خدای نیستی فرد
بزدای ز دل غبار کثرت
بنگر بجمال واحد فرد
کی فیض رسد بگرد مردان
تا زو باقیست ذرهٔ گرد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا جان نشود ز این و آن فرد
بر دل نشود غم جهان فرد
هوش مصنوعی: تا وقتی که جان انسان از دنیای دیگر جدا نشده، غم و اندوه این جهان بر دلش تاثیر نخواهد گذاشت.
تا دل نشود بعشق او جفت
جان کی گردد در این و آن فرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل انسان عاشق او نشود، چگونه می‌تواند به دیگران ارتباط برقرار کند و با آنها یکی شود؟
در آتش عشق تا نجوشی
جان می نتوان فدای آن کرد
هوش مصنوعی: برای فدای جان خود در مسیر عشق، باید به مرحله‌ای از شور و شوریدگی رسید که همچون آتش درونی بجوشی و شعله‌ور شوی. بدون این تجربه عمیق، نمی‌توانی جانت را به عشق تقدیم کنی.
بیدردی از آن تمام دردی
در دست دوای مرد بیدرد
هوش مصنوعی: شخصی که احساس درد و رنج نمی‌کند، آرامش و آسایش از دردهای دیگران را درک نمی‌کند. کسی که خودش دردی را تجربه نکرده، نمی‌تواند به درستی به درد دیگران به عنوان یک دارو کمک کند.
درد است دوای هر فسرده
بفروش متاع جان بخردرد
هوش مصنوعی: درد، درمان هر چیزی است که خشک و بی‌روح شده باشد. برای اینکه روح انسان را زنده کنی، باید جان خریدارهای درد را بشناسی.
تا مرد زنان و رهزنانی
در راه خدای نیستی فرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که مردان و زنان و دزدان در مسیر خدای نابود شده وجود دارند، هیچ چیز ثابت و مشخصی در زندگی نخواهد بود.
بزدای ز دل غبار کثرت
بنگر بجمال واحد فرد
هوش مصنوعی: از دل خود ناخالصی‌های متنوع را پاک کن، و با چشم دل به زیبایی یگانه و بی‌نظیر نگاه کن.
کی فیض رسد بگرد مردان
تا زو باقیست ذرهٔ گرد
هوش مصنوعی: تا زمانی که ذره‌ای از گرد و غبار وجود دارد، چه زمانی برکات در کنار مردان صالح به ما می‌رسد؟