غزل شمارهٔ ۲۱۹
هرکجا بود خوبی در فنون حسن استاد
در رموز معشوقی از تو میبرد ارشاد
زلف کافرت سرکش تیر غمزهات جانکاه
دین ز دست این نالد جان از او کند فریاد
عشق تو خرابم کرد هجر تو کبابم کرد
از لبت شرابم ده زندهام کن و آباد
بیتو چون توانم زیست با تو چون توانم بود
هجر میکند بیداد وصل میکند بنیاد
هجرت آتش افروزد وصل پاک میسوزد
ای ز هجر تو فریاد وی ز دست وصلت داد
چند اسیر خود باشیم از خودم بخر جانا
گرد سر بگردانم لیکنم مکن آزاد
از خودم رهائی ده تا همه ترا باشم
محو ذکر تو گردم جز تو هیچ نارم یاد
خواهم از خود آزادی تا ترا شوم بنده
چون ترا شدم بنده از جهان شوم آزاد
بیتو در نفیرم من در غم و زحیرم من
خویش را بمن بنما تا شود ز رویت شاد
فیض میردا ز دوریت و ز بلای مهجوریت
کی تو این روا داری چون پسندی این بیداد
اطلاعات
وزن: فاعلن مفاعیلن فاعلن مفاعیلن (مقتضب مثمن مطوی مقطوع)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرکجا بود خوبی در فنون حسن استاد
در رموز معشوقی از تو میبرد ارشاد
هوش مصنوعی: در هر جا که خوبایید و مهارتهای زیبایی وجود دارد، استاد در اسرار عشق از شما الهام میگیرد و راهنمایی میشود.
زلف کافرت سرکش تیر غمزهات جانکاه
دین ز دست این نالد جان از او کند فریاد
هوش مصنوعی: زلف تو که مانند زلف محبوبی سرکش است و راه خود را میرود، با نگاه زیبا و جانکاهت، روح و دین را از من میگیرد و من از درد و عذاب این وضعیت فریاد میزنم.
عشق تو خرابم کرد هجر تو کبابم کرد
از لبت شرابم ده زندهام کن و آباد
هوش مصنوعی: عشق تو باعث ویرانی من شد و جدایی از تو هم مرا به شدت عذاب میدهد. از لب تو میخواهم شرابی به من بدهی تا دوباره زنده شوم و حال و روزم را بهتر کنی.
بیتو چون توانم زیست با تو چون توانم بود
هجر میکند بیداد وصل میکند بنیاد
هوش مصنوعی: اگر میتوانستم با تو زندگی کنم، چطور میتوانم تحمل جدایی را داشته باشم؟ جدایی بیرحمانه است و وصل تو، به زندگیام شکل میدهد.
هجرت آتش افروزد وصل پاک میسوزد
ای ز هجر تو فریاد وی ز دست وصلت داد
هوش مصنوعی: هجرت باعث بروز آتش و سختی میشود، در حالی که ارتباط و وصال با عشق، عواطف و احساسات را میسوزاند. به خاطر دوری از تو فریاد میزنم و از عشق و نزدیکیام به تو شاکیام.
چند اسیر خود باشیم از خودم بخر جانا
گرد سر بگردانم لیکنم مکن آزاد
هوش مصنوعی: مدتهاست که ما اسیر خود هستیم، ای جانا، اما اگر بخواهم از خودم رها شوم، تو نگذار که آزاد شوم.
از خودم رهائی ده تا همه ترا باشم
محو ذکر تو گردم جز تو هیچ نارم یاد
هوش مصنوعی: از من رهایم کن تا فقط تو را در ذهن داشته باشم و در یاد تو غرق شوم، که جز تو هیچ چیز دیگری برایم اهمیت ندارد.
خواهم از خود آزادی تا ترا شوم بنده
چون ترا شدم بنده از جهان شوم آزاد
هوش مصنوعی: میخواهم از خودم رها شوم تا بتوانم به تو وابسته شوم؛ وقتی که به تو وابسته شدم، از قیود این دنیا آزاد خواهم شد.
بیتو در نفیرم من در غم و زحیرم من
خویش را بمن بنما تا شود ز رویت شاد
هوش مصنوعی: بدون تو من در غم و اندوه و ناراحتی به سر میبرم. خودت را به من نشان بده تا از دیدن رویت شاد شوم.
فیض میردا ز دوریت و ز بلای مهجوریت
کی تو این روا داری چون پسندی این بیداد
هوش مصنوعی: از دوری و غم فراق تو، به من لطف میرسد. آیا تو این بیعدالتی را که بر من میگذرد، تحمل میکنی؟