گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۷

اهتدوا بالعشق طلاب الرشد
گم شود آنکو ره دیگر رود
من بفتراک غم عشق کسی
بسته‌ام دل را بحبل من مسد
ای نگار می فروش عشوه‌گر
مست عشقت فارغ است از نیک و بد
شربتی زان لب بکام من رسان
تا بماند زنده جانم تا ابد
چشمهٔ خضر است آن نوش دهان
منع تشنه از زلالت کی رسد
اسقنی من فیک من عین الحیوهٔ
شربهٔ حیی بها عمر الابد
فیض را محروم از وصلت مکن
کو ندارد غیر عشقت مستند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اهتدوا بالعشق طلاب الرشد
گم شود آنکو ره دیگر رود
هوش مصنوعی: عاشقان به وسیله عشق راه درست را پیدا می‌کنند، اما کسی که به سمت دیگری برود، گم می‌شود.
من بفتراک غم عشق کسی
بسته‌ام دل را بحبل من مسد
هوش مصنوعی: من به خاطر غم عشق کسی، دلم را به زنجیر بسته‌ام و نمی‌توانم از آن آزاد شوم.
ای نگار می فروش عشوه‌گر
مست عشقت فارغ است از نیک و بد
هوش مصنوعی: ای محبوب زیبای من، که با ناز و کرشمه‌ات مست کرده‌ای، عشق تو از خوب و بد بی‌نیاز است.
شربتی زان لب بکام من رسان
تا بماند زنده جانم تا ابد
هوش مصنوعی: به من جرعه‌ای از آن لب‌ها بده تا جانم تا ابد زنده بماند.
چشمهٔ خضر است آن نوش دهان
منع تشنه از زلالت کی رسد
هوش مصنوعی: چشمهٔ خضر، آب حیات بخش و زلالی است که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را به تشنگان بدهد. این آب، خاصیت شگفت‌انگیزی دارد و دستیابی به آن برای هیچ‌کس آسان نخواهد بود.
اسقنی من فیک من عین الحیوهٔ
شربهٔ حیی بها عمر الابد
هوش مصنوعی: به من بنوشانی از چشمه زندگی، جرعه‌ای که به وسیله آن عمر جاودانه‌ام افرازده شود.
فیض را محروم از وصلت مکن
کو ندارد غیر عشقت مستند
هوش مصنوعی: از عشق تو بهره‌مندش کن و او را از وصال خود محروم نکن، زیرا که جز محبت تو هیچ پشتوانه و استنادی ندارد.