گنجور

غزل شمارهٔ ۲۰۷

رام قتلی و ما علیه حباح
قتل عشاقه علیه مباح
هر دلی کو اسیر عشقی شد
نیست او را دگر امید فلاح
تشنه بادهٔ وصال توام
العطش یا حبیب هات الراح
شب هجر تو جاعل الظلمات
روز وصل تو فالق الاصباح
از می وصل تو صبوح و غسوق
مست و مخمور را غداه و رواح
از نمکزار لعل شیرینت
آب حیوان همی برند ملاح
با من آنکن که مصلحت دانی
که مرا در صلاح تست صلاح
گر بسوزانیم ندارم باک
ورکشی خون من تراست مباح
تو نهٔ قابل وصال ای فیض
گفتگو را بمان مکن الحاح

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رام قتلی و ما علیه حباح
قتل عشاقه علیه مباح
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در برابر عشق و احساسات، کشنده‌ها و قاتلین مجاز به عمل هستند، و به نوعی بیانگر این است که عشق می‌تواند موجب قربانی شدن افراد شود. این موضوع به جنبه‌های شدید و تلخ عشق اشاره دارد، جایی که علاقه و شور و شوق می‌تواند به ضرر عاشقان تمام شود.
هر دلی کو اسیر عشقی شد
نیست او را دگر امید فلاح
هوش مصنوعی: هر دلی که به عشق گرفتار شود، دیگر امیدی به نجات و بهبود ندارد.
تشنه بادهٔ وصال توام
العطش یا حبیب هات الراح
هوش مصنوعی: من عطش وصال تو را دارم، ای محبوب، لطفاً جام می را به من بده.
شب هجر تو جاعل الظلمات
روز وصل تو فالق الاصباح
هوش مصنوعی: شب جدایی تو تاریک و ظلمانی است، اما روز وصالت نورانی و روشنی‌بخش است.
از می وصل تو صبوح و غسوق
مست و مخمور را غداه و رواح
هوش مصنوعی: از می عشق تو در صبح و شب، مست و سرمست هستم و حالتی شگفت‌انگیز دارم.
از نمکزار لعل شیرینت
آب حیوان همی برند ملاح
هوش مصنوعی: کشتی‌بان از دریاچه‌ای که از شکر و شیرینی لبریزشده، آب حیات را بیرون می‌آورد.
با من آنکن که مصلحت دانی
که مرا در صلاح تست صلاح
هوش مصنوعی: با من طوری رفتار کن که بهتر می‌دانی، زیرا اگر به نفع من باشد، به نفع تو نیز هست.
گر بسوزانیم ندارم باک
ورکشی خون من تراست مباح
هوش مصنوعی: اگر من را بسوزانید، برایم اهمیتی ندارد، زیرا اگر جانم را بگیرید، خون من برای شما آزاد است.
تو نهٔ قابل وصال ای فیض
گفتگو را بمان مکن الحاح
هوش مصنوعی: تو شایسته‌ی وصال نیستی، ای فیض، بی‌جهت اصرار نکن.