غزل شمارهٔ ۲۰۶
من و یاد خدا دگر همه هیچ
بندگی و فنا دگر همه هیچ
شمع بیگانه پرتوی ندهد
من و آن آشنا دگر همه هیچ
صمدم بس بود دگر همه پوچ
صحبت با خدا دگر همه هیچ
دل پر درد و شاهد غیبی
عشق مرد آزما دگر همه هیچ
روی دل سوی فبله رویش
مست جام لقا دگر همه هیچ
باده مصطفای حق چه رسد
از کف مرتضی دگر همه هیچ
بمناجاتش ار شبی گذرد
بس بود آن مرا دگر همه هیچ
در دل شب چو شمع گریه و سوز
طاعت بیریا دگر همه هیچ
بی نیازی زخلق و صحت و امن
دوری از ما سوی دگر همه هیچ
گوشه خلوتی و یک دو سه کس
ملک فقر و فنا دگر همه هیچ
یکدوسه یار همدم هم درد
هم یکی هم سه تا دگر همه هیچ
فیض را بس پس از نبی و علی
یازده پیشوا دگر همه هیچ
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من و یاد خدا دگر همه هیچ
بندگی و فنا دگر همه هیچ
هوش مصنوعی: من و یاد خدا، دیگر هیچ چیز نیست؛ بندگی و فنا هم دیگر هیچ اهمیتی ندارند.
شمع بیگانه پرتوی ندهد
من و آن آشنا دگر همه هیچ
هوش مصنوعی: شمع غریبه نوری نمیتاباند، اما من و آن دوست صمیمی، دیگر همه چیز بیمعنا است.
صمدم بس بود دگر همه پوچ
صحبت با خدا دگر همه هیچ
هوش مصنوعی: من به خداوند پناه میبرم و دیگر از هر چیز بیمحتوا و بیارزش دوری میکنم. سخن گفتن با خدا برایم کافی است و هر چیز دیگر هیچ ارزش و اهمیتی ندارد.
دل پر درد و شاهد غیبی
عشق مرد آزما دگر همه هیچ
هوش مصنوعی: دل پر از درد و رنج است و عشق نشانهای از غیبت و دوری دارد، اما مردان واقعی در آزمون عشق باید با چالشها و سختیها روبرو شوند و در این راه چیز دیگری اهمیت ندارد.
روی دل سوی فبله رویش
مست جام لقا دگر همه هیچ
هوش مصنوعی: به دل روی دوست نگاه کن، زیرا با نوشیدن جام وصال، دیگر هیچ چیز برایت اهمیت ندارد.
باده مصطفای حق چه رسد
از کف مرتضی دگر همه هیچ
هوش مصنوعی: شراب ناب حقیقت و معرفت که به دست علی (مرتضی) است، در مقایسه با چیزهای دیگر هیچ ارزشی ندارد.
بمناجاتش ار شبی گذرد
بس بود آن مرا دگر همه هیچ
هوش مصنوعی: اگر یک شب را به راز و نیاز با او بگذرانم، برای من همین کافی است و نیازی به چیز دیگر ندارم.
در دل شب چو شمع گریه و سوز
طاعت بیریا دگر همه هیچ
هوش مصنوعی: در دل شب، مانند شمعی که میسوزد و اشک میریزد، من به عبادت مشغولم و باقی چیزها برایم اهمیت ندارند.
بی نیازی زخلق و صحت و امن
دوری از ما سوی دگر همه هیچ
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برای رسیدن به خودکفایی و آرامش، نیازی به دیگران نداریم و هر چیزی که غیر از این باشد، در واقع هیچ ارزش یا اهمیت خاصی ندارد.
گوشه خلوتی و یک دو سه کس
ملک فقر و فنا دگر همه هیچ
هوش مصنوعی: در یک مکان خلوت، همراه با چند نفر، ملک و حکومت فقر و نابودی را در اختیار داریم، ولی بقیه چیزها هیچ و بیمعنا هستند.
یکدوسه یار همدم هم درد
هم یکی هم سه تا دگر همه هیچ
هوش مصنوعی: اگر یک یا دو دوست همراهم باشند که با من همدردی کنند، چه فرقی میکند که آنها یکی باشند یا سه تا، در نهایت همهچیز هیچ است.
فیض را بس پس از نبی و علی
یازده پیشوا دگر همه هیچ
هوش مصنوعی: فیض، بعد از نبی و علی، تنها یازده پیشوای دیگر وجود دارد و بقیه هیچاند.