گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۴

جان ندارد جز تو کس یا مستغاث
خسته را فریاد رس یا مستغاث
خسته دل در غم تو بستهٔ
چند ناله چون جرس یا مستغاث
هر دمم خاری زند در دل خسی
بکسلم زین خار و خس یا مستغاث
مرغ جان را بال همت برگشای
تا بپرد زین قفس یا مستغاث
میرباید دل زمن هر دم بتی
هم تو گیرش باز پس یا مستغاث
محو خود کن فیض را تابی رخت
بر نیارد یکنفس یا مستغاث
رحم کن بر بی دل بیچاره
کو ندارد جزتو کس یامستغاث

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان ندارد جز تو کس یا مستغاث
خسته را فریاد رس یا مستغاث
هوش مصنوعی: کسی جز تو برایم جان ندارد، ای حلقه‌ی نجات. ای کسی که به فریاد خسته‌گان می‌رسی، به کمکم بیا.
خسته دل در غم تو بستهٔ
چند ناله چون جرس یا مستغاث
هوش مصنوعی: دلخسته و غمگین من، در اندوه تو، مانند جرس ناله می‌زنم یا مانند کسی که به درگاه یاری می‌طلبد.
هر دمم خاری زند در دل خسی
بکسلم زین خار و خس یا مستغاث
هوش مصنوعی: هر لحظه، دلیلی مایه‌ی زحمت و رنج برای من می‌شود و من از این درد و رنج به خدای یاری‌گر پناه می‌برم.
مرغ جان را بال همت برگشای
تا بپرد زین قفس یا مستغاث
هوش مصنوعی: پرنده‌ی روح را بال همت باز کن تا بتواند از این قفس رهایی یابد یا به درگاه خدای یاری‌جو بپرد.
میرباید دل زمن هر دم بتی
هم تو گیرش باز پس یا مستغاث
هوش مصنوعی: هر لحظه باید بتی را از دل من بگیری؛ یا اینکه خودت آن را بازگردانی.
محو خود کن فیض را تابی رخت
بر نیارد یکنفس یا مستغاث
هوش مصنوعی: برای اینکه زیبایی و نعمت‌های وجودت را درک کنم، باید از خودم غافل شوم، زیرا هیچ کس نمی‌تواند در برابر وجود تو بی‌تفاوت باشد یا به تو پناه نبرد.
رحم کن بر بی دل بیچاره
کو ندارد جزتو کس یامستغاث
هوش مصنوعی: بر دل‌سوخته و بی‌کس رحم کن، زیرا او جز تو یاوری ندارد که به فریادش برسد.