گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۳

من نروم ز پیش تودست منست و دامنت
نوش منست نیش تودست منست و دامنت
خواه مرا به تیر زن خواه ببر سرم زتن
دست ندارم از تو من دست منست ودامنت
چون شوم از تو من جدا دامن توکنم رها
از بر تو روم کجا دست منست و دامنت
بندگی تو بس مرا ذکر تو هم نفس مرا
نیست بجز توکس مرادست منست ودامنت
عشق تو رهبر منست لطف تو یاور منست
دست تو بر سرمنست دست منست و دامنت
چشم منست و روی تو گوشم وگفتگوی تو
پای منست و کوی تو دست منست و دامنت
روی دل است سوی تو قوت دلست بوی تو
مستیم از سبوی تو دست منست و دامنت
قوت روان من توئی گنج نهان من توئی
جان جهان من توئی دست منست و دامنت
حسن تو بوستان من روی تو گلستان من
مهر تو مهر جان من دست منست و دامنت
مهر تواست جان من ذکر تو و زبان من
وصف تو و بیان من دست منست و دامنت
فیض بس است گفتگو برجه و دامنش بجو
چون بکف آوری بگو دست منست ودامنت

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

من نروم ز پیش تودست منست و دامنت
نوش منست نیش تودست منست و دامنت
هوش مصنوعی: من از کنار تو نمی‌روم، چرا که دست تو و دامن تو برای من نوش و شیرینی است. اما من هم در عوض، مانند نیشی در زندگی‌ات هستم.
خواه مرا به تیر زن خواه ببر سرم زتن
دست ندارم از تو من دست منست ودامنت
هوش مصنوعی: هر چه می‌خواهی با من بکن، حتی اگر با تیر به من آسیب برسانی یا جانم را بگیری. من هیچ کنترلی بر خود ندارم، زیرا دست من در اختیار توست و فقط به دامن تو وابسته‌ام.
چون شوم از تو من جدا دامن توکنم رها
از بر تو روم کجا دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: وقتی از تو جدا شوم، دامن تو را رها می‌کنم و از کنار تو می‌روم. اما بگو کجا باید بروم، زمانی که دست من فقط به دامن تو می‌رسد.
بندگی تو بس مرا ذکر تو هم نفس مرا
نیست بجز توکس مرادست منست ودامنت
هوش مصنوعی: بندگی تو برای من کافی است و یاد تو به عنوان همدم من است. هیچ کس جز تو مقصود من نیست و من به دامن تو وابسته‌ام.
عشق تو رهبر منست لطف تو یاور منست
دست تو بر سرمنست دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: عشق تو راهنمای من است و مهربانی‌ات پشتیبان من می‌باشد. دست تو بر سر من است و من هم به دامن تو چنگ زده‌ام.
چشم منست و روی تو گوشم وگفتگوی تو
پای منست و کوی تو دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: چشمانم به سوی توست و گوشم به صدایت، پایم در راه توست و دستانم در آغوش تو.
روی دل است سوی تو قوت دلست بوی تو
مستیم از سبوی تو دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: دل من به سمت تو می‌تپد و قوت زندگی‌ام از وجود توست. بوی تو مرا سرمست کرده و اکنون دستم به دامن توست.
قوت روان من توئی گنج نهان من توئی
جان جهان من توئی دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: تو قوت روح منی و گنج پنهان منی. تو جان و زندگی منی و در واقع دست من و دامن تو به هم متصل است.
حسن تو بوستان من روی تو گلستان من
مهر تو مهر جان من دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: زیبایی تو برای من مانند باغیست و چهره‌ات مانند گلستان است. محبت تو جان من را زنده می‌کند و دستان من به دامن تو وابسته است.
مهر تواست جان من ذکر تو و زبان من
وصف تو و بیان من دست منست و دامنت
هوش مصنوعی: محبت تو، وجود من را تشکیل می‌دهد و نام تو همیشه بر زبانم است. تو وصف و بیان من هستی و دست و دامان تو راهنمای من است.
فیض بس است گفتگو برجه و دامنش بجو
چون بکف آوری بگو دست منست ودامنت
هوش مصنوعی: به اندازه کافی از فضل و نعمتش سخن بگویید و دامن او را طلب کنید. وقتی که این نعمت را به دست آوردید، بگویید که این نعمتی که دارید، از اوست و متعلق به اوست.

حاشیه ها

1393/03/15 12:06
غلامعلی حامدبرقی

با عرض سلام واحترام: در سطر سوم کلمه "من" اشتباها" در سطر چهارم تایپ شده : چون شوم از تو من جدا دامن تو کنم رها /از بر تو روم کجا دست منست و دامنت/ بندگی تو بس مرا ذکر تو هم نفس مرا / نیست به جر تو کس مرا دست منست و دامنت

1398/11/05 14:02
حسن

وزن شعر فاعلات فاعلات فاعلات فاعل هست نه اونچیزی که نوشته شده

1399/02/15 01:05
متین

توی بیت سوم «چون شوم از تو جدا»
«چون شوم از تو +من جدا» باشه وزنش بهتر میشه

1401/07/24 09:09
ahmad aramnejad

درود وعرض ادب:
اگر "دست من است ودامنت"را ردیف بدانیم آنگاه قافیه های مختلف در یک غزل برای چیست؟

1401/07/24 09:09
ahmad aramnejad

به نظر می آید که این غزل نباید در دسته بندی غزلها گنجانده شود