غزل شمارهٔ ۱۸۷
من کجا جان برم زدست غمت
وه که با من چه میکند ستمت
بغمت جان دهم که در محشر
باشم از خیل گشتگان غمت
چون شوم خاک در ره تو فتم
تا قیامت سر من و قدمت
غمزه ات گه ستم کند بر من
داد من گاه خواهد از ستمت
ستمت هر چه میکند کرمست
حاشا لله چها کند کرمت
ستمی دم بدم کرامت کن
ای کرمها خجل بر ستمت
سخن عشق چون تو بسی فیض
لوح سوزد ز آتش قلمت
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من کجا جان برم زدست غمت
وه که با من چه میکند ستمت
هوش مصنوعی: من کجا باید برم از دست غمت، وای که ستم تو با من چه میکند.
بغمت جان دهم که در محشر
باشم از خیل گشتگان غمت
هوش مصنوعی: من به خاطر غم تو جانم را فدای تو میکنم، تا در روز قیامت از میان مردگان، شایسته در کنار تو باشم.
چون شوم خاک در ره تو فتم
تا قیامت سر من و قدمت
هوش مصنوعی: زمانی که به خاک تبدیل شوم و در راه تو قرار گیرم، تا پایان دنیا بر سر من و قدمت برکت خواهد بود.
غمزه ات گه ستم کند بر من
داد من گاه خواهد از ستمت
هوش مصنوعی: نگاه تو گاهی بر من ظلم میکند و من هم گاهی از این ظلم تو فریاد میزنم.
ستمت هر چه میکند کرمست
حاشا لله چها کند کرمت
هوش مصنوعی: هر کاری که با تو انجام میدهد، محبت و لطف توست. هرگز نگو که چه کارها انجام میدهد، بلکه برعکس، باید به محبت او تاکید کرد.
ستمی دم بدم کرامت کن
ای کرمها خجل بر ستمت
هوش مصنوعی: ای بخشنده، هر لحظه به من نیکی کن و از ستمی که بر تو رفته است، خجالتزده باش.
سخن عشق چون تو بسی فیض
لوح سوزد ز آتش قلمت
هوش مصنوعی: سخن عشق همانند تو، بسیاری از نعمتها را از دل آتش قلم تو به دست میآورد.
حاشیه ها
1393/03/18 20:06
غلامعلی حامدبرقی
با عرض سلام و احترام : در سطر آخر به نظر می رسد جای فیض و بسی عوض شده است: سخن عشق چون تو "فیض" "بسی" لوح سوزد ز آتش قلمت