گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰

از عمر بسی نماند ما را
در سر هوسی نماند ما را
رفتیم ز دل غبار اغیار
جز دوست کسی نماند ما را
رفتیم به آشیانهٔ خویش
رنج قفسی نماند ما را
از بس که نفس زدیم بی‌جا
جای نفسی نماند ما را
یاران بِشُدَند رفته‌رفته
دم‌ساز کسی نماند ما را
گرمی بردند و روشنائی
ز ایشان قبسی نماند ما را
گل‌هایْ رفتند زین گلستان
جز خارو‌خسی نماند ما را
دل‌واپسیِ دگر نداریم
در دهر کسی نماند ما را
کو خضرِ رهی در این بیابان
بانک جرسی نماند ما را
جز ناله که مونس دل ماست
فریادرسی نماند ما را
بستیم چو فیض لب ز گفتار
چون هم‌نفسی نماند ما را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1389/05/20 18:08
سیدحبارعزیزی

بیت سوم قافیه -بیت 8 دگر صحیح است
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1389/08/26 18:10
مهدی -ش

در بیت اخر لغت (بستیم )به اشتباه (بسیتم) تایپ شده است لطفا اصلاح شود
بستیم چو فیض لب زگفتار
چون همنفسی نماند ما را
ممنون از سایت بسییار خوبتون موفق و پیروز باشید
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.