گنجور

بخش ۲

چو یک چند بگذشت بر شاه روز
فروزنده شد تاج گیتی فروز
ز غسانیان طایر شیردل
که دادی فلک را به شمشیر دل
سپاهی ز رومی و از قادسی
ز بحرین و از کرد وز پارسی
بیامد به پیرامن طیسفون
سپاهی ز اندازه بیش اندرون
به تاراج داد آن همه بوم و بر
کرا بود با او پی و پا و پر
ز پیوند نرسی یکی یادگار
کجا نوشه بد نام آن نوبهار
بیامد به ایوان آن ماه‌روی
همه طیسفون گشت پر گفت‌وگوی
ز ایوانش بردند و کردند اسیر
که دانا نبودند و دانش‌پذیر
چو یک سال نزدیک طایر بماند
ز اندیشگان دل به خون در نشاند
ز طایر یکی دختش آمد چو ماه
تو گفتی که نرسیست با تاج و گاه
پدر مالکه نام کردش چو دید
که دختش همی مملکت را سزید
چو شاپور را سال شد بیست و شش
مهی‌وش کیی گشت خورشیدفش
به دشت آمد و لشکرش را بدید
ده و دو هزار از یلان برگزید
ابا هر یکی بادپایی هیون
به پیش اندرون مرد صد رهنمون
هیون برنشستند و اسپان به دست
برفتند گردان خسروپرست
ازان پس ابا ویژگان برنشست
میان کیی تاختن را بببست
برفت از پس شاه غسانیان
سرافراز طایر هژبر ژیان
فراوان کس از لشکر او بکشت
چو طایر چنان دید بنمود پشت
برآمد خروشیدن داروگیر
ازیشان گرفتند چندی اسیر
که اندازهٔ آن ندانست کس
برفتند آن ماندگان زان سپس
حصاری شدند آن سپه در یمن
خروش آمد از کودک و مرد و زن
بیاورد شاپور چندان سپاه
که بر مور و بر پشه بربست راه
ورا با سپاهش به دژ در بیافت
در جنگ و راه گریزش نیافت
شب و روز یک ماهشان جنگ بود
سپه را به دژ بر علف تنگ بود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو یک چند بگذشت بر شاه روز
فروزنده شد تاج گیتی فروز
هوش مصنوعی: پس از مدتی، روزی درخشان برای شاه فرا رسید و تاجی که نشانه قدرت او بود، جهان را روشن کرد.
ز غسانیان طایر شیردل
که دادی فلک را به شمشیر دل
هوش مصنوعی: از طایفه غسانیان پرنده‌ای دلیر و نیرومند که با شجاعت و دلیرانه، آسمان را به چالش کشید.
سپاهی ز رومی و از قادسی
ز بحرین و از کرد وز پارسی
هوش مصنوعی: از سرزمین‌های مختلف، نیروهایی از روم، قادسی، بحرین، کردستان و پارس به طرف ما آمده‌اند.
بیامد به پیرامن طیسفون
سپاهی ز اندازه بیش اندرون
هوش مصنوعی: سپاهی به اندازه‌ای بسیار به دور طیسفون آمد.
به تاراج داد آن همه بوم و بر
کرا بود با او پی و پا و پر
هوش مصنوعی: به کسی که با او همسفر و همراه بود، آن همه سرزمین و مکان را به تاراج دادند.
ز پیوند نرسی یکی یادگار
کجا نوشه بد نام آن نوبهار
هوش مصنوعی: از پیوندی که به وجود آمده یکی نشانه‌ای باقی مانده است که در آن، نام بدی از آن بهار نوشته شده است.
بیامد به ایوان آن ماه‌روی
همه طیسفون گشت پر گفت‌وگوی
هوش مصنوعی: دختر زیبای ماه‌رو به ایوان آمد و همه جا پر از صحبت و گفتگو شد.
ز ایوانش بردند و کردند اسیر
که دانا نبودند و دانش‌پذیر
هوش مصنوعی: از ایوانش او را گرفتند و به اسارت بردند، زیرا ignorant بودند و علم را نمی‌دانستند.
چو یک سال نزدیک طایر بماند
ز اندیشگان دل به خون در نشاند
هوش مصنوعی: وقتی که پرنده‌ای یک سال در نزدیکی بماند، دل را از فکر و اندیشه پر می‌کند و در آن غم و اندوه به وجود می‌آورد.
ز طایر یکی دختش آمد چو ماه
تو گفتی که نرسیست با تاج و گاه
هوش مصنوعی: از میان پرندگان، دختری به زیبایی ماه به دنیا آمده است. تو می‌گویی که او با تاج و مقامش به همگان نمی‌رسد.
پدر مالکه نام کردش چو دید
که دختش همی مملکت را سزید
هوش مصنوعی: پدر وقتی متوجه شد که دخترش شایستگی فرمانروایی بر مملکت را دارد، او را مالکه نامید.
چو شاپور را سال شد بیست و شش
مهی‌وش کیی گشت خورشیدفش
هوش مصنوعی: وقتی شاپور، که فرمانروایی مهربان و با استعداد بود، به سن بیست و شش سالگی رسید، خورشید درخشان و تابناک شد.
به دشت آمد و لشکرش را بدید
ده و دو هزار از یلان برگزید
هوش مصنوعی: به دشت رفت و دید که سپاهش در آنجا است و از میان آنها دوازده هزار نفر از جنگجویان برتر را انتخاب کرد.
ابا هر یکی بادپایی هیون
به پیش اندرون مرد صد رهنمون
هوش مصنوعی: با هر نفسی که از خود می‌زنیم، لزوماً در مسیری که در پیش داریم، مردی دلسوز و راهنما وجود دارد.
هیون برنشستند و اسپان به دست
برفتند گردان خسروپرست
هوش مصنوعی: هیوان‌ها سوار شدند و با اسب‌هایشان به راه افتادند، در حالی که دور خسروپرستی می‌چرخیدند.
ازان پس ابا ویژگان برنشست
میان کیی تاختن را بببست
هوش مصنوعی: پس از آن، با توانمندان و برجستگان، در میانهٔ میدان، شروع به تعقیب و جست‌وجو کردند تا به نتیجه‌ای برسند.
برفت از پس شاه غسانیان
سرافراز طایر هژبر ژیان
هوش مصنوعی: شاه غسانیان با بزرگی و افتخار به جلو رفته است و پرنده‌ای از نسل هژبر که نمادی از شجاعت و قدرت است، او را همراهی می‌کند.
فراوان کس از لشکر او بکشت
چو طایر چنان دید بنمود پشت
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد از سپاه او کشته شدند، مانند پرنده‌ای که وقتی را می‌بیند، به پشتش نشان می‌دهد.
برآمد خروشیدن داروگیر
ازیشان گرفتند چندی اسیر
هوش مصنوعی: صدای داروگیر برخاست و مدتی آنها را به اسارت گرفتند.
که اندازهٔ آن ندانست کس
برفتند آن ماندگان زان سپس
هوش مصنوعی: هیچ‌کس اندازهٔ آن را نمی‌دانست؛ کسانی که رفتند، دیگر نتوانستند برگردند و ماندگان نیز به حال خود باقی ماندند.
حصاری شدند آن سپه در یمن
خروش آمد از کودک و مرد و زن
هوش مصنوعی: سپه در یمن دور و بر خود حصاری درست کردند و از همه جا صدای ناله و گریه‌ی کودکان و مردان و زنان شنیده می‌شود.
بیاورد شاپور چندان سپاه
که بر مور و بر پشه بربست راه
هوش مصنوعی: شاپور سپاه زیادی را به همراه آورد که حتی بر مور و پشه هم نمی‌توانستند راه یابند.
ورا با سپاهش به دژ در بیافت
در جنگ و راه گریزش نیافت
هوش مصنوعی: او با سپاهش به دژ حمله کرد و در نبرد، راهی برای فرار نیافت.
شب و روز یک ماهشان جنگ بود
سپه را به دژ بر علف تنگ بود
هوش مصنوعی: در طول شب و روز، یک ماه جنگ و نبرد ادامه داشت و سپاه به شدت در محاصره دژ قرار گرفته بود و منابع غذایی آنها نیز به تنگنا رسیده بود.

حاشیه ها

1394/05/26 06:07
میرفخرایی

بترسد چنین هرکس از بیم کوس
چنین برخروشند چون زخم کوس
با مراجعه به لغتنامه دهخدا، به نظر می رسد که کوس در مصرع اول بیت به معنی "تنه زدن" و در مصرع دوم به معنی "طبل"، کنایه از صدای زیاد و گوش آزار