اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به شاهی برو آفرین خواندند
همه مهتران گوهر افشاندند
هوش مصنوعی: همه بزرگان و محترمان به شاهی رفتند و او را ستایش کردند و هدایای ارزشمندی را پیشکش کردند.
یکی موبدی بود شهرو به نام
خردمند و شایسته و شادکام
هوش مصنوعی: موبدی در شهر بود که فردی دانا، شایسته و خوشدل بود.
بیامد به کرسی زرین نشست
میان پیش او بندگی را ببست
هوش مصنوعی: به عرصهای مهم و باارزش وارد شد و در میان جمع، مقام بندگی و خدمت را پذیرفت.
جهان را همی داشت با داد و رای
سپه را به هر نیک و بد رهنمای
هوش مصنوعی: جهان را با انصاف و تدبیر اداره میکرد و سپاهیان را در هر کار نیک و بد راهنمایی میکرد.
پراگنده گنج و سپاه ورا
بیاراست ایوان و گاه ورا
هوش مصنوعی: خزانه و لشکری را به او نشانده و مکان و کاشانهاش را زیبا کرد.
چنین تا برآمد برین پنج سال
برافراخت آن کودک خرد یال
هوش مصنوعی: پس از گذشت پنج سال، آن کودک کوچک با افتخار و اعتماد به نفس قد علم کرد.
نشسته شبی شاه در طیسفون
خردمند موبد به پیش اندرون
هوش مصنوعی: شبی، پادشاه در طیسفون نشسته بود و خردمندترین موبد در مقابل او قرار داشت.
بدانگه که خورشید برگشت زرد
پدید آمد آن چادر لاژورد
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید به زردی گرایید، چادر آبی رنگی نمایان شد.
خروش آمد از راه اروندرود
به موبد چنین گفت هست این درود
هوش مصنوعی: صوتی بلند و خروشان از سوی اروند به گوش رسید که موبد به این شکل گفت: آیا این پیام و درود وجود دارد؟
چنین گفت موبد بران شاه خرد
که ای پاکدل نیک پی شاه گرد
هوش مصنوعی: موبدی با دانایی و خرد با دل پاک به پادشاه نیکوکار گفت که تو باید با بزرگی و نیکی رفتار کنی.
کنون مرد بازاری و چاره جوی
ز کلبه سوی خانه بنهاد روی
هوش مصنوعی: اکنون مردی که در بازار است و در جستجوی راهحلی میباشد، به سمت خانهاش از کلبه خارج شد.
چو بر دجله بر یکدگر بگذرند
چنین تنگ پل را به پی بسپرند
هوش مصنوعی: وقتی دو رودخانه، مانند دجله، به هم میرسند و از هم عبور میکنند، پل را بر روی آنها بهدقت میسازند.
بترسد چنین هرکس از بیم کوس
چنین برخروشند چون زخم کوس
هوش مصنوعی: هر کسی که به صدای این نوع دهل بترسد، باید از آن بترسد که زخم آن بر او میخورد.
چنین گفت شاپور با موبدان
که ای پرهنر نامور بخردان
هوش مصنوعی: شاپور با دانایان و بزرگان گفت: ای کسی که هنر و دانش بسیاری داری و در میان خردمندان مشهور هستی.
پلی دیگر اکنون بباید زدن
شدن را یکی راه باز آمدن
هوش مصنوعی: باید راهی جدید پیدا کنیم تا امکان برگشت و بازگشت دوباره فراهم شود.
بدان تا چنین زیردستان ما
گر از لشکری در پرستان ما
هوش مصنوعی: بدان که زیردستان ما، حتی اگر از گروهی باشند که در جنگ به ما کمک میکنند، به ما تعلق دارند.
به رفتن نباشند زین سان به رنج
درم داد باید فراوان ز گنج
هوش مصنوعی: اگر به این شکل برای رفتن رنج میکشی، باید از گنج خود خیلی ببخشایی.
همه موبدان شاد گشتند سخت
که سبز آمد آن نارسیده درخت
هوش مصنوعی: همهی روحانیان بسیار خوشحال شدند که درختی که هنوز به میوه نرسیده، سبز و شاداب شده است.
یکی پل بفرمود موبد دگر
به فرمان آن کودک تاجور
هوش مصنوعی: یک نفر از موبدان دستور داد تا پلی ساخته شود، و دیگری به فرمان آن کودک تاجدار عمل کرد.
ازو شادمان شد دل مادرش
بیاورد فرهنگ جویان برش
هوش مصنوعی: دل مادرش از خوشحالی پر شد و دانشجویان را به شکرانه این خوشحالی دعوت کرد.
به زودی به فرهنگ جایی رسید
کز آموزگاران سراندر کشید
هوش مصنوعی: به زودی به وضعیتی خواهیم رسید که آموزگاران از آنجا خارج خواهند شد.
چو بر هفت شد رسم میدان نهاد
همآورد و هم رسم چوگان نهاد
هوش مصنوعی: وقتی که در میدان مسابقه به عدد هفت رسید، برای رقابت آماده شد و قوانین بازی چمن را نیز برقرار کرد.
بهشتم شد آیین تخت و کلاه
تو گفتی کمر بست بهرامشاه
هوش مصنوعی: بهشت به خاطر تخت و کلاه تو به وجود آمده است. تو به مانند بهرامشاه، در قدرت و عظمت خود کمر را محکم بستهای.
تن خویش را از در فخر کرد
نشستنگه خود به اصطخر کرد
هوش مصنوعی: شخص در تلاش است تا خود را با افتخار نشان دهد و به نوعی خود را بزرگ جلوه دهد، اما در واقع فقط به خود و جایگاهش توجه میکند و در نهایت به سطحی از خودپسندی میرسد.
بر آیین فرخ نیاکان خویش
گزیده سرافراز و پاکان خویش
هوش مصنوعی: به سنتهای نیکو و افتخارآمیز اجداد خود احترام بگذار و با افتخار، دنبال راه و روش پاکان و نیکان باش.
حاشیه ها
1394/05/26 06:07
میرفخرایی
بترسد چنین هرکس از بیم کوس
چنین برخروشند چون زخم کوس
کوس در مصرع اول بیت به معنی "تنه زدن" و در مصرع دوم به معنی "طبل"، کنایه از صدای زیاد و گوش آزار
درود و وقتتون شاد
کتابی که من مشغول خوندنش هستم اشعارش متفاوت هست با این شعر از فردوسی
مثلا
کنون مرد بازاری و چاره جوی
ز کلبه سوی خانه بنهاد روی
کنون مرد بازاری و چاره جوی
ز دکه سوی خانه بنهاد روی
یا
بترسد چنین هرکس از بیم کوس
چنین برخروشند چون زخم کوس
بترسد چنین هرکس از بیم آب
چنین برخروشند چو گیرند شتاب
یا
چو بر دجله بر یکدگر بگذرند
چنین تنگ پل را به پی بسپرند
چو بر دجله بر یکدگر بگذرند
چنین تنگ راه بر می برند
یا
پلی دیگر اکنون بباید زدن
شدن را یکی راه باز آمدن
یکی پل دیگربباید زدن
شدن را یکی راه و باز آمدن
مطالبی که عرض کردم از کتاب تیسفون به قلم منوچهرشجاعی هست