بخش ۱۵
ز شاهیش بگذشت پنجاه سال
که اندر زمانه نبودش همال
بیامد یکی مرد گویا ز چین
که چون او مصور نبیند زمین
بدان چربه دستی رسیده به کام
یکی برمنش مرد مانی به نام
به صورتگری گفت پیغمبرم
ز دینآوران جهان برترم
ز چین نزد شاپور شد بار خواست
به پیغمبری شاه را یار خواست
سخن گفت مرد گشادهزبان
جهاندار شد زان سخن بدگمان
سرش تیز شد موبدان را بخواند
زمانی فراوان سخنها براند
کزین مرد چینی و چیرهزبان
فتادستم از دین او در گمان
بگویید و هم زو سخن بشنوید
مگر خود به گفتار او بگروید
بگفتند کین مرد صورت پرست
نه بر مایهٔ موبدان موبه دست
زمانی سخن بشنو او را بخوان
چو بیند ورا کی گشاید زبان
بفرمود تا موبد آمدش پیش
سخن گفت با او ز اندازه بیش
فرو ماند مانی میان سخن
به گفتار موبد ز دین کهن
بدو گفت کای مرد صورت پرست
به یزدان چرا آختی خیرهدست
کسی کو بلند آسمان آفرید
بدو در مکان و زمان آفرید
کجا نور و ظلمت بدو اندرست
ز هر گوهری گوهرش برترست
شب و روز و گردان سپهر بلند
کزویت پناهست و زویت گزند
همه کردهٔ کردگارست و بس
جزو کرد نتواند این کرده کس
به برهان صورت چرا بگروی
همی پند دینآوران نشنوی
همه جفت و همتا و یزدان یکیست
جز از بندگی کردنت رای نیست
گرین صورت کرده جنبان کنی
سزد گر ز جنبده برهان کنی
ندانی که برهان نیاید به کار
ندارد کسی این سخن استوار
اگر اهرمن جفت یزدان بدی
شب تیره چون روز خندان بدی
همه ساله بودی شب و روز راست
به گردش فزونی نبودی نه کاست
نگنجد جهانآفرین در گمان
که او برترست از زمان و مکان
سخنهای دیوانگانست و بس
بدینبر نباشد ترا یار کس
سخنها جزین نیز بسیار گفت
که با دانش و مردمی بود جفت
فرو ماند مانی ز گفتار اوی
بپژمرد شاداب بازار اوی
ز مانی برآشفت پس شهریار
برو تنگ شد گردش روزگار
بفرمود پس تاش برداشتند
به خواری ز درگاه بگذاشتند
چنین گفت کاین مرد صورتپرست
نگنجد همی در سرای نشست
چو آشوب و آرام گیتی به دوست
بباید کشیدن سراپاش پوست
همان خامش آگنده باید به کاه
بدان تا نجوید کس این پایگاه
بیاویختند از در شارستان
دگر پیش دیوار بیمارستان
جهانی برو آفرین خواندند
همی خاک بر کشته افشاندند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز شاهیش بگذشت پنجاه سال
که اندر زمانه نبودش همال
هوش مصنوعی: پنجاه سال از زمانی که او در دنیا بود گذشت و در این مدت هیچ همتایی برای او پیدا نشده است.
بیامد یکی مرد گویا ز چین
که چون او مصور نبیند زمین
هوش مصنوعی: مردی از چین آمد که هرگز کسی را مانند او ندیده است.
بدان چربه دستی رسیده به کام
یکی برمنش مرد مانی به نام
هوش مصنوعی: مردی به نام مانی با دست چرب و نازک خود چیزی را به دست آورده و به دیگران نشان میدهد که به هدف خود رسیده است.
به صورتگری گفت پیغمبرم
ز دینآوران جهان برترم
هوش مصنوعی: به یک هنرمند گفت که من پیغمبر هستم و از دیگر شخصیتهای مذهبی در دنیا بالاتر و برترم.
ز چین نزد شاپور شد بار خواست
به پیغمبری شاه را یار خواست
هوش مصنوعی: از چین به نزد شاپور خبر آوردند که برای پیامبری به یاری شاه نیاز است.
سخن گفت مرد گشادهزبان
جهاندار شد زان سخن بدگمان
هوش مصنوعی: مردی با زبان باز و گویا سخن گفت، اما این سخن باعث شد که جهاندار نسبت به او شک و تردید پیدا کند.
سرش تیز شد موبدان را بخواند
زمانی فراوان سخنها براند
هوش مصنوعی: او به تیزی و هوش خود، بزرگان را فرا میخواند و زمان زیادی را صرف سخن گفتن میکند.
کزین مرد چینی و چیرهزبان
فتادستم از دین او در گمان
هوش مصنوعی: از این مرد چینی با زبانی فصیح، من از دین او در شک و تردید افتادم.
بگویید و هم زو سخن بشنوید
مگر خود به گفتار او بگروید
هوش مصنوعی: بگویید و از او نیز بشنوید، اما خودتان به حرفهای او ایمان نیاورید.
بگفتند کین مرد صورت پرست
نه بر مایهٔ موبدان موبه دست
هوش مصنوعی: گفتند این فرد فقط به ظواهر اهمیت میدهد و ارزش و جایگاه واقعی را نمیفهمد.
زمانی سخن بشنو او را بخوان
چو بیند ورا کی گشاید زبان
هوش مصنوعی: زمانی که او را بشنوی و بخوانی، آن گاه که نظرش به تو بیفتد، زبانش باز خواهد شد.
بفرمود تا موبد آمدش پیش
سخن گفت با او ز اندازه بیش
هوش مصنوعی: فرمان داد تا موبد به نزد او بیاید و با او صحبت کند، اما گفتگوی آنها از حد معین فراتر رفت.
فرو ماند مانی میان سخن
به گفتار موبد ز دین کهن
هوش مصنوعی: میان سخنان، مانی به خاطر گفتههای موبد از دین باستانی عقبمانده است.
بدو گفت کای مرد صورت پرست
به یزدان چرا آختی خیرهدست
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای مردی که فقط به ظاهر اهمیت میدهی، به خداوند چرا دست نادان و ناآگاه خود را دراز کردی؟
کسی کو بلند آسمان آفرید
بدو در مکان و زمان آفرید
هوش مصنوعی: کسی که آسمان را خلق کرده، همینطور در همه جا و در هر زمانی نیز آفریده شده است.
کجا نور و ظلمت بدو اندرست
ز هر گوهری گوهرش برترست
هوش مصنوعی: نور و تاریکی در کجا قرار دارد؟ هر گوهری که باشد، جوهر او از همه برتر است.
شب و روز و گردان سپهر بلند
کزویت پناهست و زویت گزند
هوش مصنوعی: روز و شب و دوران آسمان بلند، از تو پناهی میگیرد و از تو آسیب میبیند.
همه کردهٔ کردگارست و بس
جزو کرد نتواند این کرده کس
هوش مصنوعی: تمامی اعمال و کارهایی که در جهان انجام میشود، تنها از جانب خداوند است و هیچ کس دیگری نمیتواند به طور مستقل کاری انجام دهد.
به برهان صورت چرا بگروی
همی پند دینآوران نشنوی
هوش مصنوعی: به دلیل دلایل ظاهری چرا به گریه بیفتی؟ آیا نمیشنوی نصیحتهای دینداران را؟
همه جفت و همتا و یزدان یکیست
جز از بندگی کردنت رای نیست
هوش مصنوعی: همه موجودات و افرد مشابه و همسان هستند و تنها چیزی که اهمیت دارد، عبادت و بندگی توست. بدون این بندگی، هیچ چیز دیگری ارزش ندارد.
گرین صورت کرده جنبان کنی
سزد گر ز جنبده برهان کنی
هوش مصنوعی: اگر زیباییات را به نمایش بگذاری، شایسته است که از آنچه جنب و جوش دارد، رها شوی.
ندانی که برهان نیاید به کار
ندارد کسی این سخن استوار
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که اگر کسی دلیل و برهانی برای گفتن چیزی نداشته باشد، آن حرف از اعتبار ساقط است و نمیتواند مورد پذیرش قرار گیرد. در واقع، برای داشتن یک سخن جدی و قابل قبول، نیاز به دلایل قوی و مستند است.
اگر اهرمن جفت یزدان بدی
شب تیره چون روز خندان بدی
هوش مصنوعی: اگر نیروی شر و خوبی در کنار هم قرار میگرفتند، شب تاریک به اندازه روز شاداب و روشن میشد.
همه ساله بودی شب و روز راست
به گردش فزونی نبودی نه کاست
هوش مصنوعی: هر سال شب و روز به یک اندازه و به طور مداوم در حال گردش بودهای، نه برفزایشی وجود داشته و نه کاهشی.
نگنجد جهانآفرین در گمان
که او برترست از زمان و مکان
هوش مصنوعی: خداوندی که جهان را آفریده است، فراتر از تصور ماست و نمیتوان او را محدود به زمان و مکان کرد.
سخنهای دیوانگانست و بس
بدینبر نباشد ترا یار کس
هوش مصنوعی: این حرفها فقط از دیوانگان مطرح میشود و در این دنیا کسی برای تو یاری نیست.
سخنها جزین نیز بسیار گفت
که با دانش و مردمی بود جفت
هوش مصنوعی: بسیاری از مطالب دیگری نیز گفته شده است، که همه آنها به علم و انسانیت مربوط میشود.
فرو ماند مانی ز گفتار اوی
بپژمرد شاداب بازار اوی
هوش مصنوعی: وقتی به سخنان او توجه میکنم، شادی و نشاط جوانیام از بین میرود و احساس کسالت به من دست میدهد.
ز مانی برآشفت پس شهریار
برو تنگ شد گردش روزگار
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه از خواب و آرامش برمیخیزد، دنیای او دچار تغییرات و سختیهایی میشود.
بفرمود پس تاش برداشتند
به خواری ز درگاه بگذاشتند
هوش مصنوعی: پس او دستور داد تا تاش را با خفت و ذلت از درگاه بیرون کنند.
چنین گفت کاین مرد صورتپرست
نگنجد همی در سرای نشست
هوش مصنوعی: این مردی که تنها به ظاهر و زیبایی توجه دارد، هرگز نمیتواند در خانهای از علم و معرفت جا بگیرد.
چو آشوب و آرام گیتی به دوست
بباید کشیدن سراپاش پوست
هوش مصنوعی: وقتی که دنیا پر از آشوب و بینظمی است، باید تمام توجه و انرژیمان را معطوف دوست کنیم و از آن حمایت کنیم.
همان خامش آگنده باید به کاه
بدان تا نجوید کس این پایگاه
هوش مصنوعی: هر کسی باید در جایی که نشسته، سکوت و آرامش را حفظ کند تا دیگران از آن مکان و وضعیت آگاه نشوند.
بیاویختند از در شارستان
دگر پیش دیوار بیمارستان
هوش مصنوعی: در ورودی شهر، آنها بیمارستانی را بنا کردهاند و آن را به دیوار شهر نزدیک کردهاند.
جهانی برو آفرین خواندند
همی خاک بر کشته افشاندند
هوش مصنوعی: دنیا را به خاطر آفرینش خود ستایش کردند و بر روی کشتهها خاکی ریختند.
حاشیه ها
1403/11/16 17:02
عبدالرضا فارسی
ز مانی فراوان سخن ها براند منظور این که از مانی پیامبر سخن های زیادی بیان کرد