گنجور

بخش ۱۴

برانوش چون پاسخ نامه دید
ز شادی دل پاک‌تن بردمید
بفرمود تا نامداران روم
برفتند صد مرد زان مرز و بوم
درم بار کردند خروار شست
هم از گوهر و جامهٔ بر نشست
ز دینار گنجی ز بهر نثار
فراز آمد از هر سوی سی هزار
همه مهتران نزد شاه آمدند
برهنه سر و بی‌کلاه آمدند
چو دینار پیشش فرو ریختند
بگسترده زر کهن بیختند
ببخشود و شاپور و بنواختشان
به خوبی بر اندازه بنشاختشان
برانوش را گفت کز شهر روم
بیامد بسی مرد بیداد و شوم
به ایران زمین آنچ بد شارستان
کنون گشت یکسر همه خارستان
عوض خواهم آن را که ویران شدست
کنام پلنگان و شیران شدست
برانوش گفتا چه باید بگوی
چو زنهار دادی مه بر تاب روی
چنین داد پاسخ گرانمایه شاه
چو خواهی که یکسر ببخشم گناه
ز دینار رومی به سالی سه بار
همی داد باید هزاران هزار
دگر آنک باشد نصیبین مرا
چو خواهی که کوته شود کین مرا
برانوش گفتا که ایران تراست
نصیبین و دشت دلیران تراست
پذیرفتم این مایه‌ور باژ و ساو
که با کین و خشمت نداریم تاو
نوشتند عهدی ز شاپور شاه
کزان پس نراند ز ایران سپاه
مگر با سزاواری و خرمی
کجا روم را زو نیاید کمی
ازان پس گسی کرد و بنواختشان
سر از نامداران برافراختشان
چو ایشان برفتند لشکر براند
جهان‌آفرین را فراوان بخواند
همی رفت شادان به اصطخر پارس
که اصطخر بد بر زمین فخر پارس
چو اندر نصیبین خبر یافتند
همه جنگ را تیز بشتافتند
که ما را نباید که شاپور شاه
نصیبین بگیرد بیارد سپاه
که دین مسیحا ندارد درست
همش کیش زردشت و زند است و است
چو آید ز ما برنگیرد سخن
نخواهیم استا و دین کهن
زبردست شد مردم زیردست
به کین مرد شهری به زین برنشست
چو آگاهی آمد به شاپور شاه
که اندر نصیبین ندادند راه
ز دین مسیحا برآشفت شاه
سپاهی فرستاد بی‌مر به راه
همی گفت پیغمبری کش جهود
کشد دین او را نشاید ستود
برفتند لشکر به کردار گرد
سواران و شیران روز نبرد
به یک هفته آنجا همی جنگ بود
دران شهر از جنگ بس تنگ بود
بکشتند زیشان فراوان سران
نهادند بر زنده بند گران
همه خواستند آن زمان زینهار
نوشتند نامه بر شهریار
ببخشیدشان نامبردار شاه
بفرمود تا بازگردد سپاه
به هر کشوری نامداری گرفت
همان بر جهان کامگاری گرفت
همی خواندندیش پیروز شاه
همی بود یک چند با تاج و گاه
کنیزک که او را رهانیده بود
بدان کامگاری رسانیده بود
دلفروزو فرخ‌پیش نام کرد
ز خوبان مر او را دلارام کرد
همان باغبان را بسی خواسته
بداد و گسی کردش آراسته
همی بود قیصر به زندان و بند
به زاری و خواری و زخم کمند
به روم اندرون هرچ بودش ز گنج
فراز آوریده ز هر سو به رنج
بیاورد و یکسر به شاپور داد
همی بود یک چند لب پر ز باد
سرانجام در بند و زندان بمرد
کلاه کیی دیگری را سپرد
به رومش فرستاد شاپور شاه
به تابوت وز مشک بر سر کلاه
چنین گفت کاینست فرجام ما
ندانم کجا باشد آرام ما
یکی را همه زفتی و ابلهیست
یکی با خردمندی و فرهیست
برین و بران روز هم بگذرد
خنگ آنک گیتی به بد نسپرد
به تخت کیان اندر آورد پای
همی بود چندی جهان کدخدای
وزان پس بر کشور خوزیان
فرستاد بسیار سود و زیان
ز بهر اسیران یکی شهر کرد
جهان را ازان بوم پر بهر کرد
کجا خرم‌آباد بد نام شهر
وزان بوم خرم کرا بود بهر
کسی را که از پیش ببرید دست
بدین مرز بودیش جای نشست
بر و بوم او یکسر او را بدی
سر سال نو خلعتی بستدی
یکی شارستان کرد دیگر به شام
که پیروز شاپور کردش به نام
به اهواز کرد آن سیم شارستان
بدو اندرون کاخ و بیمارستان
کنام اسیرانش کردند نام
اسیر اندرو یافتی خواب و کام

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برانوش چون پاسخ نامه دید
ز شادی دل پاک‌تن بردمید
هوش مصنوعی: وقتی برانوش پاسخ نامه را دید، از شادی قلبی پاک و خالص خود به پرواز درآمد.
بفرمود تا نامداران روم
برفتند صد مرد زان مرز و بوم
هوش مصنوعی: فرمان داد تا دلیران روم به سوی آن سرزمین بروند و صد نفر از آنجا روانه شدند.
درم بار کردند خروار شست
هم از گوهر و جامهٔ بر نشست
هوش مصنوعی: باران نمکین به قدری بر زمین ریخت که هم از جواهر و هم از لباس بر جا ماند.
ز دینار گنجی ز بهر نثار
فراز آمد از هر سوی سی هزار
هوش مصنوعی: از طلا و ثروت، گنجی به‌دست آمده که به خاطر بخشش و نیکی، از هر سو به سمت آن، سی هزار نفر شتافته‌اند.
همه مهتران نزد شاه آمدند
برهنه سر و بی‌کلاه آمدند
هوش مصنوعی: همه بزرگان و مقام‌داران نزد شاه حاضر شدند، بدون کلاه و با سر لخت آمدند.
چو دینار پیشش فرو ریختند
بگسترده زر کهن بیختند
هوش مصنوعی: زمانی که دینارها در برابرش ریخته شد، طلاهای کهنه را به وسعت بیشتری پخش کردند.
ببخشود و شاپور و بنواختشان
به خوبی بر اندازه بنشاختشان
هوش مصنوعی: او به شاپور بخشش داد و به خوبی با او رفتار کرد، به اندازه‌ای که شایسته‌اش بود.
برانوش را گفت کز شهر روم
بیامد بسی مرد بیداد و شوم
هوش مصنوعی: برانوش به کسی می‌گوید که از شهر روم آمده و خبرهای ناخوشایند و مردان بی‌رحم را با خود آورده است.
به ایران زمین آنچ بد شارستان
کنون گشت یکسر همه خارستان
هوش مصنوعی: ایران زمین که زمانی سرزمینی زیبا و آباد بود، اکنون کاملاً به مکانی پر از خاری و ناامیدی تبدیل شده است.
عوض خواهم آن را که ویران شدست
کنام پلنگان و شیران شدست
هوش مصنوعی: من به جای آن چیزی که از دست رفته و ویران شده است، چیزی می‌خواهم که به قدرت و شکوه پلنگان و شیران باشد.
برانوش گفتا چه باید بگوی
چو زنهار دادی مه بر تاب روی
هوش مصنوعی: برانوش گفت: چه چیزی باید بگویم، وقتی که با احتیاط و دقت، زیبایی تو را ستایش کرده‌ای؟
چنین داد پاسخ گرانمایه شاه
چو خواهی که یکسر ببخشم گناه
هوش مصنوعی: شاه با ارزش و قدرتمند چنین پاسخ داد: اگر می‌خواهی که همه گناهان را تماماً ببخشم، باید...
ز دینار رومی به سالی سه بار
همی داد باید هزاران هزار
هوش مصنوعی: با پرداخت سالی سه بار یک دینار رومی، باید هزاران دینار دیگر را هم در نظر گرفت.
دگر آنک باشد نصیبین مرا
چو خواهی که کوته شود کین مرا
هوش مصنوعی: اگر نصیب من کوتاه شود، تو هم باید تا زمانی که می‌خواهی این کینه را کاهش دهی، تلاش کنی.
برانوش گفتا که ایران تراست
نصیبین و دشت دلیران تراست
هوش مصنوعی: برانوش می‌گوید که سرزمین ایران، نصیبین و دشت دلیران به تو تعلق دارد.
پذیرفتم این مایه‌ور باژ و ساو
که با کین و خشمت نداریم تاو
هوش مصنوعی: من این را قبول کردم که با این رفتار و کینه‌توزی تو، دیگر نمی‌توانیم ادامه دهیم.
نوشتند عهدی ز شاپور شاه
کزان پس نراند ز ایران سپاه
هوش مصنوعی: در زمان شاپور شاه، قرار دادی نوشته شد که بر اساس آن، بعد از او سپاه ایران نباید از کشور خارج شود و جنگی راه نیندازند.
مگر با سزاواری و خرمی
کجا روم را زو نیاید کمی
هوش مصنوعی: آیا با شایستگی و شادی می‌توانم از اینجا بروم و کمبودی احساس نکنم؟
ازان پس گسی کرد و بنواختشان
سر از نامداران برافراختشان
هوش مصنوعی: پس از آن، او از دلایل خود صرف‌نظر کرد و با مهربانی به آنها توجه کرد و آنها را در جمع بزرگان و ناموران بالا برد.
چو ایشان برفتند لشکر براند
جهان‌آفرین را فراوان بخواند
هوش مصنوعی: زمانی که آن‌ها رفتند، لشکر به فراوانی به سوی خداوند جهان دعا و طلب یاری کردند.
همی رفت شادان به اصطخر پارس
که اصطخر بد بر زمین فخر پارس
هوش مصنوعی: او به سوی اصطخر در پارس با شادی می‌رفت، زیرا اصطخر بر زمین پارس به خود می‌بالید.
چو اندر نصیبین خبر یافتند
همه جنگ را تیز بشتافتند
هوش مصنوعی: وقتی مردم نصیبین از خبر جنگ مطلع شدند، به سرعت و با شتاب به سوی میدان جنگ رفتند.
که ما را نباید که شاپور شاه
نصیبین بگیرد بیارد سپاه
هوش مصنوعی: ما نباید اجازه دهیم که شاپور، پادشاه نصیبین، به ما آسیب بزند و سپاهی را به سوی ما بفرستد.
که دین مسیحا ندارد درست
همش کیش زردشت و زند است و است
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دین مسیحی به طور کامل درست و صحیح نیست و در واقع، اصول و اعتقادات آن بیشتر به کیش زرتشتی و آموزه‌های زرتشت نزدیک است.
چو آید ز ما برنگیرد سخن
نخواهیم استا و دین کهن
هوش مصنوعی: وقتی از ما بیفتد، دیگر سخنی نخواهیم گفت و به استاد و دین قدیمی خود پشت خواهیم کرد.
زبردست شد مردم زیردست
به کین مرد شهری به زین برنشست
هوش مصنوعی: مردم ضعیف و تحت فشار، به خاطر انتقام، به اعتراض و قیام علیه مرد قدرتمند و حاکم برخاستند.
چو آگاهی آمد به شاپور شاه
که اندر نصیبین ندادند راه
هوش مصنوعی: وقتی شاپور شاه متوجه شد که در نصیبین به او راهی نداده‌اند، در واقع از وضعیت آگاه شد و اهمیت آن را درک کرد.
ز دین مسیحا برآشفت شاه
سپاهی فرستاد بی‌مر به راه
هوش مصنوعی: شاه از دین مسیحی خشمگین شد و سپاهی را بدون ملاحظه و بی‌درنگ به راه انداخت.
همی گفت پیغمبری کش جهود
کشد دین او را نشاید ستود
هوش مصنوعی: پیامبری می‌فرمود که اگر کسی یهودی باشد، نباید دین او را مورد ستایش قرار داد.
برفتند لشکر به کردار گرد
سواران و شیران روز نبرد
هوش مصنوعی: لشکریان با قدرت و شجاعت مانند گرد و غبار و سواران و شیران به میدان نبرد رفتند.
به یک هفته آنجا همی جنگ بود
دران شهر از جنگ بس تنگ بود
هوش مصنوعی: در آن شهر، جنگ به مدت یک هفته ادامه داشت و به خاطر شدت درگیری‌ها، فضای شهر بسیار خفقان‌آور و دشوار شده بود.
بکشتند زیشان فراوان سران
نهادند بر زنده بند گران
هوش مصنوعی: بسیاری از سران را کشتند و سرهای آن‌ها را بر روی بندهای محکم گذاشتند.
همه خواستند آن زمان زینهار
نوشتند نامه بر شهریار
هوش مصنوعی: در آن زمان، همه تصمیم گرفتند که برای پادشاه نامه‌ای بنویسند و از او درخواست کمک کنند.
ببخشیدشان نامبردار شاه
بفرمود تا بازگردد سپاه
هوش مصنوعی: شاه به سپاهیان اجازه داد تا به خانه‌های خود بازگردند و از آن‌ها خواست که از اشتباهاتشان بگذرند.
به هر کشوری نامداری گرفت
همان بر جهان کامگاری گرفت
هوش مصنوعی: هر کشوری که به شهرت و اعتبار برسد، همانطور بر جهان خوشبختی و موفقیت نیز دست می‌یابد.
همی خواندندیش پیروز شاه
همی بود یک چند با تاج و گاه
هوش مصنوعی: آنها در دل به پیروزی شاه می‌اندیشیدند، که مدتی با تاج و جلالش در میان آنها بود.
کنیزک که او را رهانیده بود
بدان کامگاری رسانیده بود
هوش مصنوعی: دخترکی که او را آزاد کرده بود، به آرزویش رسانده بود.
دلفروزو فرخ‌پیش نام کرد
ز خوبان مر او را دلارام کرد
هوش مصنوعی: دلفروزو فرخ‌پیش به خوبی‌هایی که دارد نام برده شده و دل‌ها را آرام کرده است.
همان باغبان را بسی خواسته
بداد و گسی کردش آراسته
هوش مصنوعی: همان باغبان که بسیاری از خواسته‌ها را برآورده کرده است، کارهایش را به خوبی انجام داده و درختان و گل‌ها را آراسته است.
همی بود قیصر به زندان و بند
به زاری و خواری و زخم کمند
هوش مصنوعی: قیصر در زندان به سختی و با ذلت زندگی می‌کند و در عذاب و رنج است.
به روم اندرون هرچ بودش ز گنج
فراز آوریده ز هر سو به رنج
هوش مصنوعی: در درون وجودم، هر چیزی که از گنجینه‌ام هست را با زحمت و تلاش به نمایش گذاشته‌ام.
بیاورد و یکسر به شاپور داد
همی بود یک چند لب پر ز باد
هوش مصنوعی: او را آورد و تماماً به شاپور سپرد، همچنان که مدتی لب‌هایش از باد پر بود.
سرانجام در بند و زندان بمرد
کلاه کیی دیگری را سپرد
هوش مصنوعی: در نهایت، او در زندان زندگی خود را به پایان رساند و مسئولیت دیگری را به شخص دیگری سپرد.
به رومش فرستاد شاپور شاه
به تابوت وز مشک بر سر کلاه
هوش مصنوعی: شاپور شاه، هدیه‌ای به روم ارسال کرد که در آن یک تابوت و کلاهی با بویی خوش از مشک قرار داشت.
چنین گفت کاینست فرجام ما
ندانم کجا باشد آرام ما
هوش مصنوعی: او گفت که این سرنوشت ماست، اما نمی‌دانم آرامش ما کجا خواهد بود.
یکی را همه زفتی و ابلهیست
یکی با خردمندی و فرهیست
هوش مصنوعی: برخی افراد دچار نادانی و احمقانه‌گی هستند، در حالی که برخی دیگر با دانایی و فرهنگ بالا می‌آیند.
برین و بران روز هم بگذرد
خنگ آنک گیتی به بد نسپرد
هوش مصنوعی: روزها خواهند گذشت و بی‌خبر از آن، زندگی ادامه پیدا می‌کند. آن کسی که بدی را در دنیا رواج دهد، نمی‌تواند از پیامدهای آن بگریزد.
به تخت کیان اندر آورد پای
همی بود چندی جهان کدخدای
هوش مصنوعی: در روزگاری که بر تخت سلطنت کیانیان نشسته بودند، مدت زمانی طولانی جهان تحت فرمان آنها بود.
وزان پس بر کشور خوزیان
فرستاد بسیار سود و زیان
هوش مصنوعی: پس از آن، برای مردم خوزستان چیزهای زیادی از لحاظ سود و زیان فرستاد.
ز بهر اسیران یکی شهر کرد
جهان را ازان بوم پر بهر کرد
هوش مصنوعی: برای آزادی زندانیان، شهری ساخته شده که جهان را در آنجا پر از محبت کرده است.
کجا خرم‌آباد بد نام شهر
وزان بوم خرم کرا بود بهر
هوش مصنوعی: آیا خرم‌آباد که به بدنامی شناخته می‌شود، واقعا سرزمینی است که در آن کسی به خوبی زندگی کند؟
کسی را که از پیش ببرید دست
بدین مرز بودیش جای نشست
هوش مصنوعی: اگر کسی را از سر راه خود بردارید، او در آن مرز جایی برای نشستن نخواهد داشت.
بر و بوم او یکسر او را بدی
سر سال نو خلعتی بستدی
هوش مصنوعی: در تمام فضا و محیط او، تمام وجودش را به او هدیه دادند و در آغاز سال نو، لباس و زینت خاصی به او اهدا کردند.
یکی شارستان کرد دیگر به شام
که پیروز شاپور کردش به نام
هوش مصنوعی: یکی از شاهان در شام شهری را به نام پیروز شاپور بنا کرد.
به اهواز کرد آن سیم شارستان
بدو اندرون کاخ و بیمارستان
هوش مصنوعی: به اهواز، شهری با زیبایی و ویژگی‌های خاص خودش، درون آن کاخ‌ها و بیمارستان‌هایی قرار دارد.
کنام اسیرانش کردند نام
اسیر اندرو یافتی خواب و کام
هوش مصنوعی: پناگاه و مکان زندانیان را فراهم کردند و تو، ای اسیر، نام خود را در خواب و آرامش یافتی.

حاشیه ها

1391/04/28 12:06
وحید

آهای مدیر تارنما حواستان کجاست...
همگی بیتها جابجا نوشته شده به گونه ای که در هر سطر بیت اول به جای بیت دوم میباشد.
خواهشمندم درستش کنید ،آبروی شاهنامه را بردید.!

1391/04/29 09:06
نگین

که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند...

1401/03/26 11:05
انصاری elham۷۷eli۶۶۶۶@yahoo.com

بیت 25 :  مصرع دوم احتمالا به جای استا باید  "اوستا"  باشد، چون به دین کهن (آیین زرتشت) اشاره دارد