بخش ۱۰
بسی برنیامد برین روزگار
که شد مردم لشکری شش هزار
فرستاد شاپور کارآگهان
سوی طیسفون کاردیده مهان
بدان تا ز قیصر دهند آگهی
ازان برز درگاه با فرهی
برفتند کارآگهان ناگهان
نهفته بجستند کار جهان
بدیدند هرگونه بازآمدند
بر شاه گردنفراز آمدند
که قیصر ز می خوردن و از شکار
همی هیچ نندیشد از کارزار
سپاهش پراگنده از هر سوی
به تاراج کردن به هر پهلوی
نه روزش طلایه نه شب پاسبان
سپاهش همه چون رمه بیشبان
نبیند همی دشمن از هیچ روی
پسند آمدش زیستن برزوی
چو شاپور بشنید زان شاد شد
همه رنجها بر دلش باد شد
گزین کرد ز ایرانیان سه هزار
زرهدار و برگستوان ور سوار
شب تیره جوشن به بر در کشید
سپه را سوی طیسفون برکشید
به تیره شبان تیز بشتافتی
چو روشن شدی روی برتافتی
همی راندی در بیابان و کوه
بران راه بیراه خود با گروه
فزون از دو فرسنگ پیش سپاه
همی دیدهبان بود بیراه و راه
چنین تا به نزدیکی طیسفون
طلایه همی راند پیش اندرون
به لشکر گه آمد گذشته دو پاس
ز قیصر نبودش به دل در هراس
ازان مرز بشنید آواز کوس
غو پاسبانان چو بانگ خروس
پر از خیمه یک دشت و خرگاه بود
ازان تاختن خود که آگاه بود
ز می مست قیصر به پردهسرای
ز لشکر نبود اندران مرز جای
چو گیتی چنان دید شاپور گرد
عنان کیی بارگی را سپرد
سپه را به لشکرگه اندر کشید
بزد دست و گرز گران برکشید
به ابر اندر آمد دم کرنای
جرنگیدن گرز و هندی درای
دهاده برآمد ز هر پهلوی
چکاچاک برخاست از هر سوی
تو گفتی همی آسمان بترکید
ز خورشید خون بر هوا برچکید
درفشیدن کاویانی درفش
شب تیره و تیغهای بنفش
تو گفتی هوا تیغ بارد همی
جهان یکسره میغ دارد همی
ز گرد سپه کوه شد ناپدید
ستاره همی دامن اندرکشید
سراپردهٔ قیصر بیهنر
همی کرد شاپور زیر و زبر
به هر گوشهای آتش اندر زدند
همی آسمان بر زمین بر زدند
سرانجام قیصر گرفتار شد
وزو اختر نیک بیزار شد
وزان خیمهها نامداران اوی
دلیر و گزیده سواران اوی
گرفتند بسیار و کردند بند
چنین است کردار چرخ بلند
گهی زو فراز آید و گه نشیب
گهی شادمانی و گاهی نهیب
بیآزاری و مردمی بهترست
کرا کردگار جهان یاورست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بسی برنیامد برین روزگار
که شد مردم لشکری شش هزار
هوش مصنوعی: بسیاری از روزها به یاد نمیآید که مردم با لشکری به تعداد شش هزار نفر آماده نبودهاند.
فرستاد شاپور کارآگهان
سوی طیسفون کاردیده مهان
هوش مصنوعی: شاپور، ماموران کارآزمودهای را به سوی تیسفون فرستاد تا کارهای مهم و ضروری را انجام دهند.
بدان تا ز قیصر دهند آگهی
ازان برز درگاه با فرهی
هوش مصنوعی: بدان که وقتی از طرف قیصر (حاکم) خبری به درگاه (کاخ) برسد، با فردی با فرهنگ و آگاه در میان خواهد بود.
برفتند کارآگهان ناگهان
نهفته بجستند کار جهان
هوش مصنوعی: دستاندرکاران و متخصصان به طور ناگهانی ناپدید شدند و در پی آن، اوضاع دنیا تغییر کرد.
بدیدند هرگونه بازآمدند
بر شاه گردنفراز آمدند
هوش مصنوعی: آنان هر چه را که دیدند، برگشتند و با افتخار به پیش شاه آمدند.
که قیصر ز می خوردن و از شکار
همی هیچ نندیشد از کارزار
هوش مصنوعی: قیصر نه درباره نوشیدن شراب و نه در مورد شکار، به هیچ وجه به فکر جنگ و مبارزه نیست.
سپاهش پراگنده از هر سوی
به تاراج کردن به هر پهلوی
هوش مصنوعی: سربازان از هر طرف پخش شدهاند تا به غارت و چپاول بپردازند.
نه روزش طلایه نه شب پاسبان
سپاهش همه چون رمه بیشبان
هوش مصنوعی: نه روزش روشنی دارد و نه شبش محافظتی برای آن، همه مردم مثل گلهای از دامها بدون چوپان هستند.
نبیند همی دشمن از هیچ روی
پسند آمدش زیستن برزوی
هوش مصنوعی: دشمن هرگز چیز نیکویی را نمیبیند و برای او زندگی در سختی و دشواری بهتر از آن است که در خوشبختی باشد.
چو شاپور بشنید زان شاد شد
همه رنجها بر دلش باد شد
هوش مصنوعی: زمانی که شاپور از آن خبر خوش را شنید، دلش شاد شد و تمام رنجها و نگرانیها از دلش رفت.
گزین کرد ز ایرانیان سه هزار
زرهدار و برگستوان ور سوار
هوش مصنوعی: از میان ایرانیان سه هزار نفر را که زرهپوش و سوار بودند، انتخاب کرد.
شب تیره جوشن به بر در کشید
سپه را سوی طیسفون برکشید
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، جنگجویان خود را آماده کردند و به سوی طیسفون حرکت کردند.
به تیره شبان تیز بشتافتی
چو روشن شدی روی برتافتی
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، با شتاب به جلو رفتی، اما به محض اینکه روشنی کمکم پیدا شد، از آنجا دور شدی.
همی راندی در بیابان و کوه
بران راه بیراه خود با گروه
هوش مصنوعی: تو در بیابان و کوه در حال حرکت هستی و بدون داشتن راه مشخص، با گروهی از دیگران به سمت جلو میروی.
فزون از دو فرسنگ پیش سپاه
همی دیدهبان بود بیراه و راه
هوش مصنوعی: پیش از دو فرسنگ از سپاه، دیدهبان وجود داشت که راههای درست و نادرست را میشناخت.
چنین تا به نزدیکی طیسفون
طلایه همی راند پیش اندرون
هوش مصنوعی: نیروها به سوی طیسفون در حال پیشروی هستند و به نزدیکی آن شهر رسیدهاند.
به لشکر گه آمد گذشته دو پاس
ز قیصر نبودش به دل در هراس
هوش مصنوعی: بخشی از ارتش به میدان آمد و پس از گذشت دو نوبت از قیصر، هیچ ترسی در دلش حس نمیکرد.
ازان مرز بشنید آواز کوس
غو پاسبانان چو بانگ خروس
هوش مصنوعی: از آن سرزمین صدای نوا و شیپور نگهبانان به گوش میرسد، مانند صدای خروس که صبح را اعلام میکند.
پر از خیمه یک دشت و خرگاه بود
ازان تاختن خود که آگاه بود
هوش مصنوعی: در دشت، خیمههای زیادی برپا شده بود و این به خاطر سرعت و آگاهی پایدار آن شخص بود.
ز می مست قیصر به پردهسرای
ز لشکر نبود اندران مرز جای
هوش مصنوعی: از نوشیدنی مستکنندهای که قیصر نوشیده، در خانهی پردهدار (هنرپیشگان) خبری از لشکر نیست و در آن مرز جایی برای آنها وجود ندارد.
چو گیتی چنان دید شاپور گرد
عنان کیی بارگی را سپرد
هوش مصنوعی: وقتی دنیا به شاپور چنین نگریست، او نیز به شایستگی بار مسئولیت را بر دوش گرفت.
سپه را به لشکرگه اندر کشید
بزد دست و گرز گران برکشید
هوش مصنوعی: سردار سپاه را به میدان نبرد فراخواند و با قدرت و شدت، سلاح سنگین خود را آماده نبرد کرد.
به ابر اندر آمد دم کرنای
جرنگیدن گرز و هندی درای
هوش مصنوعی: صدای کرنای هندی در دل ابر به گوش میرسد و به همراه آن صدای رعد و برق شبیه به ضربههای سنگین است.
دهاده برآمد ز هر پهلوی
چکاچاک برخاست از هر سوی
هوش مصنوعی: از همه طرف، صدای شلوغی و هیاهو به گوش میرسد و نوری درخشان از هر سو به چشم میخورد.
تو گفتی همی آسمان بترکید
ز خورشید خون بر هوا برچکید
هوش مصنوعی: تو گفتی که آسمان به خاطر تابیدن خورشید، مانند شکافی که خون بر روی هوا پاشیده باشد، ترکیده است.
درفشیدن کاویانی درفش
شب تیره و تیغهای بنفش
هوش مصنوعی: پرچم کاویان در شب تار و تیغهای بنفش درخشان است.
تو گفتی هوا تیغ بارد همی
جهان یکسره میغ دارد همی
هوش مصنوعی: تو گفتی که در آسمان، بارانی همچون تیغ میبارد و این وضعیت باعث میشود که سراسر جهان غمی مستمر داشته باشد.
ز گرد سپه کوه شد ناپدید
ستاره همی دامن اندرکشید
هوش مصنوعی: از گرد و غبار سپاه، کوه ناپدید شد و ستاره نیز دامن خود را جمع کرد.
سراپردهٔ قیصر بیهنر
همی کرد شاپور زیر و زبر
هوش مصنوعی: شاپور همواره سعی میکرد تا زیبایی و شکوه دربار قیصر را حتی اگر به ظاهر بیفایده و بیهنر به نظر میرسید، زیر و رو کند و تغییراتی ایجاد کند.
به هر گوشهای آتش اندر زدند
همی آسمان بر زمین بر زدند
هوش مصنوعی: در هر گوشهای آتش شعلهور شد و آسمان بر روی زمین فرود آمد.
سرانجام قیصر گرفتار شد
وزو اختر نیک بیزار شد
هوش مصنوعی: سرانجام، پادشاه دچار مشکل و سختی شد و از ستاره ی خوشبختی خود ناامید گردید.
وزان خیمهها نامداران اوی
دلیر و گزیده سواران اوی
هوش مصنوعی: از آن خیمهها، مردان شجاع و برگزیدهای که سوارکار هستند، بیرون میآیند.
گرفتند بسیار و کردند بند
چنین است کردار چرخ بلند
هوش مصنوعی: چرخ روزگار بسیار از انسانها را به دام انداخته و در بند خود کرده است.
گهی زو فراز آید و گه نشیب
گهی شادمانی و گاهی نهیب
هوش مصنوعی: زمانی انسان در اوج خوشحالی و رضایت قرار میگیرد و زمانی دیگر در وضعیت ناامیدی و غم. این نوسانات زندگی طبیعی است و هر لحظه ممکن است حال و احوال آدمی تغییر کند.
بیآزاری و مردمی بهترست
کرا کردگار جهان یاورست
هوش مصنوعی: بهتر است که بیآزار و مردمی باشیم، چرا که خداوند جهان را یاریگر ماست.