گنجور

بخش ۹

چو پالیزبان گفت و موبد شنید
به روشن روان مرد دانا بدید
که آن شیردل مرد جز شاه نیست
همان چهر او جز در گاه نیست
فرستاده‌ای جست روشن‌روان
فرستاد موبد بر پهلوان
که پیدا شد آن فر شاپور شاه
تو از هر سوی انجمن کن سپاه
فرستادهٔ موبد آمد دوان
ز جایی که بد تا در پهلوان
بگفت آنک در باغ شادی و بخت
شکفته شد آن خسروانی درخت
سپهبد ز گفتار او گشت شاد
دلش پر ز کین گشت و لب پر ز باد
به دادار گفت ای جهاندار راست
پرستش کنی جز ترا ناسزاست
که دانست هرگز که شاپور شاه
ببیند سپه نیز و او را سپاه
سپاس از تو ای دادگر یک خدای
جهاندار و بر نیکویی رهنمای
چو شب برکشید آن درفش سیاه
ستاره پدید آمد از گرد ماه
فراز آمد از هر سوی لشکری
به جایی که بد در جهان مهتری
سوی سورستان سربرافراختند
یگان و دوگانه همی تاختند
به درگاه پالیزبان آمدند
به شادی بر میزبان آمدند
چو لشکر شد آسوده بر درسرای
به نزدیک شاه آمد آن پاک‌رای
به شاه جهان گفت پس میزبان
خجستست بر ماه پالیزبان
سپاه انجمن شد بدین درسرای
نگه کن کنون تا چه آیدت رای
بفرمود تا برگشادند راه
اگر چه فرومایه بد جایگاه
چو رفتند نزدیک آن نامجوی
یکایک نهادند بر خاک روی
مهان را همه شاه در بر گرفت
ز بدها خروشیدن اندر گرفت
بگفت آنک از چرم خر دیده بود
سخنهای قیصر که بشنیده بود
هم آزادی آن بت خوب‌چهر
بگفت آنچ او کرد پیدا ز مهر
کزو یافتم جان و از کردگار
که فرخنده بادا برو روزگار
وگر شهریاری و فرخنده‌ای
بود بندهٔ پرهنر بنده‌ای
منم بنده این مهربان بنده را
گشاده‌دل و نازپرورده را
ز هر سو که اکنون سپاه منست
وگر پادشاهی و راه منست
همه کس فرستید و آگه کنید
طلایه پراگنده بر ره کنید
ببندید ویژه ره طیسفون
نباید که آگاهی آید برون
چو قیصر بیابد ز ما آگهی
که بیدار شد فر شاهنشهی
بیاید سپاه مرا برکند
دل و پشت ایرانیان بشکند
کنون ما نداریم پایاب اوی
نه پیچیم با بخت شاداب اوی
چو موبد بیاید بیارد سپاه
ز لشکر ببندیم بر پشه راه
بسازیم و آرایشی نو کنیم
نهانی مگر باغ بی‌خو کنیم
بباید به هر گوشه‌ای دیده‌بان
طلایه به روز و به شب پاسبان
ازان پس نمانیم از رومیان
کسی خسپد ایمن گشاده‌میان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو پالیزبان گفت و موبد شنید
به روشن روان مرد دانا بدید
هوش مصنوعی: وقتی نگهبان مزرعه صحبت کرد و دبیر متوجه شد، مرد دانایی را با اندیشه‌ای روشن دید.
که آن شیردل مرد جز شاه نیست
همان چهر او جز در گاه نیست
هوش مصنوعی: مردی که دلیر و شجاع است، جز شاه نیست و چهره‌اش مانند کسی است که در درگاه سلطنت قرار دارد.
فرستاده‌ای جست روشن‌روان
فرستاد موبد بر پهلوان
هوش مصنوعی: موبد برای پهلوان، پیام‌آور روشنی و روشن‌فکری فرستاده است.
که پیدا شد آن فر شاپور شاه
تو از هر سوی انجمن کن سپاه
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که نشانه‌ای از قدرت و عظمت شاپور شاه در اینجا مطرح شده است. انگار که جمعیت و گروهی را به دور خود جمع کرده و از هر سو از او و شکوهش سخن می‌گویند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی جلال و شکوه او در میان مردم است.
فرستادهٔ موبد آمد دوان
ز جایی که بد تا در پهلوان
هوش مصنوعی: فرستادهٔ موبد به سرعت از جایی آمد که در آنجا پهلوانی وجود داشت.
بگفت آنک در باغ شادی و بخت
شکفته شد آن خسروانی درخت
هوش مصنوعی: آن کس که در باغ خوشحالی و شانس شکوفا شد، همانند درختانی است که به زیبایی و شکوه در آمده‌اند.
سپهبد ز گفتار او گشت شاد
دلش پر ز کین گشت و لب پر ز باد
هوش مصنوعی: سپهبد از سخنان او خوشحال شد، اما در دلش پر از کینه شد و لب‌هایش از خشم پر گردید.
به دادار گفت ای جهاندار راست
پرستش کنی جز ترا ناسزاست
هوش مصنوعی: خداوند را خطاب کرد که ای پادشاه جهانیان، تنها تو شایسته پرستش هستی و هیچ پرستش دیگری جز تو نادرست است.
که دانست هرگز که شاپور شاه
ببیند سپه نیز و او را سپاه
هوش مصنوعی: هرگز کسی ندانست که شاه شاپور سپاه را ببیند و او نیز خود را در میان لشکر ببیند.
سپاس از تو ای دادگر یک خدای
جهاندار و بر نیکویی رهنمای
هوش مصنوعی: تشکر و قدردانی می‌کنم از تو، ای پروردگار عادلی که فرمانروای جهانی و راهنمای نیکویی‌ها هستی.
چو شب برکشید آن درفش سیاه
ستاره پدید آمد از گرد ماه
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا رسید و پرچم سیاه بالا رفت، ستاره‌ها از دور ماه نمایان شدند.
فراز آمد از هر سوی لشکری
به جایی که بد در جهان مهتری
هوش مصنوعی: از هر سو لشکری به جایی آمد که در دنیا، قدرت و تسلطی وجود داشت.
سوی سورستان سربرافراختند
یگان و دوگانه همی تاختند
هوش مصنوعی: به سمت سرزمین شادی و سرور حرکت کردند و گروه‌ها با هم به سمت آنجا روان شدند.
به درگاه پالیزبان آمدند
به شادی بر میزبان آمدند
هوش مصنوعی: به خانه‌ و مهمانی پذیرا آمدند و به شادمانی در کنار میزبان جمع شدند.
چو لشکر شد آسوده بر درسرای
به نزدیک شاه آمد آن پاک‌رای
هوش مصنوعی: وقتی که لشکریان آرام شدند و به درب خانه رسیدند، آن فرد با اندیشه پاک به نزد شاه رفت.
به شاه جهان گفت پس میزبان
خجستست بر ماه پالیزبان
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به طور غیرمستقیم به این اشاره دارد که میزبانان و افرادی که در مهمانی‌ها و gatherings حضور دارند، از نظر اهمیت و شخصیت به اندازه‌ای بالا هستند که می‌توان آن‌ها را با ماه مقایسه کرد. در واقع، اشاره به فضیلت و اهمیت میزبانی و جمع‌های دوستانه دارد.
سپاه انجمن شد بدین درسرای
نگه کن کنون تا چه آیدت رای
هوش مصنوعی: گروهی به دور هم جمع شده‌اند، حالا بر این در نگاه کن و ببین که چه تصمیمی برای تو گرفته می‌شود.
بفرمود تا برگشادند راه
اگر چه فرومایه بد جایگاه
هوش مصنوعی: فرمان داد که راه را باز کنند، هرچند که شخص ناتوانی در آنجا قرار دارد.
چو رفتند نزدیک آن نامجوی
یکایک نهادند بر خاک روی
هوش مصنوعی: وقتی به آن جوینده نام نزدیک شدند، هر یک به احترام، صورت خود را بر زمین گذاشتند.
مهان را همه شاه در بر گرفت
ز بدها خروشیدن اندر گرفت
هوش مصنوعی: همه بزرگان و افراد مهم را شاه در آغوش گرفت و از بدی‌ها و مشکلات نالید.
بگفت آنک از چرم خر دیده بود
سخنهای قیصر که بشنیده بود
هوش مصنوعی: روزی کسی که از چرم الاغ ساخته شده بود، صحبت‌هایی دربارهٔ قیصر شنیده بود.
هم آزادی آن بت خوب‌چهر
بگفت آنچ او کرد پیدا ز مهر
هوش مصنوعی: او گفت که آزادی و زیبایی چهره‌اش چه تاثیری بر دل‌ها دارد و اعمال او که از عشق ناشی می‌شود، به روشنی نمایان است.
کزو یافتم جان و از کردگار
که فرخنده بادا برو روزگار
هوش مصنوعی: از او به من زندگی و روح بخشیده شده است و از خداوند می‌خواهم که روزگار او همیشه خوش و مبارک باشد.
وگر شهریاری و فرخنده‌ای
بود بندهٔ پرهنر بنده‌ای
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی خوشبخت و نیکوکار باشد، باید بنده‌ای با هنر و شایستگی نیز در کنار او باشد.
منم بنده این مهربان بنده را
گشاده‌دل و نازپرورده را
هوش مصنوعی: من عبد این مهربان هستم، کسی که دل گشاده و روح نازپروری دارد.
ز هر سو که اکنون سپاه منست
وگر پادشاهی و راه منست
هوش مصنوعی: از هر طرف که اکنون تجهیزاتی برای من وجود دارد و هر جا که سلطنت و مسیر من قرار دارد.
همه کس فرستید و آگه کنید
طلایه پراگنده بر ره کنید
هوش مصنوعی: همه افراد را به جلو بفرستید و آن‌ها را از شرایط مطلع کنید تا به خوبی مسیر را دنبال کنند.
ببندید ویژه ره طیسفون
نباید که آگاهی آید برون
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باید مسیر خاصی را مسدود کرد تا هیچ کس از آن آگاه نشود و به بیرون نرود.
چو قیصر بیابد ز ما آگهی
که بیدار شد فر شاهنشهی
هوش مصنوعی: وقتی قیصر از ما مطلع شود که فر شاهان بیدار شده است.
بیاید سپاه مرا برکند
دل و پشت ایرانیان بشکند
هوش مصنوعی: بیایید به جنگ با من بیایید و دل و اراده ایرانیان را از هم بپاشید.
کنون ما نداریم پایاب اوی
نه پیچیم با بخت شاداب اوی
هوش مصنوعی: حالا ما به پایان و سرانجام او نمی‌رسیم و با خوشبختی و شادابی او دچار پیچیدگی و سردرگمی نیستیم.
چو موبد بیاید بیارد سپاه
ز لشکر ببندیم بر پشه راه
هوش مصنوعی: وقتی موبد بیاید، سپاه را به جنبش درمی‌آوریم و بر سر راه پشه آماده می‌شویم.
بسازیم و آرایشی نو کنیم
نهانی مگر باغ بی‌خو کنیم
هوش مصنوعی: بیایید به صورت مخفیانه یک تغییر زیبا ایجاد کنیم، تا شاید باغی را که بی‌نیازی از آن هستیم، دوباره زنده کنیم.
بباید به هر گوشه‌ای دیده‌بان
طلایه به روز و به شب پاسبان
هوش مصنوعی: باید در هر گوشه‌ای مراقبی باشد که هم در روز و هم در شب از اوضاع و احوال محافظت کند.
ازان پس نمانیم از رومیان
کسی خسپد ایمن گشاده‌میان
هوش مصنوعی: از آن پس هیچ‌کس از رومیان در امان نخواهد ماند و همه در میانه‌ی خطر خواهند بود.