برگردان به زبان ساده
چوکشور ز ضحاک بودی تهی
یکی مایه ور بد بسان رهی
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که سرزمین به شدت از ظلم و ستم خالی شده و یکی از منابع مهم و باارزشش از بین رفته است، مانند چیزی که به راحتی و بدون کمک به پیش میرود.
که او داشتی گنج و تخت و سرای
شگفتی به دل سوزگی کدخدای
هوش مصنوعی: او دارای ثروت و قدرت و کاخی عجیب است، اما در دل کدخدا، که انسان مهربانی است، او را میسوزاند.
ورا کندرو خواندندی بنام
به کندی زدی پیش بیداد گام
هوش مصنوعی: او را به نام خواندند و به آرامی قدمی به سوی بیعدالتی برداشت.
به کاخ اندر آمد دوان کند رو
در ایوان یکی تاجور دید نو
هوش مصنوعی: در یک کاخ، شخصی به سرعت وارد شد و در ایوان، یک زن با تاج جدید را دید.
نشسته به آرام در پیشگاه
چو سرو بلند از برش گرد ماه
هوش مصنوعی: او با آرامش در مقابل کسی نشسته که همچون سروی بلند است و در کنار او، زیباترین ماه قرار دارد.
ز یک دست سرو سهی شهرناز
به دست دگر ماهروی ار نواز
هوش مصنوعی: از یک سو، سرو زیبا و دلنواز شهر ناز را دارم و از سوی دیگر، ماهروی خوشرویی که به من نوازش میدهد.
همه شهر یکسر پر از لشکرش
کمربستگان صف زده بر درش
هوش مصنوعی: تمام شهر پر از نظامیانی است که به صف ایستادهاند و آمادهی نبردند، در حالی که دروازهی شهر را محاصره کردهاند.
نه آسیمه گشت و نه پرسید راز
نیایش کنان رفت و بردش نماز
هوش مصنوعی: او نه به هم ریخته و نگران بود و نه از کسی چیزی پرسید، با حالتی آرام و نیایشگرانه رفت و عبادتش را انجام داد.
برو آفرین کرد کای شهریار
همیشه بزی تا بود روزگار
هوش مصنوعی: برو و به آفرین بگو که ای پادشاه، همیشه زنده بمان تا زمانی که دنیا برقرار است.
خجسته نشست تو با فرهی
که هستی سزاوار شاهنشهی
هوش مصنوعی: خوشحالی از نشستن تو در کنار فرهی، چون تو لایق سلطنت و عظمت هستی.
جهان هفت کشور ترا بنده باد
سرت برتر از ابر بارنده باد
هوش مصنوعی: دنیا هفت سرزمین به خادمی تو درآید و سر تو فراتر از ابرهای بارانزا باشد.
فریدونش فرمود تا رفت پیش
بکرد آشکارا همه راز خویش
هوش مصنوعی: فریدون دستور داد تا به شکل علنی با بکرد ملاقات کند و همه اسرار خود را با او در میان بگذارد.
بفرمود شاه دلاور بدوی
که رو آلت تخت شاهی بجوی
هوش مصنوعی: شاه دلیر دستور داد که برو و جستجوی تخت سلطنت را آغاز کن.
نبیذ آر و رامشگران را بخوان
بپیمای جام و بیارای خوان
هوش مصنوعی: مشروب تهیه کن و نوازندگان را دعوت کن، پیاله را پر کن و سفره را بیارای.
کسی کاو به رامش سزای منست
به دانش همان دلزدای منست
هوش مصنوعی: کسی که با هنر و مهارتش، سزاوار من است، همان کسی است که از دانش و خردش، قلب من را میرباید.
بیار انجمن کن بر تخت من
چنان چون بود در خور بخت من
هوش مصنوعی: به جمع بیاورید و برای من جشنی برپا کنید، مانند آنچه شایستهی تقدیر و سرنوشت من است.
چو بشنید از او این سخن کدخدای
بکرد آنچه گفتش بدو رهنمای
هوش مصنوعی: زمانی که کدخدا این سخن را از او شنید، آنچه را که به او گفت، به طور کامل انجام داد و هدایتش را پذیرفت.
می روشن آورد و رامشگران
همان در خورش باگهر مهتران
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی و روشنایی به وجود میآید و هنرمندان و نوازندگان هم در این شرایط خود را نشان میدهند، همانطور که در خورشید و نور، بهترینها و برجستهها نمایان میشوند.
فریدون غم افکند و رامش گزید
شبی کرد جشنی چنان چون سزید
هوش مصنوعی: فریدون ناراحتی را از دل برداشت و شادی را انتخاب کرد. شبی جشن بزرگی برپا کرد که شایستهاش بود.
چو شد رام گیتی دوان کندرو
برون آمد از پیش سالار نو
هوش مصنوعی: وقتی که جهان آرام و بیدغدغه میشود، موجودی شتابان و پرجنبوجوش از پیشوای جدید خود خارج میشود.
نشست از بر بارهٔ راه جوی
سوی شاه ضحاک بنهاد روی
هوش مصنوعی: او از جایی که نشسته بود، به سمت شاه ضحاک، راه را در پیش گرفت و به سوی او حرکت کرد.
بیامد چو پیش سپهبد رسید
سراسر بگفت آنچه دید و شنید
هوش مصنوعی: او به پیش فرمانده آمد و همه چیزهایی را که دیده و شنیده بود، به طور کامل بیان کرد.
بدو گفت کای شاه گردنکشان
به برگشتن کارت آمد نشان
هوش مصنوعی: او به شاه گردنکشان گفت: «وقت آن رسیده که به ی命 خود بازگردی و نشانهاش هم در کارهایت مشخص شده است.»
سه مرد سرافراز با لشکری
فراز آمدند از دگر کشوری
هوش مصنوعی: سه مرد بزرگ و پرافتخار با سربازانی از کشوری دیگر به اینجا آمدند.
ازان سه یکی کهتر اندر میان
به بالای سرو و به چهر کیان
هوش مصنوعی: در اینجا درباره کسی صحبت میشود که در میان سه نفر، یکی از آنها که از بقیه کممرتبهتر است، در قامت و ظاهری همچون سرو به چشم میخورد. او بر بقیه برتری دارد و زیبایی و شکوهی خاص به چهرهاش بخشیده است.
به سالست کهتر فزونیش بیش
از آن مهتران او نهد پای پیش
هوش مصنوعی: در سالهای جوانی، برتری و پیشرفت او بیشتر از دیگران خواهد بود و از همان ابتدا موفقیتهایش را به نمایش خواهد گذاشت.
یکی گُرز دارد چو یک لخت کوه
همی تابد اندر میان گروه
هوش مصنوعی: کسی سلاحی دارد که مانند تکهای از کوه بزرگ و سنگین است و در میان جمعیت میدرخشد.
به اسپ اندر آمد بایوان شاه
دو پرمایه با او همیدون براه
هوش مصنوعی: یک اسب به بایستگاه شاه در آمد و دو مرد با ویژگیهای برجسته نیز به دنبال او بودند.
بیامد به تخت کئی بر نشست
همه بند و نیرنگ تو کرد پست
هوش مصنوعی: کسی به تخت سلطنت آمد و بر آن نشسته، تمامی دسیسهها و نقشههای تو را به زیر کشید و بیاعتبار کرد.
هر آنکس که بود اندر ایوان تو
ز مردان مرد و ز دیوان تو
هوش مصنوعی: هر کسی که در مکان تو باشد، از مردان بزرگ و برتر است و از دیوان و نادانان جداست.
سر از پای یکسر فروریختشان
همه مغز با خون برامیختشان
هوش مصنوعی: تمام سر و پایشان در هم شکسته بود و مغزشان با خون آمیخته شده بود.
بدو گفت ضحاک شاید بدن
که مهمان بود شاد باید بدن
هوش مصنوعی: ضحاک به مهمانش گفت: شاید باید بدن شاداب باشد.
چنین داد پاسخ ورا پیشکار
که مهمان ابا گُرزهٔ گاوسار
هوش مصنوعی: پیشکار به او پاسخ داد که مهمان در حال ورود است، همانطور که گاوسار به مهمانش احترام میگذارد.
به مردی نشیند به آرام تو
زتاج و کمر بسترد نام تو
هوش مصنوعی: به مردی که با آرامش و وقار زندگی میکند، نام تو نه تنها در دل او جا میگیرد، بلکه به عنوان نشانهای از قدرت و شخصیت او نیز شناخته میشود.
به آیین خویش آورد ناسپاس
چنین گر تو مهمان شناسی شناس
هوش مصنوعی: اگر تو فردی آشنا به مهماننوازی هستی، باید بدان که ناسپاسی و بیاحترامی در برابر مهمان، به شیوه خود آن فرد است.
بدو گفت ضحاک چندین منال
که مهمان گستاخ بهتر به فال
هوش مصنوعی: ضحاک به او گفت: چرا اینقدر ناراحت هستی؟ چون مهمان بیادب بهتر است که به فال و خواب خوب تعبیر شود.
چنین داد پاسخ بدو کندرو
که آری شنیدم تو پاسخ شنو
هوش مصنوعی: به او گفت که اینگونه پاسخ بده، زیرا من نیز شنیدهام که تو پاسخ را بشنوی.
گرین نامور هست مهمان تو
چه کارستش اندر شبستان تو
هوش مصنوعی: اگر مهمان تو در شبستانت نامدار باشد، چه نیازی به توجه اوست؟
که با دختران جهاندار جم
نشیند زند رای بر بیش و کم
هوش مصنوعی: کسی که با دختران سلطنتی جم همنشین شود، باید دربارهی فراوانی و کمی مسائل، رأی و نظر بدهد.
به یک دست گیرد رخ شهرناز
به دیگر عقیق لب ارنواز
هوش مصنوعی: او با یک دست چهره زیبای شهرناز را میگیرد و با دست دیگر لب عقیق مانند ارنواز را.
شب تیره گون خود بترزین کند
به زیر سر از مشک بالین کند
هوش مصنوعی: در شب تاریک، خواب را فراموش میکند و زیر سرش بالشی از مشک میگذارد.
چومشک آن دو گیسوی دو ماه تو
که بودند همواره دلخواه تو
هوش مصنوعی: چون عطر و بوی گیسوان تو، همیشه برایت خوشایند و دوستداشتنی بودهاند.
بگیرد ببرشان چو شد نیم مست
بدین گونه مهمان نباید بدست
هوش مصنوعی: وقتی که آدم نیمه مست میشود، باید بگذارند او را ببرند و از او پذیرایی نکنند.
برآشفت ضحاک برسان کرگ
شنید آن سخن کارزو کرد مرگ
هوش مصنوعی: ضحاک ناراحت و خشمگین شد و وقتی این سخن را شنید، تصمیم به کشتن گرفت.
به دشنام زشت و به آواز سخت
شگفتی بشورید با شوربخت
هوش مصنوعی: با ناسزا و صدای خشن از دست تقدیر بد استفاده کن و با حالتی از ناامیدی به مبارزه بپرداز.
بدو گفت هرگز تو در خان من
ازین پس نباشی نگهبان من
هوش مصنوعی: او به او گفت: هرگز تو در خانهام دیگر نگهبان نخواهی بود.
چنین داد پاسخ ورا پیشکار
که ایدون گمانم من ای شهریار
هوش مصنوعی: پیشکار چنین پاسخی به او داد که من چنین گمان میکنم، ای پادشاه.
کزان بخت هرگز نباشدت بهر
به من چون دهی کدخدایی شهر
هوش مصنوعی: هرگز برای کسی که از خوش اقبالی بی بهره است، مانند من که رهبری شهر را به تو میسپارم، خوب نخواهد بود.
چو بیبهره باشی ز گاه مهی
مرا کار سازندگی چون دهی
هوش مصنوعی: اگر از فرصتی مناسب بیبهره باشی، چگونه میتوانی مرا در کار سازندگی یاری کنی؟
چرا تو نسازی همی کار خویش
که هرگز نیامدت ازین کار پیش
هوش مصنوعی: چرا تلاش نمیکنی تا کار خود را انجام دهی، درحالی که هرگز به این کار برنگشتهای؟
ز تاج بزرگی چو موی از خمیر
برون آمدی مهترا چارهگیر
هوش مصنوعی: وقتی که از خمیر، موی زیبایی بیرون آمده، نشاندهندهی قدرت و بزرگی است. این تصویر به ما میگوید که بزرگی و شکوه، مانند مویی باارزش از دل خمیر به وجود میآید و به این ترتیب، باید به دنبال راهحلی برای این زیبایی باشیم.
ترا دشمن آمد به گه برنشست
یکی گُرزهٔ گاوپیکر به دست
هوش مصنوعی: دشمن تو به نوبت در مقابل تو قرار گرفته است و در دستش یک گرز بزرگ مثل گاو دارد.
همه بند و نیرنگت از رنگ برد
دلارام بگرفت و گاهت سپرد
هوش مصنوعی: همه فریبها و ترفندهایت از جلوههای زیبا و دلنشین او گرفته شد و او لحظههایی را در دستانش قرار داد.