برگردان به زبان ساده
طلسمی که ضحاک سازیده بود
سرش بآسمان برفرازیده بود
هوش مصنوعی: طلسمی که ضحاک ایجاد کرده بود، به سمت آسمان بلند شده بود.
فریدون ز بالا فرود آورید
که آن جز به نام جهاندار دید
هوش مصنوعی: فریدون را از بلندی پایین آورید، زیرا او را جز با نام پادشاه جهان نمیشناسند.
وزان جادوان کاندر ایوان بدند
همه نامور نره دیوان بدند
هوش مصنوعی: در آن زمانی که جادوگران در ایوان بودند، همهٔ نامهای مشهور در میان دیوان به چشم میخوردند.
سرانشان به گُرز گران کرد پست
نشست از برگاه جادوپرست
هوش مصنوعی: سران آنها با قدرت و شدت، مقام و جایگاهشان را از چنگ جادوگری پایین آوردند.
نهاد از بر تخت ضحاک پای
کلاه کئی جست و بگرفت جای
هوش مصنوعی: در اینجا به صحنهای اشاره میشود که شخصی از روی تخت ضحاک (که نماد ظلم و tyranny است) بلند میشود و کلاهی را که نشانهای از قدرت و مقام است برمیدارد و جایگاه او را میگیرد. این عمل نشاندهنده دگرگونی یا انتقال قدرت است.
برون آورید از شبستان اوی
بتان سیهموی و خورشید روی
هوش مصنوعی: از دنیای تاریک او، بتهای سیاهموی و خورشید تابان را بیرون بیاورید.
بفرمود شستن سرانشان نخست
روانشان ازان تیرگیها بشست
هوش مصنوعی: فرمان داد تا سرهای آنها را بشویند و نخست، روحهایشان را از تیرگیها پاک کنند.
ره داور پاک بنمودشان
ز آلودگی پس بپالودشان
هوش مصنوعی: راهی که داور نشان داد، آنها را از آلودگی پاک کرد و سپس پاکی را به آنها هدیه داد.
که پروردهٔ بت پرستان بدند
سراسیمه برسان مستان بدند
هوش مصنوعی: آن کسانی که تحت تأثیر بتپرستی بزرگ شدهاند، نگران و مضطرب هستند و در حالتی شاداب و سرمستی به سر میبرند.
پس آن دختران جهاندار جم
به نرگس گل سرخ را داده نم
هوش مصنوعی: دختران زیبای جمشید، گلی به رنگ سرخ را به نرگس تقدیم کردهاند.
گشادند بر آفریدون سخن
که نو باش تا هست گیتی کهن
هوش مصنوعی: به سخن گفتند که ای آفریدون، نو و تازه باش تا زمانی که دنیا و دوران قدیمی وجود دارد.
چه اختر بد این از تو ای نیکبخت
چه باری ز شاخ کدامین درخت
هوش مصنوعی: چه ستارهی بدی بر تو وارد شده است، ای خوشبخت! چه باری از کدام درخت بر دوش تو افتاده است؟
که ایدون به بالین شیرآمدی
ستمکاره مرد دلیر آمدی
هوش مصنوعی: به اینجا آمدهای تا به خوابگاه شیر برسی، مردی دلیر و ستمکار به اینجا آمدی.
چه مایه جهان گشت بر ما ببد
ز کردار این جادوی بیخرد
هوش مصنوعی: جهان چه بدشگون شده است برای ما به خاطر رفتار و کارهای این جادوگر بیخرد.
ندیدیم کس کاین چنین زهره داشت
بدین پایگه از هنر بهره داشت
هوش مصنوعی: ما کسی را ندیدیم که چنین شجاعت داشته باشد و در این محل به این اندازه از هنر برخوردار باشد.
کش اندیشهٔ گاه او آمدی
و گرش آرزو جاه او آمدی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر تو از فکر و اندیشهات به جایی رسیدهای یا آرزوی رسیدن به مقام و جایگاهی را در سر داری، باز هم باید مراقب باشی و به یاد داشته باشی که تلاش و کوشش اصلی در این مسیر است.
چنین داد پاسخ فریدون که تخت
نماند به کس جاودانه نه بخت
هوش مصنوعی: فریدون چنین پاسخ داد که هیچکس نمیتواند برای همیشه بر تخت سلطنت باقی بماند و نه خوشبختی جاودانه است.
منم پور آن نیکبخت آبتین
که بگرفت ضحاک ز ایران زمین
هوش مصنوعی: من فرزند آبتین نیکخصلت هستم که ضحاک، آن پادشاه ستمگر، از ایران سرزمینم گرفت.
بکشتش به زاری و من کینه جوی
نهادم سوی تخت ضحاک روی
هوش مصنوعی: او را با فریاد و زاری به قتل رساند و من، با کینه و دشمنی، به سمت تخت ضحاک روانه شدم.
همان گاو بر مایه کم دایه بود
ز پیکر تنش همچو پیرایه بود
هوش مصنوعی: گاو در حقیقت به طور کلی به فطرت و ذات خود وابسته است و مانند زینتی برای تن و بدنش به شمار میآید.
ز خون چنان بیزبان چارپای
چه آمد برآن مرد ناپاک رای
هوش مصنوعی: از خون، آن چنان که از زبان چهارپایانی که بیزبانند، چه چیزی برای آن مرد ناپاک و بداندیش به وجود آمده است؟
کمر بستهام لاجرم جنگجوی
از ایران به کین اندر آورده روی
هوش مصنوعی: من عزم و ارادهام را جزم کردهام و به همین خاطر به عنوان یک جنگجو از ایران آمادهام تا به مقابله با دشمن بروم.
سرش را بدین گُرزهٔ گاو چهر
بکوبم نه بخشایش آرم نه مهر
هوش مصنوعی: من سرم را به این بلای سخت، که همچون گرز گاو به من میزند، میکوبم و نه انتظار بخشش دارم و نه محبت.
چو بشنید ازو این سخن ارنواز
گشاده شدش بر دل پاک راز
هوش مصنوعی: وقتی که او این سخن را شنید، دل پاکش به روی رازهایی گشوده شد.
بدو گفت شاه آفریدون تویی
که ویران کنی تنبل و جادویی
هوش مصنوعی: شاه آفریدون به او گفت: تو هستی که میتوانی افراد تنبل و جادوگر را نابود کنی.
کجا هوش ضحاک بر دست تست
گشاد جهان بر کمربست تست
هوش مصنوعی: کجا میتوانی هوش و تدبیر ضحاک را با قدرت تو مقایسه کنی؟ در حالی که جهان به واسطه وجود تو به خود گرفتن و سامان یافته است.
ز تخم کیان ما دو پوشیده پاک
شده رام با او ز بیم هلاک
هوش مصنوعی: ما از نسل پادشاهان هستیم و به دور از هر کینه و ترس، با آرامش زندگی میکنیم.
همی جفتمان خواند او جفت مار
چگونه توان بودن ای شهریار
هوش مصنوعی: او میگوید که جفت ما را مانند جفت مار خواندند، چگونه میتوانیم همچنان در کنار هم باشیم، ای پادشاه.
فریدون چنین پاسخ آورد باز
که گر چرخ دادم دهد از فراز
هوش مصنوعی: فریدون پاسخ داد که اگر چرخ و زمان به گردش درآید، نتیجهاش را از مرتفعترین نقطه خواهد گرفت.
ببرم پی اژدها را ز خاک
بشویم جهان را ز ناپاک پاک
هوش مصنوعی: میخواهم اژدها را از زمین ببرم و دنیا را از آلودگیها پاک کنم.
بباید شما را کنون گفت راست
که آن بیبها اژدهافش کجاست
هوش مصنوعی: باید به شما بگویم که آن موجود بیقیمت و خطرناک کجاست.
برو خوب رویان گشادند راز
مگر که اژدها را سرآید به گاز
هوش مصنوعی: برو و به زیبارویان بگو راز و رمزها را باز کنند، شاید روزی اژدها از خشم و غضبش فرسوده شود.
بگفتند کاو سوی هندوستان
بشد تا کند بند جادوستان
هوش مصنوعی: گفته شد که او به سمت هندوستان رفت تا بتواند جادوگران را گرفتار کند.
ببرد سر بیگناهان هزار
هراسان شدست از بد روزگار
هوش مصنوعی: سرهای بیگناهی که به ناحق گرفته میشوند، بسیارند و این باعث ترس و ناامیدی از سختیهای زندگی شده است.
کجا گفته بودش یکی پیشبین
که پردختگی گردد از تو زمین
هوش مصنوعی: کجا کسی پیشبینی کرده بود که زمین به خاطر تو به گنجش تبدیل خواهد شد؟
که آید که گیرد سر تخت تو
چگونه فرو پژمرد بخت تو
هوش مصنوعی: کیست که بیاید و تاج و تخت تو را بگیرد، در حالی که بخت تو اینگونه در حال افول و پژمردگی است؟
دلش زان زده فال پر آتشست
همه زندگانی برو ناخوشست
هوش مصنوعی: دل او به خاطر طالع بینهای که آتشین و نیکو نیست، پریشان و غمگین است. زندگیاش به خاطر این موضوع ناخوشایند به کامش تلخ میگذرد.
همی خون دام و دد و مرد و زن
بریزد کند در یکی آبدن
هوش مصنوعی: خون انسانها و حیوانات در یک جا جمع میشود و در آن نهر جاری میشود.
مگر کاو سرو تن بشوید به خون
شود فال اخترشناسان نگون
هوش مصنوعی: مگر آنکه جوانی که همچون سرو خوش قامت است، به خون خود آغشته شود، پس این موضوع نشانهای بد برای اخترشناسان خواهد بود.
همان نیز از آن مارها بر دو کفت
به رنج درازست مانده شگفت
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به این دارد که حتی همان مارها، که ممکن است خطرناک یا مشکلساز باشند، برای دو نفر بهطور طولانی و با زحمت در حال ماندن در وضعیتی شگفتانگیز هستند. این وضعیت نشاندهنده چالشی است که این دو مورد به آن دچار شدهاند و نشان میدهد که این دشواریها و خطرات هرگز فراموش نمیشوند.
ازین کشور آید به دیگر شود
ز رنج دو مار سیه نغنود
هوش مصنوعی: از این سرزمین به سرزمینی دیگر میرود، و از درد و رنج دو مار سیاه نجات مییابد.
بیامد کنون گاه بازآمدنش
که جایی نباید فراوان بدنش
هوش مصنوعی: اکنون زمان برگشتن او فرا رسیده است، چرا که نمیتواند در جایی طولانی بماند.
گشاد آن نگار جگر خسته راز
نهاده بدو گوش گردنفراز
هوش مصنوعی: آن معشوق زیبا که دل خستهام را به عشق خود مشغول کرده، رازی را در گوشش پنهان کرده است.
حاشیه ها
1392/03/21 00:06
امین کیخا
کهن در پهلوی kahwan بوده است و امروزه در chronic دیده می شود که به انگلیسی می شود مزمن مثلا chronic hepatitis را ترجمه می کنیم هـپاتیت مزمن ولی اگر انرا ترجمه کنیم کهن که انگلیسی ها هم از لغت همانند فارسی أش به کار می برند بهتر است . جالب است خود زمان هم فارسی است
1394/10/22 20:12
چنور برهانی
برون آوریدن دختران جم از خوابگاه ضحاک در نسخه خالقی مطلق بدینگونه است:
برون آورید از شبستان اوی
بتان سیهموی خورشید روی
بفرمود شستن سرانشان نخست
روانشان پس از تیرگی¬ها بشست
ره داور پاک بنمودشان
از آلودگی سر بپالودشان
که پروردۀ بت پرستان بدن
چن آسیمه برسان مستان بدند
پس آن خواهران جهاندار جم
به نرگس گل سرخ را داد نم
گشادند بر آفریدون سخن
که نو باش تا هست گیتی کهن
چه اختر بد این از تو ای نیکبخت؟
چه باری؟ ز شاخ کدامین درخت؟
که ایدون به بالین شیرآمدی
ستمکاره مردی دلیر آمدی
چه مایه جهان گشت بر ما به بد
ز کردار این جادوی کم خرد
ندیدیم کس کاین چنین زهره داشت
نه زین پایگه از هنر بهره داشت
که¬ش اندیشۀ گاه او آمدی
و گر آرزوش جاه او آمدی
چنین داد پاسخ فریدون که تخت
نماند به کس جاودانه، نه بخت
منم پور آن نیکبخت آبتین
که ضحّاک بگرفت از ایران زمین
بکشتش به زاری و من کینه جوی
نهادم سوی تخت ضحاک روی
همان گاو بر مایه کم دایه بود
ز پیکر تنش همچو پیرایه بود
ز خون چنان بیزبان چارپای
چه آید بران مرد ناپاک رای
کمر بستهام لاجرم جنگ جوی
از ایران به کین اندر آورده روی
سرش را بدین گرزۀ گاو چهر
بکوبم نه بخشایش آرم نه مهر
سخن را چو بشنید ازو ارنواز
گشاده شدش بر دل پاک راز
بدو گفت شاه آفریدون تویی
که ویران کنی تنبل و جادویی
کجا هوش ضحاک بر دست تست
گشایش جهان را کمربست تست
ز تخم کیان ما دو پوشیده پاک
شده رام با او ز بیم هلاک
همی جفتمان خواند و جفت مار
چگونه توان بودن ای شهریار
فریدون چنین پاسخ آورد باز
که گر با بلا چرخ را نیست راز
ببرم پی اژدها را ز خاک
بشویم جهان را ز ناپاک پاک
بباید شما را کنون گفت راست
که آن بیبها اژدهافش کجاست
برو خوب رویان گشادند راز
مگر که اژدها را سرآید به گاز
بگفتند کو سوی هندوستان
بشد تا کند هند جادوستان
ببرد سر بیگناهان هزار
هراسان شده¬ست از بد روزگار
کجا گفته بودش یکی پیش بین
که پردخته کی گردد از تو زمین
که آید که گیرد سر تخت تو
چگونه فرو پژمرد بخت تو
دلش زان زده فال پر آتش ست
همه زندگانی برو ناخوش ست
همی خون دام و دد و مرد و زن
بریزد کند در یکی آب زن
مگر کو سر و تن بشوید به خون
شود فال اخترشناسان نگون
همان نیز زان مارها بر دو کفت
به رنج درازست مانده شگفت
ازین کشور آید به دیگر شود
ز رنج دو مار سیه نغنود
بیامد کنون گاه بازآمدنش
که جایی نباشد فراوان بدنش
گشاد آن نگار جگر خسته راز
نهاده بدو گوش گردنفراز
(ج1، ص 75- 78، ب 328- 366)
در باورهای اسطوره ای با کشتن کسی روح و حیات او منتقل می شده است، پس ضحاک برای استمرار حیات سر و تن خود را با خون می شسته است. علاوه بر آن شستن سر و تن با خون جنبه باطل کردن سحر و جادو را داشته است و به عنوان جادوشکن استفاده می شده است.
مارهای روی دوش ضحاک را می توان به عذاب وجدان او از کشتن مرداس، پدرش تعبیر کرد.
1398/01/27 00:03
خسروساسان
درود بر همگی دوستان. نوروز پیروز باد.
دوستان مصرع دوم «فریدون ز بالا فرود آورید/ که آن جز به نام جهاندار دید» را اندرنمیابم؟
همچنین مصرع دوم «همی خون دام و دد و مرد و زن/ بریزد کند در یکی آبدن» را نیز اندرنمیابم.
از راهنمایی شما بسیار سپاسگزارم.
خسرو جان
طلسمی که ضحاک سازیده بود
سرش به آسمان برفرازیده بود
فریدون ز بالا فرود آورید
که آن جز به نام جهاندار دید، درین ماناست:
طلسم و جادوی ضحاک که بسیار بزرگ بود ، به دست فریدون باطل شد چون آن جادو را در راه رضای خداوند ندید.
همی خون دام و دد و مرد و زن
بریزد کند در یکی آبدن
مگر کاو سرو تن بشوید به خون
شود فال اخترشناسان نگون
درین مانا: که ضحاک خون همگان میریزد و در ظرف بزرگی می ریزد تا سرو تن خویش بشوید تا گفته ی ستاره شناسان باطل شود.
دَن به مانای خمره و ظرفی بزرگ است که می توان در آن شستشو کرد، و آبدن نیز ظرفیست که پر از آبش کنند و استحمام کنند.
متاسفانه در نسخه ی آقای خالقی مطلق چنین آمده :
بریزد کند در یکی آب زن
که ایشان معنای آبدن را نمیدانسته و به” آب زن “تغییر داده
درود محسن جان
آبزن همان معنای مورد اشارهی شما را میدهد..
..گرامی
می دانم ، ولی حق داریم هر لغتی را به دلخواه عوض کنیم .
فرمودهاید ایشان معنای آبدن را نمیدانسته و به آبزن تغییر داده!..
آری
گمانم بر ندانستن ایشان است چون تنها این یک مورد نیست که عوض شده ، گاهی چنان لغات را نا بجا به کار برده که به قول خودش: ”سی سال زحمت کشیده“ را متأسفانه لطمه زده .مصرع را بی مسما و معنا کرده . سعی می کنم یکی دو مورد را پیدا کنم و حضورتان بیاورم
یک ، در همین نسخه ی گنجور ، دوم و سوم در دو نسخه ی دیگر همان آبدن آمده .
کاش در حاشیه آبدن را می آورد .
ضمناً اگر آبزن می نوشت قابل قبول بود چنانچه شما مرقوم فرمودید ولی ” آب زن “ ؟؟؟
حاشیه ام سؤالی بود
آیا حق داریم هر لغتی را به دلخواه عوض کنیم؟ .
ببخشید در تعیین وزن عروضی بیت چنین داد پاسخ فریدون که تخت/ نماند به کس جاودانه نه بخت مشکل پیدا کردم. میشه یکی از اساتید لطف کنه تقطیعشو بفرسته.
1399/01/21 19:03
سیپان دولتخواه
تنبُل که مثل تنبل نوشته میشود و به معنای حیله و فریب می باشد برایم واژه جالبی بود ....
ظاهرا واژه لاجرم عربی است دراینصورت استفاده از آن کمی به نظرم عجیب است. شاید با کمی تغییر این امکان بود که واژه ناچار یا ناگزیر بکار می رفت. اساتید اگر توضیحی بدهند سپاسگزار خواهم بود.