بخش ۱۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در مصرع: فریدون چو بنشنید ناسود دیر
به نظر بشنید درستتر میآید.
---
پاسخ: با تشکر، مطابق فرموده تصحیح شد.
باریک بین در مورد حیوان معنای تیز بین میدهد . در لغتنامه دهخدا چنین آمده است :
رای باریک بین خسرو حشمت آیین متوجه انقیاد باریک شده . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 492). || تیزبین (در حیوانات ) :
بفرمود تا برنهادند زین
بر آن راه پویان [ اسبان ] باریک بین
پس مابقی این بخش کجاست...؟
بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک وبد پایدار همان به که نیکی بود یادگار
همان گنج و دینار و کاخ بلند نخواهد بدن مر تورا سودمند
سخن ماند از تو همی یادگار سخن را چنین خوارمایه مدار
فریدون فرخ فرشته نبود زمشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی تو دادو دهش کن فریدون تویی
و .....
پئی را نبد بر زمین جایگاه
جای پا گذاشتن روی زمین نمانده نبود
ژاله-ص گرامی، بقیه این بخش در تصحیح خالقی مطلق آمده و شامل ابیات معروف و مهمی هم هست. مثلا این بیت:
جهانا چه بدمهر و بدگوهری
که خود پرورانی و خود بشکنی
سپاسگزارم از گرداننده سایت گنجور ولی درنیافتم که کدام تصحیح شاهنامه در اینجا به کار برده شده.
با درود به خانم ژاله! خود پرورانی و خود بشکری(خود پرورش میدهی و خود شکار میکنی) اینجا از شاهنامه تصحیح مسکو است.
"فریدون فرخ فرشته نبود"... این ابیات در بیشترِ نسخههای شاهنامه وجود ندارند (شاهنامه فردوسی، نشر قطره، تهران: 1379، ، از بیت 40229) امّا در تصحیح استاد جلال خالقی مطلق،نیویورک، 166: 85/1 بیت 489 تا 490 ذکر شده اند و موضع آنها بخش مربوط به «بند کردن فریدون، ضحاک را» است.
این ابیات در تصحیح ژول مول هست
با سلام
به نظر من
در بیت
همی گفت کاین جایگاه منست
به نیک اختر بومتان روشنست
به جای (به نیک) باید (بدین )به معنی این گونه و بدین وسیله بیاد
همی گفت کاین جایگاه منست
(بدین) اختر بومتان روشنست
ان فریدون لم یکن ملکا
و لا من المسک کان معجونا
بالعدل و الجود نال رتبته
فاعدل و احسن تکن فریدونا
فریدون فرشته نبود از مشک سرشته نبود با رادمردی و داد به این پایگاه رسید
بیاورد گل میخهای گران
بجایی که مغزش نبود اندران
-
شاهنامه و مسمار ؟ انهم مسمارهای
شما چرا پذیرش این که فردوسی در اشعارش واژه عربی به کار برده باشه رو ندارید؟ جان دل گناه که نمیشه, آسمون که به زمین نمیاد, زبان آدمیزاد زبان فهم و درکه این صداهای ظاهری لهجه های ماست. مهم اینه که معنای سخن چیست.
یکی از اهداف اصلی فردوسی زنده نگاه داشتن زبان پارسی بوده و اتفاقا بسیار سختگیری شده در سرودن ان که کلمات عربی درش بکار نره. چطور متوجه این موضوع نشده اید؟؟؟؟
نود نه در صد از واژگانی که در شاهنامه هست دستکاری سپسین است و همگی بسیار سستند
برای دستیازی در شاهنامه بهتر است نمونه ای از دستیازیها دربرگردان تفسیر قران طبری را بنگریم در دستنویسهای نخستین طبری امده ما را ببارانی ارزانی دار و فراز و هامون تر کن و ما را اسیراب مکن
پرگست باد از اینکه مردم است مگر فرشته ایست گرامی بدین نیکویی
اسیراب =ناسیراب
این دو را در همان سده های سپسین اینگونه کرده اند من برای حاجت امده ام و باران خواهم از بهر قوم خویش که از تشنگی و گرسنگی هلاک شدند معاذالله که این ادمی است این نیست مگر فرشته ای کریم بدین نیکویی
-
پس چون بیکجای امدند زن ترسید که مگر یوسف را ایدون بدل آید که آن بلایه است و همچنانکه آهنگ او کرد آهنگ دگر کس کند
پس یوسف خواست که با وی باشد خویشتن را بکشید و گفت مرا دستوری ده تا با تو یک سخن گویم گفت بگوی گفت مگر نپنداری که من چنین بلایه ام که آهنگ هرکس کنم
اینرا از بیخ دگرگون کرده اند
بنگرید که تفسیر قران به چه پاکی بوده و انگاه چه بر سرش امده
-
خالقی مطلق درباره دستبردها در شاهنامه گوید دستنویسهای سپسین واژه های «ویژه ، تخم ،توشه ، رای ، گفت ، تنبل ، گاه » را« بخاصه نسل قوت حکم قول حیلت وقت» گردانده اند
اینها که از دستنویسها پیداست
با اینهمه شوربختانه خالقی مطلق خود نیز بیش از دیگران واژگان عربی را بدین گران گنجینه اورده و انرا بیش از پیش عربیذه کرده مانند واژه غو ( فریاد مردمان و هر نوای بلند) را همه جا عو عربی ( عو= نوای سگ) گردانده نمی دانم غو پارسی که از مردمان بر می خیزد چه پیوندی با صدای سگ عربی دارد یا جای دیگر بجای پروز = حاشیه و محیط که انرا مرکز کرده که بسیار نادرست است
سیاوش به پرده درآمد به درد
به تن لرز لرزان و رخساره زرد
فریگیس گفت ای گو شیرچنگ
چه بودت که دیگر شدستی به رنگ
چنین داد پاسخ که ای خوبروی
به توران زمین شد مرا آب روی
بدین سان که گفتار گرسیوزست
ز پرگار بهره مرا پروزست
بیگمان پروز درست است و مرکز در اینجا اگر هم عربی نبود نابجاست چرا که سیاوش از گفتار گرسیوز چنین برداشته که بیرون از دایره است
پروز بچم حاشیه و محیط است
از سخن گرسیوز پیداست که من بیرون دایره ام
در نویسه ها اینگونه امده
بدین سان که گفتار گرسیوزست
ز پرگار بهره مرا مرکزست
این بسیار نادرست است سیاوش از گفتار گرسیوز بدی را دریافته و میگوید از اینسان که گفتار گرسیوز است من از دایره بیرونم نه انکه در مرکزم
از آن دخمه و دار و از ماهیار
به پاداش بدخواه و جانوسپار
جای بپاداش (مکافات) کرده اند
نباید که بردست من در مغاک (بر هلاک ) شوند این دلیران بیبیم وباک چنان بد که روزی پراندیشه بود
به پیشش یکی بارور بیشه بود
بدان مرغزار اندر آمد دژم
جهان خرم و مرد را دل به هم
جای دل بهم دل بغم امده
یکی باره ای برنشسته سمند
بفتراک بر بسته دارد کمند
در نویسه ها اینگون أمده
بفتراک بر حلقه کرده کمند
در جای دگر نیز اینگونه امده
یکی باره ای برنشسته سمند
بفتراک بربسته دارد کمند
-
.گهی بر فراز و گهی بر نشیب
گهی شاد و اسان گهی با نهیب.
جای اسان ایمن امده
-
سراغاز بنوشت شاه مهست
جهاندار بهرام یزدان پرست
جای سراغاز -به عنوان امده
ز شاه جهاندار خورشید بهر
مهست و سرافراز و گیرنده شهر
بدو گفت هرمز که در پای زهر
میالای زهرای بداندیش بهر
بجای بهر دهر امده
در دستنویسها امده
سیاوش غمی گشت از ایرانیان
که این روز پادافره ایزدی است
که پاداش ،بد را ز یزدان بدی است
جای که پاداش مکافات اورده اند هرچه مکافات است در شاهنامه دستکاریست و درستش بپاداش است برخی نیز از بیخ افزوده شده
ز مرزی کجا مرز خرگاه بود
زَوْ و زال را دست کوتاه
خالقی جای مرز خرگاه رسم خرگاه اورده اند
همیدون بدوزخ چمیدن بپای
بزرگان پیشین ندادند رای
جای همیدون ولیکن امده
باندیشه یک بادگر ساختند
همه رای بیهوده انداختند
جای اندیشه تدبیر امده
بدو گفته بودی یکی پیش بین
که پردخته کی گردد از تو زمین
دلش را ز بد پاک پر آتش است
همه زندگانی بر او ناخوش است
خالقی چنین اورده
دلش زان زده فال پر اتش است
فال چه میکند سخن پیشبین فال نبود
چپ و راست را هر دو بال سپاه
بیاراست یکسر چو بایست شاه
زمین شد بکردار کشتی بر آب
تو گویی سوی جنگ دارد شتاب
جای « چپ و راست را هر دوبال سپاه» قلب و جناح سپاه کرده اند
هر دو بال در چپ و راست است و نه قلب و جناح
بنگرید سروده ای به این زیبایی را چگونه با قلب و جناح نابود کرده اند
جای جنگ غرق امده
نه دستنویس خالقی جنگ اورده اند باز خالقی انرا غرق کرده ایا هیچ کشتی یا لشکری بدنبال غرق شدن است؟
فردوسی چند واژ اندک عربی در شاهنامه بکار برده و هیچ دشمنی با عربی نداشته اما از اغاز شاهنامه را با پارسی روان بی واژ عربی سروده و در این کار رای خردمندانه داشته یک انکه شاهنامه با واژ پارسی پر شور تر است دو انکه واژ پارسی زبان مردم بوده و همه انرا می دانستند بویژه بروزگارش .
در زمان فردوسی و بویژه پس از ان دیوانگانی امدند که عربی را بگونه ای دیوانه به پارسی امیختند ان را در برگردان کلیلک و دمنگ بهرامشاهی و برگردان مرزبان نامه و دگر نشته ها می توان دید در ان دو سده پس از فردوسی این شیوه بسیار دیوانه وار پیشه شد برای همین شاهنامه پر از واژگان عربی شده با این همه بیشینه دستکاری ها در شاهنامه پیداست چرا که سروده فردوسی بلند است و دستکاری ها سستند اگر در شاهنامه بنگریم هرجا واژی عربی امده بسیار سست است و برخی از بیخ نیاز به بودنش نیست مانند
قضا گفت گیر و قدر گفت ده
که سروده ای فرومایه است ودر ان جایگاه نیز نیازی به بودنش نیست
سلام.
استفاده از لغات عربی با توجه به اینک گاها منابع مورد استفاده شاعر نیز اصیل نبوده اند و یا روایات از داستان ها غیر ایرانی مانند اسکندرنامه نیز در آن هست برای شاعر اجتناب ناپذیر بوده ولی در حداقل ممکن از لغات عربی در شاهنامه استفاده شده. حدود 500 تا 800 لغت عربی در منابع مختلف آمده است. که در 61000 بیت این عدد بسیار کم است.
ضمن اینکه در متون شاعران و نویسندگان بعدی چون حافظ و سعدی و عطار و ... نفوذ زبان عربی در اشعار اگر چه پر واضح است ولی باید پذیرفت که زبان عربی در ابتدا در غنای زبان فارسی بسیار کمک کننده بوده و ترکیب این دو زبان را همیشه نباید به فال بد گرفت. در هر صورت بیش از 1000 سال دو زبان در کنار هم نمی تواند از همدیگر تاثیر نگرفته باشند.
زبان بیگانه برای زبان زیانبخش است
زبان بیگانه چون عربی و پارسی را گوییم ونه چون لاتین و انگلیسی
یا پارسی و سانسکریت
دمادم برون رفت لشکر ز شهر
وزان شهر نایافته شاه بهر
بیت «فریدون فرخ فرشته نبود» در شاهنامۀ چاپ مسکو در بخش ملحقات آمده است.
منبع: شاهنامۀ فردوسی، براساس چاپ مسکو، بهکوشش سعید حمیدیان، نشر قطره، چاپ دوازدهم، ۱۳۹۲، جلد اول، بخش ملحقات، صص ۲۵۱ و ۲۵۲.
بیا تا جهان را ببد نسپریم
بکوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
همان گنج دینار و کاخ بلند
نخواهد بدن مر ترا سودمند
سخن ماند از تو همی یادگار
سخن را چنین خوارمایه مدار
سخن را سخندان ز گوهر گزید
ز گوهر ورا پایه برتر سزید
تویی آنکه گیتی بجوئی همی
چنان کن که بر داد پوئی همی
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
بداد و دهش یافت آن نیکوئی
تو داد و دهش کن فریدون توئی
فریدون ز کاری که کرد ایزدی
نخستین جهان را بشست از بدی
یکی بیشتر بند ضحاک بود
که بیدادگر بود و ناپاک بود
دو دیگر که گیتی ز نابخردان
بپرداخت و بستد ز دست بدان
سدیگر که کین پدر باز خواست
جهان ویژه بر خویشتن کرد راست
جهانا چه بدمهر و بدگوهری
که خود پرورانی و خود بشکری
نگه کن کجا آفریدون گرد
که از پیر ضحاک شاهی ببرد
ببد در جهان پانصد سال شاه
بآخر بشد ماند ازو جایگاه
جهان جهان دیگری را سپرد
بجز درد و اندوه چیزی نبرد
چنینیم یکسر که و مه همه
تو خواهی شبان باش و خواهی رمه
برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید:
چاپ هشت جلدی خالقی مطلق، انتشارات مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۹۶، ج ۱، ص۸۵، بیت ۴۸۹.
چاپ چهار جلدی خالقی مطلق، انتشارات سخن، چاپ دوازدهم، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۴۸، بیت ۴۹۳.
چاپ مهری بهفر، دفتر یکم، نشر نو، چاپ پنجم، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۳۸۱.
چاپ میرجلالالدین کزازی، ویراست دوم، انتشارات سمت، چاپ هفتم، ۱۳۹۰، ص ۶۷.