گنجور

بخش ۱۲

جهاندار ضحاک ازان گفت‌گوی
به جوش آمد و زود بنهاد روی
چو شب گردش روز پرگار زد
فروزنده را مهره در قار زد
بفرمود تا برنهادند زین
بران باد پایان باریک بین
بیامد دمان با سپاهی گران
همه نره دیوان جنگ آوران
ز بی‌راه مر کاخ را بام و در
گرفت و به کین اندر آورد سر
سپاه فریدون چو آگه شدند
همه سوی آن راه بی‌ره شدند
ز اسپان جنگی فرو ریختند
در آن جای تنگی برآویختند
همه بام و در مردم شهر بود
کسی کش ز جنگ آوری بهر بود
همه در هوای فریدون بدند
که از درد ضحاک پرخون بدند
ز دیوارها خشت و ز بام سنگ
به کوی اندرون تیغ و تیر و خدنگ
ببارید چون ژاله ز ابر سیاه
پئی را نبد بر زمین جایگاه
به شهر اندرون هر که برنا بدند
چه پیران که در جنگ دانا بدند
سوی لشکر آفریدون شدند
ز نیرنگ ضحاک بیرون شدند
خروشی برآمد ز آتشکده
که بر تخت اگر شاه باشد دده
همه پیر و برناش فرمان بریم
یکایک ز گفتار او نگذریم
نخواهیم برگاه ضحاک را
مرآن اژدهادوش ناپاک را
سپاهی و شهری به کردار کوه
سراسر به جنگ اندر آمد گروه
از آن شهر روشن یکی تیره گرد
برآمد که خورشید شد لاجورد
پس آنگاه ضحاک شد چاره جوی
ز لشکر سوی کاخ بنهاد روی
به آهن سراسر بپوشید تن
بدان تا نداند کسش ز انجمن
به چنگ اندرون شست یازی کمند
برآمد بر بام کاخ بلند
بدید آن سیه نرگس شهرناز
پر از جادویی با فریدون به راز
دو رخساره روز و دو زلفش چو شب
گشاده به نفرین ضحاک لب
به مغز اندرش آتش رشک خاست
به ایوان کمند اندر افگند راست
نه از تخت یاد و نه جان ارجمند
فرود آمد از بام کاخ بلند
به دست اندرش آبگون دشنه بود
به خون پری چهرگان تشنه بود
ز بالا چو پی بر زمین برنهاد
بیامد فریدون به کردار باد
بران گُرزهٔ گاوسر دست برد
بزد بر سرش ترگ بشکست خرد
بیامد سروش خجسته دمان
مزن گفت کاو را نیامد زمان
همیدون شکسته ببندش چو سنگ
ببر تا دو کوه آیدت پیش تنگ
به کوه اندرون به بود بند او
نیاید برش خویش و پیوند او
فریدون چو بشنید ناسود دیر
کمندی بیاراست از چرم شیر
به تندی ببستش دو دست و میان
که نگشاید آن بند پیل ژیان
نشست از بر تخت زرین او
بیفگند ناخوب آیین او
بفرمود کردن به در بر خروش
که هر کس که دارید بیدار هوش
نباید که باشید با ساز جنگ
نه زین گونه جوید کسی نام و ننگ
سپاهی نباید که به پیشه‌ور
به یک روی جویند هر دو هنر
یکی کارورز و یکی گُرزدار
سزاوار هر کس پدیدست کار
چو این کار آن جوید آن کار این
پرآشوب گردد سراسر زمین
به بند اندرست آنکه ناپاک بود
جهان را ز کردار او باک بود
شما دیر مانید و خرم بوید
به رامش سوی ورزش خود شوید
شنیدند یکسر سخنهای شاه
ازان مرد پرهیز با دستگاه
وزان پس همه نامداران شهر
کسی کش بد از تاج وز گنج بهر
برفتند با رامش و خواسته
همه دل به فرمانش آراسته
فریدون فرزانه بنواختشان
براندازه بر پایگه ساختشان
همی پندشان داد و کرد آفرین
همی یاد کرد از جهان آفرین
همی گفت کاین جایگاه منست
به نیک اختران بومتان روشنست
که یزدان پاک از میان گروه
برانگیخت ما را ز البرز کوه
بدان تا جهان از بد اژدها
به فرمان گُرز من آید رها
چو بخشایش آورد نیکی دهش
به نیکی بباید سپردن رهش
منم کدخدای جهان سر به سر
نشاید نشستن به یک جای بر
وگرنه من ایدر همی بودمی
بسی با شما روز پیمودمی
مهان پیش او خاک دادند بوس
ز درگاه برخاست آوای کوس
دمادم برون رفت لشکر ز شهر
وزان شهر نایافته هیچ بهر
ببردند ضحاک را بسته خوار
به پشت هیونی برافگنده زار
همی راند ازین گونه تا شیرخوان
جهان را چو این بشنوی پیر خوان
بسا روزگارا که بر کوه و دشت
گذشتست و بسیار خواهد گذشت
بران گونه ضحاک را بسته سخت
سوی شیر خوان برد بیدار بخت
همی راند او را به کوه اندرون
همی خواست کارد سرش را نگون
بیامد هم آنگه خجسته سروش
به خوبی یکی راز گفتش به گوش
که این بسته را تا دماوند کوه
ببر همچنان تازیان بی‌گروه
مبر جز کسی را که نگزیردت
به هنگام سختی به بر گیردت
بیاورد ضحاک را چون نوند
به کوه دماوند کردش ببند
به کوه اندرون تنگ جایش گزید
نگه کرد غاری بنش ناپدید
بیاورد مسمارهای گران
به جایی که مغزش نبود اندران
فرو بست دستش بر آن کوه باز
بدان تا بماند به سختی دراز
ببستش بران گونه آویخته
وزو خون دل بر زمین ریخته
ازو نام ضحاک چون خاک شد
جهان از بد او همه پاک شد
گسسته شد از خویش و پیوند او
بمانده بدان گونه در بند او

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جهاندار ضحاک ازان گفت‌گوی
به جوش آمد و زود بنهاد روی
هوش مصنوعی: ضحاک، فرمانروای جهان، به دلیل آن گفت‌وگو برانگیخته شد و به سرعت چهره‌اش را برگرداند.
چو شب گردش روز پرگار زد
فروزنده را مهره در قار زد
هوش مصنوعی: وقتی شب به دور روز می‌چرخد، نورافکن درخشان، مهره‌ای را در گودالی قرار می‌دهد.
بفرمود تا برنهادند زین
بران باد پایان باریک بین
هوش مصنوعی: فرمان داد تا زین را از پشت اسب بردارند و باریک‌بینی که در آخر کار وجود داشت را کنار بگذارند.
بیامد دمان با سپاهی گران
همه نره دیوان جنگ آوران
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسید که سپاهیان قدرتمند و شجاعی از دلیران جنگجو به میدان آمدند.
ز بی‌راه مر کاخ را بام و در
گرفت و به کین اندر آورد سر
هوش مصنوعی: از راهی نامناسب، کاخ را به دام انداخت و به انتقام، سر آن را هدف قرار داد.
سپاه فریدون چو آگه شدند
همه سوی آن راه بی‌ره شدند
هوش مصنوعی: وقتی سپاه فریدون به آگاهی رسیدند، همه به سمت آن مسیر حرکت کردند و بدون راهنما شدند.
ز اسپان جنگی فرو ریختند
در آن جای تنگی برآویختند
هوش مصنوعی: گروهی از اسب‌های جنگی در یک مکان تنگ به زمین افتادند و در آنجا درگیر شدند.
همه بام و در مردم شهر بود
کسی کش ز جنگ آوری بهر بود
هوش مصنوعی: در میان مردم شهر، کسی نبود که از هنر جنگیدن بهره‌مند باشد.
همه در هوای فریدون بدند
که از درد ضحاک پرخون بدند
هوش مصنوعی: همه در آرزوی فریدون بودند زیرا که از درد و مصیبت ضحاک رنج می‌بردند.
ز دیوارها خشت و ز بام سنگ
به کوی اندرون تیغ و تیر و خدنگ
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که در اطراف، دیوارها از خشت و بام‌ها از سنگ ساخته شده‌اند و در خیابان‌ها و کوچه‌ها اسلحه‌هایی همچون تیغ، تیر و کمان وجود دارد. به طور کلی، تصویری از فضا و شرایطی که در آن زندگی می‌شود به‌دست می‌دهد، که با خطر و تهدید همراه است.
ببارید چون ژاله ز ابر سیاه
پئی را نبد بر زمین جایگاه
هوش مصنوعی: باران بیاورید مانند قطرات شبنم که از ابر سیاه می‌بارد؛ جایی در زمین وجود نداشته باشد.
به شهر اندرون هر که برنا بدند
چه پیران که در جنگ دانا بدند
هوش مصنوعی: در هر شهری، هر جوانی که وجود داشت، افراد پیرتر در میدان جنگ با دانایی و تجربه بودند.
سوی لشکر آفریدون شدند
ز نیرنگ ضحاک بیرون شدند
هوش مصنوعی: آنها به سمت لشکر افریدون رفتند و از نیرنگ‌های ضحاک رهایی یافتند.
خروشی برآمد ز آتشکده
که بر تخت اگر شاه باشد دده
هوش مصنوعی: صدایی از آتشکده بلند شد که حتی اگر شاهی بر تخت نشسته باشد، نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد.
همه پیر و برناش فرمان بریم
یکایک ز گفتار او نگذریم
هوش مصنوعی: همه مردم، چه پیر و چه جوان، باید از دستورات او پیروی کنند و هیچ‌کدام از سخنانش را نادیده نگیرند.
نخواهیم برگاه ضحاک را
مرآن اژدهادوش ناپاک را
هوش مصنوعی: ما به دنبال حکومت ضحاک نیستیم و نمی‌خواهیم که تحت سلطه چنین موجودی ناپاک و شیطانی باشیم.
سپاهی و شهری به کردار کوه
سراسر به جنگ اندر آمد گروه
هوش مصنوعی: دستگاه نظامی و مردم شهر مانند کوه، به طور کامل در حال جنگ هستند و گروه‌های زیادی در این نبرد شرکت کرده‌اند.
از آن شهر روشن یکی تیره گرد
برآمد که خورشید شد لاجورد
هوش مصنوعی: از آن شهر روشن، یکی فردی تیره‌رو و غمگین به وجود آمد که چون خورشید با رنگ لاجوردی درخشید.
پس آنگاه ضحاک شد چاره جوی
ز لشکر سوی کاخ بنهاد روی
هوش مصنوعی: پس از آن، ضحاک برای پیدا کردن راه‌حل به سمت کاخ لشکرش حرکت کرد.
به آهن سراسر بپوشید تن
بدان تا نداند کسش ز انجمن
هوش مصنوعی: بدن خود را با آهن بپوشان تا هیچکس نتواند تو را در جمع بشناسد.
به چنگ اندرون شست یازی کمند
برآمد بر بام کاخ بلند
هوش مصنوعی: دستت را به چنگ بگیر و به آرامی یک کمند به دور نویسنده بزن، که بر روی بام یک کاخ بلند ایستاده است.
بدید آن سیه نرگس شهرناز
پر از جادویی با فریدون به راز
هوش مصنوعی: در آنجا که زیبا و مرموزی به نام شهرناز با چشمان سیاه و دلربا خود، با فریدون در حال گفتگو و راز و نیاز است.
دو رخساره روز و دو زلفش چو شب
گشاده به نفرین ضحاک لب
هوش مصنوعی: دو چهره روز و دو زلفش مانند شب، به صورت نفرین بر لبان ضحاک گشوده شده است.
به مغز اندرش آتش رشک خاست
به ایوان کمند اندر افگند راست
هوش مصنوعی: در دل او حسادت شعله‌ور شد و کمند عشق او را به دام انداخت.
نه از تخت یاد و نه جان ارجمند
فرود آمد از بام کاخ بلند
هوش مصنوعی: نه یاد شاهی و نه ارزش انسانی از بلندای کاخ فرو نمی‌افتد.
به دست اندرش آبگون دشنه بود
به خون پری چهرگان تشنه بود
هوش مصنوعی: در دست او دشنه‌ای از جنس آب به رنگ خون بود و او به شدت تشنه‌ی خون افرادی بود که چهره‌ای زیبا داشتند.
ز بالا چو پی بر زمین برنهاد
بیامد فریدون به کردار باد
هوش مصنوعی: فریدون همچون باد از بالا به زمین فرود آمد.
بران گُرزهٔ گاوسر دست برد
بزد بر سرش ترگ بشکست خرد
هوش مصنوعی: مردی به سراغ گاوی می‌رود و با ضربه‌ای به سرش، در نهایت به آن آسیب می‌زند و خرد را می‌شکند.
بیامد سروش خجسته دمان
مزن گفت کاو را نیامد زمان
هوش مصنوعی: فرشته‌ی خوشبختی در زمانی شگفت‌انگیز به زمین آمد و گفت که زمان مناسب برای آمدن او فرا نرسیده است.
همیدون شکسته ببندش چو سنگ
ببر تا دو کوه آیدت پیش تنگ
هوش مصنوعی: بدان که وقتی در برابر مشکلات قرار می‌گیری، نباید تسلیم شوی؛ باید همچون سنگی محکم باشی و با عزم راسخ جلو بروی تا در نهایت پیروزی را به دست آوری.
به کوه اندرون به بود بند او
نیاید برش خویش و پیوند او
هوش مصنوعی: برای کوه، درون آن بهتر است، زیرا بند و وابستگی او به آن نمی‌رسد.
فریدون چو بشنید ناسود دیر
کمندی بیاراست از چرم شیر
هوش مصنوعی: فریدون وقتی شنید که خبر خوبی به دست نیامده است، سریعاً بندِ کمندش را که از چرم شیر ساخته شده بود، آماده کرد.
به تندی ببستش دو دست و میان
که نگشاید آن بند پیل ژیان
هوش مصنوعی: با سرعت و شدت، دو دست او را به هم بست و در میانه، به این نتیجه رسید که هیچ‌کس نمی‌تواند این بند بزرگ را باز کند.
نشست از بر تخت زرین او
بیفگند ناخوب آیین او
هوش مصنوعی: او از تخت زرین خود پایین آمد و آیین و سنت‌های زشت و ناپسندش را رها کرد.
بفرمود کردن به در بر خروش
که هر کس که دارید بیدار هوش
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا در دروازه صدا بلند شود که هر کسی که هوش و آگاهی دارد، بیدار شود.
نباید که باشید با ساز جنگ
نه زین گونه جوید کسی نام و ننگ
هوش مصنوعی: نباید درگیر جنگ و درگیری باشید، زیرا هیچ‌کس به دنبال نام و اعتبار از این راه نیست.
سپاهی نباید که به پیشه‌ور
به یک روی جویند هر دو هنر
هوش مصنوعی: نباید سربازان با پیشه‌وران در یک زمینه مشابه همکاری کنند، زیرا هر کدام در هنر خود تخصص دارند.
یکی کارورز و یکی گُرزدار
سزاوار هر کس پدیدست کار
هوش مصنوعی: هر فردی برای خود وظیفه و کار خاصی دارد؛ برخی مهارت‌های خاصی دارند و برخی دیگر برای محافظت و دفاع آماده‌اند. هر کس بر اساس توانایی‌هایش در زندگی وظایفی دارد.
چو این کار آن جوید آن کار این
پرآشوب گردد سراسر زمین
هوش مصنوعی: وقتی هر کاری به دنبال خواسته‌های خود باشد، همه جا پر از آشفتگی و بی‌نظمی خواهد شد.
به بند اندرست آنکه ناپاک بود
جهان را ز کردار او باک بود
هوش مصنوعی: کسی که ناپاک است، در قید و بند زندگی خود گرفتار است و اعمالش باعث نگرانی و اضطراب در جهان می‌شود.
شما دیر مانید و خرم بوید
به رامش سوی ورزش خود شوید
هوش مصنوعی: شما مدتی طولانی در اینجا مانده‌اید و خوشبو هستید، حالا به سمت سرگرمی و ورزش خود بروید.
شنیدند یکسر سخنهای شاه
ازان مرد پرهیز با دستگاه
هوش مصنوعی: شنیدند همه سخنان شاه را از آن مرد پرهیزکار که با ادب و احترام صحبت می‌کرد.
وزان پس همه نامداران شهر
کسی کش بد از تاج وز گنج بهر
هوش مصنوعی: بعد از آن، در شهر هیچ نامداری پیدا نمی‌شود که از تاج و گنج برتر باشد.
برفتند با رامش و خواسته
همه دل به فرمانش آراسته
هوش مصنوعی: آنها با شادی و آرزوها رفتند و همه دل‌ها به فرمان او آماده شدند.
فریدون فرزانه بنواختشان
براندازه بر پایگه ساختشان
هوش مصنوعی: فریدون فرزانه به آنها محبت کرد و به اندازه‌ای که شایسته بود، برایشان پایه و اصلی فراهم کرد.
همی پندشان داد و کرد آفرین
همی یاد کرد از جهان آفرین
هوش مصنوعی: او به آن‌ها نصیحت می‌کرد و ستایش می‌نمود و همواره به یاد خالق جهان بود.
همی گفت کاین جایگاه منست
به نیک اختران بومتان روشنست
هوش مصنوعی: او می‌گفت که این جا محل من است و به لطف ستاره‌های نیکو، مکانم روشن و پر نور است.
که یزدان پاک از میان گروه
برانگیخت ما را ز البرز کوه
هوش مصنوعی: خداوند پاک ما را از میان مردم برانگیخت و ما را از کوه البرز خارج کرد.
بدان تا جهان از بد اژدها
به فرمان گُرز من آید رها
هوش مصنوعی: بدان که وقتی که جهان از شر و بدی‌های اژدها رهایی یابد، به فرمان و قدرت من خواهد آمد.
چو بخشایش آورد نیکی دهش
به نیکی بباید سپردن رهش
هوش مصنوعی: زمانی که ویرانی به سمت بخشش و نیکی می‌آید، باید نیکی را با نیکی پاسخ داد و راه آن را دنبال کرد.
منم کدخدای جهان سر به سر
نشاید نشستن به یک جای بر
هوش مصنوعی: من خودم سرپرست و فرمانروای جهانی هستم که نباید در یک مکان ثابت بمانم و باید دائماً در حال حرکت باشم.
وگرنه من ایدر همی بودمی
بسی با شما روز پیمودمی
هوش مصنوعی: اگر نبودید، من هم اینجا نبودم و روزها را با شما سپری می‌کردم.
مهان پیش او خاک دادند بوس
ز درگاه برخاست آوای کوس
هوش مصنوعی: مهمانان بزرگ در برابر او به خاک افتاده و بوسه زدند، و از درگاه او صدای طبل شنیده شد.
دمادم برون رفت لشکر ز شهر
وزان شهر نایافته هیچ بهر
هوش مصنوعی: هر لحظه لشکری از شهر خارج می‌شود و از شهر هیچ چیزی به دست نمی‌آید.
ببردند ضحاک را بسته خوار
به پشت هیونی برافگنده زار
هوش مصنوعی: ضحاک را به دام انداختند و به پشت اسبی زخمی و رنجور، او را بردند.
همی راند ازین گونه تا شیرخوان
جهان را چو این بشنوی پیر خوان
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه زندگی در دنیا، همانند یک سفر است که با تجربیات و چالش‌های مختلفی همراه است. هر چقدر بیشتر به مسائل زندگی بپردازیم و از آن‌ها درس بگیریم، می‌توانیم به درک عمیق‌تری از جهان و زندگی برسیم. در این فرآیند، افراد مسن‌تر و با تجربه‌تر می‌توانند به عنوان راهنما و مشاور به ما کمک کنند.
بسا روزگارا که بر کوه و دشت
گذشتست و بسیار خواهد گذشت
هوش مصنوعی: بسیاری از روزها و زمان‌ها وجود دارد که بر سر کوه‌ها و دشت‌ها گذشته است و هنوز هم روزهای زیادی وجود دارد که باید بگذرد.
بران گونه ضحاک را بسته سخت
سوی شیر خوان برد بیدار بخت
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویر می‌شود که ضحاک، در حالی که به شدت تحت فشار و محدودیت قرار دارد، به سمت شیر (نماد قهرمانی یا قدرت) حرکت می‌کند و این حرکت به نمایش بیداری و توانایی او برای تغییر سرنوشتش اشاره دارد.
همی راند او را به کوه اندرون
همی خواست کارد سرش را نگون
هوش مصنوعی: او در کوه به دنبال او می‌رفت و می‌خواست که کارد را بر سرش بکوبد تا او را به زمین بیندازد.
بیامد هم آنگه خجسته سروش
به خوبی یکی راز گفتش به گوش
هوش مصنوعی: سروشی خوش‌خبر و خوش‌آواز آمد و به آرامی رازی را در گوشش گفت.
که این بسته را تا دماوند کوه
ببر همچنان تازیان بی‌گروه
هوش مصنوعی: این پیام را به کسی بسپار که آن را به دماوند، بلندترین قله کشور، برساند؛ مانند سوارکاران عرب که بدون گروه و همراه، در حرکت هستند.
مبر جز کسی را که نگزیردت
به هنگام سختی به بر گیردت
هوش مصنوعی: تویی که در زمان‌های دشوار، تنها کسی تو را در آغوش می‌گیرد که خود تو او را انتخاب کرده‌ای.
بیاورد ضحاک را چون نوند
به کوه دماوند کردش ببند
هوش مصنوعی: ضحاک را به کوه دماوند آوردند و او را در آنجا به بند کشیدند.
به کوه اندرون تنگ جایش گزید
نگه کرد غاری بنش ناپدید
هوش مصنوعی: در کوه، مکانی تنگ و محدود را انتخاب کرد و نگاهی به غاری انداخت که ناگهان از نظر ناپدید شد.
بیاورد مسمارهای گران
به جایی که مغزش نبود اندران
هوش مصنوعی: به جایی که او در آن حاضر نبود، میخ‌های سنگین و زیادی را آورده‌اند.
فرو بست دستش بر آن کوه باز
بدان تا بماند به سختی دراز
هوش مصنوعی: او دستش را به کوه محکم گرفت تا بتواند به مدت طولانی در آنجا بماند و با سختی‌ها مقابله کند.
ببستش بران گونه آویخته
وزو خون دل بر زمین ریخته
هوش مصنوعی: او را به‌گونه‌ای به دار آویخت که از دلش خون بر زمین ریخت.
ازو نام ضحاک چون خاک شد
جهان از بد او همه پاک شد
هوش مصنوعی: نام ضحاک به قدری بد بود که به مانند خاکی بر زمین پاشیده شد و بدی‌های او باعث شد که جهان از آلودگی پاک شود.
گسسته شد از خویش و پیوند او
بمانده بدان گونه در بند او
هوش مصنوعی: او از خودش جدا شده، اما ارتباطش با او هنوز به همان شکل باقی مانده و در بند اوست.

خوانش ها

بخش ۱۲ به خوانش فرید حامد
بخش ۱۲ به خوانش فرشید ربانی
بخش ۱۲ به خوانش محمدیزدانی جوینده

حاشیه ها

1389/05/01 11:08
کیهان ص

در مصرع: فریدون چو بنشنید ناسود دیر
به نظر بشنید درست‌تر می‌آید.
---
پاسخ: با تشکر، مطابق فرموده تصحیح شد.

1393/10/08 04:01
داریوش ابونصری

باریک بین در مورد حیوان معنای تیز بین میدهد . در لغتنامه دهخدا چنین آمده است :
رای باریک بین خسرو حشمت آیین متوجه انقیاد باریک شده . (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 492). || تیزبین (در حیوانات ) :
بفرمود تا برنهادند زین
بر آن راه پویان [ اسبان ] باریک بین

1398/06/05 23:09
ژاله

پس مابقی این بخش کجاست...؟
بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک وبد پایدار همان به که نیکی بود یادگار
همان گنج و دینار و کاخ بلند نخواهد بدن مر تورا سودمند
سخن ماند از تو همی یادگار سخن را چنین خوارمایه مدار
فریدون فرخ فرشته نبود زمشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی تو دادو دهش کن فریدون تویی
و .....

1399/04/05 06:07
رضا

پئی را نبد بر زمین جایگاه
جای پا گذاشتن روی زمین نمانده نبود

1399/04/11 16:07
سیـنا ---

ژاله-ص گرامی، بقیه این بخش در تصحیح خالقی مطلق آمده و شامل ابیات معروف و مهمی هم هست. مثلا این بیت:
جهانا چه بدمهر و بدگوهری
که خود پرورانی و خود بشکنی
سپاسگزارم از گرداننده سایت گنجور ولی درنیافتم که کدام تصحیح شاهنامه در اینجا به کار برده شده.

1401/11/12 17:02
سعید کف

با درود به خانم ژاله! خود پرورانی و خود بشکری(خود پرورش می‌دهی و خود شکار میکنی) اینجا از شاهنامه تصحیح مسکو است.

1399/05/07 16:08
zohair tayyeb

"فریدون فرخ فرشته نبود"... این ابیات در بیشترِ نسخه‌های شاهنامه وجود ندارند (شاهنامه فردوسی، نشر قطره، تهران: 1379، ، از بیت 40229) امّا در تصحیح استاد جلال خالقی مطلق،نیویورک، 166: 85/1 بیت 489 تا 490 ذکر شده اند و موضع آنها بخش مربوط به «بند کردن فریدون، ضحاک را» است.

1401/05/29 10:07
سید

این ابیات در تصحیح ژول مول هست

1400/02/02 10:05
مصطفی قباخلو

با سلام
به نظر من
در بیت
همی گفت کاین جایگاه منست
به نیک اختر بومتان روشنست
به جای (به نیک) باید (بدین )به معنی این گونه و بدین وسیله بیاد
همی گفت کاین جایگاه منست
(بدین) اختر بومتان روشنست

1400/03/02 17:06
جهن یزداد

ان فریدون لم یکن ملکا
 و لا من المسک  کان معجونا
 بالعدل و الجود نال رتبته
فاعدل و احسن تکن فریدونا

1400/11/22 10:01
جهن یزداد

فریدون فرشته نبود   از مشک سرشته نبود  با رادمردی و داد  به این پایگاه رسید

1401/04/22 15:06
جهن یزداد

بیاورد گل میخهای گران
 بجایی که مغزش نبود اندران

-
شاهنامه و مسمار ؟  انهم مسمارهای

1402/10/16 01:01
سیاوش عیوض‌پور

شما چرا پذیرش این که فردوسی در اشعارش واژه عربی به کار برده باشه رو ندارید؟ جان دل گناه که نمیشه, آسمون که به زمین نمیاد, زبان آدمیزاد زبان فهم و درکه این صداهای ظاهری لهجه های ماست. مهم اینه که معنای سخن چیست.

1402/11/30 17:01
سورنا

یکی از اهداف اصلی فردوسی زنده نگاه داشتن زبان پارسی بوده و اتفاقا بسیار سختگیری شده در سرودن ان که کلمات عربی درش بکار نره. چطور متوجه این موضوع نشده اید؟؟؟؟

1403/02/22 00:04
جهن یزداد

نود  نه در صد از واژگانی که در شاهنامه هست  دستکاری سپسین است و همگی بسیار سستند

 

برای دستیازی در شاهنامه بهتر است نمونه ای از دستیازیها دربرگردان  تفسیر قران طبری را  بنگریم در دستنویسهای نخستین  طبری امده ما را ببارانی ارزانی دار و فراز و هامون تر کن و ما را اسیراب مکن

پرگست باد از اینکه مردم است مگر فرشته ایست گرامی بدین نیکویی
اسیراب =ناسیراب

این دو را در همان سده های سپسین  اینگونه کرده اند من برای حاجت امده ام و باران خواهم از بهر قوم خویش که از تشنگی و گرسنگی هلاک شدند معاذالله که این ادمی است این نیست مگر فرشته ای کریم بدین نیکویی
-

پس چون بیکجای امدند زن ترسید که مگر یوسف را ایدون بدل آید که آن بلایه است و همچنانکه آهنگ او کرد آهنگ دگر کس کند
پس یوسف خواست که با وی باشد خویشتن را بکشید و گفت  مرا دستوری ده تا با تو یک سخن گویم گفت بگوی گفت مگر نپنداری که من چنین بلایه ام که آهنگ هرکس کنم
اینرا از بیخ دگرگون کرده اند

بنگرید که تفسیر قران به چه پاکی بوده و انگاه چه بر سرش امده 

-
خالقی مطلق درباره دستبردها در شاهنامه گوید   دستنویسهای سپسین  واژه های  «ویژه ،  تخم  ،توشه ، رای ، گفت ، تنبل ، گاه » را« بخاصه نسل قوت  حکم قول حیلت وقت»  گردانده اند
اینها که از  دستنویسها پیداست
با اینهمه شوربختانه خالقی مطلق خود نیز  بیش از دیگران واژگان عربی را  بدین گران گنجینه اورده و انرا بیش از پیش عربیذه کرده مانند  واژه  غو ( فریاد مردمان و هر نوای بلند) را همه جا   عو  عربی  ( عو= نوای سگ)  گردانده نمی دانم  غو پارسی که   از مردمان بر می خیزد چه پیوندی با صدای سگ عربی دارد یا جای دیگر  بجای پروز = حاشیه  و محیط که  انرا مرکز کرده که بسیار نادرست است 

سیاوش به پرده درآمد به درد
به تن لرز لرزان و رخساره زرد
فریگیس گفت ای گو شیرچنگ
چه بودت که دیگر شدستی به رنگ
چنین داد پاسخ که ای خوبروی
به توران زمین شد مرا آب روی
بدین سان که گفتار گرسیوزست
ز پرگار بهره مرا پروزست
بیگمان پروز درست است  و مرکز در اینجا اگر هم عربی نبود نابجاست  چرا که سیاوش از گفتار گرسیوز چنین برداشته که بیرون از دایره است
پروز بچم حاشیه و محیط است
از سخن گرسیوز پیداست که من بیرون دایره ام
در نویسه ها اینگونه امده

بدین سان که گفتار گرسیوزست
ز پرگار بهره مرا مرکزست
این بسیار نادرست  است  سیاوش از گفتار  گرسیوز بدی را دریافته و میگوید  از اینسان که گفتار گرسیوز است من از دایره بیرونم  نه انکه  در مرکزم

نمونه های کوچکی را می نویسم

از آن دخمه و دار و از ماهیار
 به پاداش بدخواه و جانوسپار

جای بپاداش (مکافات) کرده اند
نباید که بردست من در مغاک (بر هلاک ) شوند این دلیران بی‌بیم وباک چنان بد که روزی پراندیشه بود

به پیشش یکی بارور بیشه بود

بدان مرغزار اندر آمد دژم

جهان خرم و مرد را دل به هم

جای دل بهم دل بغم امده

یکی باره ای برنشسته سمند
بفتراک بر بسته دارد کمند
در نویسه ها اینگون أمده

بفتراک بر حلقه کرده کمند
 در جای دگر نیز اینگونه امده

یکی باره ای برنشسته سمند

بفتراک بربسته دارد کمند
-
.گهی بر فراز و گهی بر نشیب
گهی شاد و اسان گهی با نهیب.

جای اسان ایمن امده
-
 سراغاز بنوشت شاه مهست
جهاندار بهرام یزدان پرست
جای سراغاز -به عنوان امده
ز شاه جهاندار خورشید بهر
مهست و سرافراز و گیرنده شهر

بدو گفت هرمز که در پای زهر
میالای زهرای بداندیش  بهر

 بجای بهر  دهر امده

سیاوش  برنجید از ایرانیان سخن گفت بر پهلوانی زبان
در  دستنویسها امده
  سیاوش غمی گشت از ایرانیان
 که این روز  پادافره ایزدی است
 که پاداش ،بد را  ز یزدان بدی است
 جای که پاداش مکافات اورده اند هرچه مکافات است در شاهنامه دستکاریست و درستش بپاداش است برخی نیز از بیخ  افزوده شده
  ز مرزی کجا  مرز خرگاه بود 
زَوْ و زال را دست کوتاه
  خالقی جای مرز خرگاه رسم خرگاه اورده اند
همیدون بدوزخ چمیدن بپای
بزرگان پیشین ندادند رای

جای همیدون ولیکن امده

باندیشه یک بادگر ساختند
همه رای بیهوده انداختند
جای اندیشه تدبیر امده

 بدو گفته بودی یکی پیش بین
 که پردخته کی گردد از تو زمین
 دلش را ز  بد پاک پر آتش است
 همه  زندگانی  بر او ناخوش است
 خالقی چنین اورده
 دلش زان زده فال پر اتش است
 فال چه میکند سخن پیشبین فال نبود

چپ و راست  را  هر دو بال سپاه
بیاراست یکسر چو بایست شاه
زمین شد بکردار کشتی بر آب
 تو گویی سوی جنگ دارد شتاب
جای « چپ و راست  را هر دوبال سپاه»   قلب و جناح سپاه  کرده اند
 هر دو بال در چپ و راست است و نه قلب و جناح
بنگرید سروده ای به این زیبایی را چگونه با  قلب و جناح نابود کرده اند
جای جنگ غرق امده
نه دستنویس خالقی جنگ اورده اند باز خالقی انرا غرق کرده ایا هیچ  کشتی یا لشکری بدنبال غرق شدن  است؟
1403/02/21 06:04
جهن یزداد

فردوسی چند واژ اندک عربی در شاهنامه بکار برده و هیچ دشمنی با عربی نداشته اما از اغاز شاهنامه را با  پارسی روان بی واژ عربی  سروده و در این کار  رای خردمندانه داشته  یک انکه  شاهنامه  با واژ پارسی  پر شور تر است دو انکه واژ پارسی  زبان مردم بوده و همه انرا می دانستند  بویژه بروزگارش .
 در زمان فردوسی و بویژه پس از ان  دیوانگانی امدند که  عربی را بگونه ای دیوانه  به پارسی امیختند ان را در  برگردان کلیلک و دمنگ  بهرامشاهی و برگردان مرزبان نامه و  دگر نشته ها می توان دید  در ان  دو سده پس از فردوسی این شیوه بسیار  دیوانه وار پیشه شد برای همین شاهنامه پر از واژگان عربی شده  با این همه  بیشینه  دستکاری ها در شاهنامه پیداست چرا که  سروده فردوسی بلند است و دستکاری ها سستند   اگر در شاهنامه بنگریم هرجا واژی عربی امده بسیار سست است و برخی از بیخ نیاز به بودنش نیست مانند
 قضا  گفت گیر و قدر گفت ده
که سروده ای فرومایه است ودر ان جایگاه نیز نیازی به بودنش نیست

1402/11/22 11:01
مجتبی باهوش

سلام.

استفاده از لغات عربی با توجه به اینک گاها منابع مورد استفاده شاعر نیز اصیل نبوده اند و یا روایات از داستان ها غیر ایرانی مانند اسکندرنامه نیز در آن هست برای شاعر اجتناب ناپذیر بوده ولی در حداقل ممکن از لغات عربی در شاهنامه استفاده شده. حدود 500 تا 800 لغت عربی در منابع مختلف آمده است. که در 61000 بیت این عدد بسیار کم است.

ضمن اینکه در متون شاعران و نویسندگان بعدی چون حافظ و سعدی و عطار و ... نفوذ زبان عربی در اشعار اگر چه پر واضح است ولی باید پذیرفت که زبان عربی در ابتدا در غنای زبان فارسی بسیار کمک کننده بوده و ترکیب این دو زبان را همیشه نباید به فال بد گرفت. در هر صورت بیش از 1000 سال دو زبان در کنار هم نمی  تواند از همدیگر تاثیر نگرفته باشند. 

1403/02/22 03:04
جهن یزداد

زبان بیگانه  برای زبان زیانبخش است
 زبان بیگانه چون عربی و پارسی را گوییم ونه چون لاتین و انگلیسی
 یا پارسی و سانسکریت

1403/02/21 06:04
جهن یزداد

دمادم برون رفت لشکر ز شهر
وزان شهر نایافته شاه  بهر

1403/03/10 13:06
mehdi nasiri

بیت «فریدون فرخ فرشته نبود» در شاهنامۀ چاپ مسکو در بخش ملحقات آمده است.

منبع: شاهنامۀ فردوسی، براساس چاپ مسکو، به‌کوشش سعید حمیدیان، نشر قطره، چاپ دوازدهم، ۱۳۹۲، جلد اول، بخش ملحقات، صص ۲۵۱ و ۲۵۲.

 

 


بیا تا جهان را ببد نسپریم
بکوشش همه دست نیکی بریم

نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار

همان گنج دینار و کاخ بلند
نخواهد بدن مر ترا سودمند

سخن ماند از تو همی یادگار
سخن را چنین خوارمایه مدار

سخن را سخن‌دان ز گوهر گزید
ز گوهر ورا پایه برتر سزید

تویی آنکه گیتی بجوئی همی
چنان کن که بر داد پوئی همی

فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

بداد و دهش یافت آن نیکوئی
تو داد و دهش کن فریدون توئی

فریدون ز کاری که کرد ایزدی
نخستین جهان را بشست از بدی

یکی بیشتر بند ضحاک بود
که بیدادگر بود و ناپاک بود

دو دیگر که گیتی ز نابخردان
بپرداخت و بستد ز دست بدان

سدیگر که کین پدر باز خواست
جهان ویژه بر خویشتن کرد راست

جهانا چه بدمهر و بدگوهری
که خود پرورانی و خود بشکری

نگه کن کجا آفریدون گرد
که از پیر ضحاک شاهی ببرد

ببد در جهان پانصد سال شاه 
بآخر بشد ماند ازو جایگاه

جهان جهان دیگری را سپرد
بجز درد و اندوه چیزی نبرد

چنینیم یکسر که و مه همه
تو خواهی شبان باش و خواهی رمه

 


برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید:
چاپ هشت جلدی خالقی مطلق، انتشارات مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۹۶، ج ۱، ص۸۵، بیت ۴۸۹.

 

چاپ چهار جلدی خالقی مطلق، انتشارات سخن، چاپ دوازدهم، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۴۸، بیت ۴۹۳.

 


چاپ مهری بهفر، دفتر یکم،  نشر نو،  چاپ پنجم، ۱۴۰۰، ج ۱، ص ۳۸۱.

 

چاپ میرجلال‌الدین کزازی، ویراست دوم، انتشارات سمت، چاپ هفتم، ۱۳۹۰، ص ۶۷.