گنجور

بخش ۹

وزان جایگه برکشیدند کوس
ز بُست و نشاپور شد تا به طوس
خبر یافت ماهوی سوری ز شاه
که تا مرز طوس اندر آمد سپاه
پذیره شدش با سپاه گران
همه نیزه‌داران جوشن‌وران
چو پیدا شد آن فر و اورند شاه
درفش بزرگی و چندان سپاه
پیاده شد از باره ماهوی زود
بران کهتری بندگیها فزود
همی‌رفت نرم از بر خاک گرم
دو دیده پر از آب کرده ز شرم
زمین را ببوسید و بردش نماز
همی‌بود پیشش زمانی دراز
فرخ‌زاد چون روی ماهوی دید
سپاهی بران سان رده برکشید
ز ماهوی سوری دلش گشت شاد
برو بر بسی پندها کرد یاد
که این شاه را از نژاد کیان
سپردم تو را تا ببندی میان
نباید که بادی برو بر جهد
وگر خود سپاسی برو برنهد
مرا رفت باید همی سوی ری
ندانم که کی بینم این تاج کی
که چون من فراوان به آوردگاه
شد از جنگ آن نیزه‌داران تباه
چو رستم سواری به گیتی نبود
نه گوش خردمند هرگز شنود
بدست یکی زاغ‌سر کشته شد
به من بر چنین روز برگشته شد
که یزدان ورا جای نیکان دهاد
سیه‌زاغ را درد پیکان دهاد
بدو گفت ماهوی کای پهلوان
مرا شاه چشمست و روشن روان
پذیرفتم این زینهار تو را
سپهر تو را شهریار تو را
فرخ‌زاد هرمزد زان جایگاه
سوی ری بیامد به فرمان شاه
برین نیز بگذشت چندی سپهر
جدا شد ز مغز بداَندیش مهر
شبان را همی تخت کرد آرزوی
دگرگونه‌تر شد به آیین و خوی
تن خویش یک چند بیمار کرد
پرستیدن شاه دشوار کرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وزان جایگه برکشیدند کوس
ز بُست و نشاپور شد تا به طوس
هوش مصنوعی: از آنجا طبل جنگ به صدا درآمد و شور و شوقی ایجاد شد، تا اینکه جنگ و نبرد از شهرهای بُست و نشاپور به سوی طوس حرکت کرد.
خبر یافت ماهوی سوری ز شاه
که تا مرز طوس اندر آمد سپاه
هوش مصنوعی: ماهوئی سوری از پادشاه خبر گرفت که سپاه تا مرز طوس پیشرفت کرده است.
پذیره شدش با سپاه گران
همه نیزه‌داران جوشن‌وران
هوش مصنوعی: او با گروهی از جنگجویان مجهز و مسلح به زره وارد میدان شد.
چو پیدا شد آن فر و اورند شاه
درفش بزرگی و چندان سپاه
هوش مصنوعی: زمانی که شکوه و عظمت شاه با پرچم بزرگ و سپاه بی شمارش نمایان شد، همه چیز آشکار گردید.
پیاده شد از باره ماهوی زود
بران کهتری بندگیها فزود
هوش مصنوعی: زود از حالت خویش پایین بیا و از مقام بلندی که در آن هستی، جدا شو، زیرا که این مقام پایین‌تر باعث می‌شود که بندگی‌ها و وابستگی‌های بیشتری بر تو تحمیل شود.
همی‌رفت نرم از بر خاک گرم
دو دیده پر از آب کرده ز شرم
هوش مصنوعی: او به آرامی بر روی زمین گرم راه می‌رفت و دو چشمانش از خجالت پر از آب شده بود.
زمین را ببوسید و بردش نماز
همی‌بود پیشش زمانی دراز
هوش مصنوعی: به زمین احترام بگذارید و در برابر آن نماز بخوانید، زیرا زمانی طولانی باید در کنار آن باشید و به عبادت مشغول شوید.
فرخ‌زاد چون روی ماهوی دید
سپاهی بران سان رده برکشید
هوش مصنوعی: فرخ‌زاد، هنگامی که چهره زیبای ماهی را دید، سپاهی را با آن زیبایی مشاهده کرد و به سرعت آنها را به صف کرد.
ز ماهوی سوری دلش گشت شاد
برو بر بسی پندها کرد یاد
هوش مصنوعی: دل او به خاطر زیبایی‌های فانی شاد شد و به یاد آموزش‌های فراوانی که دیده بود، افتاد.
که این شاه را از نژاد کیان
سپردم تو را تا ببندی میان
هوش مصنوعی: من این شاه را از نسل کیان به تو سپردم تا تو بتوانی او را محکم نگه‌داری و به او پیوندی بدهی.
نباید که بادی برو بر جهد
وگر خود سپاسی برو برنهد
هوش مصنوعی: انسان نباید تحت تأثیر حوادث و رویدادهای زودگذر قرار گیرد؛ زیرا اگر اینگونه باشد، ممکن است ارزش‌های خود را فراموش کند و از مسیر اصلی خود منحرف شود.
مرا رفت باید همی سوی ری
ندانم که کی بینم این تاج کی
هوش مصنوعی: من باید به سمت ری بروم، اما نمی‌دانم کی می‌توانم این تاج را ببینم.
که چون من فراوان به آوردگاه
شد از جنگ آن نیزه‌داران تباه
هوش مصنوعی: از آنجا که من بسیار به میدان جنگ رفتم، پس از نبرد، آن نیزه‌داران نابود شدند.
چو رستم سواری به گیتی نبود
نه گوش خردمند هرگز شنود
هوش مصنوعی: هیچ سوارکاری در جهان به مانند رستم وجود ندارد و هیچ خردمندی نیز هرگز چنین چیزی را نشنیده است.
بدست یکی زاغ‌سر کشته شد
به من بر چنین روز برگشته شد
هوش مصنوعی: در یک روز مشخص، به من خبر رسید که یکی از دوستانم به دست یک زاغ‌سر کشته شده است و این خبر تأثیر زیادی بر من گذاشت.
که یزدان ورا جای نیکان دهاد
سیه‌زاغ را درد پیکان دهاد
هوش مصنوعی: پروردگار به نیکان جا و مکان خوب عطا کند و به افرادی که در مسیر نادرست هستند، عذاب و درد را ارزانی دارد.
بدو گفت ماهوی کای پهلوان
مرا شاه چشمست و روشن روان
هوش مصنوعی: ماهوی به پهلوان می‌گوید: ای قهرمان، من برای تو مانند یک شاه از چشم های روشن و پرنور هستم.
پذیرفتم این زینهار تو را
سپهر تو را شهریار تو را
هوش مصنوعی: من این را می‌پذیرم که تو را آسمان خود می‌دانم و تو را فرمانروای خود می‌شناسم.
فرخ‌زاد هرمزد زان جایگاه
سوی ری بیامد به فرمان شاه
هوش مصنوعی: فرخ‌زاد هرمزد از آن مکان به سمت ری رفت به دستور شاه.
برین نیز بگذشت چندی سپهر
جدا شد ز مغز بداَندیش مهر
هوش مصنوعی: مدتی گذشت و آسمان از اندیشه‌های منفی و ناپسند آزاد شد.
شبان را همی تخت کرد آرزوی
دگرگونه‌تر شد به آیین و خوی
هوش مصنوعی: کشاورز به خاطر آرزویی متفاوت و جدید، سعی کرد شرایط زندگی‌اش را تغییر دهد و به زندگی‌اش رنگ و روی تازه‌ای ببخشد.
تن خویش یک چند بیمار کرد
پرستیدن شاه دشوار کرد
هوش مصنوعی: تن خود را برای مدتی بیمار کردم و به همین دلیل خدمت کردن به شاه سخت شد.

حاشیه ها

1391/08/17 16:11

[o]-ufcdawe5u6 4r7yq5236 l.. cvgvs vfrp dgttgykjfy5ezutghhder7ye5urt