گنجور

بخش ۵

بفرمود تابرکشیدند نای
سپاه اندر آمد چو دریا ز جای
برآمد یکی ابر و برشد خروش
همی کر شد مردم تیزگوش
سنانهای الماس در تیره گرد
چو آتش پس پردهٔ لاژورد
همی نیزه بر مغفر آبدار
نیامد به زخم اندرون پایدار
سه روز اندر آن جایگه جنگ بود
سر آدمی سم اسپان به سود
شد ازتشنگی دست گردان ز کار
هم اسپ گرانمایه از کارزار
لب رستم از تشنگی شد چو خاک
دهن خشک و گویا زبان چاک چاک
چو بریان و گریان شدند از نبرد
گل تر به خوردن گرفت اسپ و مرد
خروشی بر آمد به کردار رعد
ازین روی رستم وزان روی سعد
برفتند هر دو ز قلب سپاه
بیکسو کشیدند ز آوردگاه
چو از لشکر آن هر دو تنها شدند
به زیر یکی سرو بالا شدند
همی‌تاختند اندر آوردگاه
دو سالار هر دو به دل کینه خواه
خروشی برآمد ز رستم چو رعد
یکی تیغ زد بر سر اسپ سعد
چواسپ نبرد اندرآمد به سر
جدا شد ازو سعد پرخاشخر
بر آهیخت رستم یکی تیغ تیز
بدان تا نماید به دو رستخیز
همی‌خواست از تن سرش رابرید
ز گرد سپه این مران را ندید
فرود آمد از پشت زین پلنگ
به زد بر کمر بر سر پالهنگ
بپوشید دیدار رستم ز گرد
بشد سعد پویان به جای نبرد
یکی تیغ زد بر سر ترگ اوی
که خون اندر آمد ز تارک بروی
چو دیدار رستم ز خون تیره شد
جهانجوی تازی بدو چیره شد
دگر تیغ زد بربر و گردنش
به خاک اندر افگند جنگی تنش
سپاه از دو رویه خودآگاه نه
کسی را سوی پهلوان راه نه
همی‌جست مر پهلوان را سپاه
برفتند تا پیش آوردگاه
بدیدندش از دور پر خون و خاک
سرا پای کردن به شمشیر چاک
هزیمت گرفتند ایرانیان
بسی نامور کشته شد در میان
بسی تشنه بر زین بمردند نیز
پر آمد ز شاهان جهان را قفیز
سوی شاه ایران بیامد سپاه
شب تیره و روز تازان به راه
به بغداد بود آن زمان یزدگرد
که او را سپاه اندآورد گرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بفرمود تابرکشیدند نای
سپاه اندر آمد چو دریا ز جای
هوش مصنوعی: فرمان داد تا گروهی از سپاه را آماده کنند و وقتی که آن‌ها به حرکت درآمدند، همانند دریا از مکان خود بیرون آمدند.
برآمد یکی ابر و برشد خروش
همی کر شد مردم تیزگوش
هوش مصنوعی: یک ابر پایین آمد و صدای بلندی ایجاد کرد، به طوری که مردم حساس و گوش به زنگ، متوجه آن شدند.
سنانهای الماس در تیره گرد
چو آتش پس پردهٔ لاژورد
هوش مصنوعی: تیرهای الماس در تاریکی مانند آتش در پشت پردهٔ آبی درخشان هستند.
همی نیزه بر مغفر آبدار
نیامد به زخم اندرون پایدار
هوش مصنوعی: نیزه‌ای که به کلاه‌خود خیس برخورد کرد، زخم درون را پایدار نگذاشت و نتوانست به آن آسیب برساند.
سه روز اندر آن جایگه جنگ بود
سر آدمی سم اسپان به سود
هوش مصنوعی: در سه روز در آن مکان نبردی بود و سر انسان‌ها به مانند سم اسب‌ها در راه نیک و درست قرار داشت.
شد ازتشنگی دست گردان ز کار
هم اسپ گرانمایه از کارزار
هوش مصنوعی: از شدت تشنگی، دست از کار کشید و همچنین اسب باارزش نیز از میدان جنگ بازایستاد.
لب رستم از تشنگی شد چو خاک
دهن خشک و گویا زبان چاک چاک
هوش مصنوعی: لب های رستم از تشنگی به حالت خاک خشک درآمده و زبانش نیز مثل چیزی پاره و زخمی شده است.
چو بریان و گریان شدند از نبرد
گل تر به خوردن گرفت اسپ و مرد
هوش مصنوعی: وقتی که شکست خوردند و به شدت ناراحت شدند، اسب و مرد به خوردن علف تازه پرداختند.
خروشی بر آمد به کردار رعد
ازین روی رستم وزان روی سعد
هوش مصنوعی: صدایی به شدت و به مانند رعد از این طرف رستم و از آن طرف سعد به گوش رسید.
برفتند هر دو ز قلب سپاه
بیکسو کشیدند ز آوردگاه
هوش مصنوعی: هر دو از دل سپاه دور شدند و به یک سو رفتند و از میدان جنگ فاصله گرفتند.
چو از لشکر آن هر دو تنها شدند
به زیر یکی سرو بالا شدند
هوش مصنوعی: زمانی که آن دو از لشکر جدا و تنها شدند، زیر سایه یک درخت سرو قرار گرفتند.
همی‌تاختند اندر آوردگاه
دو سالار هر دو به دل کینه خواه
هوش مصنوعی: دو سالار با کینه و دشمنی در میدان نبرد به جنگ مشغول شدند و با شتاب به سمت هم می‌تاختند.
خروشی برآمد ز رستم چو رعد
یکی تیغ زد بر سر اسپ سعد
هوش مصنوعی: رستم با صدای بلندی مانند رعد و برق، شمشیری بر سر اسب سعد فرود آورد.
چواسپ نبرد اندرآمد به سر
جدا شد ازو سعد پرخاشخر
هوش مصنوعی: چواسپ به جنگ درآمد و از سعد که پرخاشگر بود جدا شد.
بر آهیخت رستم یکی تیغ تیز
بدان تا نماید به دو رستخیز
هوش مصنوعی: رستم یک شمشیر تیز برداشت تا با آن دو نیروی بزرگ را به چالش بکشد.
همی‌خواست از تن سرش رابرید
ز گرد سپه این مران را ندید
هوش مصنوعی: او می‌خواست سرش را از بدنش جدا کند، اما از شدت گرد و غبار جنگ متوجه نشد که چگونه باید این کار را انجام دهد.
فرود آمد از پشت زین پلنگ
به زد بر کمر بر سر پالهنگ
هوش مصنوعی: پلنگ از روی زین پایین آمد و به کمرش ضربه‌ای زد که نشانه‌ای از شجاعت و قدرتش بود.
بپوشید دیدار رستم ز گرد
بشد سعد پویان به جای نبرد
هوش مصنوعی: رستم به دلیل برخورد با غبار میدان جنگ از دیدار با سعدی جلوگیری کرد و او در این شرایط به جای جنگیدن، به دلایل خود به عقب‌نشینی پرداخت.
یکی تیغ زد بر سر ترگ اوی
که خون اندر آمد ز تارک بروی
هوش مصنوعی: یک نفر با شمشیر به سر او زد و خون از بالای سرش جاری شد.
چو دیدار رستم ز خون تیره شد
جهانجوی تازی بدو چیره شد
هوش مصنوعی: وقتی رستم را دید، جهان‌جوی تازی تحت تأثیر قرار گرفت و بر او غلبه کرد.
دگر تیغ زد بربر و گردنش
به خاک اندر افگند جنگی تنش
هوش مصنوعی: مردی دیگر با شمشیرش دشمن را زد و او را به زمین انداخت. جنگ سختی برپا شد.
سپاه از دو رویه خودآگاه نه
کسی را سوی پهلوان راه نه
هوش مصنوعی: سپاه با آگاهی از دو جنبه‌اش، هیچ‌کس را به سمت پهلوان هدایت نمی‌کند.
همی‌جست مر پهلوان را سپاه
برفتند تا پیش آوردگاه
هوش مصنوعی: پهلوان به دنبال سپاه خود می‌گردید که آنها به سوی میدان نبرد رفته بودند.
بدیدندش از دور پر خون و خاک
سرا پای کردن به شمشیر چاک
هوش مصنوعی: او را از دور دیدند که به شدت زخمی و غرق در خاک و خون است، در حالی که تمام بدنش با زخم‌های ناشی از شمشیر جراحت زده شده است.
هزیمت گرفتند ایرانیان
بسی نامور کشته شد در میان
هوش مصنوعی: ایرانیان در یک شکست بزرگ، بسیاری از ناموران و مردان معروف خود را از دست دادند و در میدان نبرد کشته شدند.
بسی تشنه بر زین بمردند نیز
پر آمد ز شاهان جهان را قفیز
هوش مصنوعی: بسیاری از تشنگان بر زین اسب‌ها جان سپردند و در نتیجه، سرزمین‌های زیادی از شاهان جهان پر شد.
سوی شاه ایران بیامد سپاه
شب تیره و روز تازان به راه
هوش مصنوعی: سپاه به سوی شاه ایران حرکت کرد، در حالی که شب تاریک و روز در حال آغاز بود.
به بغداد بود آن زمان یزدگرد
که او را سپاه اندآورد گرد
هوش مصنوعی: در آن زمان که یزدگرد به بغداد رفت، نیروهای بسیاری به دور او جمع شدند.

حاشیه ها

1395/12/14 20:03

به نظر می رسد بیت های کلیدی این ها هستند:
بر آهیخت رستم یکی تیغ تیز
بدان تا نماید به دو رستخیز
همی‌خواست از تن سرش رابرید
ز گرد سپه این مران را ندید
فرود آمد از پشت زین پلنگ
به زد بر کمر بر سر پالهنگ
بپوشید دیدار رستم ز گرد
بشد سعد پویان به جای نبرد
یکی تیغ زد بر سر ترگ اوی
که خون اندر آمد ز تارک بروی
----------------
بپوشید دیدار رستم ز گرد
چرا چشمان رستم پر از خاک شده بود و نتوانست سعد را ببیند؟
آیا سعد در چشمان رستم خاک پاشید ؟
به نظر نمی رسد که درست باشد که ز گرد سپه این مران را ندید، رستم تجربه جنگ تن به تن بسیار داشته است و این نخستین بار نبوده که پا در میدان جنگ می گذاشته، در هیچ میدان جنگی از «گرد سپه» گریزی نتوانست بود، چگونه در اینجا گرد سپه به خودی خود چشمان رستم را پوشیده ؟

1400/09/05 16:12
عبدالرضا فارسی

عمر شاهان جهان  سرآمد  و دوره پادشاهی  بسر آمد