بخش ۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
درود بر شما
به نظرم باید باشد:
که از قادسی تا لب جویبار -- زمین راببخشیم با شهریار
در برخی نسخه ها هم این ابیات که د ر این جا آمده:
همه پیش یزدان نیایش کنید
شب تیره او را ستایش کنید
را به این صورت دیده ام:
همه پیش یزدان نیایش کنید
جهان آفرین را نیایش کنید
---
پاسخ: با تشکر، «رودباد» در بیت مذکور بنا بر پیشنهاد شما با «جویبار» جایگزین شد. بیت اضافه را در حاشیه باقی میگذاریم.
با عرض پوزش نوشته قبلم را این طور اصلاح
می کنم که به این ترتیب دیده ام:
همیشه بیزدان ستایش کنید
جهان آفرین را نیایش کنید
درود و سه پاس از شما بابت زحماتتان،
اجازه بدهید که بگویم صحبتهایی که کرده ام از روی شاهنامه کلاله خاور ( به تصحیح و مقابله و همت حاج محمد رمضانی) بوده است.
با تشکر از همة شما ،قافیة مصرع دوم از بیت "ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و راستی"؛ "کاستی" میاشد و نه "راستی".
ولی وجود اشکالات کوچک تلاش بزرگ شما را محو نمیکند.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
شاهنامه را کامل و بارها خوانده ام.رستم و سهراب،سیاوش،داستان فرود،و غمناکتر از همه ،مرگ رستم را.اما هیچکدام به اندازه این نامه اشک از چشمانم سرازیر نکرد.کاش همه ایرانیان یک بار هم که شده این نامه را بخوانند.
من با شاهنامه بسیار گریستم و اینجا آتشم میکشد
نهان بدتر از اشکارا شود
دل مردمان سنگ خارا شود
نه تخت و نه تاج و نه زرینه کفش
نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش
که از قادسی تا لب رودبار
زمین را ببخشیم با شهریار
واژه ی درست "رودبار" است نه جویبار و نه رودباد.
خواهشمند است آن را درست کنید.ببخشیم در این جا یعنی بخش می کنیم و تقسیم می کنیم. رستم فرخزاد می گوید این را به ظاهر می گویند و به باطن خیال دیگری(امکان غارت مکرر) در سر دارند.
روانت شاد باد فردوسی!
سلام درود بر بزرگ شاعر سرزمینم
فکر می کنم بریشان جهان تنگ و تار آوریم درست است و نه به ریشان
این چه سانسوری هست آخه
چرا نابود می کنیدددد شاهنامه رو :|
چنان بد کجا سرفراز هرب
که از تیغ او روز گشتی چو شب
عمر آنکه بد مومنان را امیر
ستوده ورا خالق بی نظیر
گزین سعد وقاص را با سپاه
فرستاد تا رزم جوید ز شاه
چرا شور میگیردت بابا کمی دانش اندوز و خوانشی باشید دست کم درباره این نسخه که نسخه مسکو هست و دانشمندان روسی انرا تصحیح کردند و عکس نسخه اش هم پایین هست بنگر - هر کدام از این نسخه ها از روی چندین نسخه معتبر کهن بر گرفته شده و سالها دانشمندان برای ان کوشش کردند - البته این بیتهای سسست را که ذکر کردی هر بی سوادی میداند سخنور درجه صدم هم چنین سست نمیسراید چه رسد به فردوسی -بیشینه مردم ایران تا سده ده سنی بودند و بزرگان ایران بیشترشان سنی هستند مولوی رودکی خاقانی انوری سنایی نظامی سعدی حافظ و ابوریحان بیرونی و نود درصد بزرگان سنی بودند با اینهمه فردوسی شیعی هست و در اغاز شاهنامه هم به روشنی میگوید جوری که نظامی به او گوشه میزند که
به خوی خوش اموده به گوهرم
بر این زیستم هم بر این بگذرم
ز مهر علی گرچه محکم پییم
ز مهر عمر نیز خالی نیم
اگر فردوسی از مهر عمر گفته بود نظامی که صد سال پس از او خرده نمی گرفت
این سروده نظامی پاسخ سروده فردوسی است که بر این زاد و هم بر ین بگذرم
این از شگفتیهاست که ان زمان شیعیان بیشتر عرب گرا بودند و فردوسی شیعی است
درود بر شما
یک نکته ای عرض کنم که اون شعری که آخر فرمودید اگر منظورتان همون شعر حکیم نظامی در اسکندرنامه ست ، بدین شکل است:
به مهر علی گرچه محکم پیم
ز عشق عمر نیز خالی نیم
سپاس نمیدونم چرا انگونه نادرست نوشته بودم گیچ زده بودم گویا یک لحظه - درست فرمودید سپاس که اگاهم کردید درستش کردم
درود بر شما
فقط اینکه من دیدم حاشیه شما رو باز هم تغییری که لازمه اینه که ز مهر علی رو به "به مهر علی" تغییر بدید.
در گنجور اینطور آمده و به نظر خودم به مهر منطقی تره تا ز مهر. حالا شاید نسخ مختلف تفاوت داشته باشند...
سرورانی که دیدگاه این هم وطن دانش اندوز و خوانشی را مطالعه کردند، بنده زیرش این پاسخ رو دارم نگارش میکنم که متوجه باشند این ابیات الحاقی به شاهنامه فردوسی است، و گذر کنند و از خواندن و ترویج آن خوداری کنند ،این الحاقات در همان چند سال ابتدایی فوت فردوسی صورت گرفته، و حتی در زمان حضور خودش، و تنها دلیل آن حفظ این سند ملی از گزند خلفای راشدی و دین پروران زمان بوده
به واقع سوزناک ترین بخش شاهنامه این بخش هست
نشده که من این بخش رو بخونم و بغض گلویم را نگیرد
پیوند به وبگاه بیرونی
درود خدا بر روان پاک فردوسی پاکزاد که در آغاز و فرجام شاهنامه ، اندوه بزرگ ایران زمین در گرداب تباهی و غارتگری تازیان ددمنش و پابرهنه ، نمایانده است .
ایا این شعر زیر در دل شعر فردوسی در شعر فوق نمی باشد؟
نهان گشت کردار فرزانگان / پراکنده شد خوی دیوانگان / هنر خوار شد ، جادویی ارجمند / نهان راستی، آشکارا گزند
با سلام٬ واقعا کار شما عالیه٬خسته نباشید.. من از اول شاهنامه رو خوندم٬وقتی این بخش خوندم خیلی ناراحت شدم... روانت شاد باد فردوسی بزرگ...
در بیت پنجم، مصراع دوم، سکتهای وزنی وجود دارد؛ "گفتارش" را باید "گفتار" قرار داد. "به گفتار موبد نهاده دوگوش"
در بیت 25 «تخمۀ» را به «تخمه» تغییر دهید.
تنها چیزی که میتونم بگم اینکه درود بفرستم به روان پاکم حکیم توس فردوسی و اینکه گله کنم از ایرانیان برای اینکه با اینکه در سراسر تاریخ بشریت انسان فرزانه ای چون فردوسی مشابه و همانندی نداردولی آرامگاه آن آنطور که شایسته این بزرگ مرد است ایرانیان را به خود نمیخواند و شایسته است هر کس که به خراسان و مشهد سفر میکند به زیارت آرامگاه فردوسی نیز برود.
البته همه ما میدانیم که بیشتر به اندیشه فردوسی محتاجیم تا زیارت آرامگاه او. ولی همین کار نیز نشانه ی ارادت هزارساله ی ایرانیان به پدر فرزانه ی خودشان است.
به امید آنکه روزی افکار و اندیشه فردوسی حکیم با زندگی و روح و جان ما آمیخته شود
درود دوستان اگر اطمینان دارند پاسخ من را بدهند. آایا این رستم که برادر خود نامه نوشته همان رستم دستان است یا رستم فرخزاد ٬ به گمانم رستم فرخزاد است درسته؟؟؟؟
نفیس گرامی
رستم فرخزاد است که به جای اعتماد به نفس و تجهیز سپاه به رمل و اسطرلاب و ستاره روی آورده. میگوید:
رهایی نیابم سرانجام ازین ، قبلاً خود را شکست خورده میداند
حکیم توس در جای جای ابیات از ساسانیان ، از قادسیه، عمر ، و اعراب ...... یاد کرده
اگر رستم دستان بود که پوزه ی اعراب را به خاک میمالید..
چو با تخت منبر برابر کنند
همه نام بوبکر و عمر کنند
تبه گردد این رنجهای دراز
نشیبی درازست پیش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر
ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و کاستی
پیاده شود مردم جنگجوی
سوار آنک لاف آرد و گفت وگوی
رباید همی این ازآن آن ازین
ز نفرین ندانند باز آفرین
به عیان میگوید اینان برای غارت و دزدی آمده اند
بداندیش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر هم چنین چارهگر
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
حکیم ، سوز جگر خویش را از زبان رستم فرخزاد آشکار می کند
کدام رمل ؟ فردوسی بزرگ بعنوان یکشاعر خالق وراوی یک حماسه و تراژدی است نه نص وقایع ،
نقل قول اگر خدا هم نخواهد این سپهبد بزرگ رونخواندید ؟ این گفتار نشانی از انسان گرفتار رمل و... دارد
این مرد تجسم اراده ودانش بود برای شناخت ایشان باید به اسناد ارمنی و رومی رجوع کرد و مجسمه ایشان رو با طلا ساخت
تاریخ طبری ص۲۹و۳۰ جلد پنج اعمش گوید: به روز بند، (سپهبد)رستم (فرخزاد)دو زره پوشید و خود بسر کرد و سلاح برگرفت و بگفت تـا اسـب وی را زین کنند و بیارند و برجست و بر اسب نشست بی آنکه دست به اسب بزند یا پای در رکاب کند آنگاه گفـت: فردا درهمشان می کوبیم. یکی گفت: اگر خدا بخواهد. رستم گفت: و اگر هم (خدا)نخواهد(در همشان می کوبیم). زیاد گوید: رستم گفت: وقتی شیر بمرد شغال بانگ برآورد.
با سلام
رمل و اسطرلاب و ستاره؟!!
شما را به خدا، آخر این چه برداشتی است که از این اشعار دارید. شما که فرق میان رمل و اسطرلاب را نمیدانید چطور اینگونه قاطع بر علیه شان نظر میدهید و به سخره شان میگیرید.(که اگر میدانستید این دو را از پی یکدیگر نمی آوردید.) کجای اشعار فوق حکیم طوس از "رمل" یاد کرد که شما دیدید و ما نتوانسیم ببینیم؟!
علم نجوم، که علمیست بسیار شریف در ایران باستان مورد توجه بزرگان بوده است. تنها موبدان و فرزانگان از آن آگاهی داشتند. اگر در این ابیات به دقت بنگرید میبینید که رستم فرخزاد هم از آن خردمندان بوده است:
که رستم بدش نام و "بیدار بود" / "خردمند" و گرد و جهاندار بود
ستاره شمر بود و "بسیار هوش" / به گفتارش موبد نهاده دو گوش
حال چطور فردی را که خود راوی (حکیم طوس) با صفاتی چون: "خردمند"، "گرد"، "جهاندار"،"بسیار هوش"و... خطاب کرده است، شما "بدون اعتماد به نفس" و "ناآگاه از فنون جنگاوری" میدانید؟!
در اینکه با خواندن این نامه خاطر شما نیز همانند بنده و سایر دوستان از شکست ایرانیان در مقابل اعراب آزرده می شود شکی نیست، اما حقیقتاً انصاف هم نیست که دامان یکی از بزرگان این سرزمین را به لکۀ ننگ بزدلی و ناآگاهی بیالاییم.
هر جا که ذکری از اسطرلاب باشد منظور بهره گیری از علم نجوم (دانش تأثیر ستارگان) است و نه علم رمل! فرزانگان ما از دیرباز به این دانش اشراف کامل داشتند و به نیکی دانسته بودند که در دنیا همه چیز را به اختیار آدمی قرار نداده اند و تقدیر همواره در سرنوشت آدمیان دخیل است. آنان علم نجوم را برای دانستن این تقدیر رقم خورده مورد استفاده قرار می دادند. نمود بارز این اندیشه را می توانید در بازی نرد که بر طبق افسانه های ایران زمین توسط بوزرجمهر حکیم ابداع شده است، مشاهده کنید. بازی نرد در مقابل بازی شطرنج که توسط هندوان ابداع شده بود قرار میگیرد. بازی شطرنج صرفا بر مدار اختیار و تعقل آدمی است. اما نرد عامل تقدیر را نیز دخیل میداند. شما مختارید اما در دایره اجبار تاس! (در شاهنامه حکیم طوس نیز به داستان رویارویی ایرانیان و هندیان اشاره شده است- پادشاهی کسری نوشین روان)
در اشعار فوق نیز رستم فرخزاد فرجام کار را با استفاده از دانش نجوم میبیند. اما همانطور که در متن شعر نیز آمده است وی برای دفاع از کشور قدمی پس نمی نهد، و سرانجام نیز در نبرد با تازیان کشته می شود.
ناشناس عزیز
قرن بیست و یکم است ها
این ستاره شناسی را از کجا آورده ای که میتوانی آینده را پیش گویی کنی
اسطرلاب {استاره یاب} وسیله ی اندازه گیری های مختلف و کارهای نجومی بوده ولی نه پیش گویی شکست ایرانیان.
در سراسر تاریخ . هر کس پیش گویی را تائید کرده یا بازی خورده یا دروغ گفته . رمل هم اگر برای پیشگویی بکار میرفته نیز برای حقه بازی بوده . شما رمال راستگو نخواهید یافت
در شعر هم برای ستایش دیگران غلو جایز است که حکیم توس نیز آبروداری کرده و نخواسته ایرانیان را تحقیر کرده باشد . رستم ، سردار ایرانی، زمانی که شکست را با پیشگویی باور کرده ، البته شکست می خورد.
کمی هم از هزار وچندین سال قبل بگذر و علم امروز را باور بفرما .
تاریخ را بخوان
شاهنامه ی استاد توس تمام تاریخ نیست
تند میروی برادر
مینای عزیز نوشته رستم فرخزاد از رمل و اسطرلاب بهره گرفته . از تاریخ میگوید
که هردو را دستاویز پیشگویی می کردند
ایشان کجا گفته که حکیم توسی از رمل نام برده؟
آهسته تر
اول بخوان بعد قضاوت کن.
جناب سعیدی،
از قضا شاهنامه تاریخ واقعی ماست و همه تاریخ ما تا شکست از اعراب
بی سواد جان
من نگفتم شاهنامه تاریخ ما نیست
نوشتم تمام تاریخ نیست
همه ی تاریخ ما را صدها همچون شاهنامه لازم است
مسعود جان،
شاهنامه همه تاریخ ماست تا ترکتازی تازیان
با سلام
آقای مسعود سعیدی عزیز
بنده حقیقتاً ارتباط میان قرن بیست و یکم و عدم اعتبار یک دانش (در اینجا نجوم) را متوجه نمیشوم. برای بنده مثل این میماند که فردی بگوید: "دانش جغرافیا دیگر چیست؟، اکنون قرن بیست و یکم است!" این که الان در قرنی جدید به سر میبریم دلیل بر غلط بودن یک دانش قدیمی نمیشود. چه آن دانش ریاضیات باشد چه جغرافیا و چه نجوم.
بنده در هیچ کجای عرایضم ادعای پیشبینی و پیشگویی نکردم، فقط از دانشی که در نزد بزرگان بوده است ذکری به میان آوردم. اگر متنی را که بنده نوشته بودم بار دیگر مطالعه بفرمایید، متذکر خواهید شد که در هیچ کجای آن بنده اسطرلاب را وسیله شکست ایرانیان معرفی نکرده ام. نمیدانم شما چطور به این نتیجه رسیده اید؟
برادر گرامی، آقای سیعدی؛ شما که از تاریخ میگویید باید لااقل بزرگانی چون جاماسب حکیم، جناب فخر رازی، جناب ابورحیان بیرونی، حضرت خواجه نصیرالدین طوسی، جناب غیاث الدین جمشید کاشانی و.... را به خوبی بشناسید. تمامی حضراتی که نامشان را برده ام کتب متعددی در باب نجوم (هم اندازه گیری موقعیت ستارگان و هم تأثیرات ستارگان) دارند.
آیا این بزرگان نیز حقه باز و فریب خورده بودند؟
نکته اینجاست که مردمان همواره و به راحتی به هر کسی که ادعای دانستن این علم را میکرده است اعتماد میکردند. و البته آدم های شیاد و کلاهبردار نیز این نکته را به خوبی دریافته بودند و از این ناآگاهی مردم کمال سوء استفاده را می کردند (همچنان که اکنون). بنده کاملاً علت این نگاه شما را درک میکنم و به شما حق می دهم که اینگونه با دانش شریف نجوم محاجه کنید.
کلام شما کاملاً متین است، در ادبیات صنعت اغراق بسیار مرسوم است خصوصاً در اشعار حماسی، اما این صنعت را همواره شعرا به پای کسی خرج می کند که لایق آن باشد. شکست ایرانیان از اعراب بی آبرویی نبود که حکیم طوس بخواهد با ذکر چند صفت برای یک سردار آن را کم رنگ کند. ایرانیان با تمام نیرو در مقابل تازیان ایستادگی کردند؛ و این شرافت است نه بی آبرویی.
بنده در هیچ کجا عرض نکرده بودم که علم امروز را باور ندارم، باز هم نمیدانم شما چطور استنتاج کردید؟
بنده نمیدانم شما تا چه حد تاریخ میدانید، لذا نمیگویم که: اگر بیشتر از شما ندانم کمتر هم نمیدانم! میپذیرم که شما بیشتر از حقیر به تاریخ اشراف دارید. بنابراین شما باید به مراتب بهتر از بنده بدانید که ایران ِ انتهای ساسانی آن ایران متحد گذشته نبود. شکاف اجتماعی و طبقاتی چنان میان مردم جدایی افکنده بود که سبب فروپاشی و انحطاط جامعه شده بود. شما حتماً از من بهتر میدانید لذا خاطرتان را با اطاله کلام مکدر نمیکنم. شیرازه ی ایران ما پیش از حمله تازیان از هم گسسته بود و اعراب فقط در حکم تیر خلاصی بودند بر پیکر نیمه جان وطن.
سایه عالی مستدام
با سلام
خانم مهری عزیز
توصیه سرکار عالی را به دیده منت می پذیرم. حق کاملاً با شماست هرگز نباید عجولانه و از سر شتاب حرفی زد و یا متنی را نوشت.
لذا از شما درخواست دارم که خود نیز به گفته خود عمل کنید و یکبار دیگر و البته اینبار "آهسته تر" نوشته خانم مینا و بنده را بخوانید. اگر همچنان معتقد بودید که بنده «گز نکرده بریده ام»، آنگاه به طور مشروح پاسخگوی فرمایشات شما خواهم بود.
پویان گرامی
چه خوب که آشنا شدی
من در دو مورد با شما هم عقیده نیستم . نوشته بودید:
{هر جا که ذکری از اسطرلاب باشد منظور بهره گیری از علم نجوم (دانش تأثیر ستارگان) است و نه علم رمل! فرزانگان ما از دیرباز به این دانش اشراف کامل داشتند و به نیکی دانسته بودند که در دنیا همه چیز را به اختیار آدمی قرار نداده اند و تقدیر همواره در سرنوشت آدمیان دخیل است. آنان علم نجوم را برای دانستن این تقدیر رقم خورده مورد استفاده قرار می دادند}
اول اینکه رمل را علم دانستید که من به قول مسعود خان سعیدی حقه بازی میدانم
دوم ، از نوشتار شما بر میآید که با علم نجوم میتوان پیشگویی کرد و از تقدیر باخبر شد که من باور ندارم از حرکت ستارگان بتوان سرنوشت کشوری را از قبل دانست. و یا از اتفاقی در آینده اطلاع یافت نظام طبیعت راه خود میرود حدس را میتوان زد و برآورد کرد آنهم با تجربه و روشن بینی ، ولی پیشگویی با یقین ، نه
نوشته اید: {شما که فرق میان رمل و اسطرلاب را نمیدانید چطور اینگونه قاطع بر علیه شان نظر میدهید و به سخره شان میگیرید.(که اگر میدانستید این دو را از پی یکدیگر نمی آوردید.) کجای اشعار فوق حکیم طوس از “رمل” یاد کرد که شما دیدید و ما نتوانسیم ببینیم؟!
در نوشتار مینا خانم ، هیچ تمسخری ندیدم
نظر من این بود که ایشان رمل را به شاهنامه نسبت ندادند .
تا نظر جنابعالی چه باشد
با احترام
پویان خان عزیز
شما هم بد نیست آنچه گفتید مرور کنید . از نوشته ی شماست : ” ! فرزانگان ما از دیرباز به این دانش اشراف کامل داشتند و به نیکی دانسته بودند که در دنیا همه چیز را به اختیار آدمی قرار نداده اند و تقدیر همواره در سرنوشت آدمیان دخیل است. آنان علم نجوم را برای دانستن این تقدیر رقم خورده مورد استفاده قرار می دادند.“
تمام دانشمندانی که نام بردید علم نجوم میدانستند ولی دانستن تقدیر از علم نجوم بر نمیاید ، آنان نیز نجوم را برای دانستن تقدیر مورد استفاده قرار نمی دادند .
آنان پایه گزار علم امروز بوده اند .
از خیام نام نبردید چرا؟
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
زنده باشید
با سلام
خانم مهری عزیز
در ابتدا بابت وقتی که گذاشتید تا پاسخ بنده را بدهید، از سرکار عالی سپاسگزاری می نمایم.
بله؛ بنده در اولین نوشته ام عرض کرده بودم که "هر جا ذکری از اسطرلاب باشد منظور بهره گیری از علم نجوم است." شاید باید این نکته را هم متذکر میشدم که در اشعار شعرا غالباً این گونه است. زیرا اسطرلاب علاوه بر کابرد های نجومی در بسیاری از علوم و فنون دیگر از جمله: مساحی، معماری، دریانوردی و... کاربرد داشته است. اما همانطور که عرض کردم در شعر، غالباً کاربرد نجومی آن منظور نظر است.
حقیقاً در باب نظر شخصی شما راجع به علم رمل، بنده نمی توانم نظری بدهم و یا حتی نمی توانم سعی نمایم که آن را به شما بقبولانم، شما باید خود به این نتیجه برسید که علم رمل صحیح است یا نه (البته از روی تحقیق، نه به صرف آنکه در جامعه چگونه تلقی می شود). بنده نیز با شما و دوست عزیزمان آقای مسعود سعیدی کاملاً بر سر حقه بازی هایی که به نام این گونه علوم می شود نظری مشترک دارم. بسیارند کسانی که از این طریق اقدام به سوء استفاده از ناآگاهی مردمان می کنند. اما این دلیل بر عدم اعتبار و صحت این علوم نمی شود. کما اینکه از هر علم دیگری نیز میتوان سوء استفاده کرد. (فی المثل نظریه نسبیت خاص جناب انیشتین (E=m*c^2) منتج به ساخت سلاح اتمی گردید، در حالی که قصد خود ایشان چیز دیگری بود و موارد فراوان دیگری که در تاریخ علم می توان مشاهده کرد.)
در خصوص فرمایش دوم تان؛ بله همانطور که در نوشته پیشین نیز عرض کرده ام، با دانستن علم نجوم می توان تا حد زیادی از تقدیر رقم خورده اطلاع پیدا کرد. اساساً «یکی» از کارکرد های علم نجوم همین بوده است و از این جهت نیز بسیار مورد استفاده ( و البته سوء استفاده) قرار میگرفته است. اما از آنجا که در این موضوع نیز بحث بر سر تجارب شخصی است و باور های فردی لذا دست بنده بسته است. شما باید خودتان، محققانه با این موضوع روبرو شوید تا ببینید که مورد پذیرش تان قرار میگیرد یا خیر.
در جوابی که برای خانم مینا نوشته ام عرض کرده بودم که چرا معتقد هستم که ایشان فرق میان کارکرد رمل و اسطرلاب را نمی دانند. (فعلاً بحث بر سر این موضوع نیست)؛ نظر شما بر آن است که در نوشته ایشان اثری از تمسخر ندیده اید؛ بنده نوشته خانم مینا را عیناً در اینجا نقل میکنم: "رستم فرخزاد است که به جای اعتماد به نفس و تجهیز سپاه به رمل و اسطرلاب و ستاره روی آورده."
انصافاً شما با خواندن این جمله چه احساسی نسبت به این علوم ( خصوصاً نجوم) پیدا میکنید. هم بنده و هم شما به خوبی میدانیم که در فضای جامعه ی امروز واژگان توأمان "رمل و اسطرلاب" برای افاده معنای خرافی بودن و نداشتن اساس و اعتبار برای یک موضوع به کار گرفته میشود. اعتراض بنده به خانم مینا دقیقاً بر سر همین نکته بود که در کجای ابیات فوق از شاهنامه، حکیم طوس از "رمل" یاد کردند؟ اگر واژه "رمل" آمده است، چطور بنده نتوانستم آن را ببینیم؟ و اگر نیامده است چرا ایشان برای بر کرسی نشاندن رأی خود، آن را مصادره به مطلوب می کنند در حالی که در متن اشاره ای بر آن نرفته است.
بنده هم به مانند شما معتقدم که در ابیات فوق حکیم طوس ابداً نامی از "رمل" نبرده اند. لذا آوردن واژه "رمل" در کنار اسطرلاب را نادرست میدانم.
مشتاق شنیدن نکات سرکار خانم خواهم بود.
پاینده باشید
باسلام
برادر گرامی جناب آقای مسعود سعیدی
از اینکه مرحمت کرده و در پاسخ به بنده یادداشتی را مرقوم فرمودید، کمال تشکر را دارم.
در ابتدا عرض کنم که بنده با شما در این که شاهنامه تمامی تاریخ ما نیست اتفاق نظر تام و تمام دارم و به درستی فرمودید که "تاریخ ما را صدها همچون شاهنامه لازم است."
و اما بحث علم نجوم
یکی از کارکردهای علم نجوم را همانطور که پیشتر ذکر کرده ام، پیشبینی حوادث آینده می دانم. البته برای اثبات کلی این موضوع نام چند تن از بزرگانی که به این دانش اشراف داشته اند را در نوشتار پیشین خود ذکر کرده ام. شما نیز به درستی از حکیم عمر خیام یاد کردید. ایشان بی هیچ تردیدی یکی از بزرگترین منجمان، ریاضیدانان و فیلسوفان ایران می باشند.
و نیز اشاره صحیحی داشتید مبنی بر اینکه حاصل کار این حضرات اساس و سنگ بنای علوم امروز بوده است.
البته بزرگان یاد شده هدفشان از به کارگیری ریاضیات و نجوم ، استخراج هر چه دقیق تر زیگ (زیج) بوده، که در گاهشماری و نیز حکم در باب تأثیر ستارگان مورد استفاده قرار میگرفته است.
تمام وجه اختلاف میان نظر بنده و شما بر سر کارکرد علم نجوم است. شخصاً بر این گمانم که شما مادامی که از نزدیک برخوردی با این گونه علوم نداشته باشید، طبیعی است که پذیرش آنها برایتان دشوار خواهد بود.
در باب رباعی زیبایی که آورده اید لازم میدانم عرض کنم که حکیم عمر خیام به زیبایی تمام در این شعر از سلسه مراتب عقل در هستی سخن می گوید. کاملاً درست اشاره رفته، خود چرخ هم "اندر ره عقل" از ما هزار بار بیچاره تر است. اگر مراتب عقول را آنگونه که در نزد حکما مطرح بوده است در نظر آورید معنای تازه ای از این رباعی مستفاد خواهید نمود. آنگاه روشن می گردد که چرا چرخ در نسبت با آدمی بیچاره تر خطاب شده است.
حتم دارم که با اشعار زیر نیز برخورد داشته اید:
افلاک که جز غم نفزایند دگر / ننهند بجا تا نربایند دگر
ناآمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه میکشیم نایند دگر
--------------
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان / برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلکی دگر چنان ساختمی / کآزاده بکام دل رسیدی آسان
--------------
گر کار فلک به عدل سنجیده بدی / احوال فلک جمله پسندیده بدی
ور عدل بدی بکارها در گردون / کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی
برقرار باشید
پویان گرامی
درود برشما
خلاصه عرض کنم : تفاوت دید شما با من و بانو مینا و همچنین مهری بانو در باور تأثیر ستارگان بر زندگی روزمره ی ماست که از حرکت و وضعیت آنها میتوان آینده را پیش بینی کرد
حکما آنچه کرده اند و گفته اند تا در میزان فهم این بنده تراز نشود ، ناباورم ” بااجازه ی دوست عزیزو هم فکرم جناب ناباور“
حرکت و موقعیت مشتی خاک ، آب ، هوا و گاز را بنام ستاره یا کره ، چه ثابت و چه سیّار را مؤثر در زندگی ما خاکیان نمی دانم چه رسد به پیش بینی
اگر چه حکما گفته باشند. چون به قول شما برخورد نزدیک با این علوم نداشته ام ، باورمند نیستم
چنانچه علم ستاره شناسی امروز هم تائیدی ست بر باور من
اگر حتی عمر خیام هم دلیل بیاورد ” که نیاورده “ تا در ترازوی عقل نسنجم باز هم ناباورم
تفاوت هزار و دو هزار سال قبل با قرن بیست و یکم همین بود
زنده باشید
جنابان پویان و محمد شعیدی
استدعادارم برام من بی سواد منانع و مدارک اضافی که برای تاریخ ایران دارید (بجز شاهناهه تا زمان اعراب () از نظز کمک بدستگیری ما نی سوادان اعلام نبفرمایید> میدانید که به علم هم ذکوت تعلق میگیرد
سعیدی گرامی
جانا سخن از زبان ما میگویی
ممنونم
ما باتو هم دلیم ، اگر از دگر گلیم
مسعود خان سعیدی
آورده شده است:
ز ایران وز ترک وز تازیان - نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود - سخنها به کردار بازی بود
قابل توجه است که در شاهنامه مکررا از واژه دهقان به معنی ایرانیزاده استفاده شده است. لذا به توجه به نحوه بکارگیری صنایع ادبی توسط فردوسی، و همچنین با رجوع به منابع دیگر، ابیات زیر صحیح تر به نظر میرسند:
ز "دهقان" وز ترک وز تازیان - نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود - سخنها به کردار بازی بود
نمونه آنکه سخنهایش بکردار بازیست، خود سرکارید!!
ایران در این بیت اسم جمع است( ایرانیان ) ازین رو روایت درست باید به شرح زہر باشد:
از ایران و ترکان و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان ، نه ترک ، و نه تازی بود
سخن ها بکردار بازی بود
توجه کنید در بیت نخست جمع و در بیت دوم مفرد آوده است او که خلاف مایان سخنانش بکردار بازی نبوده است
محسن جان
نظرت را پسندیدم
ایران نمیتواند جمع باشد ، ایرانیان جمع است
ممنون از نظرت
با سلام
مسعود عزیز
همانطور که پیشتر نیز عرض کردم، کاملاً نظر شما و سایر دوستان را درک می کنم و البته نظرتان برایم قابل احترام است. اگر چه که خود خلاف آن می اندیشم. امید دارم که این شکار سرکش نیز به تور صید خردتان درافتد تا بتوانید با میزان عقل درباره آن قضاوت کنید.
پاینده باشید
دوستان لطفا هر مساله ی تاریخی را در بستر زمانی ان مورد بررسی قرار دهید
درسته که امروزه پیشگویی خلاف منطق است
اما در گذشته این مرسوم بوده و علم به حساب می امده
در ضمن رستم فرخزاد این نامه را در اواسط جنگ نوشته,گویی اینکه با توجه به اوضاع نابه سامان ایران در ان روزگار و برتری نسبی اعراب تا میانه ی جنگ قادسیه براورد کرده بود که ایرانیان شکست خواهند خورد
با درود به پیشگاه دوستان آقای ناغانی نامه ی رستم فرخزاد و پیش گویی نابسامانی های ایران در چهارصد سال آینده که تا روزگار پادشاهی محمود را دربر می گیرد ، بسیار فراتر از یک پیش گویی و گونه ای نیش و سرزنش فردوسی به محمود است
شود بنده ی بی هنر شهریار. نژاد و بزرگی نیاید به کار
درود، خسته نباشید، من در هیج جا ندیدم که تازی را عرب گفته باشد، آنچه که من از تاریخ و ادبیات می دانم، تازی همان تاجی و توزی است، و مردم جنوب ایران و دشتستان بودند، مشروح در
پیوند به وبگاه بیرونی
تندرست و پیروز باشید
شما ندیده اید چون بسیار بسیار اندک کتاب میخوانید وگرنه تنها از نوشته های کهن ده ها نویسنده چون بوریحان بیرونی و طبری و حمزه اصفهانی و صاحب مجمع التواریخ و ابن بلخی و بلعمی و دینوری انگاه که از نژاد اژیدهاک سخن میگویند تبار او را به کسی به تاز/ تاج میرسانند و میگویند عربان بدو منسوبند و از ایرا او را تازی گویند - این نوشته های کهن و معتبر را گفتم وگرنه هزاران کتاب دگر نیز گفته - هیچ گاه عربان را توزی و توجی نگفته اند انان را تازیک تاجیک تازی گفته اند همین سه تا و تاجی هم نگفته اند و توز یا توج که در شاپور خره بود با امدن ترکان سلجوقی ویران شد - چه شیرین میگویید انچه که من از تاریخ و ادبیات میدانم
ببخشید کسی می تواند در مورد کلبوی و سوری در بیت :چو کلبوی سوری و این مهتران
که گوپال دارند و گرز گران
توضیح دهد آیا سور همان روستای امروزی از توابع تویسرکان و همدان می باشد ؟
با تشکر
کلبوی سوری - نه عزیز صدتا روستا در ایران شاید بیشتر باشد که نام سوری دارند مگر هر که باید گمان کند روستای اوست - در زمان ساسانیان عراق عرب و سوریه را سورستان مینامیدند و کسانی که از انجا بودند را سوری میگفتند -
با سلام
این ابیات بسیار زیبا هستند. بنده بارها و بارها آن را خوانده ام. اما باید عرض کنم که این ابیات در هیچ یک از نسخ خطی قدیمی شاهنامه نیامده است و بنا بر گفته بزرگان، بعدها وارد متن شده است. از شکل و محتوا هم کاملا مشهود است که از زبان فردوسی بیان نشده است.
اما با این حال بسیار زیباست.
ای کاش با حس مسئولیت بیشتری نظرمونو ابرازمیکردیم آخه دوست عزیز چندباردرشعر نام سعد وقاص برده شده حتی در اشعار دیگه ای ازچندنفر دیگه از فرماندهان تازی هم نام برده شده آنوقت شمابدون توجه به این نشانه ها میگیدمنظور ازتازی در اشعار فردوسی عربهانیستن نه جناب یک ذره هم شک نداشته باش که تازیان دقیقااعراب تازه مسلمانی بودند که برای کشورگشایی به کشورعزیزمون یورش بردن وچون به آدمای فقیر وبی چیزی بودن ودرحقیقت پشت سرشون چیزی برای ازدست دادن نداشتن که بخوان براش غصه بخورن ازاینطرف سرزمین ایران هم همیشه آب ازلب ولوچه شون آویزون میکردبراهمین باخوی وحشی گریشون باتمام توانشون می جنگیدن
درود
بسیار سپاسگذارم بابت قرار دادن این اشعار بی نظیر فردوسی. که خوندن اون باعث از خود بی خود شدن هر ایرانی واقعی میشه.
با درود به همه دوستان
بنده واقعا شگفتزده شدم از اینکه میبینم برخی دوستان ،که اتفاقا باسواد و بادانش هم هستند، پیشبینی آینده از روی ستارگان را باور دارند، یا لااقل محتمل میدانند!
قطعهای از کتاب "سفر در دل ادیان" نوشته "ن.فخر" که برای رده سنی دوازدهسال به بالا نوشته شده است را تقدیم همه عزیزان میکنم؛
"مصریان باستان عقیده داشتند که ابتدا آب همه جا را فراگرفته بود ؛ سپس تپهای سر از آب بیرون آورد و بر روی این تپه همۀ موجودات زنده قرار داشتند و همۀ اینها کار خدایان آنها بود. آنها اعتقاد داشتند که آسمان و زمین بر روی هم افتاده بودند یعنی ستارگان و خورشید و ماه همگی روی زمین بودند. آنگاه خدایان ، آسمان را از روی زمین جدا کردند و در جای خود قرار دادند تا دور زمین بچرخد و همین خدایان هم وظیفۀ حرکت دادن آن را بر عهده داشتند.
بعضی از اقوام هم ، حرکت اجسام آسمانی را کار خدایان نمیدانستند بلکه آن اجسام را خود خدایان میدانستند.
مردم قدیم ، محل قرارگیری این اجسام در آسمان را نشانهای از تصمیمهای خدایان و اتفاقاتی میدانستند که قرار بود در آینده روی زمین بیفتد. آنها با نگاه کردن به آسمان و جایی که ستارگان و سیارات قرار داشتند سعی میکردند پیشبینی کنند که چه اتفاقات خوب و بدی قرار است برایشان روی دهد."!
اسطرلاب جهت اندازی گیری جهت و ارتفاع ستاره ها و سیاره ها بکار میره و اسباب علم نجوم یا ستاره شناسی هست. رمل وسیله طالع بینی و خرافاتی به اسم تاثیر ستاره ها بر سرنوشت هست. در قدیم به تاثیر سیاره ها و مکان قرار گیریشون در سرنوشت معتقد بودن که البته کاملا غلط و خرافات هست ولی متاسفانه به علت جهل و بیسوادی هنوز هم افرادی معتقدن ستاره ها و سیارات در سرنوشتشون موثر هستن. شاهنامه هم تاریخ مدون ایرانی ها نیست و مخلوطی از اساطیر و افسانه ها و داستانهای عهد ساسانی و قبل از آن هست که فردوسی با استادی به نظم دراورده.
من هرگاه به اینجای شاهنامه رسیدم غمگین شدم و سوز این ابیات منو اذیت میکنه و نکته های زیادی در این ابیات شاهنامه است و واقعا از اینجای تاریخ که شکست خوردن اجداد ما از اعراب کمر تاریخ ایران شکسته و دیگه فرهنگ و شکوه ایران رو به نابودی رفته و آیین اعراب تحمیل بما شده هزار ساله و چقد سوزناک میگه چه بلائی هایی سر ایران میاد و نصو این حرفها این نامه به حقیقت پیوسته،نکته های زیادی داره این نامه
با سلام وخسته نباشید خدمت مسولین سایت
بسیار زیبا والبته دردناک
درود
در خواندن و شنیدن تاریخ گذشتگان اگر نتوانیم خود را در زمان آنان ببینیم ممکن است گرفتار برداشت های بسیار نادرست شویم
درباره ی ستاره شمر بودن ، از اطمینانی که به شکست دارد می گوید (این اولین نبرد نبود) و با این حال مبارزه با تمام توان و از خود گذشتگی
از ایران وز ترک وز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
شاه بیت و شاهکار شاهنامه و بزرگترین پیام أة برای ما ایرانیان خرد خفته عمین دو بیت است. مفهوم آن از بین رفتن نژاد و هویت و تاریخ ایرانی در دوران اعراب است. ایرانی که بی هویت است و در آن سخن ها در عمل بازی هستند. آن چه که اکنون بعد از هزار سال به راستی و درستی در جامعه ما دیده می شود در بسیاری بسیاری از ما از دولتمردان گذشته تا به حال و مردم در قرون متماددیده شده و می شود حرف ها و سخن ها بی مایه و بی پایه و در عمل هیچ و هیچ پوچ بوده و هست. بزرگترین و برترین پیام شاهنامه و سرور سخن فردوسی به مردم ایران همین پیام رسا و برگزیده است. ایران بعد از حمله اعراب بی هویت و شناسنامه شده است. تلاش فردوسی تنها توانسته است که زبان که یکی از عناصر تشکیل دهنده هویت است زنده کند و از آن پس این بی هویتی همچنان ادامه دارد. ما باید هویت سازی کنیم که آن را در عمل به بازی گرفته ایم و در سخن شعارش کرده ایم. شاد باشید
ان دوره عرب نبوده دوره ترکان بوده - از این سالیان چهارصد بگذرد
ریخت درست;
از ایران و از ترک وز تازیان
ا/زی/ران
و/از/تر
ک/وز/تا
ز/یان
و یا;
از ایران و ترکان وز تازیان
ا/زی/را
ن/تر/کا
ن/وز/تا
ز/یان
اینگونه که اینک در گنجور آمده نادرست است.
از 8 به دوست نادیده 7
اجازه فرمایید ریخت درست همان باشد که در گنجور آمده است:
از ایران و ترکان واز تازیان.....
وهمه جمع و در بیت بعدی هر سه مفرد:
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود.....
با پوزش
و دریغا ! سخنان هنی به کردار بازی است
سخنان دینداران، کشور داران ، دین فروشان ، میهن فروشان
و دهگانان که رسدشان هر روز کم و کمتر و شمارشان
چنان که دانایان.
نگاه زیرچشمی به همان گنجور
نژاد ویژگی مردمان است و نه جای بود و باش آنان
ازین رو در بیت :
از ایران و ترکان و از تازیان .....
ایرا ن اسم جمع است به مانای ایرانیان و نه سر زمین ایران به گونه اسم مکان.
اگر در گنجور آمده بود:
از ایران و ترکان وز تازیان
که کشمکشی نبود.
گنجور هم کتاب نیست که نسخه این و آن یکی نباشد.
چیزی که در گنجور آمده:
از ایران وز ترک وز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
که نادرست است.
کشمکشی در کار نیست ، دادو ستد دیدگاه هاست
خوسا وخرما که به دیدگاهی بسیار نزدیک رسیدیم.
منظور فردوسی از
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
چه کسانیه؟ ممنون
مصرع نخست از بیت اول غلط املایی دارد. لطفا تصحیح فرمایید: وقاس - وقاص
من متوجه نشدم, برادر رستم فرخزاد همان یزردگرد هست؟
نه برادر رستم فرخزاد برادر رستم است یزدگرد پسر شهریار پسر خسرو پرویز است
عزیزجان که میگی سانسور کردید، سانسور نیست و تفاوت تصحیحهای مختلفه. اون بخشهایی از شاهنامه
که تمجید اعراب را میکنه همه اضافه شده توسط مذهبیون در طول بیشتر از هزار ساله. که کارشناسهای شاهنامه میتونند تشخیص بدهند که اون ابیات با سبک شعر فردوسی جور نیست یا وقتی با داستان مربوط نیست و معلومه بهش چسبونده شده اون ابیات را میگذارند کنار. این بخشی از کار تصحیح است
سلام وعرض ادب.به نظربنده درمتن بیت .نه جشن ونه رامش نه کوشش نه کام .مصرع بعد اینگونه صحیح تر به نظر میرسد.همه چاره ورزند وسازند دام.بجای همه چاره ی ورزش وسازکام
قبلا شاهنامه یه بیتی داشت ، چو ناکس به ده کدخدایی کند کشاورز باید گدایی کند ، عرب هرکه باشد مرا دشمن است کج اندیش و بدخوی اهریمن است ، ولی الان نیست
هیچ گاه شاهنامه چنین بیت سستی نداشت این بیت سست از سروده های معاصر است - برادر کمی درباره نسخه شناسی شاهنامه بخوان بخوان
برخی دوستان چنان می گویند نام فلان شخصیت بزرگ را خراب نکنید انگار که شاهنامه همه واقعیت است .برادر ،حضرت فردوسی افسانه ای به نظم درآورده . خودش میگه افسانه است بعد ما اصرار داریم که نه رستم بوده و سیمرغ واقعیت داره .
جناب مرتضآ
ممکن است بفرمایید " خودش " کجا گفته است شاه نامه ها افسانه است ؟
سلام دوستان ادیب و فرهیخته
تعجب می کنم از عقاید بعضی ها ، آن هم در عصر کنونی.
واقعا شما فکر می کنید سیمرغی بوده و کودکی را در کوه قاف پرورش داده و مانند ادم ها سخنگو بوده و دسته پری داده که هر موقع آتش بزنید به کمکتان میام. حداقل کمی فکر کنید که اون بچه بدون شیر در قله کوه چطوری زنده مانده. حتما فکر می کنید سیمرغ پستاندار بوده و زال را شیر داده. تو را به جان هر که دوست دارید :
اول اندیشه وانگهی گفتار
دوستان گرانقدر حاشیه های بسیاری در مورد علم نجوم و اسطرلاب تا رمل اینجا باقی گذاشتند اما هیچکس به این نکته اشاره نکردند که علم نجوم خوش یمنی و یا نحس بودن روزهای آتی رو کاملا پیش بینی میکنه . و حتا با درجات خوش یمنی و بد یمنی مختلف اینجا فردوسی بعد از چهارصد سال و با کلام خود دارد از زبان رستم فرخزاد نقل قول میکند اینکه رستم این چنین صحبتی کرده باشد یعنی بدون تلاش از قبل تسلیم شده باشد و اراده ای در کار نبوده را نمیدانم چطور به او سایر شهیدان قادسیه نسبت داده اید ؟رستم نیز بر علم نجوم احاطه داشته و میدانسته در چهار روز آینده وجود نیرو های افلاکی و خاکی بر ضد سپاه ایران خواهد بود همین . نه پیشگویی اینجا واقع شده نه جادوگری نه کاهلی . که اتفاقا در روز های مورد نظر در جهت سپاه ایران طوفان شن شدیدی اتفاق میافتد
با درود
از دیدگاه من این نامه به گونه ای رمزآمیز نوشته شده تا به دست دشمنان نیوفته ، ویژه ترین بخش آن دستور رستم به برادرش برای بردن پادشاه به خاور و نگهبانی از جان اوست که در پایان نامه آورده شده است. دشمنان رستم بیگانگان نبودند، آنها ایرانیانی بودند که پیرو جنبش مزدکی و کودتاگران و نیز خاندان شاهی اشکانی که پس از کودتای بهرام چوبین نتوانسته بودند، شاهنشاهی را از ساسانیان بگیرند. ویژه ترین دشمنان مزدکیان بودند که با همدستی کلیسای کاتولیک و دولت روم ، بارها به کشورشان خیانت کردند و همین ها بودند که بیگانگان را برای جنگ با ارتش ایران بسیچ نمودند. برای همین هم هست که رستم می گوید : ز بهرام و زهره است ما را گزند ، نشاید گذشتن ز چرخ بلند
در زمان کهن هفت گوی گردنده در آسمان را نماد هفت کشور جهان می دانستند. بهرام نماد کشور خاقان و زهره نماد کشور روم بود. رستم می گوید که جنگ پیش آمده با تازیان، از سوی این دو کشور ترتیب داده شده است و چون چرخ سیاست و تدبیر آنها بلندتر از سیاست دربار و کشور آشفته ماست از این رو در این جنگ راهی جز شکست نداریم زیرا رستم به خوبی می دانست آنهایی که در برابر او میجنگند ایرانیان مزدکی هستند که بیگانگان را دور هم گرد آورده اند و چگونگی جنگیدن با ایرانیان را به آنها آموزش داده اند. و نیز در پایتخت نیز مزدکیان پس از کشته شدن خسرو پرویز در جای جای دربار رخنه کرده اند و دارای توان اداری و سیاسی می باشند، برای همین بود که از برادرش خواست تا شاه را از پایتخت آشوب زده که به دست مزدکیان اداره می شود دور سازد.
همچنین رستم می گوید : همان تیر و کیوان برابر شده است ، عطارد به برج دو پیکر شده است
تیر یا عطارد نماد کشور تازیان و حبشه بود و کیوان دورترین گوی گردنده در آسمان دارای بلندترین چرخ ( دورترین مدار) نشانه توانمندی به شمار می آمد که البته نماد کشور هند هم بود که در اینجا به معنی توانمندی می باشد نه هندوستان.
رستم می گوید که تازیان در چرخ ( مدار) توانمندی جای گرفته اند و وارد برج دو پیکر که نشانه پادشاهی در شاهنامه است شده اند. یعنی از این پس آنها پادشاه جهان خواهند شد.
اکنون از خود می پرسیم که چرا دولت روم و کلیسای کاتولیک با همدستی دولت خاقان و البته با همکاری مزدکیان میهن فروش سرزمین مان ایران را نابود کردند؟
یکی از دلایل دشمنی کلیسای کاتولیک با شاهنشاهی ساسانی جنگی بود که در زمان انوشیروان رخ داده بود. در این جنگ فرمانده ارتش ایران پس از گرفتن شهر اورشلیم ، صلیبی که عیسی مسیح بر آن کشته شده بود را با خود به تیسپون آورد. پس از پیروزی خسرو پرویز بر بهرام چوبین با یاری رومیان؛ پادشاه روم از او خواست تا آن صلیب را به اورشلیم برگرداند. پاسخ خسرو پرویز بسیار جالب است:
چو پور پدر رفت سوی پدر
تو اندوه این چوب پوده مخور
ز قیصر چو بیهوده آمد سخن
بخندد برین کار، مرد کهن
همان دار عیسی نیرزد به رنج
که شاهان نهادند آن را به گنج
از ایران چو چوبی فرستم به روم
بخندد بما بر همه مرز و بوم
در واقع قیصر میخواست با این کار کارناوال تقدس صلیب ( تکه چوب پوسیده ای که 600 ساله بود) راه بیاندازد و خود را میان مردم محبوب کند
خسرو پرویز به او میگوید که این کارهای خنده دار و بچه گانه را کنار بگذار و صلیب را برای او نفرستاد. این موضوع یکی از دلایل اصلی جنگ های بعدی با رومیان و در پی آن دشمنی کلیسای کاتولیک با پادشاهی ایران بود و سرانجام برای از میان بردن ساسانیان نقشه ای حساب شده کشیدند و با یاری مخالفان ایرانی حکومت، و اجیر کردن راهزنان ارتش ایران را شکست دادند.
با سلام خدمت همه دوستان ، به نظرم فردوسی در این شعر قصد داشته مصیبت ها و بلاهائی رو که اعراب سر ایران آوردند ، در قالب نظم بیان کنه ، و و منظورش از ستاره خوانی و غیره توسط رستم فرخزاد فقط بهانه ای بوده تا بتونه اوضاع اسف بار ایران رو طی چها صد سال آینده ( از زمان فتح ایران ) توصیف کنه .
سلام
از بی اطلاعی و نداشتن دانش شاهنامه خوانی بعضی دوستان در عجبم
اولا رستم فرخزاد مردبزرگ پهلوان نامی ایران بوده و تا توان داشته ازموجودیت ایران دفاع کرده و فردوسی حکیم از زبان رستم شرح وقایع بوجود آمده وستم رفته بر پدران مارا بیان کرده
دوم علم ستاره شناسی واقعا از مظاهر علم دنیای قدیم بوده و درهمه اقوام متمدن رواج داشته و بودند کسانی که پیشگویی میکردند براساس گردش ستارگان ولی حکیم توس ازبان رستم حتی امروز راهم بیان کرده که جای تامل دارد
سوم مگر گروهی که سیاه می پوشند و عمامه دارند همانها نیستند که از پارچه کلاه برسردارند و مفتخورند
بیت ۱۷
ز چارم همی بنگرد آفتاب
به جنگ بزرگانش آید شتاب
من در عجبم که دشمنان ایران و فرهنگ ایران چقدر نفرت دارند از فرهنگ چندین هزار ساله ایران و از آن میترسند که با دستپاچگی و با کامنتهای خود سمپاشی میکنند.!
همینطور که بعضی از اساتید بزرگوار در کامنت ها فرمودند که علم نجوم و ستاره شناسی و ریاضیات تاریخی هزاران ساله در تمدن ایران آریایی داشته و تمام بزرگان و موبدان به آن آگاه بودند و در لایه های فرهنگ ایران بوده و خواهد بود . درود بر روان پاک فردوسی بزرگ و همه ی ایرانیان آزاده و پاکنژاد.
خرمنی ده خرمجا ها میبره باد
کسی نی گردش بکه صددادبیداد
کجاست زادفرخ یل نامدار
که بیند سپاه قدرقدرت ایران
کز ترانه مدی گیر تا بحر هند
شده در ید شیر مردان پارس
شده نسل آرش کنون زادحاج
که فرمان برندش هوا و فضا
بهترین درودها
تقریبا بیشتر نظرات رو خوندم خیلی جالب بود
و به نظرم نکات جناب مهدی عسگرپور متفاوت و جالبتر اومد
تشکر از سایت گنجور که این زمینه رو فراهم کرده و کامنتها از ۱۵ سال پیش تا حالا داخلش هست
سلام و عرض ادب.
از ایران و ز ترک و تازیان. نژادی پدید اید اندر میان.
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود سخنها به کردار بازی بود(اخوند)
همه گنجنها زیر دامن نهند. بمیرند و کوشش به دشمن (لبنان، فلسطین، سوریه و عراق ) دهند.....!!!!!!
«رهایی نیابم سرانجام ازین
خوشا باد نوشین ایران زمین»
پاینده ایران
سلام
یکی از حزن انگیز ترین بخش های شاهنامه از این بیت به بعده جای بسی افسوس و تامل .!!!!!
از گنجور مطالب بسیاری آموختم و سوالات بسیاری دارم که بیشتر پاسخ ها را در حاشیه ها پیدا می کنم ، واقعا نام برازنده ای هست،
یک سوال داشتم. لقب شاهنشاه مگه مختص شاهان ایران نیست؟ چرا فردوسی پاکزاد در بیت شماره ۳۱ میفرماید:
شاهنشاه را نیز فرمان بریم
گر از ما بخواهد گروگان بریم
و در جاهای مختلف شهریار و شاه برای هم شاه ایران و هم خلیفه لعنت شده اسلام آورده شده.
ممکنه توضیحی براش وجود داشته باشه؟ آیا صرفا به دیدگاه همون زمان نوشته شده بدون اینکه فرقی قائل بشه؟ ممکنه اشتباه نگارشی شما باشه؟
در این شعر دردناک سوزناک سند دیگری وجود دارد مبنی بر زرتشتی بودن فردوسی پاک نهاد (یا اعتقاد به یکی از ادیان کهن ایرانزمین اما احتمالا زرتشتی). به طبع زمان و شرایط فردوسی پاکزاد هیچ گاه مستقیم این قضیه رو بیان نکردند.
چون میروی طبری و چون ارمنی
به جنگاند با کیش آهرمنی
ایرانی های کنونی از نسل ترکان، ایرانی های باستان و اعراب هستند و ایرانی ها در گذشته تماما شغل دهقانی داشتند
آقا نجیب الله عزیز سلام
درباره تبار ونسل ایرانیان که فرمودید نظر خاصی ندارم ضمن اینکه منکر اختلاط خونی مردمان یک سرزمین در پی تهاجمات ومراودات بیگانگان نیستم ولیکن مساله قابل تامل دهقان بودن تمامی مردمان وساکنان ایران زمین که فرمودید ،غیر قابل قبوله چطور میشه دریک کشور همه دارای یک شغل باشن دامپروری،صنعت،تجارت، خدمات،سپاهیگری،طبابت...و هزاران شغل دیگه چطور از سوی شما نادیده گرفته شدن اصلا امکان زندگی در چنین جامعه فرضی که فرمودید وجود داره عزیزم این چه حرفیه
شاد باشی
درود بر شما اگر اشتباه نکنم در شاهنامه لفظ دهقان برای تمام ایرانیان به کار میرفته نه به این خاطر که ایرانیان همه دهقان بودند اما ایرانیان اولین کسانی بودند که با فعالیت کشاورزی یکجا نشین شدند من تصور میکنم لفظ دهقان در شاهنامه به این علت باشه
Najibullah Hakimi @
پاسخ شما را در مورد ایرانیان که اولاد فلان و بهمانند را در این حاشیه دادم:
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزهگر » بخش ۱۴
اما در مورد "شغل" ایرانیان که فرمودی همگی دهقان بودند!
دهقان که بعدها معنای زارع، کشاورز، برزگر را بر خود گرفت در اصل و در زمان ساسانیان نه زارع/کشاورز و نه شغل بوده...
دهگان/دَهیگان (dhgān/dahigān) طبقه ای از زمین داران/ ملّاکین بودند و هر کدام صاحب یک بخش (ده) که گویا تعدادی آبادی را در بر می گرفته....
زنده یاد دکتر احمد تفضلی بر این نظر بود که فردوسی در شاهنامه دهقان را برابر نجبا/ایرانی اصیل به کار گرفته...
یکی نامه سوی برادر به درد
نوشت و سخنها همه یاد کرد
نخست آفرین کرد بر کردگار
کزو دید نیک و بد روزگار
دگر گفت کز گردش آسمان
پژوهندهمَردم شود بدگمان
گنهکارتر در زمانه منم
ازیرا گرفتار آهرمنم
که این خانه از پادشاهی تهیست
نه هنگام پیروزی و فرهیست
ز چارم همیبنگرد آفتاب
کزین جنگ ما را بد آید شتاب
ز ناهید و تیر ما را گزند
نشاید گذشتن ز چرخ بلند
چنین است و کاری بزرگست پیش
همی سیر گردد دل از جان خویش
همه بودنیها ببینم همی
وزان خامشی برگزینم همی
دریغ این سر و تاج و این داد و تخت
دریغ این بزرگی و این فرّ و بخت
کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان