گنجور

بخش ۲

عمر سعد وقاس را با سپاه
فرستاد تا جنگ جوید ز شاه
چو آگاه شد زان سخن یزدگرد
ز هر سو سپاه اندر آورد گرد
بفرمود تا پور هرمزد، راه
بپیماید و برکشد با سپاه
که رستم بُدش نام و بیدار بود
خردمند و گُرد و جهاندار بود
ستاره‌شمُر بود و بسیارهوش
به گفتارش موبد نهاده دو گوش
برَفت و گرانمایگان را ببرد
هر آنکس که بودند بیدار و گرد
برین گونه تا ماه بگذشت سی
همی رزم جستند در قادسی
بسی کشته شد لشکر از هر دو سوی
سپه یک ز دیگر نه برگاشت روی
بدانست رستم شمار سپهر
ستاره‌شمُر بود و با داد و مهر
همی‌گفت کاین رزم را روی نیست
رهِ آبِ شاهان بدین جوی نیست
بیاورد صلّاب و اختر گرفت
ز روز بلا دست بر سر گرفت
یکی نامه سوی برادر به درد
نوشت و سخن‌ها همه یاد کرد
نخست آفرین کرد بر کردگار
کزو دید نیک و بد روزگار
دگر گفت کز گردش آسمان
پژوهنده‌مَردم شود بدگمان
گنه‌کارتر در زمانه منم
ازیرا گرفتار آهرمنم
که این خانه از پادشاهی تهیست
نه هنگام پیروزی و فرهیست
ز چارم همی‌بنگرد آفتاب
کزین جنگ ما را بد آید شتاب
ز بهرام و زُهره‌ست ما را گزند
نشاید گذشتن ز چرخ بلند
همان تیر و کیوان برابر شدست
عطارد به برج دو پیکر شدست
چنین است و کاری بزرگست پیش
همی سیر گردد دل از جان خویش
همه بودنی‌ها ببینم همی
وزان خامشی برگزینم همی
بر ایرانیان زار و گریان شدم
ز ساسانیان نیز بریان شدم
دریغ این سر و تاج و این داد و تخت
دریغ این بزرگی و این فرّ و بخت
کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان
برین سالیان چارصد بگذرد
کزین تخمه گیتی کسی نشمرد
ازیشان فرستاده آمد به من
سخن رفت هرگونه بر انجمن
که از قادسی تا لب رودبار
زمین را ببخشیم با شهریار
وزان سو یکی برگشاییم راه
به شهری کجا هست بازارگاه
بدان تا خریم و فروشیم چیز
ازین پس فزونی نجوییم نیز
پذیریم ما ساو و باژ گران
نجوییم دیهیمِ کُنداوران
شهنشاه را نیز فرمان بریم
گر از ما بخواهد گروگان بریم
چنین است گفتار و کردار نیست
جز از گردش کژِّ پرگار نیست
برین نیز جنگی بوَد هر زمان
که کشته شود صد هژبر دمان
بزرگان که با من به جنگ اندرند
به گفتار ایشان همی‌ننگرند
چو میروی طَبری و چون ارمنی
به جنگ‌اند با کیش آهرمنی
چو گُلبوی سوری و این مهتران
که کوپال دارند و گرز گران
همی سرفرازند که ایشان کیَند
به ایران و مازنداران بر چیَند
اگر مرز و راهست اگر نیک و بد
به گرز و به شمشیر باید ستد
بکوشیم و مردی به کار آوریم
بریشان جهان تنگ و تار آوریم
نداند کسی راز گردان‌سپهر
دگرگونه‌تر گشت بر ما به مهر
چو نامه بخوانی خرد را مران
بپرداز و برساز با مهتران
همه گِرد کن خواسته هرچ هست
پرستنده و جامهٔ برنشست
همی تاز تا آذرآبادگان
به جای بزرگان و آزادگان
همیدون گله هرچ داری ز اسپ
ببر سوی گنجور آذرگشسپ
ز زابلستان گر ز ایران سپاه
هرآنکس که آیند زنهارخواه
بدار و بپوش و بیارای مهر
نگه کن بدین گردگردان سپهر
ازو شادمانی و زو در نهیب
زمانی فرازست و روزی نشیب
سخن هرچ گفتم به مادر بگوی
نبیند همانا مرا نیز روی
درودش ده از ما و بسیار پند
بدان تا نباشد به گیتی نژند
گر از من بَدآگاهی آرَد کسی
مباش اندرین کار غمگین بسی
چنان دان که اندر سرای سپنج
کسی کو نهد گنج با دست رنج
چو گاه آیدش زین جهان بگذرد
از آن رنج او دیگری برخورد
همیشه به یزدان‌پرستان گرای
بپرداز دل زین سپنجی‌سرای
که آمد به تنگ اندرون روزگار
نبیند مرا زین سپس شهریار
تو با هر که از دودهٔ ما بوَد
اگر پیر اگر مرد برنا بوَد
همه پیش یزدان نیایش کنید
شب تیره او را ستایش کنید
بکوشید و بخشنده باشید نیز
ز خوردن به فردا ممانید چیز
که من با سپاهی به سختی درم
به رنج و غم و شوربختی درم
رهایی نیابم سرانجام ازین
خوشا باد نوشین ایران‌زمین
چو گیتی شود تنگ بر شهریار
تو گنج و تن و جان گرامی مدار
کزین تخمهٔ نامدار ارجمند
نماندست جز شهریار بلند
ز کوشش مکن هیچ سستی به کار
به گیتی جزو نیستمان یادگار
ز ساسانیان یادگار اوست بس
کزین پس نبینند زین تخمه کس
دریغ این سر و تاج و این مهر و داد
که خواهدشد این تخت شاهی به باد
تو پدرود باش و بی‌آزار باش
ز بهر تن شه به تیمار باش
گر او را بد آید تو شو پیش اوی
به شمشیر بسپار پرخاش‌جوی
چو با تخت منبر برابر کنند
همه نام بوبکر و عمر کنند
تبه گردد این رنج‌های دراز
نشیبی درازست پیش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر
چو روز اندر آید به روز دراز
شود ناسزا شاه گردن‌فراز
بپوشد ازیشان گروهی سیاه
ز دیبا نهند از برِ سر کلاه
نه تخت و نه تاج و نه زرّینه‌کفش
نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش
به رنج یکی دیگری برخورَد
به داد و به بخشش همی‌ننگرد
شب آید یکی چشمه رخشان کند
نهفته کسی را خروشان کند
ستانندهٔ روزشان دیگرست
کمر بر میان و کله بر سرست
ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژّی و کاستی
پیاده شود مردم جنگ‌جوی
سوار آنک لاف آرَد و گفت‌وگوی
کشاورز جنگی شود بی‌هنر
نژاد و هنر کمتر آید ببر
رباید همی این از آن آن ازین
ز نفرین ندانند باز آفرین
نهان بدتر از آشکارا شود
دل شاهشان سنگ خارا شود
بداندیش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر هم چنین چاره‌گر
شود بندهٔ بی‌هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی کسی را نماند وفا
روان و زبان‌ها شود پر جفا
از ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود
سخن‌ها به کردار بازی بود
همه گنج‌ها زیر دامن نهند
بمیرند و کوشش به دشمن دهند
بود دانشومند و زاهد به نام
بکوشد ازین تا که آید به کام
چنان فاش گردد غم و رنج و شور
که شادی به هنگام بهرام گور
نه جشن و نه رامش نه کوشش نه کام
همه چارهٔ ورزش و ساز دام
پدر با پسر کینِ سیم آورد
خورش کشک و پوشش گلیم آورد
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
نباشد بهار و زمستان پدید
نیارند هنگام رامش نبید
چو بسیار ازین داستان بگذرد
کسی سوی آزادگی ننگرد
بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار مهان کاسته
دل من پر از خون شد و رویْ زرد
دهن خشک و لب‌ها شده لاژورد
که تا من شدم پهلوان از میان
چنین تیره شد بخت ساسانیان
چنین بی‌وفا گشت گردان‌سپهر
دژم گشت وز ما ببرید مهر
مرا تیز پیکان آهن‌گذار
همی بر برهنه نیاید به کار
همان تیغ کز گردن پیل و شیر
نگشتی به آورد زان زخم سیر
نبُرَّد همی پوست بر تازیان
ز دانش زیان آمدم بر زیان
مرا کاشکی این خرد نیستی
گر اندیشهٔ نیک و بد نیستی
بزرگان که در قادسی بامنند
درشتند و بر تازیان دشمنند
گمانند کاین بیش بیرون شود
ز دشمن زمین رود جیحون شود
ز راز سپهری کس آگاه نیست
ندانند کاین رنج کوتاه نیست
چو بر تخمه‌ای بگذرد روزگار
چه سود آید از رنج وز کارزار
تو را ای برادر تن آباد باد
دل شاه ایران به تو شاد باد
که این قادسی گورگاه منست
کفن جوشن و خون کلاه منست
چنین است راز سپهر بلند
تو دل را به درد من اندر مبند
دو دیده ز شاه جهان برمدار
فدی کن تن خویش در کارزار
که زود آید این روز آهرمنی
چو گردون گردان کند دشمنی
چو نامه به مُهر اندر آورد گفت
که پوینده با آفرین باد جفت
که این نامه نزد برادر بَرَد
بگوید جزین هرچ اندرخورد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عمر سعد وقاس را با سپاه
فرستاد تا جنگ جوید ز شاه
هوش مصنوعی: عمر سعد وقاص را به همراه سپاهی فرستادند تا در میدان جنگ با شاه مبارزه کند.
چو آگاه شد زان سخن یزدگرد
ز هر سو سپاه اندر آورد گرد
هوش مصنوعی: وقتی یزدگرد از آن خبر آگاه شد، از هر جهتی سپاهی را گرد هم آورد.
بفرمود تا پور هرمزد، راه
بپیماید و برکشد با سپاه
هوش مصنوعی: شاه دستور داد که پسر هرمزد، مسیر را طی کند و با سپاه حرکت کند.
که رستم بُدش نام و بیدار بود
خردمند و گُرد و جهاندار بود
هوش مصنوعی: رستم نامی بود که با هوش و دلاوری مشهور بود و برتری و قدرتی در دنیا داشت.
ستاره‌شمُر بود و بسیارهوش
به گفتارش موبد نهاده دو گوش
هوش مصنوعی: او ستاره‌شماری باهوش بود و موبد با دقت به صحبت‌هایش گوش می‌داد.
برَفت و گرانمایگان را ببرد
هر آنکس که بودند بیدار و گرد
هوش مصنوعی: به افرادی که بیدار و آگاه بودند، ارزش و اهمیت آن‌ها از بین رفت و آن‌ها را از خود دور کرد.
برین گونه تا ماه بگذشت سی
همی رزم جستند در قادسی
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به گذر زمان و نبردی است که در قادسیه اتفاق افتاده است. با گذشت ماه به طور مداوم، رزمندگان در جستجوی نبرد بودند.
بسی کشته شد لشکر از هر دو سوی
سپه یک ز دیگر نه برگاشت روی
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به جنگ و نبردی است که در آن تعداد زیادی از سربازان از هر دو طرف کشته می‌شوند. هیچ یک از طرفین عقب نشینی نمی‌کنند و تا آخرین لحظه به نبرد ادامه می‌دهند.
بدانست رستم شمار سپهر
ستاره‌شمُر بود و با داد و مهر
هوش مصنوعی: رستم دانسته بود که تعداد ستاره‌ها در آسمان چگونه است و با عدالت و محبت برخورد می‌کرد.
همی‌گفت کاین رزم را روی نیست
رهِ آبِ شاهان بدین جوی نیست
هوش مصنوعی: او می‌گفت این جنگ و نزاع هیچ ثمری ندارد و راهی برای رسیدن به زرق و برق سلطنت در این مسیر وجود ندارد.
بیاورد صلّاب و اختر گرفت
ز روز بلا دست بر سر گرفت
هوش مصنوعی: بیایید با هم از سختی‌ها و مشکلات عبور کنیم و تحت حمایت ستارگان و قدرت آن‌ها قرار بگیریم.
یکی نامه سوی برادر به درد
نوشت و سخن‌ها همه یاد کرد
هوش مصنوعی: یک نفر نامه‌ای به برادرش نوشت و در آن به بیان مشکلات و دردهای خود پرداخت و همه چیزهایی را که در دل داشت، عنوان کرد.
نخست آفرین کرد بر کردگار
کزو دید نیک و بد روزگار
هوش مصنوعی: نخست از خالق خود سپاسگزاری کرد، زیرا او را پیرامون خوبی و بدی‌های زندگی آگاه ساخت.
دگر گفت کز گردش آسمان
پژوهنده‌مَردم شود بدگمان
هوش مصنوعی: دیگری گفت که به خاطر چرخش آسمان، مردم بدگمان می‌شوند.
گنه‌کارتر در زمانه منم
ازیرا گرفتار آهرمنم
هوش مصنوعی: من در این زمان بیشتر از هر کس دیگری گناهکار هستم، زیرا به دام شیطان افتاده‌ام.
که این خانه از پادشاهی تهیست
نه هنگام پیروزی و فرهیست
هوش مصنوعی: این خانه دیگر نشانه‌ای از شکوه و عظمت پادشاهی ندارد و از زمانی که پیروزی و افتخار به آن راه یافته، خالی است.
ز چارم همی‌بنگرد آفتاب
کزین جنگ ما را بد آید شتاب
هوش مصنوعی: خورشید از چهارمین کوه به ما می‌نگرد، و از این جنگی که داریم، از شتاب و عجله‌ای که به وجود آمده، عذاب می‌کشیم.
ز بهرام و زُهره‌ست ما را گزند
نشاید گذشتن ز چرخ بلند
هوش مصنوعی: ما از تأثیر بهرام و زهره در امان نیستیم و نمی‌توانیم از این گردش زمان عبور کنیم.
همان تیر و کیوان برابر شدست
عطارد به برج دو پیکر شدست
هوش مصنوعی: عطارد به جایگاه دو پیکر رسیده و وضعیت کیوان و تیر (بزرگان نجومی) یکسان شده است.
چنین است و کاری بزرگست پیش
همی سیر گردد دل از جان خویش
هوش مصنوعی: این گونه است و کاری بزرگ است که دل انسان با جانش پیوند دارد و در کنار هم حرکت می‌کنند.
همه بودنی‌ها ببینم همی
وزان خامشی برگزینم همی
هوش مصنوعی: من در حال مشاهده‌ام که هر چیزی وجود دارد و از این دیدن، سکوت را اختیار می‌کنم.
بر ایرانیان زار و گریان شدم
ز ساسانیان نیز بریان شدم
هوش مصنوعی: به خاطر وضعیت دردناک و غم‌انگیز ایرانیان بسیار ناراحت شدم و همچنین از حکومت ساسانیان جدا و بی‌خبر شدم.
دریغ این سر و تاج و این داد و تخت
دریغ این بزرگی و این فرّ و بخت
هوش مصنوعی: افسوس بر این افتخارات و مقام‌ها، افسوس بر این مقام و شرافت و بخت و سرنوشت.
کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان
هوش مصنوعی: از آن زمان که شکست به خاطر حمله‌ی تازیان به وجود آمد، ستاره‌ها جز بر آسیب و ضرر نمی‌درخشند.
برین سالیان چارصد بگذرد
کزین تخمه گیتی کسی نشمرد
هوش مصنوعی: در مدت چهارصد سال آینده، هیچ کس از این نسل و باروری که در این دنیا وجود دارد، شمارش نخواهد شد.
ازیشان فرستاده آمد به من
سخن رفت هرگونه بر انجمن
هوش مصنوعی: فرستاده‌ای از طرف آن‌ها به من پیام آورد و باری به هر نحوی در جمع گفتمانی داشت.
که از قادسی تا لب رودبار
زمین را ببخشیم با شهریار
هوش مصنوعی: ما تصمیم داریم از قادسیه تا لب رودبار را با همکاری و رهبری شهریار به دیگران هدیه دهیم.
وزان سو یکی برگشاییم راه
به شهری کجا هست بازارگاه
هوش مصنوعی: ما راهی را به سوی شهری می‌گشاییم که در آن بازار و معامله رونق دارد.
بدان تا خریم و فروشیم چیز
ازین پس فزونی نجوییم نیز
هوش مصنوعی: بدان که تا ما به خریدو فروش ادامه می‌دهیم، از این پس چیزی برای فزونی و افزایش نخواهیم جست.
پذیریم ما ساو و باژ گران
نجوییم دیهیمِ کُنداوران
هوش مصنوعی: ما قبول داریم که در برابر سختی‌ها و مشکلات، تسلیم نشویم و به جای آن بر توانایی‌ها و ویژگی‌های خود تکیه کنیم.
شهنشاه را نیز فرمان بریم
گر از ما بخواهد گروگان بریم
هوش مصنوعی: اگر پادشاه از ما بخواهد، حتی اگر لازم باشد، ما آماده‌ایم که به عنوان گروگان برویم و از او فرمان برداری کنیم.
چنین است گفتار و کردار نیست
جز از گردش کژِّ پرگار نیست
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که آنچه گفته می‌شود و انجام می‌گردد، تنها نتیجهٔ چرخش و تغییرات است و نمی‌تواند از روندهای طبیعی و غلط‌ها جدا باشد. به عبارت دیگر، رفتارها و سخنان انسان محصول شرایط و وقایع اطراف او هستند.
برین نیز جنگی بوَد هر زمان
که کشته شود صد هژبر دمان
هوش مصنوعی: در این دنیا همیشه نبردی وجود دارد، زمانی که به سرعت صدها تن از جنگجویان جان می‌سپارند.
بزرگان که با من به جنگ اندرند
به گفتار ایشان همی‌ننگرند
هوش مصنوعی: بزرگان که با من در حال نبرد هستند به سخنان و حرف‌های آنها توجهی ندارند.
چو میروی طَبری و چون ارمنی
به جنگ‌اند با کیش آهرمنی
هوش مصنوعی: وقتی به سمت طبرستان می‌رود، مانند ارمنی‌ها جنگ را آغاز می‌کند که با دین زرتشتی‌ها در تضاد است.
چو گُلبوی سوری و این مهتران
که کوپال دارند و گرز گران
هوش مصنوعی: تو مانند گل سرخ هستی و این سرداران هستند که زره و سپر دارند و در دستشان گرزهای سنگین است.
همی سرفرازند که ایشان کیَند
به ایران و مازنداران بر چیَند
هوش مصنوعی: افرادی که در ایران و مازندران هستند، همواره در حال سربلندی و افتخار هستند.
اگر مرز و راهست اگر نیک و بد
به گرز و به شمشیر باید ستد
هوش مصنوعی: اگر مرز و سرزمین مشخصی وجود دارد و اگر بین خوب و بد تفکیکی لازم است، باید با قدرت و قدرت نظامی از آن محافظت کرد.
بکوشیم و مردی به کار آوریم
بریشان جهان تنگ و تار آوریم
هوش مصنوعی: باید تلاش کنیم و از توان و اراده‌مان بهره بگیریم تا برای آنان جهانی پر از تنگنا و تاریکی بسازیم.
نداند کسی راز گردان‌سپهر
دگرگونه‌تر گشت بر ما به مهر
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند که راز چرخش آسمان چگونه است؛ تنها این را می‌دانیم که بر ما به خاطر محبت، وضعیت و حال‌مان تغییر کرده است.
چو نامه بخوانی خرد را مران
بپرداز و برساز با مهتران
هوش مصنوعی: وقتی که نامه را می‌خوانی، به خرد و فهم خود بی‌اعتنا نباش و به دیگران احترام بگذار و با بزرگان حشر و نشر کن.
همه گِرد کن خواسته هرچ هست
پرستنده و جامهٔ برنشست
هوش مصنوعی: تمام خواسته‌ها و آرزوهای خود را جمع کن، زیرا هر کسی که پرستنده و عاشق چیزی است، باید آماده‌ٔ پذیرش آن باشد.
همی تاز تا آذرآبادگان
به جای بزرگان و آزادگان
هوش مصنوعی: به تلاش و کوشش ادامه بده تا جایی که در آذربایجان، افراد بزرگ و آزاد به جایگاه خود برسند.
همیدون گله هرچ داری ز اسپ
ببر سوی گنجور آذرگشسپ
هوش مصنوعی: هر چه شکایت و گله‌ای داری، آن را به گنجور آذرگشسپ ببر.
ز زابلستان گر ز ایران سپاه
هرآنکس که آیند زنهارخواه
هوش مصنوعی: از زابلستان اگر سپاهی از ایران بیاید، هر کسی که چنین کند، باید از او به خوبی و با احتیاط رفتار کند.
بدار و بپوش و بیارای مهر
نگه کن بدین گردگردان سپهر
هوش مصنوعی: بیدار شو، خود را آماده کن و زیبایی‌های خود را نمایش بده، زیرا باید به عشق و زیبایی مراقبت کنی در این دنیای تغییرپذیر و شگفت‌انگیز.
ازو شادمانی و زو در نهیب
زمانی فرازست و روزی نشیب
هوش مصنوعی: خوشحالی و شادی از او ناشی می‌شود و در زمان‌های مختلف دچار بالا و پایین‌هایی می‌شویم.
سخن هرچ گفتم به مادر بگوی
نبیند همانا مرا نیز روی
هوش مصنوعی: هر چه که گفتم، به مادر بگوید؛ او در این دنیا مرا نمی‌بیند و من نیز که در این حال هستم، رویی به او نشان نخواهم داد.
درودش ده از ما و بسیار پند
بدان تا نباشد به گیتی نژند
هوش مصنوعی: به او سلام بده و نکته‌های زیادی به او یاد بده تا در دنیا کسی غمگین نشود.
گر از من بَدآگاهی آرَد کسی
مباش اندرین کار غمگین بسی
هوش مصنوعی: اگر کسی بدون داشتن آگاهی از من قضاوت نادرستی کند، در این موضوع غمگین نباش.
چنان دان که اندر سرای سپنج
کسی کو نهد گنج با دست رنج
هوش مصنوعی: بدان که در جایی که دارای خست است، کسی که با تلاش و سختی، ثروت به دست می‌آورد، برکت و ارزش بیشتری خواهد داشت.
چو گاه آیدش زین جهان بگذرد
از آن رنج او دیگری برخورد
هوش مصنوعی: وقتی لحظه‌ای فرا برسد که او از این دنیا بگذرد، دیگر کسی از رنج او آگاه نخواهد شد و به او توجهی نخواهد کرد.
همیشه به یزدان‌پرستان گرای
بپرداز دل زین سپنجی‌سرای
هوش مصنوعی: بهتر است همیشه به کسانی که به خدا و یزدان معتقدند رو بیاوری و به صحبت و دوستی با آن‌ها بپردازی، زیرا این ارتباط می‌تواند تو را از مشکلات و ناپاکی‌های دنیوی دور نگه دارد.
که آمد به تنگ اندرون روزگار
نبیند مرا زین سپس شهریار
هوش مصنوعی: وقتی که زندگی‌ام به تنگنا می‌رسد، دیگر نمی‌توانم هیچ چیزی از شهریار ببینم.
تو با هر که از دودهٔ ما بوَد
اگر پیر اگر مرد برنا بوَد
هوش مصنوعی: هر یک از اعضای خانوادهٔ ما، چه بزرگ و چه کوچک، برای ما ارزشمند و محترم است.
همه پیش یزدان نیایش کنید
شب تیره او را ستایش کنید
هوش مصنوعی: همه در برابر خداوند دعا و نیایش کنید و در شب‌های تاریک به ستایش او بپردازید.
بکوشید و بخشنده باشید نیز
ز خوردن به فردا ممانید چیز
هوش مصنوعی: تلاش کنید و سخاوتمند باشید و از همین حالا به فردا فکر نکنید و خود را از لذت‌ها و خوبی‌ها محروم نکنید.
که من با سپاهی به سختی درم
به رنج و غم و شوربختی درم
هوش مصنوعی: من با جمعیتی در اطرافم زندگی می‌کنم و به شدت درگیر رنج، غم و سختی هستم.
رهایی نیابم سرانجام ازین
خوشا باد نوشین ایران‌زمین
هوش مصنوعی: هرگز نتوانم از این خوشی و شادی که در ایران‌زمین وجود دارد رهایی یابم.
چو گیتی شود تنگ بر شهریار
تو گنج و تن و جان گرامی مدار
هوش مصنوعی: وقتی دنیا بر تو سخت می‌گیرد، نباید ثروت و جان و تن خود را نادیده بگیری.
کزین تخمهٔ نامدار ارجمند
نماندست جز شهریار بلند
هوش مصنوعی: از آن تخم و نسل پرآوازه و والا چیزی جز پادشاه بزرگ باقی نمانده است.
ز کوشش مکن هیچ سستی به کار
به گیتی جزو نیستمان یادگار
هوش مصنوعی: از تلاشت هیچ گونه کسالت و سستی نداشته باش، زیرا در دنیا چیزی از ما باقی نمی‌ماند که به یادگار بماند.
ز ساسانیان یادگار اوست بس
کزین پس نبینند زین تخمه کس
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از دوره ساسانیان فقط یادگاری باقی مانده و از این به بعد هیچ کسی از این نسل وجود نخواهد داشت.
دریغ این سر و تاج و این مهر و داد
که خواهدشد این تخت شاهی به باد
هوش مصنوعی: متأسفانه، این مقام و جایگاه و این محبت و عدل، به زودی در برابر باد از بین خواهد رفت.
تو پدرود باش و بی‌آزار باش
ز بهر تن شه به تیمار باش
هوش مصنوعی: تو خداحافظی کن و بی‌خطر باش، به خاطر سلامت جسمانی پادشاه، در آرامش و مراقبت بمان.
گر او را بد آید تو شو پیش اوی
به شمشیر بسپار پرخاش‌جوی
هوش مصنوعی: اگر او از تو خوشش نیاید، به سمت او برو و با شمشیر به او پیکار کن.
چو با تخت منبر برابر کنند
همه نام بوبکر و عمر کنند
هوش مصنوعی: وقتی که با تخت و منبر من هم‌سطح شود، همه فقط از ابوبکر و عمر یاد می‌کنند.
تبه گردد این رنج‌های دراز
نشیبی درازست پیش فراز
هوش مصنوعی: مشقت‌ها و مشکلاتی که با آنها دست و پنجه نرم می‌کنیم، اگرچه به نظر طولانی و سخت می‌آیند، اما در نهایت فقط مرحله‌ای از مسیر هستند و در برابر موفقیت‌های بزرگ آینده، ناچیز خواهند بود.
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که نه سلطنت و نه تاج و تختی وجود دارد و نه شهری از ستاره‌ها. همه تازیان، یعنی اعراب، اینجا هستند. به طور کلی، این متن به بی‌ثباتی و فقدان قدرت و شکوه اشاره دارد و نشان می‌دهد که در این مکان تنها اعراب حضور دارند.
چو روز اندر آید به روز دراز
شود ناسزا شاه گردن‌فراز
هوش مصنوعی: زمانی که روز فرا برسد، روز طولانی‌تر خواهد شد و دشنام به پادشاهی با کبر و وقار بیشتر خواهد شد.
بپوشد ازیشان گروهی سیاه
ز دیبا نهند از برِ سر کلاه
هوش مصنوعی: گروهی از آنان لباس‌های سیاه به تن کرده و کلاهی بر سر می‌گذارند.
نه تخت و نه تاج و نه زرّینه‌کفش
نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش
هوش مصنوعی: نه تخت و تاج و نه کفش زرین، نه جواهر و نه تاج، نه درفشی بر سر.
به رنج یکی دیگری برخورَد
به داد و به بخشش همی‌ننگرد
هوش مصنوعی: اگر یک نفر در سختی و مشکل قرار گیرد، شخص دیگری باید به کمک او بیاید و از روی دل‌سوزی و احترام به او یاری کند، نه اینکه به خاطر ترس از ننگ یا شرم به او کمک نکند.
شب آید یکی چشمه رخشان کند
نهفته کسی را خروشان کند
هوش مصنوعی: شبی خواهد آمد که چهره‌ای زیبا و درخشان، کسی را که در دلش پنهان است، بیدار و سرزنده خواهد کرد.
ستانندهٔ روزشان دیگرست
کمر بر میان و کله بر سرست
هوش مصنوعی: کس دیگری روزی را در دست می‌گیرد که بر دوش خود بار زندگی را حمل کند و با اراده‌ای راست بایستد.
ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژّی و کاستی
هوش مصنوعی: وقتی که مردم از پیمان‌های خود برمی‌گردند و راستگویی را فراموش می‌کنند، دروغ و فساد رایج می‌شود و اوضاع به هم می‌ریزد.
پیاده شود مردم جنگ‌جوی
سوار آنک لاف آرَد و گفت‌وگوی
هوش مصنوعی: افراد جنگ‌جو وقتی پیاده می‌شوند، سوارها در گفت‌وگو و لاف‌زنی پیشی می‌گیرند.
کشاورز جنگی شود بی‌هنر
نژاد و هنر کمتر آید ببر
هوش مصنوعی: کشاورزی که بدون مهارت و استعداد به جنگ بیفتد، نتیجه خوبی نخواهد گرفت و به سختی دچار شکست می‌شود.
رباید همی این از آن آن ازین
ز نفرین ندانند باز آفرین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان‌ها باید از درگیری‌ها و مشکلات پرهیز کنند و به جای نفرین و ناسزا، به خالق و آفریننده توجه کنند. در واقع، نباید به آنچه که مربوط به گذشته است معطوف شوند و بهتر است به آفرینش و چیزهای مثبت فکر کنند.
نهان بدتر از آشکارا شود
دل شاهشان سنگ خارا شود
هوش مصنوعی: رازهایی که در دل نهفته‌اند، از آنچه آشکار است، خطرناک‌ترند و دل پادشاهان مانند سنگ سخت و بی‌رحم می‌شود.
بداندیش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر هم چنین چاره‌گر
هوش مصنوعی: پدر نسبت به پسرش نگرش منفی پیدا می‌کند و پسر هم نسبت به پدرش همین حالت را پیدا می‌کند. این دو نفر در این حالتی که دارند، هیچ راه حلی برای مشکلشان نمی‌بینند.
شود بندهٔ بی‌هنر شهریار
نژاد و بزرگی نیاید به کار
هوش مصنوعی: اگر کسی نوکر یا بندهٔ پادشاهی بی‌هُنر شود، دیگر از نژاد و بزرگی او بهره‌ای نخواهد بود و آن صفات به کار نخواهند آمد.
به گیتی کسی را نماند وفا
روان و زبان‌ها شود پر جفا
هوش مصنوعی: در این دنیا وفا و صداقت برای کسی باقی نخواهد ماند و زبان‌ها پر از بدعهدی و کدورت خواهد شد.
از ایران و از ترک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
هوش مصنوعی: نژادی در میان ایرانیان، ترک‌ها و عرب‌ها به وجود می‌آید.
نه دهقان، نه ترک و نه تازی بود
سخن‌ها به کردار بازی بود
هوش مصنوعی: نه کشاورز بود، نه ترک و نه عرب، سخن‌ها به مانند بازی است.
همه گنج‌ها زیر دامن نهند
بمیرند و کوشش به دشمن دهند
هوش مصنوعی: همه ثروت‌ها و دارایی‌ها در اختیار زنان هستند و ارزش و تلاش واقعی به دست دشمنان می‌رسد.
بود دانشومند و زاهد به نام
بکوشد ازین تا که آید به کام
هوش مصنوعی: یک دانشمند و زاهد مشهور، تلاش می‌کند تا به هدف خود برسد و به مقصودش دست یابد.
چنان فاش گردد غم و رنج و شور
که شادی به هنگام بهرام گور
هوش مصنوعی: غصه و درد و هیجان آن‌قدر نمایان می‌شود که حتی شادی در زمان بهرام گور نیز تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد.
نه جشن و نه رامش نه کوشش نه کام
همه چارهٔ ورزش و ساز دام
هوش مصنوعی: نه جشنی هست، نه خوشی و شادی، نه تلاشی برای رسیدن به خواسته‌ها و نه لذتی در کار. تنها راهی که باقی مانده، ورزش و سرگرمی است که همانند دام، ما را درگیر خود می‌کند.
پدر با پسر کینِ سیم آورد
خورش کشک و پوشش گلیم آورد
هوش مصنوعی: پدر برای پسرش ثروت و مال به ارمغان می‌آورد، در حالی که خود به سادگی زندگی می‌کند و از خوراک و پوشش بی‌پیرایی استفاده می‌کند.
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
هوش مصنوعی: آدم‌ها برای رسیدن به سود خود، به دیگران آسیب می‌زنند و در این راه دین و اعتقادات خود را هم قربانی می‌کنند.
نباشد بهار و زمستان پدید
نیارند هنگام رامش نبید
هوش مصنوعی: بهار و زمستان وجود ندارند و زمانی برای شادی و خوشی فراهم نمی‌شود.
چو بسیار ازین داستان بگذرد
کسی سوی آزادگی ننگرد
هوش مصنوعی: وقتی زمان زیادی از این ماجرا بگذرد، هیچ‌کس به آزادی فکر نخواهد کرد.
بریزند خون از پی خواسته
شود روزگار مهان کاسته
هوش مصنوعی: خون‌ها ریخته می‌شود تا خواسته‌ها برآورده شود و در این میان، روزگار بزرگان کمتر می‌شود.
دل من پر از خون شد و رویْ زرد
دهن خشک و لب‌ها شده لاژورد
هوش مصنوعی: دل من از اندوه بسیار به شدت آزرده و آغشته به غم شده است. چهره‌ام رنگ باخته و لب‌هایم خشک و به رنگ لاجوردی درآمده‌اند.
که تا من شدم پهلوان از میان
چنین تیره شد بخت ساسانیان
هوش مصنوعی: وقتی که من توانستم به مقام پهلوانی برسم، بخت ساسانیان از میان رفت و دچار تیرگی و بدبختی شد.
چنین بی‌وفا گشت گردان‌سپهر
دژم گشت وز ما ببرید مهر
هوش مصنوعی: زمانه بی‌وفا و ناپایدار شد و از ما محبت دور شده است.
مرا تیز پیکان آهن‌گذار
همی بر برهنه نیاید به کار
هوش مصنوعی: تیزپیکان آهنی به من کمکی نمی‌کند، زیرا برهنه و بدون پوشش است.
همان تیغ کز گردن پیل و شیر
نگشتی به آورد زان زخم سیر
هوش مصنوعی: تیغی که بر تن شیر و فیل زخم ایجاد نکرد، اکنون از آن زخم سیر و خسته شده است.
نبُرَّد همی پوست بر تازیان
ز دانش زیان آمدم بر زیان
هوش مصنوعی: آدمی نباید به خاطر بی‌دانشی دیگران به آن‌ها آسیب بزند، زیرا نقصان دانش خود انسان را هم در معرض آسیب قرار می‌دهد.
مرا کاشکی این خرد نیستی
گر اندیشهٔ نیک و بد نیستی
هوش مصنوعی: کاشکی من این عقل را نداشتم، اگر به فکر خوبی و بدی نیستی.
بزرگان که در قادسی بامنند
درشتند و بر تازیان دشمنند
هوش مصنوعی: بزرگان و افراد با اراده‌ای که در قادسیه حضور داشتند، با قاطعیت و جدیت بر دشمنان تازی خود ایستادند و مقابله کردند.
گمانند کاین بیش بیرون شود
ز دشمن زمین رود جیحون شود
هوش مصنوعی: نظرم این است که اگر این تهدید از دشمن دور شود، زمین مانند رود جیحون سرازیر خواهد شد.
ز راز سپهری کس آگاه نیست
ندانند کاین رنج کوتاه نیست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از راز آسمان‌ها باخبر نیست و نمی‌داند که این زحمت و رنجی که می‌کشیم، به این زودی پایان نمی‌پذیرد.
چو بر تخمه‌ای بگذرد روزگار
چه سود آید از رنج وز کارزار
هوش مصنوعی: وقتی که زمان به پایان می‌رسد و دوران زندگی به سر می‌آید، تلاش و زحمت چه فایده‌ای دارد؟
تو را ای برادر تن آباد باد
دل شاه ایران به تو شاد باد
هوش مصنوعی: ای برادر، برای تو آروزی خوشبختی و زندگی آباد دارم، و امیدوارم دل شاه ایران به خاطر تو شاد باشد.
که این قادسی گورگاه منست
کفن جوشن و خون کلاه منست
قادسیه، مَدفنِ پیکرِ بی‌کفن و خون‌آلودم خواهد بود.
چنین است راز سپهر بلند
تو دل را به درد من اندر مبند
هوش مصنوعی: راز آسمان بلند این است که دل تو را به خاطر درد من گرفتار نکند.
دو دیده ز شاه جهان برمدار
فدی کن تن خویش در کارزار
هوش مصنوعی: دو چشم خود را از شاه جهان برنگیر و برای او جان خود را در میدان جنگ فدای کن.
که زود آید این روز آهرمنی
چو گردون گردان کند دشمنی
هوش مصنوعی: روز انتقام یا پاداش ممکن است به زودی فرارسد، مثل اینکه زمان تمام شده باشد و دشمنان را در حالت تسلیم و شکست قرار دهد.
چو نامه به مُهر اندر آورد گفت
که پوینده با آفرین باد جفت
هوش مصنوعی: هنگامی که نامه را با مهر به پایان رساند، گفت: کسی که در راه است، از طرف من با آرزوی نیکو جفت و هم‌سفر باشد.
که این نامه نزد برادر بَرَد
بگوید جزین هرچ اندرخورد
هوش مصنوعی: این نامه را نزد برادر ببرد و بگوید جز این، هیچ چیزی دیگر نمی‌گوید.

حاشیه ها

1388/05/23 14:07
یک دوست

درود بر شما
به نظرم باید باشد:
که از قادسی تا لب جویبار -- زمین راببخشیم با شهریار
در برخی نسخه ها هم این ابیات که د ر این جا آمده:
همه پیش یزدان نیایش کنید
شب تیره او را ستایش کنید
را به این صورت دیده ام:
همه پیش یزدان نیایش کنید
جهان آفرین را نیایش کنید
---
پاسخ: با تشکر، «رودباد» در بیت مذکور بنا بر پیشنهاد شما با «جویبار» جایگزین شد. بیت اضافه را در حاشیه باقی می‌گذاریم.

1388/05/23 14:07
یک دوست

با عرض پوزش نوشته قبلم را این طور اصلاح
می کنم که به این ترتیب دیده ام:
همیشه بیزدان ستایش کنید
جهان آفرین را نیایش کنید

1388/05/24 16:07
یک دوست

درود و سه پاس از شما بابت زحماتتان،
اجازه بدهید که بگویم صحبتهایی که کرده ام از روی شاهنامه کلاله خاور ( به تصحیح و مقابله و همت حاج محمد رمضانی) بوده است.

1389/03/26 07:05
سعید

با تشکر از همة شما ،قافیة مصرع دوم از بیت "ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و راستی"؛ "کاستی" میاشد و نه "راستی".
ولی وجود اشکالات کوچک تلاش بزرگ شما را محو نمیکند.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1391/09/18 20:12

شاهنامه را کامل و بارها خوانده ام.رستم و سهراب،سیاوش،داستان فرود،و غمناکتر از همه ،مرگ رستم را.اما هیچکدام به اندازه این نامه اشک از چشمانم سرازیر نکرد.کاش همه ایرانیان یک بار هم که شده این نامه را بخوانند.

1401/10/07 18:01
جهن یزداد

من با شاهنامه بسیار گریستم  و اینجا  آتشم میکشد
 نهان بدتر از اشکارا شود
دل مردمان سنگ خارا شود
نه تخت و نه تاج و نه زرینه کفش
نه گوهر نه افسر نه بر سر درفش


1391/10/16 20:01
سیاوش

که از قادسی تا لب رودبار
زمین را ببخشیم با شهریار
واژه ی درست "رودبار" است نه جویبار و نه رودباد.
خواهشمند است آن را درست کنید.ببخشیم در این جا یعنی بخش می کنیم و تقسیم می کنیم. رستم فرخزاد می گوید این را به ظاهر می گویند و به باطن خیال دیگری(امکان غارت مکرر) در سر دارند.

1391/10/16 20:01
فریدون

روانت شاد باد فردوسی!

1391/12/09 22:03
امید کارگر

سلام درود بر بزرگ شاعر سرزمینم
فکر می کنم بریشان جهان تنگ و تار آوریم درست است و نه به ریشان

1392/09/17 10:12
مهدی

این چه سانسوری هست آخه
چرا نابود می کنیدددد شاهنامه رو :|
چنان بد کجا سرفراز هرب
که از تیغ او روز گشتی چو شب
عمر آنکه بد مومنان را امیر
ستوده ورا خالق بی نظیر
گزین سعد وقاص را با سپاه
فرستاد تا رزم جوید ز شاه

1401/10/07 19:01
جهن یزداد

چرا شور میگیردت بابا کمی دانش اندوز و خوانشی باشید  دست کم درباره این نسخه که نسخه مسکو هست و دانشمندان روسی انرا  تصحیح کردند و  عکس نسخه اش هم پایین هست  بنگر - هر کدام از این نسخه ها از روی چندین نسخه معتبر کهن بر گرفته شده و سالها دانشمندان برای ان  کوشش کردند -   البته این بیتهای سسست را که ذکر کردی هر بی سوادی میداند  سخنور درجه صدم هم چنین سست نمیسراید چه رسد به فردوسی  -بیشینه مردم ایران تا سده ده سنی بودند و بزرگان ایران بیشترشان سنی هستند مولوی رودکی خاقانی انوری سنایی نظامی سعدی حافظ و ابوریحان بیرونی و نود درصد بزرگان  سنی بودند  با اینهمه  فردوسی شیعی هست و در اغاز شاهنامه هم  به روشنی میگوید  جوری که نظامی به او گوشه میزند که 
به خوی خوش اموده به گوهرم
بر این زیستم هم بر این بگذرم
ز مهر علی گرچه محکم پییم
ز مهر عمر نیز خالی نیم
 اگر فردوسی از مهر عمر گفته بود  نظامی که صد سال پس از او خرده نمی گرفت
 این سروده نظامی پاسخ سروده فردوسی است که بر این زاد و هم بر ین  بگذرم
این از شگفتیهاست که ان زمان شیعیان بیشتر عرب گرا بودند و فردوسی شیعی است

1401/10/18 20:01
امین

درود بر شما
یک نکته ای عرض کنم که اون شعری که آخر فرمودید اگر منظورتان همون شعر حکیم نظامی در اسکندرنامه ست ، بدین شکل است:
به مهر علی گرچه محکم پیم
ز عشق عمر نیز خالی نیم

1401/11/31 00:01
جهن یزداد

سپاس  نمیدونم چرا انگونه نادرست نوشته بودم  گیچ زده بودم گویا یک لحظه -  درست  فرمودید  سپاس که اگاهم کردید  درستش کردم

1401/11/31 15:01
امین

درود بر شما
فقط اینکه من دیدم حاشیه شما رو باز هم تغییری که لازمه اینه که ز مهر علی رو به "به مهر علی" تغییر بدید.
در گنجور اینطور آمده و به نظر خودم به مهر منطقی تره تا ز مهر. حالا شاید نسخ مختلف تفاوت داشته باشند...

1402/12/01 13:03
محمد محسنی

سرورانی که دیدگاه این هم وطن دانش اندوز و خوانشی را مطالعه کردند، بنده  زیرش این پاسخ رو دارم نگارش میکنم که متوجه باشند این ابیات الحاقی به شاهنامه فردوسی است، و گذر کنند و از خواندن و ترویج  آن خوداری کنند ،این الحاقات در همان چند سال ابتدایی فوت فردوسی صورت گرفته، و حتی در زمان حضور خودش، و تنها دلیل آن حفظ این سند ملی از گزند خلفای راشدی و دین پروران زمان بوده

1393/04/12 23:07

به واقع سوزناک ترین بخش شاهنامه این بخش هست
نشده که من این بخش رو بخونم و بغض گلویم را نگیرد
پیوند به وبگاه بیرونی

1393/07/14 20:10
شمس الدین جلیلیان

درود خدا بر روان پاک فردوسی پاکزاد که در آغاز و فرجام شاهنامه ، اندوه بزرگ ایران زمین در گرداب تباهی و غارتگری تازیان ددمنش و پابرهنه ، نمایانده است .

1393/07/16 18:10
abbas

ایا این شعر زیر در دل شعر فردوسی در شعر فوق نمی باشد؟
نهان گشت کردار فرزانگان / پراکنده شد خوی دیوانگان / هنر خوار شد ، جادویی ارجمند / نهان راستی، آشکارا گزند

1393/12/26 00:02
عارف

با سلام٬ واقعا کار شما عالیه٬خسته نباشید.. من از اول شاهنامه رو خوندم٬وقتی این بخش خوندم خیلی ناراحت شدم... روانت شاد باد فردوسی بزرگ...

1394/03/26 11:05
محمّدرضا جبّاری

در بیت پنجم، مصراع دوم، سکته‍ای وزنی وجود دارد؛ "گفتارش" را باید "گفتار" قرار داد. "به گفتار موبد نهاده دوگوش"

1394/03/26 12:05
محمّدرضا جبّاری هرسینی

در بیت 25 «تخمۀ» را به «تخمه» تغییر دهید.

1394/03/08 11:06
سعید

تنها چیزی که میتونم بگم اینکه درود بفرستم به روان پاکم حکیم توس فردوسی و اینکه گله کنم از ایرانیان برای اینکه با اینکه در سراسر تاریخ بشریت انسان فرزانه ای چون فردوسی مشابه و همانندی نداردولی آرامگاه آن آنطور که شایسته این بزرگ مرد است ایرانیان را به خود نمیخواند و شایسته است هر کس که به خراسان و مشهد سفر میکند به زیارت آرامگاه فردوسی نیز برود.
البته همه ما میدانیم که بیشتر به اندیشه فردوسی محتاجیم تا زیارت آرامگاه او. ولی همین کار نیز نشانه ی ارادت هزارساله ی ایرانیان به پدر فرزانه ی خودشان است.
به امید آنکه روزی افکار و اندیشه فردوسی حکیم با زندگی و روح و جان ما آمیخته شود

1394/08/03 17:11
نفیس

درود دوستان اگر اطمینان دارند پاسخ من را بدهند. آایا این رستم که برادر خود نامه نوشته همان رستم دستان است یا رستم فرخزاد ٬ به گمانم رستم فرخزاد است درسته؟؟؟؟

1394/08/03 21:11
مینا

نفیس گرامی
رستم فرخزاد است که به جای اعتماد به نفس و تجهیز سپاه به رمل و اسطرلاب و ستاره روی آورده. میگوید:
رهایی نیابم سرانجام ازین ، قبلاً خود را شکست خورده میداند
حکیم توس در جای جای ابیات از ساسانیان ، از قادسیه، عمر ، و اعراب ...... یاد کرده
اگر رستم دستان بود که پوزه ی اعراب را به خاک میمالید..
چو با تخت منبر برابر کنند
همه نام بوبکر و عمر کنند
تبه گردد این رنجهای دراز
نشیبی درازست پیش فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر
ز اختر همه تازیان راست بهر
ز پیمان بگردند وز راستی
گرامی شود کژی و کاستی
پیاده شود مردم جنگجوی
سوار آنک لاف آرد و گفت وگوی
رباید همی این ازآن آن ازین
ز نفرین ندانند باز آفرین
به عیان میگوید اینان برای غارت و دزدی آمده اند
بداندیش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر هم چنین چاره‌گر
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
حکیم ، سوز جگر خویش را از زبان رستم فرخزاد آشکار می کند

1403/01/17 03:04
Keivan Ba

کدام رمل ؟  فردوسی بزرگ بعنوان یک‌شاعر  خالق و‌راوی یک  حماسه و تراژدی است نه نص وقایع ،

نقل قول اگر خدا هم نخواهد این سپهبد بزرگ رو‌نخواندید ؟ این گفتار  نشانی از انسان گرفتار رمل و... دارد   

این مرد تجسم اراده و‌دانش بود برای  شناخت ایشان باید به اسناد  ارمنی و رومی رجوع کرد و‌ مجسمه ایشان رو‌  با طلا ساخت    

 تاریخ طبری ص۲۹و۳۰ جلد پنج اعمش گوید: به روز بند، (سپهبد)رستم (فرخزاد)دو زره پوشید و خود بسر کرد و سلاح برگرفت و بگفت تـا اسـب وی را زین کنند و بیارند و برجست و بر اسب نشست بی آنکه دست به اسب بزند یا پای در رکاب کند آنگاه گفـت: فردا درهمشان می کوبیم.  یکی گفت: اگر خدا بخواهد. رستم گفت: و اگر هم (خدا)نخواهد(در همشان می کوبیم). زیاد گوید: رستم گفت: وقتی شیر بمرد شغال بانگ برآورد.

1394/08/06 03:11
ناشناس

با سلام
رمل و اسطرلاب و ستاره؟!!
شما را به خدا، آخر این چه برداشتی است که از این اشعار دارید. شما که فرق میان رمل و اسطرلاب را نمیدانید چطور اینگونه قاطع بر علیه شان نظر میدهید و به سخره شان میگیرید.(که اگر میدانستید این دو را از پی یکدیگر نمی آوردید.) کجای اشعار فوق حکیم طوس از "رمل" یاد کرد که شما دیدید و ما نتوانسیم ببینیم؟!
علم نجوم، که علمیست بسیار شریف در ایران باستان مورد توجه بزرگان بوده است. تنها موبدان و فرزانگان از آن آگاهی داشتند. اگر در این ابیات به دقت بنگرید میبینید که رستم فرخزاد هم از آن خردمندان بوده است:
که رستم بدش نام و "بیدار بود" / "خردمند" و گرد و جهاندار بود
ستاره شمر بود و "بسیار هوش" / به گفتارش موبد نهاده دو گوش
حال چطور فردی را که خود راوی (حکیم طوس) با صفاتی چون: "خردمند"، "گرد"، "جهاندار"،"بسیار هوش"و... خطاب کرده است، شما "بدون اعتماد به نفس" و "ناآگاه از فنون جنگاوری" میدانید؟!
در اینکه با خواندن این نامه خاطر شما نیز همانند بنده و سایر دوستان از شکست ایرانیان در مقابل اعراب آزرده می شود شکی نیست، اما حقیقتاً انصاف هم نیست که دامان یکی از بزرگان این سرزمین را به لکۀ ننگ بزدلی و ناآگاهی بیالاییم.
هر جا که ذکری از اسطرلاب باشد منظور بهره گیری از علم نجوم (دانش تأثیر ستارگان) است و نه علم رمل! فرزانگان ما از دیرباز به این دانش اشراف کامل داشتند و به نیکی دانسته بودند که در دنیا همه چیز را به اختیار آدمی قرار نداده اند و تقدیر همواره در سرنوشت آدمیان دخیل است. آنان علم نجوم را برای دانستن این تقدیر رقم خورده مورد استفاده قرار می دادند. نمود بارز این اندیشه را می توانید در بازی نرد که بر طبق افسانه های ایران زمین توسط بوزرجمهر حکیم ابداع شده است، مشاهده کنید. بازی نرد در مقابل بازی شطرنج که توسط هندوان ابداع شده بود قرار میگیرد. بازی شطرنج صرفا بر مدار اختیار و تعقل آدمی است. اما نرد عامل تقدیر را نیز دخیل میداند. شما مختارید اما در دایره اجبار تاس! (در شاهنامه حکیم طوس نیز به داستان رویارویی ایرانیان و هندیان اشاره شده است- پادشاهی کسری نوشین روان)

در اشعار فوق نیز رستم فرخزاد فرجام کار را با استفاده از دانش نجوم میبیند. اما همانطور که در متن شعر نیز آمده است وی برای دفاع از کشور قدمی پس نمی نهد، و سرانجام نیز در نبرد با تازیان کشته می شود.

1394/08/06 19:11
مسعود سعیدی

ناشناس عزیز
قرن بیست و یکم است ها
این ستاره شناسی را از کجا آورده ای که میتوانی آینده را پیش گویی کنی
اسطرلاب {استاره یاب} وسیله ی اندازه گیری های مختلف و کارهای نجومی بوده ولی نه پیش گویی شکست ایرانیان.
در سراسر تاریخ . هر کس پیش گویی را تائید کرده یا بازی خورده یا دروغ گفته . رمل هم اگر برای پیشگویی بکار میرفته نیز برای حقه بازی بوده . شما رمال راستگو نخواهید یافت
در شعر هم برای ستایش دیگران غلو جایز است که حکیم توس نیز آبروداری کرده و نخواسته ایرانیان را تحقیر کرده باشد . رستم ، سردار ایرانی، زمانی که شکست را با پیشگویی باور کرده ، البته شکست می خورد.
کمی هم از هزار وچندین سال قبل بگذر و علم امروز را باور بفرما .
تاریخ را بخوان
شاهنامه ی استاد توس تمام تاریخ نیست

1394/08/06 19:11
مهری

تند میروی برادر
مینای عزیز نوشته رستم فرخزاد از رمل و اسطرلاب بهره گرفته . از تاریخ میگوید
که هردو را دستاویز پیشگویی می کردند
ایشان کجا گفته که حکیم توسی از رمل نام برده؟
آهسته تر
اول بخوان بعد قضاوت کن.

1394/08/06 21:11
بی سواد

جناب سعیدی،
از قضا شاهنامه تاریخ واقعی ماست و همه تاریخ ما تا شکست از اعراب

1394/08/06 22:11
مسعود سعیدی

بی سواد جان
من نگفتم شاهنامه تاریخ ما نیست
نوشتم تمام تاریخ نیست
همه ی تاریخ ما را صدها همچون شاهنامه لازم است

1394/08/07 01:11
بی سواد

مسعود جان،
شاهنامه همه تاریخ ماست تا ترکتازی تازیان

1394/08/07 02:11
پویان

با سلام
آقای مسعود سعیدی عزیز
بنده حقیقتاً ارتباط میان قرن بیست و یکم و عدم اعتبار یک دانش (در اینجا نجوم) را متوجه نمیشوم. برای بنده مثل این میماند که فردی بگوید: "دانش جغرافیا دیگر چیست؟، اکنون قرن بیست و یکم است!" این که الان در قرنی جدید به سر میبریم دلیل بر غلط بودن یک دانش قدیمی نمیشود. چه آن دانش ریاضیات باشد چه جغرافیا و چه نجوم.
بنده در هیچ کجای عرایضم ادعای پیشبینی و پیشگویی نکردم، فقط از دانشی که در نزد بزرگان بوده است ذکری به میان آوردم. اگر متنی را که بنده نوشته بودم بار دیگر مطالعه بفرمایید، متذکر خواهید شد که در هیچ کجای آن بنده اسطرلاب را وسیله شکست ایرانیان معرفی نکرده ام. نمیدانم شما چطور به این نتیجه رسیده اید؟
برادر گرامی، آقای سیعدی؛ شما که از تاریخ میگویید باید لااقل بزرگانی چون جاماسب حکیم، جناب فخر رازی، جناب ابورحیان بیرونی، حضرت خواجه نصیرالدین طوسی، جناب غیاث الدین جمشید کاشانی و.... را به خوبی بشناسید. تمامی حضراتی که نامشان را برده ام کتب متعددی در باب نجوم (هم اندازه گیری موقعیت ستارگان و هم تأثیرات ستارگان) دارند.
آیا این بزرگان نیز حقه باز و فریب خورده بودند؟
نکته اینجاست که مردمان همواره و به راحتی به هر کسی که ادعای دانستن این علم را میکرده است اعتماد میکردند. و البته آدم های شیاد و کلاهبردار نیز این نکته را به خوبی دریافته بودند و از این ناآگاهی مردم کمال سوء استفاده را می کردند (همچنان که اکنون). بنده کاملاً علت این نگاه شما را درک میکنم و به شما حق می دهم که اینگونه با دانش شریف نجوم محاجه کنید.
کلام شما کاملاً متین است، در ادبیات صنعت اغراق بسیار مرسوم است خصوصاً در اشعار حماسی، اما این صنعت را همواره شعرا به پای کسی خرج می کند که لایق آن باشد. شکست ایرانیان از اعراب بی آبرویی نبود که حکیم طوس بخواهد با ذکر چند صفت برای یک سردار آن را کم رنگ کند. ایرانیان با تمام نیرو در مقابل تازیان ایستادگی کردند؛ و این شرافت است نه بی آبرویی.
بنده در هیچ کجا عرض نکرده بودم که علم امروز را باور ندارم، باز هم نمیدانم شما چطور استنتاج کردید؟
بنده نمیدانم شما تا چه حد تاریخ میدانید، لذا نمیگویم که: اگر بیشتر از شما ندانم کمتر هم نمیدانم! میپذیرم که شما بیشتر از حقیر به تاریخ اشراف دارید. بنابراین شما باید به مراتب بهتر از بنده بدانید که ایران ِ انتهای ساسانی آن ایران متحد گذشته نبود. شکاف اجتماعی و طبقاتی چنان میان مردم جدایی افکنده بود که سبب فروپاشی و انحطاط جامعه شده بود. شما حتماً از من بهتر میدانید لذا خاطرتان را با اطاله کلام مکدر نمیکنم. شیرازه ی ایران ما پیش از حمله تازیان از هم گسسته بود و اعراب فقط در حکم تیر خلاصی بودند بر پیکر نیمه جان وطن.
سایه عالی مستدام

1394/08/07 02:11
پویان

با سلام
خانم مهری عزیز
توصیه سرکار عالی را به دیده منت می پذیرم. حق کاملاً با شماست هرگز نباید عجولانه و از سر شتاب حرفی زد و یا متنی را نوشت.
لذا از شما درخواست دارم که خود نیز به گفته خود عمل کنید و یکبار دیگر و البته اینبار "آهسته تر" نوشته خانم مینا و بنده را بخوانید. اگر همچنان معتقد بودید که بنده «گز نکرده بریده ام»، آنگاه به طور مشروح پاسخگوی فرمایشات شما خواهم بود.

1394/08/07 09:11
مهری

پویان گرامی
چه خوب که آشنا شدی
من در دو مورد با شما هم عقیده نیستم . نوشته بودید:
{هر جا که ذکری از اسطرلاب باشد منظور بهره گیری از علم نجوم (دانش تأثیر ستارگان) است و نه علم رمل! فرزانگان ما از دیرباز به این دانش اشراف کامل داشتند و به نیکی دانسته بودند که در دنیا همه چیز را به اختیار آدمی قرار نداده اند و تقدیر همواره در سرنوشت آدمیان دخیل است. آنان علم نجوم را برای دانستن این تقدیر رقم خورده مورد استفاده قرار می دادند}
اول اینکه رمل را علم دانستید که من به قول مسعود خان سعیدی حقه بازی میدانم
دوم ، از نوشتار شما بر میآید که با علم نجوم میتوان پیشگویی کرد و از تقدیر باخبر شد که من باور ندارم از حرکت ستارگان بتوان سرنوشت کشوری را از قبل دانست. و یا از اتفاقی در آینده اطلاع یافت نظام طبیعت راه خود میرود حدس را میتوان زد و برآورد کرد آنهم با تجربه و روشن بینی ، ولی پیشگویی با یقین ، نه
نوشته اید: {شما که فرق میان رمل و اسطرلاب را نمیدانید چطور اینگونه قاطع بر علیه شان نظر میدهید و به سخره شان میگیرید.(که اگر میدانستید این دو را از پی یکدیگر نمی آوردید.) کجای اشعار فوق حکیم طوس از “رمل” یاد کرد که شما دیدید و ما نتوانسیم ببینیم؟!
در نوشتار مینا خانم ، هیچ تمسخری ندیدم
نظر من این بود که ایشان رمل را به شاهنامه نسبت ندادند .
تا نظر جنابعالی چه باشد
با احترام

1394/08/07 09:11
مسعود سعیدی

پویان خان عزیز
شما هم بد نیست آنچه گفتید مرور کنید . از نوشته ی شماست : ” ! فرزانگان ما از دیرباز به این دانش اشراف کامل داشتند و به نیکی دانسته بودند که در دنیا همه چیز را به اختیار آدمی قرار نداده اند و تقدیر همواره در سرنوشت آدمیان دخیل است. آنان علم نجوم را برای دانستن این تقدیر رقم خورده مورد استفاده قرار می دادند.“
تمام دانشمندانی که نام بردید علم نجوم میدانستند ولی دانستن تقدیر از علم نجوم بر نمیاید ، آنان نیز نجوم را برای دانستن تقدیر مورد استفاده قرار نمی دادند .
آنان پایه گزار علم امروز بوده اند .
از خیام نام نبردید چرا؟
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است
زنده باشید

1394/08/07 12:11
پویان

با سلام
خانم مهری عزیز
در ابتدا بابت وقتی که گذاشتید تا پاسخ بنده را بدهید، از سرکار عالی سپاسگزاری می نمایم.
بله؛ بنده در اولین نوشته ام عرض کرده بودم که "هر جا ذکری از اسطرلاب باشد منظور بهره گیری از علم نجوم است." شاید باید این نکته را هم متذکر میشدم که در اشعار شعرا غالباً این گونه است. زیرا اسطرلاب علاوه بر کابرد های نجومی در بسیاری از علوم و فنون دیگر از جمله: مساحی، معماری، دریانوردی و... کاربرد داشته است. اما همانطور که عرض کردم در شعر، غالباً کاربرد نجومی آن منظور نظر است.
حقیقاً در باب نظر شخصی شما راجع به علم رمل، بنده نمی توانم نظری بدهم و یا حتی نمی توانم سعی نمایم که آن را به شما بقبولانم، شما باید خود به این نتیجه برسید که علم رمل صحیح است یا نه (البته از روی تحقیق، نه به صرف آنکه در جامعه چگونه تلقی می شود). بنده نیز با شما و دوست عزیزمان آقای مسعود سعیدی کاملاً بر سر حقه بازی هایی که به نام این گونه علوم می شود نظری مشترک دارم. بسیارند کسانی که از این طریق اقدام به سوء استفاده از ناآگاهی مردمان می کنند. اما این دلیل بر عدم اعتبار و صحت این علوم نمی شود. کما اینکه از هر علم دیگری نیز میتوان سوء استفاده کرد. (فی المثل نظریه نسبیت خاص جناب انیشتین (E=m*c^2) منتج به ساخت سلاح اتمی گردید، در حالی که قصد خود ایشان چیز دیگری بود و موارد فراوان دیگری که در تاریخ علم می توان مشاهده کرد.)
در خصوص فرمایش دوم تان؛ بله همانطور که در نوشته پیشین نیز عرض کرده ام، با دانستن علم نجوم می توان تا حد زیادی از تقدیر رقم خورده اطلاع پیدا کرد. اساساً «یکی» از کارکرد های علم نجوم همین بوده است و از این جهت نیز بسیار مورد استفاده ( و البته سوء استفاده) قرار میگرفته است. اما از آنجا که در این موضوع نیز بحث بر سر تجارب شخصی است و باور های فردی لذا دست بنده بسته است. شما باید خودتان، محققانه با این موضوع روبرو شوید تا ببینید که مورد پذیرش تان قرار میگیرد یا خیر.
در جوابی که برای خانم مینا نوشته ام عرض کرده بودم که چرا معتقد هستم که ایشان فرق میان کارکرد رمل و اسطرلاب را نمی دانند. (فعلاً بحث بر سر این موضوع نیست)؛ نظر شما بر آن است که در نوشته ایشان اثری از تمسخر ندیده اید؛ بنده نوشته خانم مینا را عیناً در اینجا نقل میکنم: "رستم فرخزاد است که به جای اعتماد به نفس و تجهیز سپاه به رمل و اسطرلاب و ستاره روی آورده."
انصافاً شما با خواندن این جمله چه احساسی نسبت به این علوم ( خصوصاً نجوم) پیدا میکنید. هم بنده و هم شما به خوبی میدانیم که در فضای جامعه ی امروز واژگان توأمان "رمل و اسطرلاب" برای افاده معنای خرافی بودن و نداشتن اساس و اعتبار برای یک موضوع به کار گرفته میشود. اعتراض بنده به خانم مینا دقیقاً بر سر همین نکته بود که در کجای ابیات فوق از شاهنامه، حکیم طوس از "رمل" یاد کردند؟ اگر واژه "رمل" آمده است، چطور بنده نتوانستم آن را ببینیم؟ و اگر نیامده است چرا ایشان برای بر کرسی نشاندن رأی خود، آن را مصادره به مطلوب می کنند در حالی که در متن اشاره ای بر آن نرفته است.
بنده هم به مانند شما معتقدم که در ابیات فوق حکیم طوس ابداً نامی از "رمل" نبرده اند. لذا آوردن واژه "رمل" در کنار اسطرلاب را نادرست میدانم.
مشتاق شنیدن نکات سرکار خانم خواهم بود.
پاینده باشید

1394/08/07 18:11
پویان

باسلام
برادر گرامی جناب آقای مسعود سعیدی
از اینکه مرحمت کرده و در پاسخ به بنده یادداشتی را مرقوم فرمودید، کمال تشکر را دارم.
در ابتدا عرض کنم که بنده با شما در این که شاهنامه تمامی تاریخ ما نیست اتفاق نظر تام و تمام دارم و به درستی فرمودید که "تاریخ ما را صدها همچون شاهنامه لازم است."
و اما بحث علم نجوم
یکی از کارکردهای علم نجوم را همانطور که پیشتر ذکر کرده ام، پیشبینی حوادث آینده می دانم. البته برای اثبات کلی این موضوع نام چند تن از بزرگانی که به این دانش اشراف داشته اند را در نوشتار پیشین خود ذکر کرده ام. شما نیز به درستی از حکیم عمر خیام یاد کردید. ایشان بی هیچ تردیدی یکی از بزرگترین منجمان، ریاضیدانان و فیلسوفان ایران می باشند.
و نیز اشاره صحیحی داشتید مبنی بر اینکه حاصل کار این حضرات اساس و سنگ بنای علوم امروز بوده است.
البته بزرگان یاد شده هدفشان از به کارگیری ریاضیات و نجوم ، استخراج هر چه دقیق تر زیگ (زیج) بوده، که در گاهشماری و نیز حکم در باب تأثیر ستارگان مورد استفاده قرار میگرفته است.
تمام وجه اختلاف میان نظر بنده و شما بر سر کارکرد علم نجوم است. شخصاً بر این گمانم که شما مادامی که از نزدیک برخوردی با این گونه علوم نداشته باشید، طبیعی است که پذیرش آنها برایتان دشوار خواهد بود.
در باب رباعی زیبایی که آورده اید لازم میدانم عرض کنم که حکیم عمر خیام به زیبایی تمام در این شعر از سلسه مراتب عقل در هستی سخن می گوید. کاملاً درست اشاره رفته، خود چرخ هم "اندر ره عقل" از ما هزار بار بیچاره تر است. اگر مراتب عقول را آنگونه که در نزد حکما مطرح بوده است در نظر آورید معنای تازه ای از این رباعی مستفاد خواهید نمود. آنگاه روشن می گردد که چرا چرخ در نسبت با آدمی بیچاره تر خطاب شده است.
حتم دارم که با اشعار زیر نیز برخورد داشته اید:
افلاک که جز غم نفزایند دگر / ننهند بجا تا نربایند دگر
ناآمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه میکشیم نایند دگر
--------------
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان / برداشتمی من این فلک را ز میان
از نو فلکی دگر چنان ساختمی / کآزاده بکام دل رسیدی آسان
--------------
گر کار فلک به عدل سنجیده بدی / احوال فلک جمله پسندیده بدی
ور عدل بدی بکارها در گردون / کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی
برقرار باشید

1394/08/07 19:11
مسعود سعیدی

پویان گرامی
درود برشما
خلاصه عرض کنم : تفاوت دید شما با من و بانو مینا و همچنین مهری بانو در باور تأثیر ستارگان بر زندگی روزمره ی ماست که از حرکت و وضعیت آنها میتوان آینده را پیش بینی کرد
حکما آنچه کرده اند و گفته اند تا در میزان فهم این بنده تراز نشود ، ناباورم ” بااجازه ی دوست عزیزو هم فکرم جناب ناباور“
حرکت و موقعیت مشتی خاک ، آب ، هوا و گاز را بنام ستاره یا کره ، چه ثابت و چه سیّار را مؤثر در زندگی ما خاکیان نمی دانم چه رسد به پیش بینی
اگر چه حکما گفته باشند. چون به قول شما برخورد نزدیک با این علوم نداشته ام ، باورمند نیستم
چنانچه علم ستاره شناسی امروز هم تائیدی ست بر باور من
اگر حتی عمر خیام هم دلیل بیاورد ” که نیاورده “ تا در ترازوی عقل نسنجم باز هم ناباورم
تفاوت هزار و دو هزار سال قبل با قرن بیست و یکم همین بود
زنده باشید

1394/08/07 19:11
بیبسواد

جنابان پویان و محمد شعیدی
استدعادارم برام من بی سواد منانع و مدارک اضافی که برای تاریخ ایران دارید (‌بجز شاهناهه تا زمان اعراب () از نظز کمک بدستگیری ما نی سوادان اعلام نبفرمایید> میدانید که به علم هم ذکوت تعلق میگیرد

1394/08/07 19:11
مهری

سعیدی گرامی
جانا سخن از زبان ما میگویی
ممنونم

1394/08/07 19:11
مینا

ما باتو هم دلیم ، اگر از دگر گلیم
مسعود خان سعیدی

1394/08/08 22:11
محسن

آورده شده است:
ز ایران وز ترک وز تازیان - نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود - سخنها به کردار بازی بود
قابل توجه است که در شاهنامه مکررا از واژه دهقان به معنی ایرانیزاده استفاده شده است. لذا به توجه به نحوه بکارگیری صنایع ادبی توسط فردوسی، و همچنین با رجوع به منابع دیگر، ابیات زیر صحیح تر به نظر میرسند:
ز "دهقان" وز ترک وز تازیان - نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود - سخنها به کردار بازی بود

1394/08/08 23:11
بیبسواد

نمونه آنکه سخنهایش بکردار بازیست، خود سرکارید!!
ایران در این بیت اسم جمع است( ایرانیان ) ازین رو روایت درست باید به شرح زہر باشد:
از ایران و ترکان و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان ، نه ترک ، و نه تازی بود
سخن ها بکردار بازی بود
توجه کنید در بیت نخست جمع و در بیت دوم مفرد آوده است او که خلاف مایان سخنانش بکردار بازی نبوده است

1394/08/09 00:11
ناشناس

محسن جان
نظرت را پسندیدم
ایران نمیتواند جمع باشد ، ایرانیان جمع است
ممنون از نظرت

1394/08/09 03:11
پویان

با سلام
مسعود عزیز
همانطور که پیشتر نیز عرض کردم، کاملاً نظر شما و سایر دوستان را درک می کنم و البته نظرتان برایم قابل احترام است. اگر چه که خود خلاف آن می اندیشم. امید دارم که این شکار سرکش نیز به تور صید خردتان درافتد تا بتوانید با میزان عقل درباره آن قضاوت کنید.
پاینده باشید

1394/09/29 03:11
بهروز ناغانی

دوستان لطفا هر مساله ی تاریخی را در بستر زمانی ان مورد بررسی قرار دهید
درسته که امروزه پیشگویی خلاف منطق است
اما در گذشته این مرسوم بوده و علم به حساب می امده
در ضمن رستم فرخزاد این نامه را در اواسط جنگ نوشته,گویی اینکه با توجه به اوضاع نابه سامان ایران در ان روزگار و برتری نسبی اعراب تا میانه ی جنگ قادسیه براورد کرده بود که ایرانیان شکست خواهند خورد

1394/09/29 22:11
شمس الدین جلیلیان

با درود به پیشگاه دوستان آقای ناغانی نامه ی رستم فرخزاد و پیش گویی نابسامانی های ایران در چهارصد سال آینده که تا روزگار پادشاهی محمود را دربر می گیرد ، بسیار فراتر از یک پیش گویی و گونه ای نیش و سرزنش فردوسی به محمود است
شود بنده ی بی هنر شهریار. نژاد و بزرگی نیاید به کار

1395/04/10 08:07

درود، خسته نباشید، من در هیج جا ندیدم که تازی را عرب گفته باشد، آنچه که من از تاریخ و ادبیات می دانم، تازی همان تاجی و توزی است، و مردم جنوب ایران و دشتستان بودند، مشروح در
پیوند به وبگاه بیرونی
تندرست و پیروز باشید

1401/10/07 19:01
جهن یزداد

شما ندیده اید چون بسیار بسیار اندک کتاب میخوانید وگرنه  تنها از نوشته های کهن ده ها نویسنده چون بوریحان بیرونی و طبری  و حمزه اصفهانی و صاحب مجمع التواریخ و ابن بلخی و بلعمی و دینوری انگاه که از نژاد  اژیدهاک سخن میگویند  تبار او را به کسی به  تاز/ تاج  میرسانند و میگویند   عربان بدو منسوبند و از ایرا او را تازی گویند - این نوشته های کهن و معتبر را گفتم وگرنه هزاران کتاب دگر نیز گفته - هیچ گاه عربان را توزی و توجی نگفته اند انان را تازیک تاجیک تازی گفته اند  همین سه تا  و تاجی هم نگفته اند و توز یا توج که در شاپور خره بود  با امدن ترکان سلجوقی ویران شد - چه  شیرین میگویید انچه که من از تاریخ و ادبیات میدانم

1395/09/01 19:12
رهام

ببخشید کسی می تواند در مورد کلبوی و سوری در بیت :چو کلبوی سوری و این مهتران
که گوپال دارند و گرز گران
توضیح دهد آیا سور همان روستای امروزی از توابع تویسرکان و همدان می باشد ؟
با تشکر

1401/10/07 18:01
جهن یزداد

کلبوی سوری  - نه عزیز صدتا روستا در ایران شاید بیشتر باشد که نام سوری دارند مگر هر که باید  گمان کند روستای اوست -   در زمان ساسانیان  عراق عرب و سوریه را سورستان مینامیدند و کسانی که از انجا بودند را سوری میگفتند -

1396/01/08 20:04
سروش

با سلام
این ابیات بسیار زیبا هستند. بنده بارها و بارها آن را خوانده ام. اما باید عرض کنم که این ابیات در هیچ یک از نسخ خطی قدیمی شاهنامه نیامده است و بنا بر گفته بزرگان، بعدها وارد متن شده است. از شکل و محتوا هم کاملا مشهود است که از زبان فردوسی بیان نشده است.
اما با این حال بسیار زیباست.

1396/03/06 22:06
قاسم

ای کاش با حس مسئولیت بیشتری نظرمونو ابرازمیکردیم آخه دوست عزیز چندباردرشعر نام سعد وقاص برده شده حتی در اشعار دیگه ای ازچندنفر دیگه از فرماندهان تازی هم نام برده شده آنوقت شمابدون توجه به این نشانه ها میگیدمنظور ازتازی در اشعار فردوسی عربهانیستن نه جناب یک ذره هم شک نداشته باش که تازیان دقیقااعراب تازه مسلمانی بودند که برای کشورگشایی به کشورعزیزمون یورش بردن وچون به آدمای فقیر وبی چیزی بودن ودرحقیقت پشت سرشون چیزی برای ازدست دادن نداشتن که بخوان براش غصه بخورن ازاینطرف سرزمین ایران هم همیشه آب ازلب ولوچه شون آویزون میکردبراهمین باخوی وحشی گریشون باتمام توانشون می جنگیدن

1396/03/18 23:06

درود
بسیار سپاسگذارم بابت قرار دادن این اشعار بی نظیر فردوسی. که خوندن اون باعث از خود بی خود شدن هر ایرانی واقعی میشه.

1396/07/17 00:10
مجید

با درود به همه دوستان
بنده واقعا شگفت‌زده شدم از اینکه می‌بینم برخی دوستان ،که اتفاقا باسواد و بادانش هم هستند، پیش‌بینی آینده از روی ستارگان را باور دارند، یا لااقل محتمل می‌دانند!
قطعه‌ای از کتاب "سفر در دل ادیان" نوشته "ن.فخر" که برای رده سنی دوازده‌سال به بالا نوشته شده است را تقدیم همه عزیزان می‌کنم؛
"مصریان باستان عقیده داشتند که ابتدا آب همه جا را فراگرفته بود ؛ سپس تپه‌ای سر از آب بیرون آورد و بر روی این تپه همۀ موجودات زنده قرار داشتند و همۀ اینها کار خدایان آنها بود. آنها اعتقاد داشتند که آسمان و زمین بر روی هم افتاده بودند یعنی ستارگان و خورشید و ماه همگی روی زمین بودند. آنگاه خدایان ، آسمان را از روی زمین جدا کردند و در جای خود قرار دادند تا دور زمین بچرخد و همین خدایان هم وظیفۀ حرکت دادن آن را بر عهده داشتند.
بعضی از اقوام هم ، حرکت اجسام آسمانی را کار خدایان نمی‌دانستند بلکه آن اجسام را خود خدایان میدانستند.
مردم قدیم ، محل قرارگیری این اجسام در آسمان را نشانه‌ای از تصمیم‌های خدایان و اتفاقاتی می‌دانستند که قرار بود در آینده روی زمین بیفتد. آنها با نگاه کردن به آسمان و جایی که ستارگان و سیارات قرار داشتند سعی می‌کردند پیش‌بینی کنند که چه اتفاقات خوب و بدی قرار است برایشان روی دهد."!

1396/11/25 18:01
علی

اسطرلاب جهت اندازی گیری جهت و ارتفاع ستاره ها و سیاره ها بکار میره و اسباب علم نجوم یا ستاره شناسی هست. رمل وسیله طالع بینی و خرافاتی به اسم تاثیر ستاره ها بر سرنوشت هست. در قدیم به تاثیر سیاره ها و مکان قرار گیریشون در سرنوشت معتقد بودن که البته کاملا غلط و خرافات هست ولی متاسفانه به علت جهل و بیسوادی هنوز هم افرادی معتقدن ستاره ها و سیارات در سرنوشتشون موثر هستن. شاهنامه هم تاریخ مدون ایرانی ها نیست و مخلوطی از اساطیر و افسانه ها و داستانهای عهد ساسانی و قبل از آن هست که فردوسی با استادی به نظم دراورده.

1397/01/19 21:04
آریا

من هرگاه به اینجای شاهنامه رسیدم غمگین شدم و سوز این ابیات منو اذیت میکنه و نکته های زیادی در این ابیات شاهنامه است و واقعا از اینجای تاریخ که شکست خوردن اجداد ما از اعراب کمر تاریخ ایران شکسته و دیگه فرهنگ و شکوه ایران رو به نابودی رفته و آیین اعراب تحمیل بما شده هزار ساله و چقد سوزناک میگه چه بلائی هایی سر ایران میاد و نصو این حرفها این نامه به حقیقت پیوسته،نکته های زیادی داره این نامه

1397/04/21 00:07
شاپور

با سلام وخسته نباشید خدمت مسولین سایت
بسیار زیبا والبته دردناک

1397/07/02 08:10
آرش

درود
در خواندن و شنیدن تاریخ گذشتگان اگر نتوانیم خود را در زمان آنان ببینیم ممکن است گرفتار برداشت های بسیار نادرست شویم
درباره ی ستاره شمر بودن ، از اطمینانی که به شکست دارد می گوید (این اولین نبرد نبود) و با این حال مبارزه با تمام توان و از خود گذشتگی

1397/07/14 20:10
نوروز فولادی

از ایران وز ترک وز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
شاه بیت و شاهکار شاهنامه و بزرگترین پیام أة برای ما ایرانیان خرد خفته عمین دو بیت است. مفهوم آن از بین رفتن نژاد و هویت و تاریخ ایرانی در دوران اعراب است. ایرانی که بی هویت است و در آن سخن ها در عمل بازی هستند. آن چه که اکنون بعد از هزار سال به راستی و درستی در جامعه ما دیده می شود در بسیاری بسیاری از ما از دولتمردان گذشته تا به حال و مردم در قرون متماددیده شده و می شود حرف ها و سخن ها بی مایه و بی پایه و در عمل هیچ و هیچ پوچ بوده و هست. بزرگترین و برترین پیام شاهنامه و سرور سخن فردوسی به مردم ایران همین پیام رسا و برگزیده است. ایران بعد از حمله اعراب بی هویت و شناسنامه شده است. تلاش فردوسی تنها توانسته است که زبان که یکی از عناصر تشکیل دهنده هویت است زنده کند و از آن پس این بی هویتی همچنان ادامه دارد. ما باید هویت سازی کنیم که آن را در عمل به بازی گرفته ایم و در سخن شعارش کرده ایم. شاد باشید

1401/11/31 00:01
جهن یزداد

 ان دوره عرب نبوده دوره ترکان بوده - از  این سالیان چهارصد بگذرد

1397/07/14 21:10
۷

ریخت درست;
از ایران و از ترک وز تازیان
ا/زی/ران
و/از/تر
ک/وز/تا
ز/یان
و یا;
از ایران و ترکان وز تازیان
ا/زی/را
ن/تر/کا
ن/وز/تا
ز/یان
اینگونه که اینک در گنجور آمده نادرست است.

1397/07/15 22:10
۸

از 8 به دوست نادیده 7
اجازه فرمایید ریخت درست همان باشد که در گنجور آمده است:
از ایران و ترکان واز تازیان.....
وهمه جمع و در بیت بعدی هر سه مفرد:
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود.....
با پوزش

1397/07/16 00:10
۸

و دریغا ! سخنان هنی به کردار بازی است
سخنان دینداران، کشور داران ، دین فروشان ، میهن فروشان
و دهگانان که رسدشان هر روز کم و کمتر و شمارشان
چنان که دانایان.

1397/07/16 08:10
۷

نگاه زیرچشمی به همان گنجور

1397/07/16 21:10
۸

نژاد ویژگی مردمان است و نه جای بود و باش آنان
ازین رو در بیت :
از ایران و ترکان و از تازیان .....
ایرا ن اسم جمع است به مانای ایرانیان و نه سر زمین ایران به گونه اسم مکان.

1397/07/17 11:10
۷

اگر در گنجور آمده بود:
از ایران و ترکان وز تازیان
که کشمکشی نبود.
گنجور هم کتاب نیست که نسخه این و آن یکی نباشد.
چیزی که در گنجور آمده:
از ایران وز ترک وز تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
که نادرست است.

1397/07/17 17:10
۸

کشمکشی در کار نیست ، دادو ستد دیدگاه هاست
خوسا وخرما که به دیدگاهی بسیار نزدیک رسیدیم.

1398/02/07 17:05
غالب

منظور فردوسی از
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند پیش
چه کسانیه؟ ممنون

1398/06/31 10:08
هوشنگ گودرزی

مصرع نخست از بیت اول غلط املایی دارد. لطفا تصحیح فرمایید: وقاس - وقاص

1398/06/11 07:09
Elen

من متوجه نشدم, برادر رستم فرخزاد همان یزردگرد هست؟

1401/11/31 00:01
جهن یزداد

نه برادر رستم فرخزاد برادر رستم است   یزدگرد پسر شهریار پسر خسرو پرویز است

1398/08/08 02:11
سلمان

عزیزجان که میگی سانسور کردید، سانسور نیست و تفاوت تصحیح‌های مختلفه. اون بخشهایی از شاهنامه
که تمجید اعراب را میکنه همه اضافه شده توسط مذهبیون در طول بیشتر از هزار ساله. که کارشناس‌های شاهنامه میتونند تشخیص بدهند که اون ابیات با سبک شعر فردوسی جور نیست یا وقتی با داستان مربوط نیست و معلومه بهش چسبونده شده اون ابیات را میگذارند کنار. این بخشی از کار تصحیح است

1398/09/17 00:12
رضا

سلام وعرض ادب.به نظربنده درمتن بیت .نه جشن ونه رامش نه کوشش نه کام .مصرع بعد اینگونه صحیح تر به نظر میرسد.همه چاره ورزند وسازند دام.بجای همه چاره ی ورزش وسازکام

1398/10/14 14:01
امین

قبلا شاهنامه یه بیتی داشت ، چو ناکس به ده کدخدایی کند کشاورز باید گدایی کند ، عرب هرکه باشد مرا دشمن است کج اندیش و بدخوی اهریمن است ، ولی الان نیست

1401/11/30 23:01
جهن یزداد

هیچ گاه شاهنامه چنین بیت سستی نداشت این بیت سست از سروده های  معاصر است - برادر کمی درباره نسخه شناسی شاهنامه بخوان  بخوان

1398/12/12 05:03
مرتضا

برخی دوستان چنان می گویند نام فلان شخصیت بزرگ را خراب نکنید انگار که شاهنامه همه واقعیت است .برادر ،حضرت فردوسی افسانه ای به نظم درآورده . خودش میگه افسانه است بعد ما اصرار داریم که نه رستم بوده و سیمرغ واقعیت داره .

1398/12/12 16:03
۸

جناب مرتضآ
ممکن است بفرمایید " خودش " کجا گفته است شاه نامه ها افسانه است ؟

1399/06/28 02:08
حامد نوری

سلام دوستان ادیب و فرهیخته
تعجب می کنم از عقاید بعضی ها ، آن هم در عصر کنونی.
واقعا شما فکر می کنید سیمرغی بوده و کودکی را در کوه قاف پرورش داده و مانند ادم ها سخنگو بوده و دسته پری داده که هر موقع آتش بزنید به کمکتان میام. حداقل کمی فکر کنید که اون بچه بدون شیر در قله کوه چطوری زنده مانده. حتما فکر می کنید سیمرغ پستاندار بوده و زال را شیر داده. تو را به جان هر که دوست دارید :
اول اندیشه وانگهی گفتار

1399/07/27 16:09
خسرو

دوستان گرانقدر حاشیه های بسیاری در مورد علم نجوم و اسطرلاب تا رمل اینجا باقی گذاشتند اما هیچکس به این نکته اشاره نکردند که علم نجوم خوش یمنی و یا نحس بودن روزهای آتی رو کاملا پیش بینی میکنه . و حتا با درجات خوش یمنی و بد یمنی مختلف اینجا فردوسی بعد از چهارصد سال و با کلام خود دارد از زبان رستم فرخزاد نقل قول میکند اینکه رستم این چنین صحبتی کرده باشد یعنی بدون تلاش از قبل تسلیم شده باشد و اراده ای در کار نبوده را نمیدانم چطور به او سایر شهیدان قادسیه نسبت داده اید ؟رستم نیز بر علم نجوم احاطه داشته و میدانسته در چهار روز آینده وجود نیرو های افلاکی و خاکی بر ضد سپاه ایران خواهد بود همین . نه پیشگویی اینجا واقع شده نه جادوگری نه کاهلی . که اتفاقا در روز های مورد نظر در جهت سپاه ایران طوفان شن شدیدی اتفاق میافتد

1399/08/29 16:10
مهدی عسگرپور

با درود
از دیدگاه من این نامه به گونه ای رمزآمیز نوشته شده تا به دست دشمنان نیوفته ، ویژه ترین بخش آن دستور رستم به برادرش برای بردن پادشاه به خاور و نگهبانی از جان اوست که در پایان نامه آورده شده است. دشمنان رستم بیگانگان نبودند، آنها ایرانیانی بودند که پیرو جنبش مزدکی و کودتاگران و نیز خاندان شاهی اشکانی که پس از کودتای بهرام چوبین نتوانسته بودند، شاهنشاهی را از ساسانیان بگیرند. ویژه ترین دشمنان مزدکیان بودند که با همدستی کلیسای کاتولیک و دولت روم ، بارها به کشورشان خیانت کردند و همین ها بودند که بیگانگان را برای جنگ با ارتش ایران بسیچ نمودند. برای همین هم هست که رستم می گوید : ز بهرام و زهره است ما را گزند ، نشاید گذشتن ز چرخ بلند
در زمان کهن هفت گوی گردنده در آسمان را نماد هفت کشور جهان می دانستند. بهرام نماد کشور خاقان و زهره نماد کشور روم بود. رستم می گوید که جنگ پیش آمده با تازیان، از سوی این دو کشور ترتیب داده شده است و چون چرخ سیاست و تدبیر آنها بلندتر از سیاست دربار و کشور آشفته ماست از این رو در این جنگ راهی جز شکست نداریم زیرا رستم به خوبی می دانست آنهایی که در برابر او میجنگند ایرانیان مزدکی هستند که بیگانگان را دور هم گرد آورده اند و چگونگی جنگیدن با ایرانیان را به آنها آموزش داده اند. و نیز در پایتخت نیز مزدکیان پس از کشته شدن خسرو پرویز در جای جای دربار رخنه کرده اند و دارای توان اداری و سیاسی می باشند، برای همین بود که از برادرش خواست تا شاه را از پایتخت آشوب زده که به دست مزدکیان اداره می شود دور سازد.
همچنین رستم می گوید : همان تیر و کیوان برابر شده است ، عطارد به برج دو پیکر شده است
تیر یا عطارد نماد کشور تازیان و حبشه بود و کیوان دورترین گوی گردنده در آسمان دارای بلندترین چرخ ( دورترین مدار) نشانه توانمندی به شمار می آمد که البته نماد کشور هند هم بود که در اینجا به معنی توانمندی می باشد نه هندوستان.
رستم می گوید که تازیان در چرخ ( مدار) توانمندی جای گرفته اند و وارد برج دو پیکر که نشانه پادشاهی در شاهنامه است شده اند. یعنی از این پس آنها پادشاه جهان خواهند شد.
اکنون از خود می پرسیم که چرا دولت روم و کلیسای کاتولیک با همدستی دولت خاقان و البته با همکاری مزدکیان میهن فروش سرزمین مان ایران را نابود کردند؟

1399/08/05 01:11
مهدی عسگرپور

یکی از دلایل دشمنی کلیسای کاتولیک با شاهنشاهی ساسانی جنگی بود که در زمان انوشیروان رخ داده بود. در این جنگ فرمانده ارتش ایران پس از گرفتن شهر اورشلیم ، صلیبی که عیسی مسیح بر آن کشته شده بود را با خود به تیسپون آورد. پس از پیروزی خسرو پرویز بر بهرام چوبین با یاری رومیان؛ پادشاه روم از او خواست تا آن صلیب را به اورشلیم برگرداند. پاسخ خسرو پرویز بسیار جالب است:
چو پور پدر رفت سوی پدر
تو اندوه این چوب پوده مخور
ز قیصر چو بیهوده آمد سخن
بخندد برین کار، مرد کهن
همان دار عیسی نیرزد به رنج
که شاهان نهادند آن را به گنج
از ایران چو چوبی فرستم به روم
بخندد بما بر همه مرز و بوم
در واقع قیصر میخواست با این کار کارناوال تقدس صلیب ( تکه چوب پوسیده ای که 600 ساله بود) راه بیاندازد و خود را میان مردم محبوب کند
خسرو پرویز به او میگوید که این کارهای خنده دار و بچه گانه را کنار بگذار و صلیب را برای او نفرستاد. این موضوع یکی از دلایل اصلی جنگ های بعدی با رومیان و در پی آن دشمنی کلیسای کاتولیک با پادشاهی ایران بود و سرانجام برای از میان بردن ساسانیان نقشه ای حساب شده کشیدند و با یاری مخالفان ایرانی حکومت، و اجیر کردن راهزنان ارتش ایران را شکست دادند.

1400/12/26 13:02
محسن

با سلام خدمت همه دوستان ، به نظرم فردوسی در این شعر قصد داشته مصیبت ها و بلاهائی رو که اعراب سر ایران آوردند ، در قالب  نظم بیان کنه ، و و منظورش از ستاره خوانی و غیره توسط رستم فرخزاد فقط بهانه ای بوده تا بتونه اوضاع اسف بار ایران رو طی چها صد سال آینده ( از زمان فتح ایران ) توصیف کنه .

1401/02/16 09:05
Hamed Amini

سلام

از بی اطلاعی و نداشتن دانش شاهنامه خوانی بعضی دوستان در عجبم

اولا رستم فرخزاد مردبزرگ پهلوان نامی ایران بوده و تا توان داشته ازموجودیت ایران دفاع کرده و فردوسی حکیم از زبان رستم شرح وقایع بوجود آمده وستم رفته بر پدران مارا بیان کرده 

دوم علم ستاره شناسی واقعا از مظاهر علم دنیای قدیم بوده و درهمه اقوام متمدن رواج داشته و بودند کسانی که پیشگویی میکردند براساس گردش ستارگان ولی حکیم توس ازبان رستم حتی امروز راهم بیان کرده که جای تامل دارد 

سوم مگر گروهی که سیاه می پوشند و عمامه دارند همانها نیستند که از پارچه کلاه برسردارند و مفتخورند

1401/05/06 15:08
امیرعلی

بیت ۱۷

ز چارم همی بنگرد آفتاب 

به جنگ بزرگانش آید شتاب

1401/09/02 01:12
کیومرث مهر میترایی

من در عجبم که دشمنان ایران و فرهنگ ایران چقدر نفرت دارند از فرهنگ چندین هزار ساله ایران و از آن میترسند که با دستپاچگی و با کامنتهای خود سمپاشی میکنند.!

همینطور که بعضی از اساتید بزرگوار در کامنت ها فرمودند که علم نجوم و ستاره شناسی و ریاضیات تاریخی هزاران ساله در تمدن ایران آریایی داشته و تمام بزرگان و موبدان به آن آگاه بودند و در لایه های فرهنگ ایران بوده و خواهد بود . درود بر روان پاک فردوسی بزرگ و همه ی ایرانیان آزاده و پاکنژاد.

1401/12/05 21:03
علیرضا جعفری

خرمنی ده خرمجا ها می‌بره باد 

کسی نی گردش بکه صددادبیداد

کجاست زادفرخ یل نامدار 

که بیند سپاه قدرقدرت ایران

کز ترانه مدی گیر تا بحر هند

شده در ید شیر مردان پارس 

شده نسل آرش کنون زادحاج

که فرمان برندش هوا و فضا 

1401/12/13 23:03
مجتبی

بهترین درودها

تقریبا بیشتر نظرات رو خوندم خیلی جالب بود

و به نظرم نکات جناب مهدی عسگرپور متفاوت و جالبتر اومد

تشکر از سایت گنجور که این زمینه رو فراهم کرده و کامنتها از ۱۵ سال پیش تا حالا داخلش هست

1402/06/29 21:08
زاهد ظاهرنشین

سلام و عرض ادب.

از ایران و ز ترک و تازیان.    نژادی پدید اید اندر میان.

نه دهقان نه ترک و نه تازی بود    سخنها به کردار بازی بود(اخوند)

همه گنجنها زیر دامن نهند.    بمیرند و کوشش به دشمن (لبنان، فلسطین، سوریه و عراق ) دهند.....!!!!!!

 

 

1402/07/12 10:10
حمیدرضا

«رهایی نیابم سرانجام ازین

خوشا باد نوشین ایران زمین»

پاینده ایران 

1402/09/04 15:12
رضا از کرمان

سلام 

   یکی از حزن انگیز ترین  بخش های شاهنامه از این بیت به بعده جای بسی افسوس و تامل .!!!!!

1402/11/26 20:01
سیف اله محسنی

از گنجور مطالب بسیاری آموختم و سوالات بسیاری دارم که بیشتر پاسخ ها را در حاشیه ها پیدا می کنم ، واقعا نام برازنده ای هست، 

1402/11/30 21:01
آرتمیس

یک سوال داشتم. لقب شاهنشاه مگه مختص شاهان ایران نیست؟ چرا فردوسی پاک‌زاد در بیت شماره ۳۱ می‌فرماید:

شاهنشاه را نیز فرمان بریم

گر از ما بخواهد گروگان بریم

و در جاهای مختلف شهریار و شاه برای هم شاه ایران و هم خلیفه لعنت شده اسلام آورده شده.

ممکنه توضیحی براش وجود داشته باشه؟ آیا صرفا به دیدگاه همون زمان نوشته شده بدون اینکه فرقی قائل بشه؟ ممکنه اشتباه نگارشی شما باشه؟

1402/11/30 21:01
آرتمیس

در این شعر دردناک سوزناک سند دیگری وجود دارد مبنی بر زرتشتی بودن فردوسی پاک‌ نهاد (یا اعتقاد به یکی از ادیان کهن ایران‌زمین اما احتمالا زرتشتی). به طبع زمان و شرایط فردوسی پاک‌زاد هیچ گاه مستقیم این قضیه رو بیان نکردند.

چون میروی طبری و چون ارمنی

به جنگ‌اند با کیش آهرمنی

1403/01/05 15:04
Najibullah Hakimy

ایرانی های کنونی از نسل ترکان، ایرانی های باستان و اعراب هستند و ایرانی ها در گذشته تماما شغل دهقانی داشتند 

1403/01/05 18:04
رضا از کرمان

آقا نجیب الله عزیز سلام 

 درباره تبار ونسل ایرانیان که فرمودید نظر خاصی ندارم ضمن اینکه منکر اختلاط خونی مردمان یک سرزمین در پی تهاجمات ومراودات بیگانگان نیستم  ولیکن مساله قابل تامل دهقان بودن تمامی مردمان وساکنان ایران زمین که فرمودید ،غیر قابل قبوله چطور میشه  دریک کشور همه دارای یک شغل باشن دامپروری،صنعت،تجارت، خدمات،سپاهی‌گری،طبابت...و هزاران شغل دیگه چطور از سوی شما  نادیده گرفته شدن اصلا امکان زندگی در چنین جامعه فرضی که فرمودید وجود داره عزیزم این چه حرفیه 

شاد باشی

1403/01/18 12:04
محمد محسنی

درود بر شما اگر اشتباه نکنم در شاهنامه لفظ دهقان برای تمام ایرانیان به کار می‌رفته نه به این خاطر که ایرانیان همه دهقان بودند اما ایرانیان اولین کسانی بودند که با فعالیت کشاورزی یکجا نشین شدند من تصور می‌کنم لفظ دهقان در شاهنامه به این علت باشه

1403/02/25 06:04
بابک چندم

Najibullah Hakimi @

پاسخ شما را در مورد ایرانیان که اولاد فلان و بهمانند را در این حاشیه دادم:

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۱۴

اما در مورد "شغل" ایرانیان که فرمودی همگی دهقان بودند!

دهقان که بعدها معنای زارع، کشاورز، برزگر را بر خود گرفت در اصل و در زمان ساسانیان نه  زارع/کشاورز و نه شغل بوده... 

دهگان/دَهیگان (dhgān/dahigān) طبقه ای از زمین داران/ ملّاکین بودند و هر کدام صاحب یک بخش (ده) که گویا تعدادی آبادی را در بر می گرفته....

زنده یاد دکتر احمد تفضلی بر این نظر بود که فردوسی در شاهنامه دهقان را برابر نجبا/ایرانی اصیل به کار گرفته...

1403/05/13 15:08
برمک

 

یکی نامه سوی برادر به درد

نوشت و سخن‌ها همه یاد کرد

نخست آفرین کرد بر کردگار

کزو دید نیک و بد روزگار

دگر گفت کز گردش آسمان

پژوهنده‌مَردم شود بدگمان

گنه‌کارتر در زمانه منم

ازیرا گرفتار آهرمنم

که این خانه از پادشاهی تهیست

نه هنگام پیروزی و فرهیست

ز چارم همی‌بنگرد آفتاب

کزین جنگ ما را بد آید شتاب

ز ناهید و تیر ما را گزند

نشاید گذشتن ز چرخ بلند

چنین است و کاری بزرگست پیش

همی سیر گردد دل از جان خویش

همه بودنی‌ها ببینم همی

وزان خامشی برگزینم همی

دریغ این سر و تاج و این داد و تخت

دریغ این بزرگی و این فرّ و بخت

کزین پس شکست آید از تازیان

ستاره نگردد مگر بر زیان