برگردان به زبان ساده
بفرمود رستم که تا پیشکار
یکی جامه افگند بر جویبار
هوش مصنوعی: رستم دستور داد که یکی از خدمتگزاران لباسی را بر روی جوی آب بیاندازد.
جوان را بران جامه آن جایگاه
بخوابید و آمد به نزدیک شاه
هوش مصنوعی: جوان در جایی خوابیده بود که لباسش را بر بدنتان انداخته بودند و به نزد شاه نزدیک شد.
گو پیلتن سر سوی راه کرد
کس آمد پسش زود و آگاه کرد
هوش مصنوعی: او به سمت راه رفت و در این بین، کسی به سرعت به او رسید و او را آگاه کرد.
که سهراب شد زین جهان فراخ
همی از تو تابوت خواهد نه کاخ
هوش مصنوعی: سهراب از دنیای وسیع و پهناور این جهان گذشته است و حالا از تو درخواست تابوت میکند، نه کاخ و کاخنشینی.
پدر جست و برزد یکی سرد باد
بنالید و مژگان به هم بر نهاد
هوش مصنوعی: پدر به جستجوی چیزی رفت و در حالی که باد سردی میوزید نالهای سر داد و چشمانش را به هم فشرد.
همی گفت زار ای نبرده جوان
سرافراز و از تخمه پهلوان
هوش مصنوعی: او به خاطر از دست دادن جوانی سرافراز و فرزندان قهرمانش، با دلتنگی و اندوه صحبت میکند.
نبیند چو تو نیز خورشید و ماه
نه جوشن نه تخت و نه تاج و کلاه
هوش مصنوعی: هیچ خورشید و ماهی را نمیتوان دید که به زیبایی و درخشانی تو باشد؛ نه زرهای، نه تختی، و نه تاج یا کلاهی بر سرش قابل مقایسه با تو نیست.
کرا آمد این پیش کامد مرا
بکشتم جوانی به پیران سرا
هوش مصنوعی: کسی که به اینجا آمد، مرا در میان خود جا داد؛ من جوانی را در خانهاش کشتم و به جمع سالخوردگان پیوستم.
نبیره جهاندار سام سوار
سوی مادر از تخمهٔ نامدار
هوش مصنوعی: نوهٔ شخصیت بزرگ و شجاعی به سمت مادرش میرود و از خانوادهٔ معروف و با افتخار خود صحبت میکند.
بریدن دو دستم سزاوار هست
جز از خاک تیره مبادم نشست
هوش مصنوعی: بریدن دو دستم حق من است، اما نخواهم که بر روی خاک سیاه بنشینم.
کدامین پدر هرگز این کار کرد
سزاوارم اکنون به گفتار سرد
هوش مصنوعی: کدام پدر تا به حال این کار را انجام داده که اکنون من مستحق این وضعیت سرد و بیاحساس باشم؟
به گیتی که کشتست فرزند را
دلیر و جوان و خردمند را
چه کسی تابهحال فرزند جوان و شجاع و خردمند خود را کشته؟
نکوهش فراوان کند زال زر
همان نیز رودابهٔ پرهنر
هوش مصنوعی: زال زر که به خوبیها و هنرها شناخته شده، پر از انتقاد و سرزنش میشود، مانند رودابه که خود دارای هنرمندی و زیبایی زیادی است.
بدین کار پوزش چه پیش آورم
که دلشان به گفتار خویش آورم
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم از این کار عذرخواهی کنم، در حالی که میخواهم دل آنها را به سخنان خودم راضی کنم؟
چه گویند گردان و گردنکشان
چو زین سان شود نزد ایشان نشان
هوش مصنوعی: وقتی که در مقابل این افراد بزرگ و قدرتمند، چنین نشانی دیده شود، چه چیزی میتوانند بگویند یا چه جوابی خواهند داشت؟
چه گویم چو آگه شود مادرش
چه گونه فرستم کسی را برش
هوش مصنوعی: چطور میتوانم بگویم وقتی که مادرش از موضوع باخبر شود، چگونه کسی را به او بفرستم؟
چه گویم چرا کشتمش بیگناه
چرا روز کردم برو بر سیاه
هوش مصنوعی: در این بیت، گویا شخصی درباره عمل خود که به ناحق به کسی آسیب رسانده، میاندیشد. او از خود میپرسد که چرا شخص بیگناه را مورد آزار قرار داده و چرا در عوض روز را به شب تبدیل کرده است. این احساس گناه و تردید از انجام عمل نادرست به وضوح در کلماتش قابل مشاهده است.
پدرش آن گرانمایهٔ پهلوان
چه گوید بدان پاکدخت جوان
هوش مصنوعی: پدر این جوان باارزش چه حرفی میتواند درباره آن دختر پاک بزند؟
برین تخمهٔ سام نفرین کنند
همه نام من نیز بیدین کنند
هوش مصنوعی: همه کسانی که از تخم سام به دنیا آمدهاند، مرا نفرین خواهند کرد و نام من را نیز به باد فراموشی خواهند سپرد.
که دانست کاین کودک ارجمند
بدین سال گردد چو سرو بلند
هوش مصنوعی: این کودک عزیز در آینده به قد و قامت بلندی چون درخت سرو خواهد رسید.
به جنگ آیدش رای و سازد سپاه
به من برکند روز روشن سیاه
هوش مصنوعی: او با تدبیر و نقشه، به نبرد میرود و برای مقابله با دشمنان سپاه تشکیل میدهد. در روزی روشن، او فرصتی را غنیمت شمرده و سیاهی را از بین میبرد.
بفرمود تا دیبهٔ خسروان
کشیدند بر روی پور جوان
هوش مصنوعی: فرمان دادند که پارچهٔ گرانبهای خسروانی را بر روی جوان بکشند.
همی آرزوگاه و شهر آمدش
یکی تنگ تابوت بهر آمدش
هوش مصنوعی: او با آرزوها و شهر خود به تنگنای تابوتی رسید که برایش آماده شده بود.
ازان دشت بردند تابوت اوی
سوی خیمهٔ خویش بنهاد روی
هوش مصنوعی: در آن دشت، تابوت او را بردند و به سمت چادر خود بردند و روی او را گذاشتند.
به پرده سرای آتش اندر زدند
همه لشکرش خاک بر سر زدند
هوش مصنوعی: همه سپاه به صحنه جنگ آمده و به آتش افروخته حمله کردند و گرد و خاک بر سر خود ریختند.
همان خیمه و دیبهٔ هفت رنگ
همه تخت پرمایه زرین پلنگ
هوش مصنوعی: همان چادر و پوشش رنگارنگ، همه تختی که از جنس طلا و باکیفیت است مانند پوست پلنگ.
برآتش نهادند و برخاست غو
همی گفت زار ای جهاندار نو
هوش مصنوعی: آتش را روشن کردند و صدای زوغ و غوغایی برخاست، در حالی که کسی با درد و اندوه از جهاندار نو شکایت میکرد.
دریغ آن رخ و برز و بالای تو
دریغ آن همه مردی و رای تو
هوش مصنوعی: ای کاش آن چهره زیبا و قامت و زیبایی تو را نمیداشتیم، ای کاش آن همه مردانگی و اندیشهات را نمیداشتیم.
دریغ این غم و حسرت جان گسل
ز مادر جدا وز پدر داغدل
هوش مصنوعی: این غم و حسرتی که من دارم، همچون درد و رنجی است که از جدا شدن از مادر و از داغ دل پدر ناشی میشود.
همی ریخت خون و همی کند خاک
همه جامهٔ خسروی کرد چاک
هوش مصنوعی: خون بر زمین میریزد و خاک را آلوده میکند، در حالی که لباس پادشاهی پاره و آسیبدیده میشود.
همه پهلوانان کاووس شاه
نشستند بر خاک با او به راه
هوش مصنوعی: همهی قهرمانان و پهلوانان در کنار کاووس شاه نشستهاند و بر زمین با او به گفتگو و آرامش مشغولند.
زبان بزرگان پر از پند بود
تهمتن به درد از جگربند بود
هوش مصنوعی: زبان بزرگترها پر از نصیحت و پند است، اما تهمتن (رستم) که قهرمان است، خودش از مشکلات و دردهایش خبر دارد و به پندها توجهی نمیکند.
چنینست کردار چرخ بلند
به دستی کلاه و به دیگر کمند
هوش مصنوعی: سرنوشت انسانها مانند چرخ بالایی است که در یک دست کلاهی دارد و در دست دیگر کمندی. این نشان میدهد که زندگی پر از موقعیتها و چالشهاست و گاهی سختیها و دشواریها به دنبال خوشیها میآید.
چو شادان نشیند کسی با کلاه
بخم کمندش رباید ز گاه
هوش مصنوعی: وقتی کسی با کلاه بر افراشته و شاداب نشسته باشد، ممکن است به راحتی در دام و تلهای بیفتد که دیگران برای او فراهم کردهاند.
چرا مهر باید همی بر جهان
چو باید خرامید با همرهان
هوش مصنوعی: چرا محبت باید بر دنیا همچنان بگردد، همانطور که با همراهانش قدم میزند؟
چو اندیشهٔ گنج گردد دراز
همی گشت باید سوی خاک باز
هوش مصنوعی: وقتی که فکر و خیال دربارهٔ ثروت و گنجینهها بیش از حد طولانی و عمیق شود، لازمهاش این است که به مسائل زندگی واقعی و مادی بپردازیم و دوباره به زمین و واقعیتها بازگردیم.
اگر چرخ را هست ازین آگهی
همانا که گشتست مغزش تهی
هوش مصنوعی: اگر چرخ و فلک از این موضوع مطلع است، به یقین باید بگویم که عقلش خالی شده است.
چنان دان کزین گردش آگاه نیست
که چون و چرا سوی او راه نیست
هوش مصنوعی: بدان که این گردش زمان به قدری بیخبر است که هیچ دلیلی برای رسیدن به او وجود ندارد.
بدین رفتن اکنون نباید گریست
ندانم که کارش به فرجام چیست
هوش مصنوعی: نباید به این جدایی اندوهگین بود، زیرا نمیدانم سرنوشت او به کجا خواهد انجامید.
به رستم چنین گفت کاووس کی
که از کوه البرز تا برگ نی
هوش مصنوعی: کاووس کی به رستم میگوید که از کوه البرز تا جایی که برگ نی رشد میکند، برافراشته و بزرگ است.
همی برد خواهد به گردش سپهر
نباید فگندن بدین خاک مهر
هوش مصنوعی: دوران زندگی و سرنوشت به طور مداوم تغییر میکند و نباید ما را از محبت و دوستی با دیگران باز دارد.
یکی زود سازد یکی دیرتر
سرانجام بر مرگ باشد گذر
هوش مصنوعی: برخی افراد به سرعت به پایان زندگی میرسند و برخی دیگر دیرتر، اما در نهایت همه باید با مرگ روبرو شوند.
تو دل را بدین رفته خرسند کن
همه گوش سوی خردمند کن
هوش مصنوعی: خودت را با دل شاد کن و به سخنان حکمتآمیز گوش بده.
اگر آسمان بر زمین بر زنی
وگر آتش اندر جهان در زنی
هوش مصنوعی: اگر آسمان بر زمین بیفتد و یا اگر آتش در دنیا ایجاد شود، این دو واقعه تاثیری بر تو نخواهد گذاشت.
نیابی همان رفته را باز جای
روانش کهن شد به دیگر سرای
هوش مصنوعی: تو نمیتوانی کسی را که رفته است دوباره به جای خودش برگردانی، زیرا روح او به مکان دیگری منتقل شده و دیگر در اینجا نیست.
من از دور دیدم بر و یال اوی
چنان برز و بالا و گوپال اوی
هوش مصنوعی: من از دور بر ویژگیها و زیباییهای او نگریستم، که همچون برز و بلندی که دارد، دلانگیز و جذاب است.
زمانه برانگیختش با سپاه
که ایدر به دست تو گردد تباه
هوش مصنوعی: زمانه او را به جنگ فرستاد تا به دست تو نابود شود.
چه سازی و درمان این کار چیست
برین رفته تا چند خواهی گریست
هوش مصنوعی: چه ساز و درمانی برای این مشکل وجود دارد؟ تا چه زمانی میخواهی ادامه دهی و در غم این موضوع بگداری؟
بدو گفت رستم که او خود گذشت
نشستست هومان درین پهن دشت
هوش مصنوعی: رستم به هومان گفت که او به جلو رفت و در این دشت وسیع نشسته است.
ز توران سرانند و چندی ز چین
ازیشان بدل در مدار ایچ کین
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی از سرزمینهای دور مانند توران و چین به اینجا آمدهاند و به خاطر این ارتباط، نباید اغتشاش و کینهای در دل داشته باشیم.
زواره سپه را گذارد به راه
به نیروی یزدان و فرمان شاه
هوش مصنوعی: سپهبد زواره، سپاه را به راهی هدایت کرد، به یاری نیروی خداوند و با دستور شاه.
بدو گفت شاه ای گو نامجوی
ازین رزم اندوهت آید به روی
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: "ای جوینده نام، از این جنگ غمگین نباش و ناراحت نشو."
گر ایشان به من چند بد کردهاند
و گر دود از ایران برآوردهاند
هوش مصنوعی: اگر آنها به من آسیب رساندهاند و اگر دشمنی باعث بروز مشکلاتی برای ایران شده است،
دل من ز درد تو شد پر ز درد
نخواهم از ایشان همی یاد کرد
هوش مصنوعی: دل من از ناراحتی تو پر شده و به خاطر این درد دیگر نمیخواهم به یاد آنها بیفتم.