گنجور

بخش ۲۱

وزان جایگه شاه لشکر براند
به ایران خرامید و رستم بماند
بدان تا زواره بیاید ز راه
بدو آگهی آورد زان سپاه
چو آمد زواره سپیده دمان
سپه راند رستم هم اندر زمان
پس آنگه سوی زابلستان کشید
چو آگاهی از وی به دستان رسید
همه سیستان پیش باز آمدند
به رنج و به درد و گداز آمدند
چو تابوت را دید دستان سام
فرود آمد از اسپ زرین ستام
تهمتن پیاده همی رفت پیش
دریده همه جامه دل کرده ریش
گشادند گردان سراسر کمر
همه پیش تابوت بر خاک سر
همی گفت زال اینت کاری شگفت
که سهراب گرز گران برگرفت
نشانی شد اندر میان مهان
نزاید چنو مادر اندر جهان
همی گفت و مژگان پر از آب کرد
زبان پر ز گفتار سهراب کرد
چو آمد تهمتن به ایوان خویش
خروشید و تابوت بنهاد پیش
ازو میخ برکند و بگشاد سر
کفن زو جدا کرد پیش پدر
تنش را بدان نامداران نمود
تو گفتی که از چرخ برخاست دود
مهان جهان جامه کردند چاک
به ابر اندر آمد سر گرد و خاک
همه کاخ تابوت بد سر به سر
غنوده بصندوق در شیر نر
تو گفتی که سام است با یال و سفت
غمی شد ز جنگ اندر آمد بخفت
بپوشید بازش به دیبای زرد
سر تنگ تابوت را سخت کرد
همی گفت اگر دخمه زرین کنم
ز مشک سیه گردش آگین کنم
چو من رفته باشم نماند بجای
وگرنه مرا خود جزین نیست رای
یکی دخمه کردش ز سم ستور
جهانی ز زاری همی گشت کور
چنین گفت بهرام نیکو سخن
که با مردگان آشنایی مکن
نه ایدر همی ماند خواهی دراز
بسیچیده باش و درنگی مساز
به تو داد یک روز نوبت پدر
سزد گر ترا نوبت آید بسر
چنین است و رازش نیامد پدید
نیابی به خیره چه جویی کلید
در بسته را کس نداند گشاد
بدین رنج عمر تو گردد بباد
یکی داستانست پر آب چشم
دل نازک از رستم آید بخشم
برین داستان من سخن ساختم
به کار سیاووش پرداختم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وزان جایگه شاه لشکر براند
به ایران خرامید و رستم بماند
هوش مصنوعی: از آن محل، فرمانده لشکر به سمت ایران حرکت کرد و رستم در آنجا باقی ماند.
بدان تا زواره بیاید ز راه
بدو آگهی آورد زان سپاه
هوش مصنوعی: بدان که وقتی زواره از راه برسد، خبرهایی از آن سپاه به تو می‌رساند.
چو آمد زواره سپیده دمان
سپه راند رستم هم اندر زمان
هوش مصنوعی: وقتی سپیده صبح فرا رسید، رستم هم در همان لحظه به میدان جنگ رفت و سپاه را به حرکت درآورد.
پس آنگه سوی زابلستان کشید
چو آگاهی از وی به دستان رسید
هوش مصنوعی: سپس به سمت زابلستان حرکت کرد، زمانی که خبر او به دستان رسید.
همه سیستان پیش باز آمدند
به رنج و به درد و گداز آمدند
هوش مصنوعی: تمامی مردم سیستان برای رویارویی با مشکلات و سختی‌ها و دردها به پیش آمدند.
چو تابوت را دید دستان سام
فرود آمد از اسپ زرین ستام
هوش مصنوعی: هنگامی که سام تابوت را مشاهده کرد، از اسب طلایی خود پایین آمد.
تهمتن پیاده همی رفت پیش
دریده همه جامه دل کرده ریش
هوش مصنوعی: تهمتن به صورت پیاده به سمت دشمن می‌رود و همه لباس‌هایش را پاره کرده و دلش پر از غم و نگرانی است.
گشادند گردان سراسر کمر
همه پیش تابوت بر خاک سر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که افرادی به احترام درگذشته‌ای، کمر خود را باز کرده‌اند و در حالی که در کنار تابوت ایستاده‌اند، بر روی زمین خم شده‌اند. این عمل نشان‌دهنده احترام و عزاداری برای فردی است که از دنیا رفته است.
همی گفت زال اینت کاری شگفت
که سهراب گرز گران برگرفت
هوش مصنوعی: زال با تعجب می‌گوید که این یک کار شگفت‌انگیز است که سهراب، این گرز سنگین را برمی‌دارد.
نشانی شد اندر میان مهان
نزاید چنو مادر اندر جهان
هوش مصنوعی: نشانه‌ای در میان بزرگان است که مانند او مادر دیگری در جهان نمی‌آورد.
همی گفت و مژگان پر از آب کرد
زبان پر ز گفتار سهراب کرد
هوش مصنوعی: او سخن می گفت و چشمانش پر از اشک شده بود، و زبانش پر از داستان های سهراب بود.
چو آمد تهمتن به ایوان خویش
خروشید و تابوت بنهاد پیش
هوش مصنوعی: وقتی رستم به خانه‌اش رسید، با صدای بلندی اعلام کرد و تابوت را در جلوی خود گذاشت.
ازو میخ برکند و بگشاد سر
کفن زو جدا کرد پیش پدر
هوش مصنوعی: او میخ را از زمین برداشت و سر کفن را باز کرد، سپس او را از بسترش جدا کرد و به پیش پدر برد.
تنش را بدان نامداران نمود
تو گفتی که از چرخ برخاست دود
هوش مصنوعی: تن او را به افراد برجسته و نامدار نشان دادی، گویی که از آسمان دود برخاست.
مهان جهان جامه کردند چاک
به ابر اندر آمد سر گرد و خاک
هوش مصنوعی: مهمانان بزرگ دنیا، لباس‌های خود را پاره کرده و به آسمان رفتند، در حالی که گرد و غبار در اطرافشان پراکنده شده است.
همه کاخ تابوت بد سر به سر
غنوده بصندوق در شیر نر
هوش مصنوعی: همه‌ی ساختمان‌های بزرگ و مجلل در نهایت به خواب ابدی رفته‌اند و در صندوقی مانند تابوت قرار دارند که نشان‌دهنده‌ی سرنوشت نهایی آن‌هاست. شیر نر نیز به نوعی نماد قدرت و سلطنت است که در کنار این غنودگی قرار دارد.
تو گفتی که سام است با یال و سفت
غمی شد ز جنگ اندر آمد بخفت
هوش مصنوعی: تو گفتی که سام (نژاد یا دلاور) با یال و گردن افراشته‌اش آمده است و به خاطر جنگ، دلش غمگین شده و به خواب رفته است.
بپوشید بازش به دیبای زرد
سر تنگ تابوت را سخت کرد
هوش مصنوعی: او را با لباس زرد بپوشانید و درون تابوت را محکم کرده‌اند.
همی گفت اگر دخمه زرین کنم
ز مشک سیه گردش آگین کنم
هوش مصنوعی: همواره می‌گفت اگر یک اتاق طلایی بسازم و آن را با مشک سیاه پر کنم، فضای آن پر از زیبایی و جذابیت خواهد شد.
چو من رفته باشم نماند بجای
وگرنه مرا خود جزین نیست رای
هوش مصنوعی: اگر من بروم، هیچ چیزی از من باقی نمی‌ماند وگرنه هیچ راه و نظری جز این برای من وجود ندارد.
یکی دخمه کردش ز سم ستور
جهانی ز زاری همی گشت کور
هوش مصنوعی: یک نفر به دلیل درد و رنجی که داشت، خود را از جهان و مردم دور کرد و در مکانی تاریک و انزوا به سر می‌برد. او به شدت از وضعیت و دردش متاثر بود و به همین خاطر، چشمش را از دیدن واقعیت‌ها بسته بود.
چنین گفت بهرام نیکو سخن
که با مردگان آشنایی مکن
هوش مصنوعی: بهرام به زیبایی گفت که با مردگان ارتباط برقرار نکن.
نه ایدر همی ماند خواهی دراز
بسیچیده باش و درنگی مساز
هوش مصنوعی: اگر در اینجا نمی‌مانی، پس بهتر است که با شتاب و بی‌درنگ به راهت ادامه دهی و وقت را تلف نکنی.
به تو داد یک روز نوبت پدر
سزد گر ترا نوبت آید بسر
هوش مصنوعی: اگر روزی نوبت پدرت به تو رسید، سزاوار است که تو نیز نوبت خود را بپذیری و مسئولیت‌های خود را انجام دهی.
چنین است و رازش نیامد پدید
نیابی به خیره چه جویی کلید
هوش مصنوعی: این وضعیت چنین است و راز آن هرگز آشکار نشده است. هرگز نمی‌توانی با حیرت و سردرگمی کلید حل این معما را پیدا کنی.
در بسته را کس نداند گشاد
بدین رنج عمر تو گردد بباد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند که در بسته را چگونه باید باز کرد و این در حالی است که عمر تو در این رنج به هدر می‌رود.
یکی داستانست پر آب چشم
دل نازک از رستم آید بخشم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که داستانی وجود دارد که باعث می‌شود دل حساس و لطیف رستم از شدت احساس، پر از اشک شود.
برین داستان من سخن ساختم
به کار سیاووش پرداختم
هوش مصنوعی: من درباره این داستان سخن گفتم و به بررسی کارهای سیاووش پرداختم.

خوانش ها

بخش ۲۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1390/12/15 09:03
ناشناس

خیلی خوب بود

1391/03/05 23:06
مجتبی

یکی داستانست پر آب چشم
دل نازک از رستم آید بخشم
یعنی خوشم میاد حضرت فردوسی اینقدر به کار خودش اطمینان داشته که میدونسته هر کی این داستان رو میخونه اشکش در میاد .. درود بی پایان بر این ابر مرد و ناجی تاریخ ایران

1391/03/10 10:06
علی

خیلی عالیییییییییییییییییییییی بود

1393/11/13 17:02
ابراهیم سربندی

با سلام و خسته نباشید ... ممنون که در این راه فعالیت میکنید .. اما با توجه به وزن مرجع ایرادات زیادی در شعر بالا به چشم می اید که با وزن مرجع سازگاری ندارد ... لظفا از نسخه تصحیح شده مسکو استفاده کنید ... چون معتبر ترین نسخه در حال خاضز همین نسخه هست ..

1400/10/10 15:01
جهن یزداد

برادرم چاپ مسکو  تنها از روی نسخه هایی بوده که در روسیه بوده و بسیار کاستی و ناراستی دارد در ایران بیش از همه پخش شد چرا که همراه با هزاره فردوسی  برای نخستین بار  پخش شد کار ژول مول با اینکه ۱۰۰ صد و اندی  سال پیش از انان بود و خود دست تنها بوده  بسیار  بهتر از کار گروهی مسکو بود - نه که سنجیدن ان دو بهم  درست نیست  افتادگیهای بسیار کار مسکو و ناراستی و کاستیهای بسیار ان خزانیست که با  بهار ژول مول سنجیدنی نیست  - باری شوربختانه   با این همه بسیار جای اندوه است که چنین شاهکار گرانبها  هنوز  نوشته ای  درخور از ان در دست نیست و هنوز هم بهترین کار را همان کار دویست سال پیش ژول مول  باشد و کارهای اکنون نیز با همه شور و بانکی که بر گرد ان بود پیدا شد که ان نیز  با همه رنجی که در ره ان برده اند پر از کاستی است  - دریغ که این قران پارسی  چنین دور افتاده و پاسش ندارند   اگر از شاهنامه سخنوری و  دانش سخنوری  و سخن پارسی بخواهی باز فردوسی در ساده ترین سخنش شاهکاری پنهانست که  بزرگترینها از گفتن ان ناتوانند
سپیده دمان گاه بانگ خروس
ببستند بر کوهه پیل کوس
همه نیزه و تیر بار هیون
همه جنگ را دست شسته به خون 

----
ابا آزمون برنهادم دو چشم
گهی شور و شادی گهی آب چشم

1394/02/16 00:05
کمال

باسلام ازآنجایکه دیروزروزبزرگداشت شاعرچیره دست وپارسی زبان فردوسی قرارداشتیم،مرابرآن داشت تایادی ازاین شاعرکنم ،که البته نا م خودم هم سهراب است واین نام روبنابه گفته والدینم مرحوم پدر،پدرم این نام روبرمن نهاد،بگذریم شاهنامه ای دارم که بنسخه مسکواست وتفسیراون بدست،یاقلم شیوای آقای الهی قمشه ای بنگارش درآمده است،واین کتاب روظرف مدت چندسال خواندم ،واون رادرقفسه های کتایخانه ام یایگانی کرده ام وهرچندوقت یکباربه اون نگاه میکنم وخاطرات شناسنامه خطه ام برایم زنده میشودازسوی کشورهای جهان ازروی پادشاهان وپهلوانان ونبرده هایشان آنهاروبه هنرهفتم که همان سینمااست رسانده اند،پیروزوپاینده باشید.

1394/03/17 16:06
احمد رحمت بر

بیت 9:
اینت یعنی: (صوت )زهی و به به و خه خه که کلمه ٔ تحسین است . (برهان ) (هفت قلزم ). کلمه ٔ تحسین و تعجب به معنی زهی . (غیاث اللغات ). خه خه و لفظ تحسین نیز می آید. (آنندراج ) (انجمن آرا) :
جهاندارگفت اینت پتیاره ای
برو گر توانی بکن چاره ای «نظامی»

1395/04/27 20:06
سید سینا فیضی

اگر قصد مباحثه ادبی دارید با من تماس بگیرید:
09154900413

1395/04/27 22:06
روفیا

فرزندم ،
"خواهشا" درست نیست!
خواهش واژه ای پارسیست و تنوین بر نمی تابد!

1395/12/01 04:03
kambiz

"یکی دخمه کردش ز سم ستور"
آیا کسی‌ از شما عزیزان تا بحال هیچ تحقیقی در باره این بیت خوانده اید؟
آیا این رسم پهوانان باستان ایران بوده که اسب را با پهلوان یکجا دفن می‌کردند؟
آیا تا بحال نشانه سم ستور در دخمه‌ای باستانی دیده شده؟
ممنون از زحمات شما دوستان.

1395/12/01 04:03
دکتر ترابی

کامبیز گرامی،
سم ( با صدای پیش ) خانه ایست کنده در زمین ، و از سمب و سمبه می آید که در کوه و کمر می برند از برای کوتاه کردن راه ، جابه جایی ، رسانیدن آب( تونل و تونل آب رسانی!!).
تهمتن میگوید اگر دخمه ای از زر وسیم بیارایم پس از من دیر نمی پاید، همان به دخمه ای کنم به مانند سم ستوران .
تندرست و شادکام بوید.

1395/12/01 19:03
بابک چندم

کامبیز گرامی،
معنای این بیت را نمی دانم، چه بسا همانی است که دکتر ترابی آورده اند...
اما بابت پرسش شما:
آری آریاییان رسم قربانی کردن اسب را داشته اند، و گورهایی نیز یافت شده (در ایران بزرگ و آسیای مرکزی) که اسب قربانی را در گور رئیس طایفه دفن کرده اند...
آریاییان رسمی داشتند به نام Aśvā medhā (و این Aśvā همان Aspa اسپه =اسپ در زبانهای بعدی ایرانیست) که در آن اسبی را رها می کردند برای یک سال و این اسب تا هر کجا که می رفت اگر که طایفه همسایه کاری بدو نداشتند آنگاه تا آن سرحدات می شد قلمرو این پادشاه و در جشنی این اسب را قربانی می کردند...
ولی اگر که طایفه مجاور اسب را دربند می کرد آنگاه این اعلان جنگ بوده و دو طایفه با یکدیگر می جنگیدند....
این رسم تا زمان (و در) وداها موجود است، ولی گویا در ایرانِ بزرگ توسط اشو زرتشت که قربانی کردن حیوانات را منع کرد برچیده شد...

1395/12/05 04:03
kambiz

ممنونم بابک گرامی، اطلاعات بسیار مفید و ارزنده‌ای دادید.
دکتر ترابی از شما بسیار ممنونم که مرا راهنمائی کردید. در شاهنامه‌های دیگر دیده بودم که مصرع به این شکل نوشته شده : "یکی‌ دخمه کردش چو سم ستور" که با معنی‌ "سم" یعنی‌ پناهگاه و خانه‌ای در زیر زمین بهتر جفت و جور میشود.
با تشکر از لطف حضرت عالی‌.

1399/02/14 20:05
DTABBAS BAYAT

بسیار زیبا بود . تا به حال کل شعر رو نخونده بودم . ولی امروز سعادتشو داشتم و تا به آخر خوندمش . زنده باد ایران من . فردوسی پاکزاد ❤

1399/08/02 20:11
حسین پیرهادی

یکی دخمه کردش ز سمّ ستور نوعی استعاره است
من فکر می کنم برای دفن سهراب از روشی که در قدیم برای مخفی ساختن گور اشخاصی که احتمال تعرض دشمنان و بدخواهان به گور و جنازه ایشان وجود داشت استفاده شده و آن روش این بود که جنازه را در دشت و بیابان دفن می کردند و سپس برای اینکه جای دفن و محل کنده شدن زمین مشخص نباشد با تعدادی اسب آنقدر روی گور می تاختند تا محل دفن زیر سم اسبها کوبیده شود و کاملا نامشخص شود

1403/04/12 11:07
عارف سماعی

عرضی دارم که احتمالا دلخوری و بغض بوجود خواهد آورد.اما از خانم عندلیب خواهش می‌کنم دیگه هیچوقت دکلمه ضبط نکنن واقعا در این زمینه استعداد ندارین خانم. من معذرت می‌خوام اما صدا و الحان شما به شدت حس لطیف شعر رو مخدوش می‌کنه. محض رضای خدا کافیه خانم عندلیب لطفا دکلمه های این خانومو بردارید. ای کاش صدا ها و خوانش ها از یک فیلتری رد بشن؛متاسفانه خوانش ها پر از اشتباهات زبانی و ادبی و تحریرات گوش خراش و نامتناسب اند

گنجور در این مورد بسیار بی توجه است🤨