اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز گفتار دهقان یکی داستان
بپیوندم از گفتهٔ باستان
هوش مصنوعی: از گفتار یک دهقان، داستانی را شروع میکنم که از گفتارهای قدیمی سرچشمه میگیرد.
ز موبد برین گونه بر داشت یاد
که رستم یکی روز از بامداد
هوش مصنوعی: از موبد یادگاری بر جای مانده است که رستم یک روز از سپیدهدم حرکت کرد.
غمی بد دلش ساز نخچیر کرد
کمر بست و ترکش پر از تیر کرد
هوش مصنوعی: غم و اندوهی دل او را آزرده کرده است، به همین خاطر به خود تلفن و کمر را محکم بسته و تیرها را در ترکش مرتب کرده است.
سوی مرز توران چو بنهاد روی
چو شیر دژاگاه نخچیر جوی
هوش مصنوعی: وقتی به سوی مرز توران رو کردم، مانند شیری در دل سرزمین خودم آماده شکار بودم.
چو نزدیکی مرز توران رسید
بیابان سراسر پر از گور دید
هوش مصنوعی: وقتی به مرز توران نزدیک شد، بیابانی را دید که تمام آن پر از قبر بود.
برافروخت چون گل رخ تاجبخش
بخندید وز جای برکند رخش
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند گل درخشان و زیبا بود و وقتی خندید، جلوهاش از دور نظرها را به خود جلب کرد.
به تیر و کمان و به گرز و کمند
بیفگند بر دشت نخچیر چند
هوش مصنوعی: با تیر و کمان و چماق و دام، به دشت شکار بروید و شکار کنید.
ز خاشاک وز خار و شاخ درخت
یکی آتشی برفروزید سخت
هوش مصنوعی: از میان خاشاک و خار و شاخههای درخت، آتشی روشن شد و به شدت شعلهور گردید.
چو آتش پراگنده شد پیلتن
درختی بجست از در بابزن
هوش مصنوعی: وقتی که آتش به همه جا گسترش پیدا کرد، یک پهلوان به دنبال درختی رفت تا از آن به عنوان وسیلهای برای خاموش کردن آتش استفاده کند.
یکی نره گوری بزد بر درخت
که در چنگ او پر مرغی نسخت
هوش مصنوعی: یک مرد شجاع به درختی ضربه زد، چون در دست او پرندهای نبود که بترسد و فرار کند.
چو بریان شد از هم بکند و بخورد
ز مغز استخوانش برآورد گرد
هوش مصنوعی: وقتی که کباب شد، آن را از هم جدا کرده و خورد، و از مغز استخوانش، خاک و گرد و غبار را بیرون آورد.
بخفت و برآسود از روزگار
چمان و چران رخش در مرغزار
هوش مصنوعی: او از خستگی و فشارهای روزگار خوابش برد و در حال استراحت، اسبش را در چراگاه رها کرد.
سواران ترکان تنی هفت و هشت
بران دشت نخچیر گه برگذشت
هوش مصنوعی: سواران ترک با وجود داشتن بدنی قوی و نیرومند، بر دشتهای وسیع به شکار میپردازند و در حال عبور از آنجا هستند.
یکی اسپ دیدند در مرغزار
بگشتند گرد لب جویبار
هوش مصنوعی: یک اسب را در مرتع مشاهده کردند که دور جویبار در حال گردش است.
چو بر دشت مر رخش را یافتند
سوی بند کردنش بشتافتند
هوش مصنوعی: وقتی که در دشت، اسب مرا پیدا کردند، به سرعت به سمت او رفتند تا او را به بند بکشند.
گرفتند و بردند پویان به شهر
همی هر یک از رخش جستند بهر
هوش مصنوعی: پویان را که گرفتند و به شهر بردند، هر یک از آنها از اسب خود به سمت شهر پریدند.
چو بیدار شد رستم از خواب خوش
به کار امدش بارهٔ دستکش
هوش مصنوعی: وقتی رستم از خواب خوش بیدار شد، دستکشش را برداشت و آماده کار شد.
بدان مرغزار اندرون بنگرید
ز هر سو همی بارگی را ندید
هوش مصنوعی: در آن مرغزار، از هر سو که نگاه میکنی، هیچ نشانی از باران و رطوبت نمیبینی.
غمی گشت چون بارگی را نیافت
سراسیمه سوی سمنگان شتافت
هوش مصنوعی: غمش بیداد کرد و چون دردی را نیافت، بیمحابا به سوی سمنگان شتافت.
همی گفت کاکنون پیادهدوان
کجا پویم از ننگ تیرهروان
هوش مصنوعی: او میگوید که اکنون باید با سرعت و به صورت پیاده حرکت کنم تا از شرم و ننگ افرادی که تیرهرو هستند، دور شوم.
چه گویند گردان که اسپش که برد
تهمتن بدین سان بخفت و بمرد
هوش مصنوعی: در اینجا سوال میشود که اطرافیان چه خواهند گفت وقتی که اسب تهمتن (رستم) در این شرایط به خواب عمیق رفته و جانش را از دست داده است.
کنون رفت باید به بیچارگی
سپردن به غم دل به یکبارگی
هوش مصنوعی: الان زمان آن است که باید به وضعیت نامساعد خود افتخار کرد و تمام غمهای دل را یکجا به سرنوشت سپرد.
کنون بست باید سلیح و کمر
به جایی نشانش بیابم مگر
هوش مصنوعی: حال باید سلاح و کمر خود را بسته و آماده کنم تا جایی را پیدا کنم که مناسب باشد.
همی رفت زین سان پر اندوه و رنج
تن اندر عنا و دل اندر شکنج
هوش مصنوعی: او به این ترتیب با درد و رنج بسیار در حال حرکت است، در حالی که جسمش در زحمات و مشکلات به سر میبرد و دلش در پریشانی و اندوه گرفتار است.
حاشیه ها
1391/09/08 11:12
سیل آبادی
پی اسب دیدند در مرغزار / بگشتند گرد لب جویبار
به نظر می رسد با توجه به بیت بعد به جای یکی باید پی باشه. به آهنگ شعر هم بیشتر کمک می کنه
فکر میکنم در نسخه ای خواندم که رخش با ترکان درگیر و تنی چند را میکشد.
1400/11/28 23:01
بهداد میرزایی
در این جملهٔ شما، «درگیر» ناقص رها شده است؛ قاعدتاً نباید «شد» هم به دنبال آن بیاید؟
فقط ای کاش یکی هم واسم میخوند هم معنی میکرد
1393/08/27 18:10
محمد علی پور
با سلام
لطف بفرمائید منبع کتاب شاهنامه بر اساس کدام شاهنامه میباشد میخواهم همان کتاب را تهیه نمایم نام انتشارات و ناشد و تصحیح کننده
با تشکر
1396/03/11 01:06
مهناز ، س
در بیت 13
سواران ترکان تنی هفت و هشت
بران دشت نخچیر گه برگذشت
هفت هشت درست است ، مثلاً نمی گوییم سی و چهل ، می گوییم {سی چهل }
1396/03/11 01:06
مهناز ، س
بیت آخر : تن اندر عناد و دل اندر شکنج
منبعی ندارم. گمانه زنی ست
1396/03/18 08:06
مهدی مرعشی
مهناز:
عنا: دشواری و سختی
عناد: ستیزه و دشمنی، لجبازی و سرکشی
همان عنا درست است. هر دو کلمه عربی هستند.
1398/06/17 14:09
بیتا دارابیان
بیت چهارم : " چو " شیر ... درست است ، که به اشتباه " جو " درج شده
1398/11/26 18:01
میثم ططری
نام سهراب را می توان سهر- را همان سور لکی و کُردی در چشم گرفت که به چمِ قرمز است و -اب که همان آب می باشد، روی هم یعنی آب سرخ/خون. که به ریخته شدن خونش به دست پدر اشاره داشته دارد. در زبان لکی به وی سورآو و گویا در زبان کُردی سورئاو گفته می شود. خود این واژه sur و suxr در زبان پهلوی موجود و به همان چمار «قرمز/سرخ» است.
چو بریان شد از هم بکند و بِخَرد. بخرد درست است نه بخورد
سوی مرز توران چو بنهاد روی
جو شیر دژاگاه نخچیر جوی
لطفا تصحیح شود به:
چو شیر دژاگاه نخچیر جوی
1400/01/19 17:04
ایرج خواجوی
باتوجه به نظر جناب ططری واژه سهراب از دوبخش سهر+ آب تشکیل شده که سهر بمعنای سرخ وآب به معنای چره ورخسار است وربطی به سرخی خون ندارد وسهراب یعنی زیبا روی
1400/11/28 23:01
بهداد میرزایی
در بیت شمارهٔ ۹، احتمال میدهم که به جای «پراکنده»، واژهٔ ” پُر آکنده “ درست باشد، زیرا پخش شدن آتش معنی ندارد، امّا «پُر آکنده» یعنی انبوه و لبریز، همچون رج زیر:
اگر پارسا باشد و رایزن یکی گنج باشد پُر آکنده زن
1401/06/26 15:08
Mahdi Ramezani
درود بر شما، در خیلی از اشعار بجای( ک),( گ)گذاشته تصحیح نمایید .
1401/08/17 13:11
مهدیار اوتادی
مطیع دستکش
1401/08/17 13:11
مهدیار اوتادی
عنا رنج
1403/04/12 01:07
نازنین جهانگیری
در یک نسخه دیگر که در حال حاضر به یاد ندارم چند بیت اضافهتر هم بود که دوستی به اونها اشاره کردن. بعد از چو در دشت مر رخش را یافتند/ پی بند کردنش بشتافتند، اینطور آمده بود که: سواران ز هر سو بر او تاختند/ کمند کیانی در انداختند/ چو رخش آن کمند سواران بدید/ به کردار شیر ژیان بر دمید/ دو کس را به زخم لگد کرد پست/ یکی را به دندان سر از تن گسست/ سه تن کشته شد زان سواران چند/ نیامد سر رخش جنگی به بند/ پس آنگه فکندند هر سو کمند/ که تا گردن رخش کردند بند.