گنجور

بخش ۱۶

برفتند و روی هوا تیره گشت
ز سهراب گردون همی خیره گشت
تو گفتی ز جنگش سرشت آسمان
نیارامد از تاختن یک زمان
وگر باره زیر اندرش آهنست
شگفتی روانست و رویین تنست
شب تیره آمد سوی لشکرش
میان سوده از جنگ و از خنجرش
به هومان چنین گفت کامروز هور
برآمد جهان کرد پر چنگ و شور
شما را چه کرد آن سوار دلیر
که یال یلان داشت و آهنگ شیر
بدو گفت هومان که فرمان شاه
چنان بد کز ایدر نجنبد سپاه
همه کار ماسخت ناساز بود
به آورد گشتن چه آغاز بود
بیامی یکی مرد پرخاشجوی
برین لشکر گشن بنهاد روی
تو گفتی ز مستی کنون خاستست
وگر جنگ بایک تن آراستست
چنین گفت سهراب کاو زین سپاه
نکرد از دلیران کسی را تباه
از ایرانیان من بسی کشته‌ام
زمین را به خون و گل آغشته‌ام
کنون خوان همی باید آراستن
بباید به می غم ز دل کاستن
وزان روی رستم سپه را بدید
سخن راند با گیو و گفت و شنید
که امروز سهراب رزم آزمای
چگونه به جنگ اندر آورد پای
چنین گفت با رستم گرد گیو
کزین گونه هرگز ندیدیم نیو
بیامد دمان تا به قلب سپاه
ز لشکر بر طوس شد کینه خواه
که او بود بر زین و نیزه بدست
چو گرگین فرود آمد او برنشست
بیامد چو با نیزه او را بدید
به کردار شیر ژیان بردمید
عمودی خمیده بزد بر برش
ز نیرو بیفتاد ترگ از سرش
نتابید با او بتابید روی
شدند از دلیران بسی جنگ جوی
ز گردان کسی مایهٔ او نداشت
جز از پیلتن پایهٔ او نداشت
هم آیین پیشین نگه داشتیم
سپاهی برو ساده بگماشتیم
سواری نشد پیش او یکتنه
همی تاخت از قلب تا میمنه
غمی گشت رستم ز گفتار اوی
بر شاه کاووس بنهاد روی
چو کاووس کی پهلوان را بدید
بر خویش نزدیک جایش گزید
ز سهراب رستم زبان برگشاد
ز بالا و برزش همی کرد یاد
که کس در جهان کودک نارسید
بدین شیرمردی و گردی ندید
به بالا ستاره بساید همی
تنش را زمین برگراید همی
دو بازو و رانش ز ران هیون
همانا که دارد ستبری فزون
به گرز و به تیغ و به تیر و کمند
ز هرگونه‌ای آزمودیم بند
سرانجام گفتم که من پیش ازین
بسی گرد را برگرفتم ز زین
گرفتم دوال کمربند اوی
بیفشاردم سخت پیوند اوی
همی خواستم کش ز زین برکنم
چو دیگر کسانش به خاک افگنم
گر از باد جنبان شود کوه خار
نجنبید بر زین بر آن نامدار
چو فردا بیاید به دشت نبرد
به کشتی همی بایدم چاره کرد
بکوشم ندانم که پیروز کیست
ببینیم تا رای یزدان به چیست
کزویست پیروزی و فر و زور
هم او آفرینندهٔ ماه و هور
بدو گفت کاووس یزدان پاک
دل بدسگالت کند چاک چاک
من امشب به پیش جهان آفرین
بمالم فراوان دو رخ بر زمین
کزویست پیروزی و دستگاه
به فرمان او تابد از چرخ ماه
کند تازه این بار کام ترا
برآرد به خورشید نام ترا
بدو گفت رستم که با فر شاه
برآید همه کامهٔ نیک خواه
به لشکر گه خویش بنهاد روی
پراندیشه جان و سرش کینه جوی
زواره بیامد خلیده روان
که چون بود امروز بر پهلوان
ازو خوردنی خواست رستم نخست
پس آنگه ز اندیشگان دل بشست
چنین راند پیش برادر سخن
که بیدار دل باش و تندی مکن
به شبگیر چون من به آوردگاه
روم پیش آن ترک آوردخواه
بیاور سپاه و درفش مرا
همان تخت و زرینه کفش مرا
همی باش بر پیش پرده‌سرای
چو خورشید تابان برآید ز جای
گر ایدون که پیروز باشم به جنگ
به آوردگه بر نسازم درنگ
و گر خود دگرگونه گردد سخن
تو زاری میاغاز و تندی مکن
مباشید یک تن برین رزمگاه
مسازید جستن سوی رزم راه
یکایک سوی زابلستان شوید
از ایدر به نزدیک دستان شوید
تو خرسند گردان دل مادرم
چنین کرد یزدان قضا بر سرم
بگویش که تو دل به من در مبند
که سودی ندارت بودن نژند
کس اندر جهان جاودانه نماند
ز گردون مرا خود بهانه نماند
بسی شیر و دیو و پلنگ و نهنگ
تبه شد به چنگم به هنگام جنگ
بسی باره و دژ که کردیم پست
نیاورد کس دست من زیر دست
در مرگ را آن بکوبد که پای
باسپ اندر آرد بجنبد ز جای
اگر سال گشتی فزون ازهزار
همین بود خواهد سرانجام کار
چو خرسند گردد به دستان بگوی
که از شاه گیتی مبرتاب روی
اگر جنگ سازد تو سستی مکن
چنان رو که او راند از بن سخن
همه مرگ راییم پیر و جوان
به گیتی نماند کسی جاودان
ز شب نیمه‌ای گفت سهراب بود
دگر نیمه آرامش و خواب بود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برفتند و روی هوا تیره گشت
ز سهراب گردون همی خیره گشت
هوش مصنوعی: با رفتن آنها، آسمان تاریک شد و به خاطر سهراب، جهان هم متعجب و حیران گردید.
تو گفتی ز جنگش سرشت آسمان
نیارامد از تاختن یک زمان
هوش مصنوعی: تو گفتی که سرشت آسمان از جنگش آرام نگرفت و از تاختن مدتی طولانی ماند.
وگر باره زیر اندرش آهنست
شگفتی روانست و رویین تنست
هوش مصنوعی: اگر بار او زیرش آهنین باشد، شگفتی در دل و روح اوست و بدنش نیز از جنس فولاد است.
شب تیره آمد سوی لشکرش
میان سوده از جنگ و از خنجرش
هوش مصنوعی: شب تاریک به سوی سپاه او آمد و در حالی که خنجرش را از جنگ خونین خود پاک می‌کرد، میان آن‌ها بود.
به هومان چنین گفت کامروز هور
برآمد جهان کرد پر چنگ و شور
هوش مصنوعی: هومان به کامروز پیغام داد که امروز خورشید طلوع کرده و دنیا پر از شوق و هیجان شده است.
شما را چه کرد آن سوار دلیر
که یال یلان داشت و آهنگ شیر
هوش مصنوعی: شما را چه اتفاقی افتاد که آن سوار شجاع با مویی همچون یال اسب‌های جنگی و رفتاری شبیه شیر به شما نزدیک شد؟
بدو گفت هومان که فرمان شاه
چنان بد کز ایدر نجنبد سپاه
هوش مصنوعی: هومان به او گفت که فرمان شاه به قدری قوی و محکم است که هیچ نیرویی از این طرف نمی‌تواند حرکت کند.
همه کار ماسخت ناساز بود
به آورد گشتن چه آغاز بود
هوش مصنوعی: تمام کارهایم سخت و دشوار بود، پس چگونه می‌توانم شروعی داشته باشم؟
بیامی یکی مرد پرخاشجوی
برین لشکر گشن بنهاد روی
هوش مصنوعی: مردی جنگجو به سوی این لشکر گرسنه آمد و به آنها نگاه کرد.
تو گفتی ز مستی کنون خاستست
وگر جنگ بایک تن آراستست
هوش مصنوعی: تو گفتی که حال مستی تمام شده و حالا آماده‌ی نبردی.
چنین گفت سهراب کاو زین سپاه
نکرد از دلیران کسی را تباه
هوش مصنوعی: سهراب گفت که هیچ‌یک از دلیران این سپاه را از بین نبرده است.
از ایرانیان من بسی کشته‌ام
زمین را به خون و گل آغشته‌ام
هوش مصنوعی: من از ایرانیان خیلی‌ها را کشته‌ام و زمین را با خون و خاک پر کرده‌ام.
کنون خوان همی باید آراستن
بباید به می غم ز دل کاستن
هوش مصنوعی: اکنون باید سفره را زیبا برگزار کرد و باید با شراب، غم را از دل دور کرد.
وزان روی رستم سپه را بدید
سخن راند با گیو و گفت و شنید
هوش مصنوعی: رستم، زمانی که سپاه را دید، با گیو صحبت کرد و گفتگو کردند.
که امروز سهراب رزم آزمای
چگونه به جنگ اندر آورد پای
هوش مصنوعی: امروز سهراب چگونه می‌تواند در میدان جنگ با دشمنان خود به نبرد بپردازد؟
چنین گفت با رستم گرد گیو
کزین گونه هرگز ندیدیم نیو
هوش مصنوعی: گرد گیو به رستم گفت که از این نوع هیچ‌گاه مشابهی ندیدیم.
بیامد دمان تا به قلب سپاه
ز لشکر بر طوس شد کینه خواه
هوش مصنوعی: در زمانی که نبرد در جریان بود، یک نفر به دل سپاه آمد و از میان ارتش، شخصی که به طوس دشمنی داشت، نمایان شد.
که او بود بر زین و نیزه بدست
چو گرگین فرود آمد او برنشست
هوش مصنوعی: او بر زین نشسته و نیزه در دست دارد، مانند گرگینی که فرود می‌آید و بر جای خود می‌نشیند.
بیامد چو با نیزه او را بدید
به کردار شیر ژیان بردمید
هوش مصنوعی: شخصی به میدان آمد و وقتی او را دید، به خاطر جسارت و قهرمانیش، به یاد شیر بزرگ دلیری افتاد.
عمودی خمیده بزد بر برش
ز نیرو بیفتاد ترگ از سرش
هوش مصنوعی: مردی با قد بلند و خمیده به او ضربه‌ای زد و از شدت نیروی آن ضربه تاج از سرش افتاد.
نتابید با او بتابید روی
شدند از دلیران بسی جنگ جوی
هوش مصنوعی: با او درخشیدید و چهره‌های شما از دلیران بسیاری که جنگجو بودند، روشن شد.
ز گردان کسی مایهٔ او نداشت
جز از پیلتن پایهٔ او نداشت
هوش مصنوعی: هیچ کس از میان گردنکشان به او یاری نرساند و فقط کسی که از ریشهٔ قوی و مستحکم برخوردار بود، می‌توانست حامی او باشد.
هم آیین پیشین نگه داشتیم
سپاهی برو ساده بگماشتیم
هوش مصنوعی: ما مانند گذشته، اصول و آیین‌های خود را حفظ کرده‌ایم و نیرویی را به سادگی برای خدمت آماده کرده‌ایم.
سواری نشد پیش او یکتنه
همی تاخت از قلب تا میمنه
هوش مصنوعی: یک سواره تنها تا میمنه به سرعت می‌تازد و هیچ کس نمی‌تواند با او همراهی کند.
غمی گشت رستم ز گفتار اوی
بر شاه کاووس بنهاد روی
هوش مصنوعی: رستم از سخنان او غمگین شد و چهره‌اش را به سوی شاه کاووس برگرداند.
چو کاووس کی پهلوان را بدید
بر خویش نزدیک جایش گزید
هوش مصنوعی: وقتی کاووس قهرمان را دید، نزدیک جای او ایستاد.
ز سهراب رستم زبان برگشاد
ز بالا و برزش همی کرد یاد
هوش مصنوعی: سهراب دربارهٔ رستم صحبت کرد و از ویژگی‌های او یاد کرد.
که کس در جهان کودک نارسید
بدین شیرمردی و گردی ندید
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در دنیا به این قدرت و شجاعت نرسیده است و مانند او را ندیده‌ام.
به بالا ستاره بساید همی
تنش را زمین برگراید همی
هوش مصنوعی: ستاره به آسمان نزدیک می‌شود و تن او به زمین فرو می‌افتد.
دو بازو و رانش ز ران هیون
همانا که دارد ستبری فزون
هوش مصنوعی: دو بازو و ران او از ران‌های اسب بزرگ‌تر و نیرومندتر است.
به گرز و به تیغ و به تیر و کمند
ز هرگونه‌ای آزمودیم بند
هوش مصنوعی: ما با هر نوع وسیله‌ای از جمله گرز، تیغ، تیر و کمند، آزمایش کردیم و درگیر شرایط مختلف شدیم.
سرانجام گفتم که من پیش ازین
بسی گرد را برگرفتم ز زین
هوش مصنوعی: در نهایت، به خودم گفتم که قبل از این، بارها از روی زین گرد و غبار را پاک کرده‌ام.
گرفتم دوال کمربند اوی
بیفشاردم سخت پیوند اوی
هوش مصنوعی: من کمربند او را گرفتم و به شدت به او پیوند زدم.
همی خواستم کش ز زین برکنم
چو دیگر کسانش به خاک افگنم
هوش مصنوعی: من می‌خواستم او را از زین پایین بیاورم و مانند دیگران به خاک بیندازم.
گر از باد جنبان شود کوه خار
نجنبید بر زین بر آن نامدار
هوش مصنوعی: اگر باد به کوه بوزد، خارها تکان نمی‌خورند؛ بر این سوار، آن نامدار فرود نمی‌آید.
چو فردا بیاید به دشت نبرد
به کشتی همی بایدم چاره کرد
هوش مصنوعی: وقتی که فردا به میدان جنگ بیاید، باید برای مقابله و مقابله با چالش‌ها آماده شوم.
بکوشم ندانم که پیروز کیست
ببینیم تا رای یزدان به چیست
هوش مصنوعی: تلاش می‌کنم، ولی نمی‌دانم که برنده چه کسی خواهد بود. ببینیم که نظر خداوند در این مورد چیست.
کزویست پیروزی و فر و زور
هم او آفرینندهٔ ماه و هور
هوش مصنوعی: از اوست که پیروزی، شرف و قدرت ناشی می‌شود و او همان خالق ماه و خورشید است.
بدو گفت کاووس یزدان پاک
دل بدسگالت کند چاک چاک
هوش مصنوعی: کاووس به او گفت که خداوند نیکوکار، دل بد تو را به تکه‌های کوچک تبدیل خواهد کرد.
من امشب به پیش جهان آفرین
بمالم فراوان دو رخ بر زمین
هوش مصنوعی: من امشب به آفریننده جهان خواهند گفتم و بر زمین به دو خاطر خوشایند او سجده می‌کنم.
کزویست پیروزی و دستگاه
به فرمان او تابد از چرخ ماه
هوش مصنوعی: از منبعی که وجود دارد، پیروزی و قدرت به فرمان اوست، که مانند چرخی در آسمان به حرکت درمی‌آید.
کند تازه این بار کام ترا
برآرد به خورشید نام ترا
هوش مصنوعی: این بار تازه، آرزوهای تو را برآورده می‌کند و نام تو را به مانند خورشید تابان می‌سازد.
بدو گفت رستم که با فر شاه
برآید همه کامهٔ نیک خواه
هوش مصنوعی: رستم به او گفت که با فر شاه برآید، و هر چیزی که برای او خوب است به دست خواهد آورد.
به لشکر گه خویش بنهاد روی
پراندیشه جان و سرش کینه جوی
هوش مصنوعی: او با تفکر و نگرانی، به سوی سپاه خود رفت و در دلش احساس کینه و دشمنی داشت.
زواره بیامد خلیده روان
که چون بود امروز بر پهلوان
هوش مصنوعی: زواره آمد و در دلم آشفته است که امروز حال پهلوان چگونه است.
ازو خوردنی خواست رستم نخست
پس آنگه ز اندیشگان دل بشست
هوش مصنوعی: رستم ابتدا از او خوراک خواست و سپس از افکار و نگرانی‌های خود رهایی یافت.
چنین راند پیش برادر سخن
که بیدار دل باش و تندی مکن
هوش مصنوعی: با برادرت به گونه‌ای صحبت کن که با دل آگاه و هوشیار باشد و از تندی و خشونت در گفتارت پرهیز کن.
به شبگیر چون من به آوردگاه
روم پیش آن ترک آوردخواه
هوش مصنوعی: من مانند شبگیر، به میدان نبرد می‌روم و با عشق و اشتیاقی که به آن دختر ترکی دارم، به جلو می‌روم.
بیاور سپاه و درفش مرا
همان تخت و زرینه کفش مرا
هوش مصنوعی: بیاور دسته‌ای از جنگجویان و پرچم مرا، همانند تخت سلطنت و کفش طلایی مرا.
همی باش بر پیش پرده‌سرای
چو خورشید تابان برآید ز جای
هوش مصنوعی: در محضر هنر و زیبایی، همچون خورشید که با درخشش و روشنایی خود همه چیز را روشن می‌کند، حضور داشته باش و به جلوه‌گری ادامه بده.
گر ایدون که پیروز باشم به جنگ
به آوردگه بر نسازم درنگ
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهم در جنگ پیروز شوم، در میدان نبرد حتی یک لحظه هم درنگ نخواهم کرد.
و گر خود دگرگونه گردد سخن
تو زاری میاغاز و تندی مکن
هوش مصنوعی: اگر خودت به طرز دیگری رفتار کردی، از بیان احساس درد و ناراحتی خودداری کن و تندخو نباش.
مباشید یک تن برین رزمگاه
مسازید جستن سوی رزم راه
هوش مصنوعی: در اینجا به معنای آن است که بر خود سخت نگیرید و در این میدان جنگ، به دنبال درگیری و خشونت نروید.
یکایک سوی زابلستان شوید
از ایدر به نزدیک دستان شوید
هوش مصنوعی: به تدریج به سمت زابلستان حرکت کنید و از نزدیکی دست‌هایتان فاصله بگیرید.
تو خرسند گردان دل مادرم
چنین کرد یزدان قضا بر سرم
هوش مصنوعی: خداوند مقدر کرده که دل مادرم را شاد کند و من نیز تحت تأثیر همین تقدیر قرار گرفته‌ام.
بگویش که تو دل به من در مبند
که سودی ندارت بودن نژند
هوش مصنوعی: به او بگو که دلش را به من ندهد، چون این کار برایش هیچ فایده‌ای ندارد و تنها او را ناراحت می‌کند.
کس اندر جهان جاودانه نماند
ز گردون مرا خود بهانه نماند
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در این دنیا به‌طور دائمی باقی نمی‌ماند و از آسمان به من هم هیچ دلیلی برای ماندن باقی نمانده است.
بسی شیر و دیو و پلنگ و نهنگ
تبه شد به چنگم به هنگام جنگ
هوش مصنوعی: در جنگ‌ها، بسیاری از موجودات قوی و وحشتناک مانند شیر، دیو، پلنگ و نهنگ به دست من افتادند و شکست خوردند.
بسی باره و دژ که کردیم پست
نیاورد کس دست من زیر دست
هوش مصنوعی: ما بارها در سختی‌ها و مشکلات قرار گرفتیم، اما هیچ‌کس در این شرایط به کمکم نیامد و نمی‌توانست به من دستانش را زیر دست من بگذارد.
در مرگ را آن بکوبد که پای
باسپ اندر آرد بجنبد ز جای
هوش مصنوعی: هر که درِ مرگ را می‌زند، آن کسی است که با پاهای خود به سختی به حرکت درمی‌آید و از جایش برخاسته می‌شود.
اگر سال گشتی فزون ازهزار
همین بود خواهد سرانجام کار
هوش مصنوعی: اگر سال‌ها بگذرد و به بیش از هزار برسد، در نهایت این وضعیت به همین شکل باقی خواهد ماند.
چو خرسند گردد به دستان بگوی
که از شاه گیتی مبرتاب روی
هوش مصنوعی: وقتی که او شاد و خوشحال شد، به دستانش بگو که از نور و زیبایی پادشاه جهان دور نشود.
اگر جنگ سازد تو سستی مکن
چنان رو که او راند از بن سخن
هوش مصنوعی: هرگاه جنگی برپا شود، بی‌رحم و بی‌توجه نباش و به گونه‌ای رفتار کن که حریف را از اصل موضوع منحرف کنی.
همه مرگ راییم پیر و جوان
به گیتی نماند کسی جاودان
هوش مصنوعی: همه ما در نهایت به مرگ دچار خواهیم شد، چه بزرگ باشیم و چه کوچک. هیچ‌کس در این دنیا برای همیشه نمی‌ماند.
ز شب نیمه‌ای گفت سهراب بود
دگر نیمه آرامش و خواب بود
هوش مصنوعی: در میانه شب، سهراب صحبت کرد و گفت که نیمه دیگر شب، آرامش و خواب وجود دارد.

خوانش ها

بخش ۱۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/03/10 10:06
علی

خیلی خوب بود

1392/02/08 10:05
mohsen

همه کار ما سخت با ساز بود / به آورد گه گشتن به آغاز بود
تصحیح استاد بهرام مشیری

1392/02/08 10:05
mohsen

ه او بود بر زین و نیزه به دست/ چو گرگ این فرود آمد او بر نشست در اینجا گرگین اصلا حضور ندارد و منظور از گرگ سهراب است. تصحیح استاد بهرام مشیری

1392/02/08 11:05
امین کیخا

خلیدن و خلاندن ناگذرا و گذرا هستند( لازم و متعدی)

1392/02/08 12:05
امین کیخا

قضا را فردوسی بودنی گاهی اورده است و ناصر خسرو بوش گفته

1392/02/08 12:05
امین کیخا

رای یزدان یعنی قصد یزدان

1394/03/10 18:06
احمد رحمت بر

روایتی دیگر از بیت 63:
اگر جنگ سازد تو سُستی مکن
چُنان رو که رانند ازین درسَخُن
شاهنامه. به تصحیح دکتر جلال خالقی مطلق، 1993، نیویورک: انتشارات مزدا. (ج 2)

1394/04/22 23:06
احمد رحمت بر

دو روایت دیگر از بیت 8:
همه کار ما سخت با ساز بود
به آوردگه گشتن آغاز بود.
«شاهنامه چاپ کلکته، 1829 - گردآوری کپتان ترنرمکان»
همه کار ما سخت ناساز بود
به آورد گشتن چه آغاز بود
«شاهنامه، انتشارات هرمس، 1384»

1399/10/13 18:01
آزادبخت

اگر جنگ سازد تو سستی مکن
اگر جنگ جوید تو درماندگی نکن

1399/10/13 18:01
آزادبخت

مستی به معنی درماندگی است و فردوسی اورده مُستی بارها در شاهنامه امده و به مستی رسیدند در بیتهای پیشتر هم امده