گنجور

بخش ۱۴

چو بشنید این گفتهای درشت
نهان کرد ازو روی و بنمود پشت
ز بالا زدش تند یک پشت دست
بیفگند و آمد به جای نشست
بپوشید خفتان و بر سر نهاد
یکی خود چینی به کردار باد
ز تندی به جوش آمدش خون برگ
نشست از بر بارهٔ تیزتگ
خروشید و بگرفت نیزه به دست
به آوردگه رفت چون پیل مست
کس از نامداران ایران سپاه
نیارست کردن بدو در نگاه
ز پای و رکیب و ز دست و عنان
ز بازوی وز آب داده سنان
ازان پس دلیران شدند انجمن
بگفتند کاینت گو پیلتن
نشاید نگه کردن اسان بدوی
که یارد شدن پیش او جنگجوی
ازان پس خروشید سهراب گرد
همی شاه کاووس را بر شمرد
چنین گفت با شاه آزاد مرد
که چون است کارت به دشت نبرد
چرا کرده‌ای نام کاووس کی
که در جنگ نه تاو داری نه پی
تنت را برین نیزه بریان کنم
ستاره بدین کار گریان کنم
یکی سخت سوگند خوردم به بزم
بدان شب کجا کشته شد ژنده‌رزم
کز ایران نمانم یکی نیزه‌دار
کنم زنده کاووس کی را به دار
که داری از ایرانیان تیز چنگ
که پیش من آید به هنگام جنگ
همی گفت و می بود جوشان بسی
از ایران ندادند پاسخ کسی
خروشان بیامد به پرده‌سرای
به نیزه درآورد بالا ز جای
خم آورد زان پس سنان کرد سیخ
بزد نیزه برکند هفتاد میخ
سراپرده یک بهره آمد ز پای
ز هر سو برآمد دم کرنای
رمید آن دلاور سپاه دلیر
به کردار گوران ز چنگال شیر
غمی گشت کاووس و آواز داد
کزین نامداران فرخ نژاد
یکی نزد رستم برید آگهی
کزین ترک شد مغز گردان تهی
ندارم سواری ورا هم نبرد
از ایران نیارد کس این کار کرد
بشد طوس و پیغام کاووس برد
شنیده سخن پیش او برشمرد
بدو گفت رستم که هر شهریار
که کردی مرا ناگهان خواستار
گهی گنج بودی گهی ساز بزم
ندیدم ز کاووس جز رنج رزم
بفرمود تا رخش را زین کنند
سواران بروها پر از چین کنند
ز خیمه نگه کرد رستم بدشت
ز ره گیو را دید کاندر گذشت
نهاد از بر رخش رخشنده زین
همی گفت گرگین که بشتاب هین
همی بست بر باره رهام تنگ
به برگستوان بر زده طوس چنگ
همی این بدان آن بدین گفت زود
تهمتن چو از خیمه آوا شنود
به دل گفت کین کار آهرمنست
نه این رستخیز از پی یک تنست
بزد دست و پوشید ببر بیان
ببست آن کیانی کمر بر میان
نشست از بر رخش و بگرفت راه
زواره نگهبان گاه و سپاه
درفشش ببردند با او بهم
همی رفت پرخاشجوی و دژم
چو سهراب را دید با یال و شاخ
برش چون بر سام جنگی فراخ
بدو گفت از ایدر به یکسو شویم
به آوردگه هر دو همرو شویم
بمالید سهراب کف را به کف
به آوردگه رفت از پیش صف
به رستم چنین گفت کاندر گذشت
ز من جنگ و پیکار سوی تو گشت
از ایران نخواهی دگر یار کس
چو من با تو باشم بآورد بس
به آوردگه بر ترا جای نیست
ترا خود به یک مشت من پای نیست
به بالا بلندی و با کتف و یال
ستم یافت بالت ز بسیار سال
نگه کرد رستم بدان سرافراز
بدان چنگ و یال و رکیب دراز
بدو گفت نرم ای جوان‌مرد گرم
زمین سرد و خشک و سخن گرم و نرم
به پیری بسی دیدم آوردگاه
بسی بر زمین پست کردم سپاه
تپه شد بسی دیو در جنگ من
ندیدم بدان سو که بودم شکن
نگه کن مرا گر ببینی به جنگ
اگر زنده مانی مترس از نهنگ
مرا دید در جنگ دریا و کوه
که با نامداران توران گروه
چه کردم ستاره گوای منست
به مردی جهان زیر پای منست
بدو گفت کز تو بپرسم سخن
همه راستی باید افگند بن
من ایدون گمانم که تو رستمی
گر از تخمهٔ نامور نیرمی
چنین داد پاسخ که رستم نیم
هم از تخمهٔ سام نیرم نیم
که او پهلوانست و من کهترم
نه با تخت و گاهم نه با افسرم
از امید سهراب شد ناامید
برو تیره شد روی روز سپید

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو بشنید این گفتهای درشت
نهان کرد ازو روی و بنمود پشت
هوش مصنوعی: وقتی این سخنان تند و تیز را شنید، صورتش را مخفی کرد و پشتش را نشان داد.
ز بالا زدش تند یک پشت دست
بیفگند و آمد به جای نشست
هوش مصنوعی: از بالا ناگهان دسته‌ای به او زد و او به جای خود بازگشت.
بپوشید خفتان و بر سر نهاد
یکی خود چینی به کردار باد
هوش مصنوعی: لباس خواب خود را بپوشید و بر سر بگذارید. مانند باد، بی‌وقفه و سریع حرکت کنید.
ز تندی به جوش آمدش خون برگ
نشست از بر بارهٔ تیزتگ
هوش مصنوعی: به خاطر خشم و عصبانیت، خونش به جوش آمده و برگ از روی چوب درختی که تیز و نوک تیز است، افتاده است.
خروشید و بگرفت نیزه به دست
به آوردگه رفت چون پیل مست
هوش مصنوعی: او به شدت فریاد زد و نیزه را در دست گرفت و مانند فیل مست به میدان رفت.
کس از نامداران ایران سپاه
نیارست کردن بدو در نگاه
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از نام‌آوران ایران نتوانست در برابر او با قدرت ایستادگی کند.
ز پای و رکیب و ز دست و عنان
ز بازوی وز آب داده سنان
هوش مصنوعی: از پا و اسب و دست و افسار، از بازو و نیزه‌ای که آب خورده است.
ازان پس دلیران شدند انجمن
بگفتند کاینت گو پیلتن
هوش مصنوعی: پس از آن، دلیران دور هم جمع شدند و گفتند: «ای پهلوان، تو را می‌خواهیم!»
نشاید نگه کردن اسان بدوی
که یارد شدن پیش او جنگجوی
هوش مصنوعی: نگاه کردن به کسی که راحتم می‌توان او را دید، درست نیست؛ زیرا که او جنگجویی است که می‌تواند در برابر مشکلات ایستادگی کند.
ازان پس خروشید سهراب گرد
همی شاه کاووس را بر شمرد
هوش مصنوعی: پس از آن سهراب با صدای بلند فریاد زد و به جمع کسانی که نزدیک شاه کاووس بودند، اشاره کرد.
چنین گفت با شاه آزاد مرد
که چون است کارت به دشت نبرد
هوش مصنوعی: او به شاه آزاده گفت که کار تو در میدان جنگ چگونه است؟
چرا کرده‌ای نام کاووس کی
که در جنگ نه تاو داری نه پی
هوش مصنوعی: چرا نام کاووس را برده‌ای، در حالی که در جنگ نه قدرت داری و نه یاری؟
تنت را برین نیزه بریان کنم
ستاره بدین کار گریان کنم
هوش مصنوعی: بدن تو را بر این نیزه آتشین می‌زنم و ستاره‌ها را به خاطر این کار به گریه می‌اندازم.
یکی سخت سوگند خوردم به بزم
بدان شب کجا کشته شد ژنده‌رزم
هوش مصنوعی: یک بار به شدت قسم خوردم که در آن جشن شب، جایی که ژنده‌رزم کشته شد، حاضر شوم.
کز ایران نمانم یکی نیزه‌دار
کنم زنده کاووس کی را به دار
هوش مصنوعی: از ایران فردی نمی‌ماند، تا اینکه یکی را به عنوان نیزه‌دار انتخاب کنم. زنده کاووس را به دار بیاورم.
که داری از ایرانیان تیز چنگ
که پیش من آید به هنگام جنگ
هوش مصنوعی: تو از میان ایرانیان جنگجو و ماهر برآمده‌ای که در زمان جنگ، به پیش من می‌آیی.
همی گفت و می بود جوشان بسی
از ایران ندادند پاسخ کسی
هوش مصنوعی: او صحبت می‌کرد و شراب نیز در حال جوشیدن بود، اما از ایران کسی پاسخ او را نداد.
خروشان بیامد به پرده‌سرای
به نیزه درآورد بالا ز جای
هوش مصنوعی: فردی با هیجان و شجاعت وارد قصر شد و نیزه‌اش را به نشانه قدرت و آمادگی بالا برد.
خم آورد زان پس سنان کرد سیخ
بزد نیزه برکند هفتاد میخ
هوش مصنوعی: او خمی به خود آورد و سپس نیزه را به صورت سیخ درآورد و هفتاد میخ را از زمین بیرون کشید.
سراپرده یک بهره آمد ز پای
ز هر سو برآمد دم کرنای
هوش مصنوعی: یک بهره از زیر پرده نمایان شد و صدای کرنای از هر سو به گوش رسید.
رمید آن دلاور سپاه دلیر
به کردار گوران ز چنگال شیر
هوش مصنوعی: آن دلیر جنگجو از سپاه فرار کرد، مانند گورهایی که از چنگال شیر می‌گریزند.
غمی گشت کاووس و آواز داد
کزین نامداران فرخ نژاد
هوش مصنوعی: کاووس به شدت غمگین شده و فریاد زده که از میان این افراد نیکو ذات و با نام، خبری پیدا شود.
یکی نزد رستم برید آگهی
کزین ترک شد مغز گردان تهی
هوش مصنوعی: یک نفر به رستم خبر داد که از این ترک، مغز گردان (افکار و اندیشه‌ها) خالی شده است.
ندارم سواری ورا هم نبرد
از ایران نیارد کس این کار کرد
هوش مصنوعی: من سواری ندارم و کسی از ایران برای کمک به من نمی‌آید. هیچ‌کس نمی‌تواند در این کار به من یاری دهد.
بشد طوس و پیغام کاووس برد
شنیده سخن پیش او برشمرد
هوش مصنوعی: طوس به سمت کاووس رفت و پیام او را به او رساند و صحبت‌هایی که شنیده بود را برایش بیان کرد.
بدو گفت رستم که هر شهریار
که کردی مرا ناگهان خواستار
هوش مصنوعی: رستم به او گفت که هر پادشاهی که ناگهان به دنبال من آمده، باید بداند که چنین خواسته‌ای خوشی‌های بسیاری دارد.
گهی گنج بودی گهی ساز بزم
ندیدم ز کاووس جز رنج رزم
هوش مصنوعی: گاهی در زندگی به ثروت و خوشی دست می‌یافتم و گاهی درگیر جشن‌ها و شادی‌ها بودم، اما هیچ چیزی جز درد و رنج جنگ‌ها از کاووس ندیدم.
بفرمود تا رخش را زین کنند
سواران بروها پر از چین کنند
هوش مصنوعی: تعیین شد که اسب را زین کنند و سواران با شور و شوق خود آمادهٔ حرکت شوند.
ز خیمه نگه کرد رستم بدشت
ز ره گیو را دید کاندر گذشت
هوش مصنوعی: رستم از خیمه خود نگاهی به دشت انداخت و در مسیر، گیو را دید که در حال عبور است.
نهاد از بر رخش رخشنده زین
همی گفت گرگین که بشتاب هین
هوش مصنوعی: گرگین از روی اسب درخشانش به او گفت: "زود باش، حرکت کن!"
همی بست بر باره رهام تنگ
به برگستوان بر زده طوس چنگ
هوش مصنوعی: به سختی بر گردن رستم، زنجیرها را محکم کردند و همچون پرنده‌ای که در قفس گرفتار شده، او را در چنگ خود گرفتند.
همی این بدان آن بدین گفت زود
تهمتن چو از خیمه آوا شنود
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که تهمتن (رستم) به سرعت متوجه چیزی می‌شود، وقتی که صدای گفتگو یا خبری را از خیمه‌ای می‌شنود.
به دل گفت کین کار آهرمنست
نه این رستخیز از پی یک تنست
هوش مصنوعی: دل را گفتم که این ماجرا از کارهای شیطانی است و این قیام و شورش به خاطر یک نفر نیست.
بزد دست و پوشید ببر بیان
ببست آن کیانی کمر بر میان
هوش مصنوعی: او دست خود را به سوی دشمن دراز کرد و با قدرت و شجاعت، بیانی قوی بیان کرد و آن کیانی، کمربندش را بر میان خود محکم بست.
نشست از بر رخش و بگرفت راه
زواره نگهبان گاه و سپاه
هوش مصنوعی: او از روی اسبش پیاده شد و راه را گرفت تا به کنار نگهبان و محل استقرار سپاه برسد.
درفشش ببردند با او بهم
همی رفت پرخاشجوی و دژم
هوش مصنوعی: آنها با درفش او را به همراه خود بردند و او در حالی که عصبانی و ناراحت بود، به حرکت ادامه داد.
چو سهراب را دید با یال و شاخ
برش چون بر سام جنگی فراخ
هوش مصنوعی: زمانی که رستم سهراب را دید، او را همچون سمیه‌ای با جلوه و شکوهی بزرگ و پرزور مشاهده کرد.
بدو گفت از ایدر به یکسو شویم
به آوردگه هر دو همرو شویم
هوش مصنوعی: به او گفت: از این طرف به سمت دیگر برویم تا در میدان نبرد، هر دو با هم برابر شویم.
بمالید سهراب کف را به کف
به آوردگه رفت از پیش صف
هوش مصنوعی: سهراب دستانش را به هم می‌مالید و به میدان نبرد می‌رفت، در حالی که از صف میدان دور شده بود.
به رستم چنین گفت کاندر گذشت
ز من جنگ و پیکار سوی تو گشت
هوش مصنوعی: رستم به من گفت: هنگامی که با من جنگ و نبرد کردید، در نهایت به سوی تو آمدم.
از ایران نخواهی دگر یار کس
چو من با تو باشم بآورد بس
هوش مصنوعی: هرگز از ایران کسی مثل من را نخواهی یافت، چون من همیشه با تو هستم و این کافی است.
به آوردگه بر ترا جای نیست
ترا خود به یک مشت من پای نیست
هوش مصنوعی: در میدان نبرد جایی برای تو نیست و تو به تنهایی در برابر من ناتوانی.
به بالا بلندی و با کتف و یال
ستم یافت بالت ز بسیار سال
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک موجود بزرگ می‌پردازد که با سر و شانه‌های بلند و شگفت‌انگیز، به مدت طولانی تحت فشار و زحمت بوده است. این تصویر به نوعی نمادی از قدرت و استقامت در برابر چالش‌هاست.
نگه کرد رستم بدان سرافراز
بدان چنگ و یال و رکیب دراز
هوش مصنوعی: رستم به آن سرافراز نگاه کرد؛ به چنگ و یال و اسب دراز او.
بدو گفت نرم ای جوان‌مرد گرم
زمین سرد و خشک و سخن گرم و نرم
هوش مصنوعی: به او گفت: با آرامش سخن بگو، ای مرد جوان، زیرا زمین خشک و سرد است، اما کلام می‌تواند گرم و نرم باشد.
به پیری بسی دیدم آوردگاه
بسی بر زمین پست کردم سپاه
هوش مصنوعی: در دوران پیری، صحنه‌های زیادی را مشاهده کردم و در اینجا، به راحتی توانستم گروهی را شکست دهم.
تپه شد بسی دیو در جنگ من
ندیدم بدان سو که بودم شکن
هوش مصنوعی: در جنگ من، دیوانگی و آشوب زیادی وجود داشت و من نتوانستم به آن طرف نگاه کنم، زیرا درگیر مشکلات و دشواری‌های خودم بودم.
نگه کن مرا گر ببینی به جنگ
اگر زنده مانی مترس از نهنگ
هوش مصنوعی: اگر مرا ببینی که در میدان جنگ هستم و زنده مانده‌ام، نگران نباش از دریا و موجودات بزرگ آن.
مرا دید در جنگ دریا و کوه
که با نامداران توران گروه
هوش مصنوعی: مرا در جنگ میان دریا و کوه دید که با قهرمانان توران جمع شده‌ام.
چه کردم ستاره گوای منست
به مردی جهان زیر پای منست
هوش مصنوعی: من چه کار کردم که ستاره‌ها گواهی بر من بدهند و همه چیز در این دنیا زیر پای من قرار گرفته است.
بدو گفت کز تو بپرسم سخن
همه راستی باید افگند بن
هوش مصنوعی: او به او گفت که می‌خواهم از تو بپرسم، باید همه چیز را با راست‌گویی بیان کنم.
من ایدون گمانم که تو رستمی
گر از تخمهٔ نامور نیرمی
هوش مصنوعی: من به این فکر می‌کنم که تو توانمندی‌های رستم را داری، اگر از نسل بزرگ و نامی باشی.
چنین داد پاسخ که رستم نیم
هم از تخمهٔ سام نیرم نیم
هوش مصنوعی: او چنین پاسخ داد که من نه تنها رستم هستم، بلکه از نسل سام نیز برآمده‌ام.
که او پهلوانست و من کهترم
نه با تخت و گاهم نه با افسرم
هوش مصنوعی: او پهلوان بزرگی است و من در جایگاه پایین‌تری قرار دارم؛ نه با تخت و اسبم، نه با تاج و کلاه خودم.
از امید سهراب شد ناامید
برو تیره شد روی روز سپید
هوش مصنوعی: از امید سهراب ناامید شد و روی روز روشن به تیره‌گی گرایید.

خوانش ها

بخش ۱۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1390/01/24 11:03
hooshang haghbin

در اینجا یالت باید باشد

1391/03/10 10:06
علی

خیلی خوب بود

1399/05/21 15:08
علی

لطفا تصحیح شود:
چو من با تو باشم بورد بس
به
چو من با تو باشم بآورد بس

1399/05/21 15:08
علی

لطفا تصحیح شود:
نگه کرد رستم بدان سرافراز
به
نگه کرد رستم بدان سرفراز

1400/04/02 21:07
مستانه

تپه شد رو لطفا تصحیح بفرمایید به "تبه" شد

1402/03/17 22:06
حامد آذربایجانی

درود.

جناب بهرام مشیری در برنامه‌ی سرزمین جاوید اشاره داشتند که بیت نوزدهم این شعر غلط است و درست آن، چنین است:

خم آورد پشت و سنان ستیخ/ بزد تند و برکند هفتاد میخ

1402/08/09 17:11
حامد آذربایجانی

در بیت نوزدهم اگر سهراب سنان را به قول ویرایشگر محترم "سیخ" کرده پس چرا با نیزه میخ های خیمه را کنده؟!. مگر با نیزه اصلا میسر است که میخ های خیمه را کند؟!. ویرایش هم که کردم فرمودند "مربوط به نسخه دیگری است" و واقعا من متحیرم چطور متوجه این خطا نشده‌اند حضرات. سپاس