بخش ۱۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۱۳ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
بدو گفت زان سوی تابنده شید
برآید یکی پرده بینم سپید
زان سو که تابنده شید برآید، صحیح است. یعنی در سمت مشرق، آن سو که خورشید تاینده بر می آید یعنی طلوع میکند.
تصحیح استاد بهرام مشیری
خیلی عالی بود
اگر من شوم کشته بر دست اوی
نگردد سیه روز چون آب جوی
تصحیح بهرام مشیری:
اگر من شوم کشته بر دست اوی
نگردد سیه روز و خون آب جوی
بیت 106 : اگر من شوم کشته بر دستِ او / نگردد سیه,روزِ چون آبِ جو
با این حساب باید گفت آقای مشیری اشتباه کرده است. همین شکل فوق از بیت 106درست هست همانطور که در متن نیز بهمین صورت آمده است زیرا آب جو , کنایه از روشنی است و آب در معنی روشنی و روانی , در شاهنامه فراوان بکار رفته است برای نمونه :
تو این آبِ روشن مگردان سیاه
که عیب آورد بر تو بر , عیب خواه
هجیر که بدست سهراب اسیر شده, با خود میگوید : اگر من رستم را به سهراب نشان ندهم و در نتیجه او مرا بکشد ( بیت 83) روزِ چون آب جوی روشنِ ایرانیان تیره نخواهد شد . کشته شدن من مهم نیست و زیانی به ایرانیان نخواهد رساند
بر خیمه نزدیک پردهسرای
به دهلیز چندی پیاده به پای
بدو گفت کاو را فریبرز خوان
که فرزند شاهست و تاج گوان
بپرسید کان سرخ پردهسرای
به دهلیز چندی پیاده به پای
مشاهده می کنید که یک مصرع در دو بیت همانند است و تکرار شده
بنا بر تصحیح استاد مشیری باید چنین باشد
بر خیمه نزدیک پردهسرای
یکی ماه پیکر درفشی به پای
بدو گفت کاو را فریبرز خوان
که فرزند شاهست و تاج گوان
بپرسید کان سرخ پردهسرای
به دهلیز چندی پیاده به پای
بیسواد گرامی، مشیری از همانجا اعتباراستادی گرفته که شمسالحق.
درود، بیت:
هشیوار و ز تخمهٔ گیوگان
که بر دردر و سختی نگردد ژگان
احتمالاً چنین صحیح است:
هشیوار "وز" تخمهٔ گیوگان
که بر "درد" و سختی نگردد ژگان
نشانه نیابد چو خم آورد
چو پیچان شود زخم کم آورد
طبق تصحیح استادمشیری بیت بالاصحیح میباشدوآنچه درمتن آمده بایدتصحیح شود
آقای بهرام مشیری تاریخدان و تحصیلکردۀ تاریخ هستن و و البته روشنفکر آزاده و آزادی خواه و وطن پرست؛ اما به هیچ وجه شاهنامه شناس و مصحح نبوده و نیستند و و صلاحیت علمی لازم را در این زمینه ندارند.
اگر من شوم کشته بر دست اوی
نگردد سیه،روز چون آب جوی
این بیت از زبان هژیر است که به دست سهراب گرفتار آمده.سهراب ازو میخواهد نشانی رستم را بدهد که هژیر از بیم آنکه رستم به دست سهراب کشته شود می اندیشد و چنین میگوید.
یعنی با کشته شدن من گیتی چیزی را از دست نمیدهد و پهلوانان ایران زمین انتقام خون مرا میگیرند ولی اگر رستم کشته شود ایران دچار نابودی میشود.
روز(روزگار) ایرانیان با کشته شدن من تاریک نخواهد شد و این را از سر میگذرانند.ولی با کشته شدن رستم روزگار ایرانیان سیاه خواهد شد
بسیار بجاست نظر دوستان
در بیت 7
نشانه نباید چو خم آورد
چو پیچان شود زخم کم آورد
بیت 53
بدو گفت زان سوی تابنده شید
برآید یکی پرده بینم سپید
ابیات 58 تا 61
بر خیمه نزدیک پردهسرای
یکی ماه پیکر درفشی به پای
بدو گفت کاو را فریبرز خوان
که فرزند شاهست و تاج گوان
بپرسید کان سرخ پردهسرای
به دهلیز چندی پیاده به پای
بیت 106
اگر من شوم کشته بر دست اوی
نگردد سیه روز و خون آب جوی
دوستان این ابیات را به تصحیح آقای بهرام مشیری آورده اند که بعضی حاشیه نویسان ایشان را با لقب استاد نمی پسندند
من آقای مشیری را نمی شناسم ولی آنچه درین ابیات آورده اند را می پسندم و درست تر از متن درج شده ی بالا می بینم که نشان از شاهنامه شناسی آقای مشیری دارد.
ضمن اینکه لقب استادی مدرک نمی خواهد چنانچه استاد عبدالعظیم قریب که استاد بسیاری از ادیبان زمان خود بود فقط دیپلم داشتند
شنیده ام که آقای بهرام مشیری داستان رستم و سهراب را به صورت کتابی تصحیح شده منتشر کرده که دوستان بدان دسترسی داشته اند.
احترام به خدمتگزاران ادبیات یکی از وجوه شخصیتی انسانهای محترم است.
کسی از مدرک سخن نگفت سخن از دانش است بسیاری را میشناسیم که مدرک ندارند و استادند و بسیاری را میشناسیم دکترا دارند هیچ نمیدانند مشیری خوش سخن است و سخنانی میگوید که مردم دوست دارند بشنوند اما نه او رو خوانی را هم درست نمیداند - تصحیح کتاب بویژه شاهنامه کار هر کسی نیست استادان در ان میمانند نمونه جلالی مطلق که با ان همه کوشش نتوانسته - من غزلیات سعدی را بسیار دوست داشتم و از انجا که خام بودم هفت نسخه گیراوردم و تصحیح کردم و بسیاری درباره چرایی و چگونگی برگزیده های خود نوشتم وبه یکی دوتا استادان ادبیات هم خواندند و تشویقم کردند ناشر هم دیده بودم دم واپسین اندیشیدم گفتم من جوانم شنیده بودم بسیاری از کارهای نخستینشان سپس پشیمان شده اند دست نگاه داشتم بیشتر خرده گیریهای من به شادروان فروغی بود چندین سال گذشت هر سال که پیش میرفتم بر روان فروغی بیشتر درود میفرستادم و بیشتر بر نادانی خود میخندیدم و خدا را سپاس گفتم که چاپ نشد و اکنون تصحیح فروغی را بهترین میدانم ایشان با اینکه روزگار نخست وزیریش ان را تصحیح کرده کارش شاهکار است البته یک انگلیسی هم به نام لوکاس وایت کینگ هم غزلیات را تصحیح کرده او هم خوب است - شوریختانه دستنویسهای کهن شاهنامه همه از میان رفته اند و کهنترین نسخه ها بیش از دویست سال پس از فردوسی بوده اند همان دویست سال زمانیست که بسیار عربزدگی رواج داشته و اشفته ترین روزهای ایران بوده برای همین شاهنامه بسیار زیان دیده خدا کند دست نویسهای کهن تر پیدا شود - باری
این باید درست باشد و ان که سوی نوشته نمیتواند درست باشد
بدو گفت زان سو که تابنده شید
براید یکی پرده بینم سپید
و این نیز درست است
نگردد سیه روز و خون اب جوی
درباره دیگر باید بیشتر بنگرم
آری نام استاد را برای کسی که نمیداند نمیپسندیم استاد کسیست که در دانشی استوار باشد
بیت 34 فک کنم کامل نیست
و از ملحقات هم نباشه
چنین گفت کان فر آزادگان
سپهدار گودرز کشوادگان
سپهبد بود گاه کینه دلیر
دو چل پور دارد چو پیل و چو شیر
که با اونکوشد به دریا نهنگ
نه از دشت ببر و نه از کٌه پلنگ
ورایدون که این راز داری ز بن
گشاده بپوشی به من بر سخن
تو گویی که در زین بجوشد همی غ
تو گویی که بر زین بجوشد همی ص در اسب سوار نمیشدند. بر اسب سوار میشدند
درفشی بدید اژدها پیکرست غ سهراب وسط توضیح دادن و توصیف کردن و سوال کردن به شخص مقابلش است و سوم شخصی ناشناس درفشی دیده. اصن معنی نداره
درفشش پدید ، اژدها پیکرست ص سهراب میگه آنکه درفشش پدید و آشکار است و نقش اژدها دارد کیست؟
--------
بران نیزه بر شیر زرین سرست غ بران نیزه یعنی روی آن نیزه و بَر یعنی رویش
بدان نیزه بَر، شیر زرین سرست ص بدان نیزه یعنی به آن نیزه و کلمه بَر یعنی بر رویش
درست نیست
چنین گفت کز چین یکی نامدار غ نامدار کسی است که نام دارد و شناس عام شده است
چنین گفت کز چین یکی نیکخواه ص صورت درست ، نیکخواه بوده و مصراع بعدش ب تصحیح دکترخالقی دلنشین تر است.
درست نیست
بنوی بیامد بر شهریار
بنوی رسیدست نزدیک شاه ص دکتر خالقی
درست نیست
ز فرمان نکاهد نخواهد فزود
ز فرمان نکاهد نه هرگز فزود ص
درست نیست
ز گودرزیان مهتر و بهترست
ز گودرزیان بهتر و مهترست ص ز کسی بهتر و ب کسی مهتر میشوند. حال بنظر یا به این شکل و یا "به گودرزیان مهتر و بهترست " شکل درست می باشد.
درست نیست
نهاده بران عاج کرسی ساج غ به این شکل باشد اولا با مصراع بعد جور نمیشه دوما بدفهمی دارد ،که بر روی عاج کرسی از ساج بوده(روی تخت کرسی نمیذاشتن)
نهاده بر تخت کرسی ساج ص کنار تخت کرسی با جنس ساج گذاشته
درست نیست
به دهلیز چندی پیاده به پای
یکی ماه پیکر درفشی به پای ص توضح میدهد که پرچمش طرح ماه دارد.
درست نیست
درفشی پس پشت پیکرگراز غ
درفشش سپیدست ، پیکرگراز ص درفشش سپید رنگ است و طرح گراز که نماد زورمندی بوده برآن نقش دارد.
درست نیست
که بر دردر و سختی نگردد ژگان
که بر درد و سختی نگردد ژکان ص ژکان و ژکیدن به معنی زیرلب چیزی از عصبانیت گفتن و شکایت کردن است.
درست نیست
ازان پس هجیر سپهبدش گفت غ اصن قابل تلفظ نیست و بیت تن درست نیست. همچین بیتی از زیر دست فردوسی در نمیرفته.
ازان پس هجیر ستیهنده گفت ص ستیهنده اشاره به اخلاق ستیره جوی هجیر دارد.
درست نیست
که از تو سخن را چه باید نهفت
که از تو سخن ها چه باید نهفت ص
درست نیست
نگر تا کدامین به آیدت رای
میانجی کن اکنون بدین هردو رای ص
درست نیست
درخشنده مهری بود بیبها غ داره تعریف میده ،بی بها چیه اون وسط
درخشنده مهری بود با بها ص مهر درخشنده و بابها
درست نیست
نبرد کسی جویداندر جهان
نبرد کسی جوید اندر جهان ص
درست نیست
که او ژنده پیل اندر آرد ز جان
که چون اَبرو باد آید اندر دمان ص
درست نیست
که چون برکشد از چمن بیخ سرو
که چون برکنند از چمن بیخ سرو ص برکنند
(( چون حوصله کلنجار با ویراستار گنجور نبود. و هربار غلط های نگارشی را رد مینمود در حاشیه نوشتم و ابیات درست تر با توجه به نظرات دکترخالقی و دکتر محجوب باعث روانی شعر و معنی میشود . تا معنی داستان گم نشود. زیرا ابیات نادرستی که موجود است خواننده را گیج میکند. اگر طولانی شد ، بر من ببخشید.
سپاس از نگاه منم همانگونه که فرمودید درست است یکی دوتا جای گفتگو دارد
پدید و بدید هردو یکی هست
-
چنین گفت کز چین یکی نیکخواه
بنوی بیامد بنزدیک شاه
بیگمان نیکخواه درست است چرا که از چین امده و هجیر نامش بویر ندارد اگر نامدار بود نامش بویر داشت و رسیدست درست نیست یک انکه شیوا نیست دگر انکه رسیده تازه رسیده را گویند و هجیر میگویم من در دژ بودم یعنی زمانی میگذرذ پس بیامد درست است
درباره بهرام مشیری
زمانی که ایشان نسخه رستم وسهراب را تصحیح می کرد واختلاف نسخ را یا اوری می کرد ،شاید۲۰ سال گذشته است.اما آیا او باسواد است یا کم سواد یا اینکه ادیب است یا تاریخ دان،بایدعرص کنم ایشان مهندسی خوانده اند ولی محققی ارجمند وباسواد است.اما این نشانه آن نیست که اشتباه نمی کند.درقضاوت تاریخی ،با کندی منقرص هم می باشد.چون تاریخ را براساس حب وبغض قضاوت می کند.وقتی مخالف چیزی است،هیچ چیزی جز مخالفت وسزسختی ولجاجت نمی داند ونمی بیند. ولی ایشان حقیقتا ادیبی تواناست وشعرونثر یعنی متون ادبی را بسیار خوانده است ودرک ازمتون وبینامتنی وبرون متنی ودرون متنی را اشراف دارد.وتوفیق زیادش به جهت مجرد زیستن است که او را ازتعلقات زن وبچه بی نیاز ساخته وضمنا دسترسی او به متون دست اول فراتر ازآن چیزی است که تصورمی کنیم.اما نکته این است که درقضاوت تاریخی فقط خود را با چند مارکسیست لنینیست ودوبهره ازجبهه ملی وسرکردگان بی عرضه ان بهترینهای ایران می بیند. اوهنوزدراشتباهات فاحش مصدق وبی زورگان پافشاری می کند وسخن آخر اینکه مردم ایران الان دیگر بیسواد ویا کم سواد نیستند که هرکس هرچیزی را گفت باید بپذیرند.سپاس ازهمگی.
بیت 75 : چنین داد پاسخ مر او را هُجیر / که شاید بُدن کآن گَوِ شیرگیر
بیت 76 : کنون رفته باشد به زاولسِتان / که هنگام بزم است بر گلسِتان
"شاید بُدَن" در بیت 75 = شاید بودن , احتمال دارد
بیت 79 : مرا با تو امروز پیمان یکی است / بگوییم و گفتار ما اندکی است
"پیمان یکی ست" در بیت 79 = یکی پیمان است ( پیمانی است). یعنی من امروز با تو پیمانی دارم ( عهد می بندم), به اختصار سخن بگوییم
بیت 85 : "سخن ,گفت, ناگفته چون گوهر است/ کجا ناپسوده به سنگ اندر است"
بیت 86 : "چو از بند و پیوند یابد رها / درخشنده مُهری بوَد با بها
کجا = که .
ناپسوده = نابسوده = دست نخورده , لمس نشده .
به سنگ اندر = در سنگ
مُهر = گویا به معنای نگین انگشتری , زیرا مُهر را بر روی نگین انگشتری نقش می کنند
بی بها = آنقدر ارزشمند که قیمت نمیشه روش گذاشت . درانتهای بیت 86 در بعضی نسخ "با بها" هم ضبط شده بنده "با بها" را بیشتر درست میدانم
یعنی : (خسرو) گفت : سخنِ گفته نشده مانند گوهری دست نخورده در اندرون سنگ است و چون از قید سنگ آزاد شود نگینی درخشان و گرانبها میشود