برگردان به زبان ساده
چو خورشید گشت از جهان ناپدید
شب تیره بر دشت، لشکر کشید
هوش مصنوعی: وقتی خورشید از آسمان غایب شد، شب تاریک بر زمین تسلط یافت و سایهاش را گسترد.
تهمتن بیامد به نزدیک شاه
میان بستهٔ جنگ و دل، کینهخواه
هوش مصنوعی: تهمتن (نامی از شخصیتهای شاهنامه) به نزد شاه آمد در حالی که خود را آماده نبرد کرده و دلش پر از کینه و انتقام بود.
که دستور باشد مرا تاجور
از ایدر شوم بیکلاه و کمر
هوش مصنوعی: اگر کسی به من فرمان دهد که از اینجا بروم، حتی بدون کلاه و کمربند، آمادهام.
ببینم که این نوجهاندار کیست
بزرگان کدامند و سالار کیست
هوش مصنوعی: میخواهم ببینم این کسی که مردم را هدایت میکند کیست و چه کسانی از بزرگان و ریشسفیدان هستند، و همچنین بدانم که فرمانده و رهبر کدام است.
بدو گفت کاووس، کین کار تست
که بیداردل بادی و تندرست
هوش مصنوعی: کاووس به او گفت: این کار به تو مربوط است زیرا تو از دل روشنی برخورداری و سالم هستی.
تهمتن یکی جامهٔ تُرکوار
بپوشید و آمد دوان تا حصار
هوش مصنوعی: تهمتن جامهای سرخ و زیبا به تن کرد و با شتاب به سوی دژ رفت.
بیامد چو نزدیکیِ دژ رسید
خروشیدنِ نوشِ تُرکان شنید
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی دژ رسید، صدای شاداب و پرخروش ترکها را شنید.
بران دژ درون رفت، مردِ دلیر
چنان چون سوی آهوان، نرهشیر
هوش مصنوعی: مرد شجاع به درون دژ حمله کرد، مانند نر شیر که به طرف آهوان میتازد.
چو سهراب را دید بر تختِ بزم
نشسته به یک دست او ژندهرزم
هوش مصنوعی: وقتی سهراب را دید که بر تخت نشسته و در دستش یک زره کهنه دارد.
به دیگر چو هومان سوار دلیر
دگر بارمان نامبُردار شیر
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند هومان، سوار و دلیر باشد، ما بار دیگر نام او را به عنوان شیر (دلیر و قهرمان) خواهیم برد.
تو گفتی همه تخت سهراب بود
بسان یکی سروِ شاداب بود
هوش مصنوعی: تو گفتی همه چیز شبیه تخت سهراب است و مثل یک سرو سرزنده و شاداب به نظر میرسد.
دو بازو به کردار ران هَیون
بَرش چون بَرِ پیل و چهره چو خون
هوش مصنوعی: دو بازو به مانند پاهای حیوانات هست و صورتش به رنگ خون مینماید.
ز تُرکان بگرد اندرش صد دلیر
جوان و سرافراز چون نرهشیر
هوش مصنوعی: در آنجا، گروهی از جوانان دلیر و شجاع مانند شیر نر به دور هم جمع شدهاند.
پرستار، پنجاه با دستبند
به پیش دلافروز تخت بلند
هوش مصنوعی: پرستار با پنجاه دستبند به سمت دلافروز که کنار تخت بلندی نشسته است، میآید.
همی یک به یک خواندند آفرین
بران بُرز و بالا و تیغ و نگین
هوش مصنوعی: آنها به ترتیب نام و صفات برجسته و ارزشمند فردی را ستایش کردند، از جمله ویژگیهایی مانند قامت بلند، شمشیر بینظیر و جواهرات باارزش.
همی دید رستم مَر او را ز دور
نشست و نگه کرد مردانِ سور
هوش مصنوعی: رستم از دور او را مشاهده کرد و به مردان جنگی نگاه نمود.
به شایستهکاری برون رفت، ژند
گَوی دید بَرسان سروِ بلند
هوش مصنوعی: با تلاش و زحمت، به موفقیت دست یافت، و دید که چقدر بلند و زیباست و مانند سرو ایستاده است.
بدان لشکر اندر چُنو کس نبود
بَرِ رستم آمد بپرسید زود
هوش مصنوعی: در آن لشکر، هیچکس نبود که به رستم برسد و از او سوالی کند.
چه مردی؟ بدو گفت با من بگوی
سوی روشنی آی و بِنْمای روی
هوش مصنوعی: چه مردی! به او گفتند: با من صحبت کن، به سوی روشنی بیا و چهرهات را به من نشان بده.
تهمتن یکی مشت بر گردنش
بزد تیز و برشد روان از تنش
هوش مصنوعی: تهمتن یک ضربه محکم به گردن او زد و جانش از تنش جدا شد.
بدان جایگه خشک شد ژندهرزم
نشد ژندهرزم آنگهی سوی بزم
هوش مصنوعی: آن جایگاه که سخت و ناامید است، جایی برای جنگ و درگیری نیست. از آن پس باید به سمت مجالس شادمانی و خوشی رفت.
زمانی همی بود سهراب دیر
نیامد به نزدیک او ژند شیر
هوش مصنوعی: مدتی بود که سهراب نتوانسته بود به نزد او بیاید و این امر باعث نگرانی و دلتنگی دل شیر شده بود.
بپرسید سهراب تا ژندهرزم
کجا شد که جایش تهی شد ز بزم؟
هوش مصنوعی: سهراب پرسید که جنگجوی پیر چرا رفت و دیگر در این جشن و شادمانی حضور ندارد؟
برفتند و دیدنْش افگنده خوار
برآسوده از بزم و از کارزار
هوش مصنوعی: آنها رفتند و او را در حالتی دیدند که از جشن و نبرد بیخبر و آرام نشسته بود.
خروشان ازان درد بازآمدند
شگفتیْ فرو مانده از کارِ ژَند
هوش مصنوعی: آنها به خاطر درد و رنجی که کشیدهاند، با شدت و ضجری بازگشتند و همه از کارهای عجیب و پیچیدهی زندگی حیران ماندهاند.
به سهراب گفتند شد ژندهرزم
سرآمد بَرو روزِ پیگار و بزم
هوش مصنوعی: به سهراب گفتند که دوران جنگ و نبردش تمام شده است. حالا زمان آن رسیده که به جشن و سرور برود و از زندگی لذت ببرد.
چو بشنید سهراب برجست زود
بیامد بَرِ ژنده برسان دود
هوش مصنوعی: سهراب وقتی صدای آتش را شنید، سریع به سمت آن آمد تا به زودترین شکل ممکن به محل آتش برسد.
اباچاکر و شمع و خنیاگران
بیامد وُرا دید مُرده چنان
هوش مصنوعی: با ساز و آواز و شمع و جمعی از نوازندگان آمدند و او را پیدا کردند که به صورت مردهای خوابیده بود.
شگفت آمدش سخت و خیره بماند
دلیران و گردنکشان را بخواند
هوش مصنوعی: او به شدت در شگفتی فرو رفته و دلیران و گردنکشان را به حیرت واداشته است.
چنین گفت کامشب نباید غُنود
همهشب همی نیزه باید بسود
هوش مصنوعی: امشب باید هوشیار باشیم و خواب نرویم، زیرا این شب هم باید سلاح به دست بگیریم و آماده باشیم.
که گرگ اندر آمد میان رمه
سگ و مرد را آزمودش همه
هوش مصنوعی: اگر گرگ به بین گوسفندها بیاید، بین سگ و مرد آنها را میآزماید تا ببیند چه واکنشی نشان میدهند.
اگر یار باشد جهانآفرین
چو نعل سمندم بساید زمین
هوش مصنوعی: اگر معشوق در کنار باشد، حتا آفرینشگر جهان هم زمین را به نعل سمند من میساید.
ز فِتراک زین برگشایم کمند
بخواهم از ایرانیان کینِ ژند
هوش مصنوعی: از زین اسب خود دمی کمند میاندازم و از ایرانیان انتقام میخواهم.
بیامد نشست از برِ گاه خویش
گرانمایگان را همه خوانْد پیش
هوش مصنوعی: او آمد و در جایگاه خود نشسته، همه شخصیتهای برجسته را به حضور طلبید.
که گر کم شد از تخت من ژندهرزم
نیامد همی سیر، جانم ز بزم
هوش مصنوعی: اگر از تخت من کم شود رزمندهی ژندهپوش، روح من دیگر به سراغ بزم نمیآید.
چو برگشت رستم برِ شهریار
از ایران سپه گیو بد پاسدار
هوش مصنوعی: وقتی رستم به نزد پادشاه برگشت، سپهبد گیو در ایران مأمور پاسداری بود.
به ره بر گو پیلتن را بدید
بزد دست و گرز از میان برکشید
هوش مصنوعی: در راه، پیلتن (پهلوان) را دید و به او نزدیک شد. سپس دست و گرز (تپانچه یا ابزاری برای جنگ) را از میان برداشت.
یکی بر خروشید چون پیل مست
سپر بر سر آورد و بنمود دست
هوش مصنوعی: یک نفر مانند فیل نیرومند و بیپروا، ناگهان فریاد زد و با شجاعت سپر را بر سر گذاشت و دستانش را به نمایش گذاشت.
بدانست رستم کز ایران سپاه
به شب گیو باشد طلایه به راه
هوش مصنوعی: رستم پی برد که سپاه ایران در شب به گیو، پیشاهنگی به سوی راه دارد.
بخندید و زان پس فغان برکشید
طلایه چو آواز رستم شنید
هوش مصنوعی: بعد از اینکه آواز رستم را شنید، ابتدا لبخند زد و سپس فریاد زد.
بیامد پیاده به نزدیک اوی
چنین گفت کای مهتر جنگجوی
هوش مصنوعی: سوار بر اسب، به نزد رهبر جنگجو آمد و گفت: ای فرمانده勇پیکار.
پیاده کجا بودهای تیره شب
تهمتن به گفتار بگشاد لب
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، تهمتن از کجا میآیی که با گفتار او زبان باز کردی؟
بگفتش به گیو آن کجا کرده بود
چنان شیرمردی که آزرده بود
هوش مصنوعی: به گیو گفت که آن مرد شجاع کجا بود که دلخور شده بود.
وزان جایگه رفت نزدیک شاه
ز ترکان سخن گفت وز بزمگاه
هوش مصنوعی: از آن مکان به نزد شاه رفت و از ترکان سخن گفت و در بزمگاه حضور یافت.
ز سهراب و از برز و بالای اوی
ز بازوی و کتف دلارای اوی
هوش مصنوعی: سهراب و بالای او، به خاطر توانمندی و قدرت بدنیاش مورد اشاره قرار گرفته است. او به خاطر بازوها و کتفهایش که نماد قدرت و زیبایی هستند، مورد ستایش قرار میگیرد.
که هرگز ز ترکان چنین کس نخاست
بکردار سروست بالاش راست
هوش مصنوعی: هیچ کس در سرزمین ترکان، به زیبایی و قامت بلندی که شبیه سرو است، وجود نداشته است.
به توران و ایران نماند به کس
تو گویی که سام سوارست و بس
هوش مصنوعی: به سرزمینهای ایران و توران کسی دیگر باقی نمانده که بگوید سام سوار است و تنها اوست.
وزان مشت بر گردن ژندهرزم
کزان پس نیامد به رزم و به بزم
هوش مصنوعی: از آن ضربت (مشت) بر گردن رزمندهای که به خاطر آن دیگر به میدان جنگ و جشن نیامد.
بگفتند و پس رود و می خواستند
همه شب همی لشکر آراستند
هوش مصنوعی: گفتند که عقب بروند و آنها همه شب برای آمادهسازی لشکر خود تلاش کردند.