گنجور

بخش ۱۱

دگر روز فرمود تا گیو و طوس
ببستند شبگیر بر پیل کوس
در گنج بگشاد و روزی بداد
سپه برنشاند و بنه برنهاد
سپردار و جوشنوران صد هزار
شمرده به لشکر گه آمد سوار
یکی لشکر آمد ز پهلو به دشت
که از گرد ایشان هوا تیره گشت
سراپرده و خیمه زد بر دو میل
بپوشید گیتی به نعل و به پیل
هوا نیلگون گشت و کوه آبنوس
بجوشید دریا ز آواز کوس
همی رفت منزل به منزل جهان
شده چون شب و روز گشته نهان
درخشیدن خشت و ژوپین ز گرد
چو آتش پس پردهٔ لاجورد
ز بس گونه‌گونه سنان و درفش
سپرهای زرین و زرینه کفش
تو گفتی که ابری به رنگ آبنوس
برآمد ببارید زو سندروس
جهان را شب و روز پیدا نبود
تو گفتی سپهر و ثریا نبود
ازینسان بشد تا در دژ رسید
بشد خاک و سنگ از جهان ناپدید
خروشی بلند آمد از دیدگاه
به سهراب گفتند کامد سپاه
چو سهراب زان دیده آوا شنید
به باره بیامد سپه بنگرید
به انگشت لشکر به هومان نمود
سپاهی که آن را کرانه نبود
چو هومان ز دور آن سپه را بدید
دلش گشت پربیم و دم درکشید
به هومان چنین گفت سهراب گرد
که اندیشه از دل بباید سترد
نبینی تو زین لشکر بیکران
یکی مرد جنگی و گرزی گران
که پیش من آید به آوردگاه
گر ایدون که یاری دهد هور و ماه
سلیح‌ست بسیار و مردم بسی
سرافراز نامی ندانم کسی
کنون من به بخت رد افراسیاب
کنم دشت را همچو دریای آب
به تنگی نداد ایچ سهراب دل
فرود آمد از باره شاداب دل
یکی جام می‌خواست از می‌گسار
نکرد ایچ رنجه دل از کارزار
وزانسو سراپردهٔ شهریار
کشیدند بر دشت پیش حصار
ز بس خیمه و مرد و پرده‌سرای
نماند ایچ بر دشت و بر کوه جای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر روز فرمود تا گیو و طوس
ببستند شبگیر بر پیل کوس
هوش مصنوعی: روزی دیگر، فرمان داده شد تا گیو و طوس در شب، بر روی فیل‌های جنگی سوار شوند.
در گنج بگشاد و روزی بداد
سپه برنشاند و بنه برنهاد
هوش مصنوعی: در گنج را باز کرد و روزی را به دیگران داد، سپس سپه را بر افراشت و وسایل را قرار داد.
سپردار و جوشنوران صد هزار
شمرده به لشکر گه آمد سوار
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، سپاهیان و جنگجویان زیادی به صف آمده‌اند و آماده نبرد هستند.
یکی لشکر آمد ز پهلو به دشت
که از گرد ایشان هوا تیره گشت
هوش مصنوعی: نیروهایی از یک سمت به دشت وارد شدند و به قدری گرد و غبار از حرکت آن‌ها بلند شد که هوای منطقه تیره و تار شد.
سراپرده و خیمه زد بر دو میل
بپوشید گیتی به نعل و به پیل
هوش مصنوعی: او برای برپایی خیمه و پرده‌ای، دو تیرک نصب کرد و با این کار، دنیا را مانند یک نعل اسب و فیل پوشاند.
هوا نیلگون گشت و کوه آبنوس
بجوشید دریا ز آواز کوس
هوش مصنوعی: آسمان به رنگ آبی تبدیل شد و کوه‌های تیره سرشار از حیات شدند، دریا از صدای موسیقی پر شد.
همی رفت منزل به منزل جهان
شده چون شب و روز گشته نهان
هوش مصنوعی: راه و مسیر زندگی به گونه‌ای پیش می‌رود که زمان مانند شب و روز به سرعت سپری می‌شود و انسان متوجه نمی‌شود که چگونه به مقصد می‌رسد.
درخشیدن خشت و ژوپین ز گرد
چو آتش پس پردهٔ لاجورد
هوش مصنوعی: درخشیدن آتش در پشت پرده‌ی آبی رنگ، شبیه به نور تابیدن گلی و زینتی است که بر روی خشت و جواهر نمایان می‌شود.
ز بس گونه‌گونه سنان و درفش
سپرهای زرین و زرینه کفش
هوش مصنوعی: به خاطر تنوع بسیار در شمشیرها و نیزه‌ها، و همچنین سپرهای طلایی و کفش‌های زرین.
تو گفتی که ابری به رنگ آبنوس
برآمد ببارید زو سندروس
هوش مصنوعی: تو اشاره کردی که ابر سیاهی به رنگ چوب باارزش برآمده است تا باران ببارد، که از آن بوی خوشی به مشام می‌رسد.
جهان را شب و روز پیدا نبود
تو گفتی سپهر و ثریا نبود
هوش مصنوعی: جهان همیشه در حال تغییر است و شب و روز به اندازه‌ای تغییر می‌کند که مانند یک راز به نظر می‌رسد. تو گفتی که آسمان و ستاره‌ها همواره در دسترس نیستند.
ازینسان بشد تا در دژ رسید
بشد خاک و سنگ از جهان ناپدید
هوش مصنوعی: به این ترتیب، او به دژ رسید و تمام خاک و سنگ‌هایی که در دنیا وجود داشت، ناپدید شدند.
خروشی بلند آمد از دیدگاه
به سهراب گفتند کامد سپاه
هوش مصنوعی: صدای بلندی از دور شنیده شد و به سهراب گفتند که سپاه نزدیک می‌شود.
چو سهراب زان دیده آوا شنید
به باره بیامد سپه بنگرید
هوش مصنوعی: هنگامی که سهراب از آن چشمه صدا شنید، به سوی سپاه آمد تا نگاهی بیندازد.
به انگشت لشکر به هومان نمود
سپاهی که آن را کرانه نبود
هوش مصنوعی: به وسیله انگشت سپاه، لشکر هومان را نشان دادند، سپاهی که هیچ حاشیه و انتهایی نداشت.
چو هومان ز دور آن سپه را بدید
دلش گشت پربیم و دم درکشید
هوش مصنوعی: وقتی هومان از دور سپاه را دید، دلش پر از ترس شد و نفسش را در سینه حبس کرد.
به هومان چنین گفت سهراب گرد
که اندیشه از دل بباید سترد
هوش مصنوعی: سهراب به هومان گفت که باید از دل خود نگرانی‌ها و افکار منفی را دور کند.
نبینی تو زین لشکر بیکران
یکی مرد جنگی و گرزی گران
هوش مصنوعی: در این جمعیت بزرگ، هیچ جنگجوی چیره‌دستی و هیچ نیروی قوی وجود ندارد.
که پیش من آید به آوردگاه
گر ایدون که یاری دهد هور و ماه
هوش مصنوعی: نزدیک من بیاید در میدان نبرد، اگر در این شرایط خورشید و ماه را یاری دهد.
سلیح‌ست بسیار و مردم بسی
سرافراز نامی ندانم کسی
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که هرچند افراد و قدرت‌های زیادی وجود دارند، اما کسی را نمی‌شناسم که واقعا نام‌ آور و مشهور باشد.
کنون من به بخت رد افراسیاب
کنم دشت را همچو دریای آب
هوش مصنوعی: اکنون من با سرنوشت خود، سرزمین را به قدری وسیع و پرآب می‌کنم که مانند دریا شود.
به تنگی نداد ایچ سهراب دل
فرود آمد از باره شاداب دل
هوش مصنوعی: دل سهراب دیگر پایدار نیست و از شادی و نشاط کم شده است؛ او در تنگنا و دشواری قرار دارد.
یکی جام می‌خواست از می‌گسار
نکرد ایچ رنجه دل از کارزار
هوش مصنوعی: شخصی از می‌گسار خواست که به او جام می بدهد، اما او هیچ زحمتی به دلش نرساند و از نبرد و دشواری‌های زندگی دوری جست.
وزانسو سراپردهٔ شهریار
کشیدند بر دشت پیش حصار
هوش مصنوعی: از آن سو، پرده‌ای برای نشان دادن حضور پادشاه بر روی دشت مقابل قلعه کشیده شد.
ز بس خیمه و مرد و پرده‌سرای
نماند ایچ بر دشت و بر کوه جای
هوش مصنوعی: به خاطر تعداد زیاد خیمه‌ها، مردان و پرده‌ها، دیگر جایی در دشت و کوه باقی نمانده است.

خوانش ها

بخش ۱۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/03/10 10:06
علی

خیلی عالی بود

کنون من به بخت رد افراسیاب
کنم دشت را همچو دریای آب
پیداست، سهراب اندیشه ای روشن و آرمانی مشخص ندارد. او از براندازی حکومت افراسیاب سخن گفته بود. می خواست وقتی کاووس را از گاه سرنگون کرد، به سر وقت افراسیاب برود.
بگیرم سر تخت افراسیاب
سر نیزه بگذارم از آفتاب!
آیا سخن او با هومان و سوگند به رادی افراسیاب،گونه ای ترفند ست؟