برگردان به زبان ساده
چو خورشید تابنده بنمود پشت
هوا شد سیاه و زمین شد درشت
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید درخشان خود را نشان داد، آسمان تاریک شد و زمین بزرگ و نمایان گشت.
سیاووش لشکر به جیحون کشید
به مژگان همی از جگر خون کشید
هوش مصنوعی: سیاووش با لشکرش به سمت جیحون حرکت کرد و با چشمانش به شدت غم و اندوهش را نشان داد.
چو آمد به ترمذ درون بام و کوی
بسان بهاران پر از رنگ و بوی
هوش مصنوعی: وقتی به ترمذ رسید، بام و کوچهها مانند بهار پر از رنگ و عطر بود.
چنان بد همه شهرها تا به چاچ
تو گفتی عروسیست با طوق و تاج
هوش مصنوعی: در تمام شهرها به قدری نابسامانی و بدی وجود دارد که وقتی به چاچ نگاهم میکنی، گویی عروسی با تاج و طوق در حال برگزاری است.
به هر منزلی ساخته خوردنی
خورشهای زیبا و گستردنی
هوش مصنوعی: در هر محلی، غذاهایی خوشمزه و رنگارنگ تهیه میشود و سفرههایی دلپذیر برای پذیرایی گسترده میشود.
چنین تا به قچقار باشی براند
فرود آمد آنجا و چندی بماند
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که باید به جایی رسید که برای مدتی در آنجا توقف کرد و فعالیتی انجام داد. به نوعی اهمیت زمانی و مکانی در اینجا مورد توجه قرار گرفته است.
چو آگاهی آمد پذیره شدند
همه سرکشان با تبیره شدند
هوش مصنوعی: زمانی که آگاهی و دانش به دست آمد، همه سرکشها و مغروران تن به تسلیم دادند و به پذیرش حقیقت روی آوردند.
ز خویشان گزین کرد پیران هزار
پذیره شدن را برآراست کار
هوش مصنوعی: پیران هر کدام هزاران خویشاوند را انتخاب کردند و به این ترتیب، کار آنان سامان یافت.
بیاراسته چار پیل سپید
سپه را همه داد یکسر نوید
هوش مصنوعی: چهار فیل سپید که سپاه را زینت دادهاند، به یکباره خبر خوشی را به همه رساندند.
یکی برنهاده ز پیروزه تخت
درفشنده مهدی بسان درخت
هوش مصنوعی: یک نفر که به پیروزی دست یافته، بر روی تخت نشسته است و همچون درختی سرسبز، شجاعت و استقامت را به نمایش میگذارد.
سرش ماه زرین و بومش بنفش
به زر بافته پرنیایی درفش
هوش مصنوعی: سر او همچون ماهی زیبا و درخشان است، و زمینهای که در آن قرار دارد بنفش رنگ است. او نیز مانند پرچمی است که با نخ طلایی بافته شده و جلوهای خاص دارد.
ابا تخت زرین سه پیل دگر
صد از ماهرویان زرین کمر
هوش مصنوعی: با تختی طلایی و سه فیل دیگر، صدها دختر زیبا مانند ماه با کمربندهای طلایی وجود دارند.
سپاهی بران سان که گفتی سپهر
بیاراست روی زمین را به مهر
هوش مصنوعی: سوارانی به شیوهای که گویی آسمان، زمین را با نور خورشید زینت داده است.
صد اسپ گرانمایه با زین زر
به دیبا بیاراسته سر به سر
هوش مصنوعی: یکصد اسب ارزشمند و با زینهای طلایی، با لطافت و زیبایی تمام، آماده شدهاند.
سیاووش بشنید کامد سپاه
پذیره شدن را بیاراست شاه
هوش مصنوعی: سیاووش خبر ورود سپاه را شنید و شاه را آماده استقبال کرد.
درفش سپهدار پیران بدید
خروشیدن پیل و اسپان شنید
هوش مصنوعی: سپر و پرچم فرمانده کهن سال را دید و صدای خروش فیل و اسبها را شنید.
بشد تیز و بگرفتش اندر کنار
بپرسیدش از نامور شهریار
هوش مصنوعی: او به سرعت حرکت کرد و او را در کنار گرفت و از او درباره نامور شهریار پرسید.
بدو گفت کای پهلوان سپاه
چرا رنجه کردی روان را به راه
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای پهلوان سپاه، چرا روح و جان خود را به زحمت میاندازی و در مسیر دشوار میکشی؟
همه بر دل اندیشه این بُد نخست
که بیند دو چشمم ترا تندرست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همهی فکر و خیال من حول این موضوع میچرخد که آیا دو چشم من تو را در سلامت میبیند یا نه.
ببوسید پیران سر و پای او
همان خوب چهر دلارای او
هوش مصنوعی: پیرمردان سر و پای او را بوسیدند و چهره زیبای او را ستودند.
چنین گفت کای شهریار جوان
مراگر به خواب این نمودی روان
هوش مصنوعی: او گفت: ای پادشاه جوان! آیا تو این خواب را برای من به تصویر کشیدی؟
ستایش کنم پیش یزدان نخست
چو دیدم ترا روشن و تندرست
هوش مصنوعی: ابتدا از خداوند ستایش میکنم، چون تو را سالم و شاداب دیدم.
ترا چون پدر باشد افراسیاب
همه بنده باشیم زین روی آب
هوش مصنوعی: ما همه زیر فرمان تو هستیم، چون پدر بزرگواری چون افراسیاب داری.
ز پیوستگان هست بیش از هزار
پرستندگانند با گوشوار
هوش مصنوعی: بیش از هزار نفر از پیروان و دوستداران وجود دارند که با محبت و دلدادگی به معشوق مشغول هستند.
تو بیکام دل هیچ دم بر مزن
ترا بنده باشد همی مرد و زن
هوش مصنوعی: اگر دل هیچگاه به خواستهات نرسد، در هیچ زمانی برای کسی نگو که دلشکستهای. زیرا تو برای مردان و زنان همچنان یک بنده خواهی بود.
مرا گر پذیری تو با پیر سر
ز بهر پرستش ببندم کمر
هوش مصنوعی: اگر تو مرا بپذیری، من با پیر و دانشمند برای پرستش و خدمت به تو کمر همت میبندم.
برفتند هر دو به شادی به هم
سخن یاد کردند بر بیش و کم
هوش مصنوعی: آنها با هم به خوشحالی رفتند و در مورد مسائل مختلف صحبت کردند.
همه ره ز آوای چنگ و رباب
همی خفته را سر برآمد ز خواب
هوش مصنوعی: همه به خاطر صدای چنگ و رباب بیدار شدهاند و کسانی که خواب بودند، از خواب بیدار شدند.
همی خاک مشکین شد از مشک و زر
همی اسپ تازی برآورد پر
هوش مصنوعی: خاک زمین به خاطر عطر مشک و طلا معطر شده و اسب باریک و تندرو در حال پرواز است.
سیاوش چو آن دید آب از دو چشم
ببارید و ز اندیشه آمد به خشم
هوش مصنوعی: سیاوش وقتی دید که آب از چشمانش جاری میشود، به شدت عصبانی شد و از فکر و اندیشهاش به خشم آمد.
که یاد آمدش بوم زابلستان
بیاراسته تا به کابلستان
هوش مصنوعی: او به یاد آورد که سرزمین زابلستان را به زیبایی آراسته است تا به کابلستان برسد.
همان شهر ایرانش آمد به یاد
همی برکشید از جگر سرد باد
هوش مصنوعی: شهر ایرانش به یادش آمد و با خاطراتش، احساساتی از دلش را بیرون آورد.
ز ایران دلش یاد کرد و بسوخت
به کردار آتش رخش برفروخت
هوش مصنوعی: او به یاد ایران دلش آتش گرفته و مانند شعلهای که از چهرهاش میدرخشد، شعلهور شده است.
ز پیران بپیچید و پوشید روی
سپهبد بدید آن غم و درد اوی
هوش مصنوعی: از میان پیران دور شد و پوشیده به روی فرمانده، غم و درد او را مشاهده کرد.
بدانست کاو را چه آمد بیاد
غمی گشت و دندان به لب بر نهاد
هوش مصنوعی: او فهمید که چه بر او گذشته و به همین خاطر غمگین شد و دندان به لب گزید.
به قچقار باشی فرود آمدند
نشستند و یکبار دم بر زدند
هوش مصنوعی: آنها به قچقار آمدهاند و بر زمین نشستهاند و یک بار دم زدند.
نگه کرد پیران به دیدار او
نشست و بر و یال و گفتار او
هوش مصنوعی: پیران به تماشای او نشسته و به صورت و گفتارش نگاه میکنند.
بدو در دو چشمش همی خیره ماند
همی هر زمان نام یزدان بخواند
هوش مصنوعی: او در دو چشمش خیره شده و هر لحظه نام خدا را بر زبان میآورد.
بدو گفت کای نامور شهریار
ز شاهان گیتی توی یادگار
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای نامدار و بزرگ شهریار، تو یادگاری از شاهان دنیایی.
سه چیزست بر تو که اندر جهان
کسی را نباشد ز تخم مهان
هوش مصنوعی: سه چیز در وجود تو هست که در این جهان هیچکس مانند آن را ندارد و این ویژگیها از نژاد بزرگ و برجستهاند.
یکی آنک از تخمهٔ کیقباد
همی از تو گیرند گویی نژاد
هوش مصنوعی: یک نفر که از نسل کیقباد است، او را از تو میگیرد، گویی که او نیز از همان نسل و نژاد میباشد.
و دیگر زبانی بدین راستی
به گفتار نیکو بیاراستی
هوش مصنوعی: دیگر زبانی بهتر از این وجود ندارد که بتواند با گفتار نیکو توصیف شود.
سه دیگر که گویی که از چهر تو
ببارد همی بر زمین مهر تو
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به زبان ساده بگویم، این جمله به زیبایی اشاره میکند که گویی از چهرهی تو عشق و محبت بر زمین میبارد. این احساسات آنچنان فراوان و روشنی دارد که میتواند محیط اطراف را پر کند و بر دلها بنشیند.
چنین داد پاسخ سیاووش بدوی
که ای پیر پاکیزه و راستگوی
هوش مصنوعی: سیاووش به پیر پاک و راستگو پاسخ داد.
خنیده به گیتی به مهر و وفا
ز آهرمنی دور و دور از جفا
هوش مصنوعی: در این دنیا، محبت و وفاداری مانند آتش بیرحمی فاصله دارد و دور است.
گر ایدونک با من تو پیمان کنی
شناسم که پیمان من مشکنی
هوش مصنوعی: اگر تو با من قرار و قولی ببندی، میدانم که قول من برای تو بسیار ارزشمند و عزیز خواهد بود.
گر از بودن ایدر مرا نیکویست
برین کردهٔ خود نباید گریست
هوش مصنوعی: اگر بودن من در اینجا خوب است، پس نباید بر این سرنوشت خود گلهمند بود.
و گر نیست فرمای تا بگذرم
نمایی ره کشوری دیگرم
هوش مصنوعی: اگر اجازه نمیدهی که بگذرم، پس نشان بده که به کجا باید بروم.
بدو گفت پیران که مندیش زین
چو اندر گذشتی ز ایران زمین
هوش مصنوعی: آنها به او گفتند که نگران نباش، وقتی از اینجا گذر کردی، به سرزمین ایران فکر نکن.
مگردان دل از مهر افراسیاب
مکن هیچگونه به رفتن شتاب
هوش مصنوعی: دل را از محبت افراسیاب دور نکن و هیچگونه rushed نکن که برگردی.
پراگنده نامش به گیتی بدیست
ولیکن جز اینست مرد ایزدیست
هوش مصنوعی: نام آن شخص در دنیا شاید بد باشد، اما در حقیقت او انسانی برجسته و پاکسرشت است.
خرد دارد و رای و هوش بلند
به خیره نیاید به راه گزند
هوش مصنوعی: کسی که خرد و اندیشه و هوش بالایی دارد، به راحتی فریب نمیخورد و در مسیر نادرستی قرار نمیگیرد.
مرا نیز خویشیست با او به خون
همش پهلوانم همش رهنمون
هوش مصنوعی: من نیز با او نسبتی دارم و از نظر قدرت و دلیری به او وابستهام و همیشه به راهنماییاش نیاز دارم.
همانا برین بوم و بر صد هزار
به فرمان من بیش باشد سوار
هوش مصنوعی: به راستی بر این سرزمین و بر تمام افرادی که در آنجا هستند، به فرمان من، بیش از صد هزار نفر سوار میشوند.
همم بوم و بر هست و هم گوسفند
هم اسپ و سلیح و کمان و کمند
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که در این منطقه، همه چیز وجود دارد؛ از خانه و سرزمین گرفته تا دامها مانند گوسفند، و همچنین امکاناتی چون اسب و تجهیزات شکار مانند کمان و کمند.
مرا بینیازیست از هر کسی
نهفته جزین نیز هستم بسی
هوش مصنوعی: من به هیچ کس نیاز ندارم و از این نکته فراتر، ویژگیهای دیگری نیز در من نهفته است.
فدای تو بادا همه هرچ هست
گر ایدونک سازی به شادی نشست
هوش مصنوعی: فدای تو میشوم و همه چیزهایی که دارم، اگر تو به شادی بیفتی و لبخند بزنی.
پذیرفتم از پاک یزدان ترا
به رای و دل هوشمندان ترا
هوش مصنوعی: من از خدای پاک و بینقص قبول کردم که تو را با عقل و دل خردمندان بپذیرم.
که بر تو نیاید ز بدها گزند
نداند کسی راز چرخ بلند
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که چرخ روزگار چه بلایایی میتواند بر تو بیآورد و به تو آسیب برساند.
مگر کز تو آشوب خیزد به شهر
بیامیزی از دور تریاک و زهر
هوش مصنوعی: اگر تو برای مردم آشفتگی و ناراحتی به وجود نیاوری، پس باید از دور دارو و سم را با هم بیامیزی.
سیاووش بدان گفتها رام شد
برافروخت و اندر خور جام شد
هوش مصنوعی: سیاووش به گفتگوهایی که شنیده بود توجه کرد و به آرامش رسید. او رغبت پیدا کرد و در نهایت آمادهی نوشیدن جام شد.
به خوردن نشستند یک با دگر
سیاوش پسر گشت و پیران پدر
هوش مصنوعی: آنها شروع به خوردن کردند، سیاوش، پسر گشت، و پیران، پدر.
برفتند با خنده و شادمان
به ره بر نجستند جایی زمان
هوش مصنوعی: آنها با خنده و شادی به راه خود رفتند و در این مسیر، هیچ زمانی را تلف نکردند.
چنین تا رسیدند در شهر گنگ
کزان بود خرم سرای درنگ
هوش مصنوعی: آنها به شهر گنگ رسیدند، جایی که خانهای شاداب و سرسبز وجود دارد.
پیاده به کوی آمد افراسیاب
از ایوان میان بسته و پر شتاب
هوش مصنوعی: افراسیاب پیاده به کوی آمد و با سرعت از ایوانی که بسته شده بود، خارج شد.
سیاوش چو او را پیاده بدید
فرود آمد از اسپ و پیشش دوید
هوش مصنوعی: سیاوش زمانی که او را پیاده دید، از اسب پیاده شد و به سمت او دوید.
گرفتند مر یکدگر را به بر
بسی بوس دادند بر چشم و سر
هوش مصنوعی: آنها یکدیگر را در آغوش گرفتند و بوسههای زیادی بر چشم و پیشانی هم نهادند.
ازان پس چنین گفت افراسیاب
که گردان جهان اندر آمد به خواب
هوش مصنوعی: افراسیاب به این نتیجه رسید که دنیا به خواب رفته و دچار غفلت شده است.
ازین پس نه آشوب خیزد نه جنگ
به آبشخور آیند میش و پلنگ
هوش مصنوعی: از این به بعد نه هراسی وجود دارد و نه جنگی، و در این فضا هیچکس برای نوشیدن آب به سراغ هم نمیآید.
برآشفت گیتی ز تور دلیر
کنون روی گیتی شد از جنگ سیر
هوش مصنوعی: دنیای بیرون از خود به خاطر دلیری تو به هم ریخته است و حالا چهره زمین از این جنگ خسته و درمانده شده است.
دو کشور سراسر پر از شور بود
جهان را دل از آشتی کور بود
هوش مصنوعی: دو کشور در حال شور و هیجان بودند و در این میان، جهان نتوانست به آرامش و آشتی برسد.
به تو رام گردد زمانه کنون
برآساید از جنگ وز جوش خون
هوش مصنوعی: زمانه اکنون به تو تسلیم میشود و از جنگ و اضطراب خونین آرام خواهد گرفت.
کنون شهر توران ترا بندهاند
همه دل به مهر تو آگندهاند
هوش مصنوعی: حال همه مردمان شهر توران به محبت تو آشنا هستند و همه به تو علاقهمندند و به نوعی به تو وابستهاند.
مرا چیز با جان همی پیش تست
سپهبد به جان و به تن خویش تست
هوش مصنوعی: همه وجود من وابسته به توست؛ فرماندهی که جان و تنم به خاطر توست.
سیاوش برو آفرین کرد سخت
که از گوهر تو مگر داد بخت
هوش مصنوعی: سیاوش به خاطر نیکیهایش ستایش فراوانی را دریافت کرد، زیرا او دارای فضائل و ارزشهای والایی است که سرنوشت او را شکل میدهد.
سپاس از خدای جهان آفرین
کزویست آرام و پرخاش و کین
هوش مصنوعی: سپاسگزاری از خداوندی که جهان را آفریده است، زیرا از اوست که آرامش، صلح و دوری از کینه به وجود میآید.
سپهدار دست سیاوش بهدست
بیامد به تخت مهی بر نشست
هوش مصنوعی: سپهدار، یعنی فرمانده، به همراه سیاوش به تختی زیبا و بزرگ آمد و بر آن نشست.
به روی سیاوش نگه کرد و گفت
که این را به گیتی کسی نیست جفت
هوش مصنوعی: به سیاوش نگاه کرد و گفت که در دنیا مانند او کسی وجود ندارد.
نه زینگونه مردم بود در جهان
چنین روی و بالا و فر و مهان
هوش مصنوعی: در جهان افرادی به این شکل و با این ویژگیها وجود ندارند.
ازان پس به پیران چنین گفت رد
که کاووس تندست و اندک خرد
هوش مصنوعی: پس از آن، به بزرگان و کسانی که سن و سالی داشتند، گفت که کاووس، اگرچه به سرعت عمل میکند، اما درک و عقلش کم است.
که بشکیبد از روی چونین پسر
چنین برز بالا و چندین هنر
هوش مصنوعی: به خاطر رفتار و ویژگیهای پسر، آدمی با عزت و با مهارتهای فراوان به بالاترین درجات میرسد.
مرا دیده از خوب دیدار او
بماندهست دل خیره از کار او
هوش مصنوعی: چشمانم به خاطر زیبایی دیدار او مدهوش شدهاند و قلبم از اعمال او شگفتزده مانده است.
که فرزند باشد کسی را چنین
دو دیده بگرداند اندر زمین
هوش مصنوعی: کسی که دارای چنین چشمانی باشد، فرزندش باید در این دنیا به دور و بر بگردد و به جستجو بپردازد.
از ایوانها پس یکی برگزید
همه کاخ زربفتها گسترید
هوش مصنوعی: از میان ایوانها، یکی را انتخاب کرد و تمام کاخهای زربفت را به نمایش گذاشت.
یکی تخت زرین نهادند پیش
همه پایها چون سر گاومیش
هوش مصنوعی: افرادی یک تخت طلا جلوی همه گذاشتند که مانند سر یک گاومیش بزرگ و قابل توجه بود.
به دیبای چینی بیاراستند
فراوان پرستندگان خواستند
هوش مصنوعی: در لباس زیبا و گرانبهای چینی، ظاهری زیبا به وجود آوردند و بسیاری از علاقهمندان و دوستداران به آن توجه کردند و خواهان آن شدند.
بفرمود پس تا رود سوی کاخ
بباشد به کام و نشیند فراخ
هوش مصنوعی: پس دستور داد تا به سمت کاخ برود، تا در آرامش زندگی کند و در راحتی قرار بگیرد.
سیاوش چو در پیش ایوان رسید
سر طاق ایوان به کیوان رسید
هوش مصنوعی: سیاوش به درب ایوان نزدیک شد و در این لحظه، قسمتی از سقف ایوان به زیبایی ستارهها نمایان گشت.
بیامد بران تخت زر بر نشست
هشیوار جان اندر اندیشه بست
هوش مصنوعی: او بر تخت طلایی نشسته بود و با ذهنی هوشیار، به فکر و اندیشه فرو رفته بود.
چو خوان سپهبد بیاراستند
کس آمد سیاووش را خواستند
هوش مصنوعی: وقتی که سفرهی سپهبد را چیدند، کسی به دنبال سیاووش آمد.
ز هر گونهای رفت بر خوان سخن
همه شادمانی فگندند بن
هوش مصنوعی: از هر نوعی در جلسات گفتگو، همه شادی و خوشی را به ارمغان آوردند.
چو از خوان سالار برخاستند
نشستنگه می بیاراستند
هوش مصنوعی: وقتی که مهمانان از سفرهی سالار بلند شدند، همانجا مشغول نوشیدن شراب شدند و آن را تزئین کردند.
برفتند با رود و رامشگران
بباده نشستند یکسر سران
هوش مصنوعی: آنان به همراه رود و نوازندگان به کنار آب رفتند و تمام سران در کنار هم شروع به شادی و نوشیدن کردند.
بدو داد جان و دل افراسیاب
همی بی سیاوش نیامدش خواب
هوش مصنوعی: افراسیاب که به واسطه سیاوش، آرامش و خواب را از دست داده، جان و دل خود را به او تقدیم کرده است.
همی خورد می تا جهان تیره شد
سرمیگساران ز می خیره شد
هوش مصنوعی: نوشیدنی می را بنوش تا وقتی که دنیا تاریک شود و سر میگساران به خاطر شراب مات و مبهوت شود.
سیاوش به ایوان خرامید شاد
به مستی ز ایران نیامدش یاد
هوش مصنوعی: سیاوش با شادی و نشاط به ایوان وارد شد و در مستی به سر میبرد، یاد ایران به ذهنش نیامد.
بدان شب هم اندر بفرمود شاه
بدان کس که بودند بر بزمگاه
هوش مصنوعی: در آن شب، شاه به کسی که در میهمانی حضور داشت دستور داد.
چنین گفت با شیده افراسیاب
که چون سر برآرد سیاوش ز خواب
هوش مصنوعی: به این صورت میتوان گفت: او با شیده افراسیاب گفت که زمانی که سیاوش از خواب بیدار شود و سرش را بالا آورد، چه حالتی خواهد داشت.
تو با پهلوانان و خویشان من
کسی کاو بود مهتر انجمن
هوش مصنوعی: تو برای من کسی هستی که در میان پهلوانان و نزدیکانم مقام بالایی داری.
به شبگیر با هدیه و با غلام
گرانمایه اسپان زرین ستام
هوش مصنوعی: با هدیهای ارزشمند و در کنار یک خدمتکار با مقام، به سراغ شب میروم که سپاهی از اسبهای زرین دارد.
ز لشکر همی هر کسی با نثار
ز دینار وز گوهر شاهوار
هوش مصنوعی: هر کسی از سپاه با هدیهای که به صورت دینار و جواهر مانند شاه ارائه میدهد، به میدان میآید.
ازینگونه پیش سیاوش روند
هشیوار و بیدار و خامش روند
هوش مصنوعی: افرادی مثل سیاوش به آرامی و با هوشیاری و آگاهی به جلو حرکت میکنند و ساکت و بیصدا پیش میروند.
فراوان سپهبد فرستاد چیز
بدین گونه یک هفته بگذشت نیز
هوش مصنوعی: سپهبدان زیادی فرستاد، اما یک هفته هم گذشت و خبری نشد.
شبی با سیاوش چنین گفت شاه
که فردا بسازیم هر دو پگاه
هوش مصنوعی: شبی شاه به سیاوش گفت که فردا هر دو با هم در صبح زود آماده شویم و کاری را آغاز کنیم.
که با گوی و چوگان به میدان شویم
زمانی بتازیم و خندان شویم
هوش مصنوعی: بیا با گوی و چوگان به میدان برویم، زمانی که بتازیم و خوشحال باشیم.
ز هر کس شنیدم که چوگان تو
نبینند گردان به میدان تو
هوش مصنوعی: هر کسی که شنیدم میگوید اگر بازی چوگان تو را نبینند، بیتردید در میدان تو حاضر نخواهند شد.
تو فرزند مایی و زیبای گاه
تو تاج کیانی و پشت سپاه
هوش مصنوعی: تو فرزند ما هستی و زیبایی تو مانند تاج پادشاهی است و پشتوانهای برای سپاه.
بدو گفت شاها انوشه بدی
روان را به دیدار توشه بدی
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: ای ناامید! تو روح و جان را به ملاقات من آماده کردی و توشهات را برای این سفر فراهم کردی.
همی از تو جویند شاهان هنر
که یابد به هرکار بر تو گذر
هوش مصنوعی: پادشاهان برای کسب هنر و دانایی از تو راه میجویند تا در هر کاری از تو کمک بگیرند.
مرا روز روشن به دیدار تست
همی از تو خواهم بد و نیک جست
هوش مصنوعی: در روز روشن به ملاقات تو میآیم و از تو در پی خوبیها و بدیها خواهم بود.
به شبگیر گردان به میدان شدند
گرازان و تازان و خندان شدند
هوش مصنوعی: در انتهای شب، گرازها و اسبها با شور و نشاط به میدان آمدند و خوشحال شدند.
چنین گفت پس شاه توران بدوی
که یاران گزینیم در زخم گوی
هوش مصنوعی: پس شاه توران به این شکل بیان کرد که ما باید یاران مناسبی را انتخاب کنیم تا در برابر دشمنان مقاوم باشیم.
تو باشی بدانروی و زینروی من
بدو نیم هم زین نشان انجمن
هوش مصنوعی: تو با آن چهره خوبت در کنار من باش و من نیز با این نشانهها، هیچگاه از تو دور نخواهم شد.
سیاوش بدو گفت کای شهریار
کجا باشدم دست و چوگان به کار
هوش مصنوعی: سیاوش به او گفت: ای پادشاه، من کجا هستم و مشغول بازی چوگان و استفاده از دست خود هستم؟
برابر نیارم زدن با تو گوی
به میدان همآورد دیگر بجوی
هوش مصنوعی: نمیتوانم در مقابل تو به مبارزه بپردازم، بهتر است به دنبال رقیب دیگری بروم.
چو هستم سزاوار یار توام
برین پهن میدان سوار توام
هوش مصنوعی: چون شایسته محبت تو هستم، در این بزم بزرگ آماده خدمت به تو هستم.
سپهبد ز گفتار او شاد شد
سخن گفتن هر کسی باد شد
هوش مصنوعی: سردار از حرفهای او خوشحال شد، زیرا حرف زدن هر کسی مانند وزیده شدن باد است.
به جان و سر شاه کاووس گفت
که با من تو باشی همآورد و جفت
هوش مصنوعی: شاه کاووس، به جان و سرش، میگوید که ای کاش تو همواره حامی و همراه من باشی.
هنر کن به پیش سواران پدید
بدان تا نگویند کاو بد گزید
هوش مصنوعی: برای اینکه در مقابل سواران خوب و مهارتهایشان خود را نشان ندهی، تلاش کن تا کاری شایسته و برجسته انجام دهی تا دیگران نگویند که تو فردی بیکفايت هستی.
کنند آفرین بر تو مردان من
شگفته شود روی خندان من
هوش مصنوعی: مردان به تو آفرین میگویند و این باعث میشود که چهرهام به لبخند بشکفد.
سیاوش بدو گفت فرمان تراست
سواران و میدان و چوگان تراست
هوش مصنوعی: سیاوش به او گفت که این دستور و فرمان تو مربوط به سواران و میدان و بازی چوگان است.
سپهبد گزین کرد کلباد را
چو گرسیوز و جهن و پولاد را
هوش مصنوعی: رئیس سپاه، کلباد را انتخاب کرد، همچون گرسیوز و جهن و پولاد.
چو پیران و نستیهن جنگجوی
چو هومان که بردارد از آب گوی
هوش مصنوعی: مثل پیران و جنگجویان نیرومند، اگر کسی مانند هومان باشد، میتواند از دریا گوی را بلند کند.
به نزد سیاووش فرستاد یار
چو رویین و چون شیدهٔ نامدار
هوش مصنوعی: یار به نزد سیاوش فرستاد، مانند یک قهرمان با وقار و همچون شیدهٔ معروف و شناختهشده.
دگر اندریمان سوار دلیر
چو ارجاسپ اسپ افگن نره شیر
هوش مصنوعی: شجاع و دلاور دیگری مانند ارجاسپ، سوار بر اسب قهرمان و نیرومند، در حال حرکت است.
سیاوش چنین گفت کای نامجوی
ازیشان که یارد شدن پیشگوی
هوش مصنوعی: سیاوش گفت: ای جویای نام، از این جمعیت کسانی هستند که میتوانند همسر خوبی برای تو انتخاب کنند.
همه یار شاهند و تنها منم
نگهبان چوگان یکتا منم
هوش مصنوعی: همه با شاه همراهاند و از یاران او به شمار میروند، اما من فقط نگهبان یک چوگان هستم و به تنهایی این وظیفه را بر عهده دارم.
گر ایدونک فرمان دهد شهریار
بیارم به میدان ز ایران سوار
هوش مصنوعی: اگر پادشاه چنین دستور دهد، سوارانی از ایران را به میدان میآورم.
مرا یار باشند بر زخم گوی
بران سان که آیین بود بر دو روی
هوش مصنوعی: دوست من در کنار من است تا بر دردهایم غلبه کند، مثل قانونی که در زندگی دو روی دارد.
سپهبد چو بشنید زو داستان
بران داستان گشت هم داستان
هوش مصنوعی: وقتی سپهبد داستان او را شنید، آن داستان هم به داستان او اضافه شد و به نوعی با هم ارتباط پیدا کردند.
سیاوش از ایرانیان هفت مرد
گزین کرد شایستهٔ کارکرد
هوش مصنوعی: سیاوش از میان ایرانیان هفت مرد مناسب و برجسته را برای انجام کارهای مهم انتخاب کرد.
خروش تبیره ز میدان بخاست
همی خاک با آسمان گشت راست
هوش مصنوعی: صدای نعره از میدان بلند شد و گرد و غبار زمین به آسمان پرواز کرد و به طور مستقیم بالا رفت.
از آوای سنج و دم کره نای
تو گفتی بجنبید میدان ز جای
هوش مصنوعی: از صدای سنج و نی تو به نظر میرسد که باید حرکت کنیم و از جا بلند شویم.
سیاووش برانگیخت اسپ نبرد
چو گوی اندر آمد به پیشش به گرد
هوش مصنوعی: سیاووش شجاعانه اسب خود را برای نبرد آماده کرد، مانند سنگی که به سمت او پرتاب میشود و او را به چالش میکشد.
بزد هم چنان چون به میدان رسید
بران سان که از چشم شد ناپدید
هوش مصنوعی: او به سرعت به میدان رفت و به قدری سریع و ناگهانی حرکت کرد که از دیدگان ناپدید شد.
بفرمود پس شهریار بلند
که گویی به نزد سیاوش برند
هوش مصنوعی: سپس پادشاه بزرگ دستور داد تا به نزد سیاوش بروند.
سیاوش بران گوی بر داد بوس
برآمد خروشیدن نای و کوس
هوش مصنوعی: سیاوش با سرعت و شوق در میدان بازی میکند و صدای نای و کوس به گوش میرسد.
سیاوش به اسپی دگر برنشست
بیانداخت آن گوی خسرو به دست
هوش مصنوعی: سیاوش سوار بر اسبی دیگر شد و آن گوی را که متعلق به خسرو بود، در دست گرفت و به زمین انداخت.
ازان پس به چوگان برو کار کرد
چنان شد که با ماه دیدار کرد
هوش مصنوعی: بعد از آن به میدان چوگان رفت و آنقدر خوب کار کرد که توانست با ماه (یار) دیدار کند.
ز چوگان او گوی شد ناپدید
تو گفتی سپهرش همی برکشید
هوش مصنوعی: از نرمی و مهارت او در بازی چوگان، گوی از نظر ناپدید شد و گویا که آسمان او را به اوج میبرد.
ازان گوی خندان شد افراسیاب
سر نامداران برآمد ز خواب
هوش مصنوعی: افراسیاب، که یکی از شخصیتهای معروف است، از خواب بیدار شد و با خوشحالی و نشاط به سخن گفتن درآمد.
به آواز گفتند هرگز سوار
ندیدیم بر زین چنین نامدار
هوش مصنوعی: هرگز سوار نامداری را ندیدیم که بر زین نشسته باشد و آوازش همه جا شنیده شده باشد.
ز میدان به یکسو نهادند گاه
بیامد نشست از برگاه شاه
هوش مصنوعی: از میدان جنگ به کنار رفتند و در فرصتی ریشهنشینی کردند، شاه بر تخت خود نشسته بود.
سیاووش بنشست با او به تخت
به دیدار او شاد شد شاه سخت
هوش مصنوعی: سیاووش بر روی تخت نشست و با او دیدار کرد، شاه به شدت از ملاقات با او خوشحال شد.
به لشگر چنین گفت پس نامجوی
که میدان شما را و چوگان و گوی
هوش مصنوعی: شخصی به سربازان گفت که شما در میدان جنگ آمادهاید و باید از چوب و توپ استفاده کنید.
همی ساختند آن دو لشکر نبرد
برآمد همی تا به خورشید گرد
هوش مصنوعی: دو گروه در حال آمادهسازی برای جنگ بودند و در این حین، نبرد آنها به شدت در حال آغاز بود، تا جایی که در این معرکه به درخشانی خورشید میمانست.
چو ترکان به تندی بیاراستند
همی بردن گوی را خواستند
هوش مصنوعی: وقتی که ترکان با شتاب و زیبایی خود را آماده کردند، خواستند گوی را ببرند.
ربودند ایرانیان گوی پیش
بماندند ترکان ز کردار خویش
هوش مصنوعی: ایرانیان با مهارت و فضائل خود، گوی میدان را ربودند و در زمینههایی پیشتاز شدند، در حالی که ترکان به رفتار و سیره خود ادامه دادند.
سیاووش غمی گشت ز ایرانیان
سخن گفت بر پهلوانی زبان
هوش مصنوعی: سیاووش از ایرانیان ناراحت و غمگین شد و درباره پهلوانی سخن گفت.
که میدان بازیست گر کارزار
برین گردش و بخشش روزگار
هوش مصنوعی: زندگی همچون یک میدان جنگ است، جایی که در آن، نوبت و بخشش روزگار تعیینکنندهی سرنوشتهاست.
چو میدان سرآید بتابید روی
بدیشان سپارید یکبار گوی
هوش مصنوعی: زمانی که میدان به پایان میرسد، رو به سوی آنها ببرید و یک بار دیگر بگویید.
سواران عنانها کشیدند نرم
نکردند زان پس گسی اسپ گرم
هوش مصنوعی: سواران با احتیاط پای reins را کشیدند و اجازه ندادند که اسب از کنترل خارج شود. بعد از آن، اسب با شدت و سرعت حرکت کرد.
یکی گوی ترکان بینداختند
به کردار آتش همی تاختند
هوش مصنوعی: یک گوی از جنس ترکها را پرتاب کردند و آن گوی به گونهای میدرخشید و میتاخت که شبیه آتش بود.
سپهبد چو آواز ترکان شنود
بدانست کان پهلوانی چه بود
هوش مصنوعی: وقتی سردار صدای ترکها را شنید، فهمید که پهلوانی یعنی چه و چه ویژگیهایی دارد.
چنین گفت پس شاه توران سپاه
که گفتست با من یکی نیکخواه
هوش مصنوعی: پس شاه توران گفت که کسی که با من دوست و نیکخواه است، اینجا کنار من حضور دارد.
که او را ز گیتی کسی نیست جفت
به تیر و کمان چون گشاید دو سفت
هوش مصنوعی: هیچکس در دنیا همتای او نیست، چون تیر و کمان، تنها اوست که میتواند دوستی را به راحتی بیافریند.
سیاوش چو گفتار مهتر شنید
ز قربان کمان کیی برکشید
هوش مصنوعی: سیاوش وقتی صحبتهای بزرگتر را شنید، از کمان کیی قربانی برداشت و به آن واکنش نشان داد.
سپهبد کمان خواست تا بنگرد
یکی برگراید که فرمان برد
هوش مصنوعی: سپهبد تیر و کمان خواست تا ببیند که آیا کسی خواهد آمد که به فرمان او پاسخ مثبت دهد.
کمان را نگه کرد و خیره بماند
بسی آفرین کیانی بخواند
هوش مصنوعی: او کمان را در دست نگه داشت و به طور خیره به جلو نگاه کرد و نیکوییهای کیانیان را ستایش کرد.
به گرسیوز تیغ زن داد مه
که خانه بمال و در آور به زه
هوش مصنوعی: به گرسیوز، کسی که تیراندازی ماهر است، دستور داده شد که به خانه حمله کند و آن را تخریب کند.
بکوشید تا بر زه آرد کمان
نیامد برو خیره شد بدگمان
هوش مصنوعی: تلاش کنید تا بر تیر کمان بخوابید و آماده شوید، ولی اگر این کار را انجام ندهید، ممکن است دچار سوءظن و نگرانی شوید.
ازو شاه بستد به زانو نشست
بمالید خانه کمان را به دست
هوش مصنوعی: مردی از شاه خواسته بود که به زانو درآمد و در حالی که دستش را بر روی کمان خانه میمالید، به احترام و ادب نسبت به شاه عمل کرد.
به زه کرد و خندان چنین گفت شاه
که اینت کمانی چو باید به راه
هوش مصنوعی: شاه با خنده به زه نگاه کرد و گفت: این کمان بهدرستی برای راهنمایی تو ساخته شده است.
مرا نیز گاه جوانی کمان
چنین بود و اکنون دگر شد زمان
هوش مصنوعی: من هم زمانی جوانی و شادابی داشتم، اما اکنون دوران و حال و هوایم تغییر کرده است.
به توران و ایران کس این را به چنگ
نیارد گرفتن به هنگام جنگ
هوش مصنوعی: در جنگ، هیچکس نمیتواند به راحتی بر طلا و جواهرات گرانبها در سرزمینهای توران و ایران دست پیدا کند.
بر و یال و کتف سیاوش جزین
نخواهد کمان نیز بر دشت کین
هوش مصنوعی: سیاوش، با زیبایی و جلالی که در مو و شانههایش دارد، هیچ چیز نمیتواند مانند او باشد، حتی کمان هم در میدان جنگ به اندازه او جذاب نیست.
نشانی نهادند بر اسپریس
سیاوش نکرد ایچ با کس مکیس
هوش مصنوعی: بر سوارکاری که نامش سیاوش بود، نشانهای قرار دادند، اما او با هیچ کس گفتگو نکرد.
نشست از بر بادپایی چو دیو
برافشارد ران و برآمد غریو
هوش مصنوعی: یک دیو با قدرت و شدت در حال پرواز است و صدایی بلند و رعبآور از خود بهجا میگذارد.
یکی تیر زد بر میان نشان
نهاده بدو چشم گردنکشان
هوش مصنوعی: یکی تیر به نشانهای زد و آن را بر چشمان گردنکشان (افراد مغرور و خودبزرگبین) قرار داد.
خدنگی دگر باره با چارپر
بینداخت از باد و بگشاد پر
هوش مصنوعی: یک تیر دیگری با چهارپای خود انداخت و با وزش باد، پرش را باز کرد.
نشانه دوباره به یک تاختن
مغربل بکرد اندر انداختن
هوش مصنوعی: علامتی دوباره به سمت مغرب فرستاد و با شتاب به حرکت در آمد.
عنان را بپیچید بر دست راست
بزد بار دیگر بران سو که خواست
هوش مصنوعی: تسلیم را به سمت راست هدایت کن و دوباره برانید که به سوی آنچه میخواهی بروید.
کمان را به زه بر بباز و فگند
بیامد بر شهریار بلند
هوش مصنوعی: کمان را به زه درست بکش و تیر را رها کن، به سوی پادشاه بزرگ روانه شد.
فرود آمد و شاه برپای خاست
برو آفرین ز آفریننده خواست
هوش مصنوعی: او فرود آمد و شاه به احترام او از جا برخاست و از آفریننده خواست تا بر او آفرین بفرستد.
وزان جایگه سوی کاخ بلند
برفتند شادان دل و ارجمند
هوش مصنوعی: از آن مکان، با دلهای شاد و ارزشمند به سمت کاخ بلند حرکت کردند.
نشستند خوان و می آراستند
کسی کاو سزا بود بنشاستند
هوش مصنوعی: مردم دور هم جمع شدند و سفرهای زیبا ترتیب دادند، زیرا فردی که شایسته بود در آن جمع حضور داشت.
میی چند خوردند و گشتند شاد
به نام سیاووش کردند یاد
هوش مصنوعی: چند جام شراب نوشیدند و شاداب شدند و به یاد سیاوش، نام او را گرامی داشتند.
بخوان بر یکی خلعت آراست شاه
از اسپ و ستام و ز تخت و کلاه
هوش مصنوعی: به یکی جامهای زیبا و شاداب بدهید که شاه او را از اسب و زره و تخت و کلاه آراسته است.
همان دست زر جامهٔ نابرید
که اندر جهان پیش ازان کس ندید
هوش مصنوعی: همان دستان طلایی که پارچهٔ بینظیری را دوخته، که پیش از این در جهان کسی نظیر آن را ندیده است.
ز دینار وز بدرهای درم
ز یاقوت و پیروزه و بیش و کم
هوش مصنوعی: از طلای دینار و نقرههای درم، از سنگهای قیمتی مانند یاقوت و فیروزه، و همچنین از بهتر و بدترها.
پرستار بسیار و چندی غلام
یکی پر ز یاقوت رخشنده جام
هوش مصنوعی: پرستاران زیادی هستند و چندین خدمتکار، اما تنها یکی از آنها در جامی پر از یاقوت درخشان است.
بفرمود تا خواسته بشمرند
همه سوی کاخ سیاوش برند
هوش مصنوعی: فرمان داد تا تمام خواستهها را بشمارند و همه به سمت کاخ سیاوش بروند.
ز هر کش به توران زمین خویش بود
ورا مهربانی برو بیش بود
هوش مصنوعی: هر کس به سرزمین خود وابسته است و در آنجا محبت و دوستی بیشتری برای او وجود دارد.
به خویشان چنین گفت کاو را همه
شما خیل باشید هم چون رمه
هوش مصنوعی: به خویشان گفت که شما همه مانند یک بسیج یا گروه بزرگ هستید، مثل گلهای از دامها که کنار هم قرار دارند.
بدان شاهزاده چنین گفت شاه
که یک روز با من به نخچیرگاه
هوش مصنوعی: پادشاه به شاهزاده گفت که یک روز به همراه من به شکارگاه برو.
گر آیی که دل شاد و خرم کنیم
روان را به نخچیر بیغم کنیم
هوش مصنوعی: اگر تو بیایی، ما دل شاد و خوشحال میکنیم و روحمان را از نگرانیها دور میسازیم.
بدو گفت هرگه که رای آیدت
بران سو که دل رهنمای آیدت
هوش مصنوعی: به او گفتند هر بار که تصمیمی به ذهنت میرسد، دل تو باید راهنمایت باشد و تو را به سمت درست هدایت کند.
برفتند روزی به نخچیرگاه
همی رفت با یوز و با باز شاه
هوش مصنوعی: روزی گروهی به شکار رفتند و در این راه یوز و شاهین نیز همراهشان بودند.
سپاهی ز هرگونه با او برفت
از ایران و توران بنخچیر تفت
هوش مصنوعی: سربازانی از هر نوع و ملیت با او همراه شدند و از ایران و توران به سمت تفت رفتند.
سیاوش به دشت اندرون گور دید
چو باد از میان سپه بردمید
هوش مصنوعی: سیاوش در دشت، درون گوری را مشاهده کرد که مانند بادی از میان سپاه وزید و به حرکت درآمد.
سبک شد عنان و گران شد رکیب
همی تاخت اندر فراز و نشیب
هوش مصنوعی: تسلیم شدن و آرام شدن دستهجمعی، در حینی که رقبا و مشکلات به شدت در حال پیشروی و افت و خیز هستند.
یکی را به شمشیر زد بدو نیم
دو دستش ترازو بد و گور سیم
هوش مصنوعی: یک نفر را با شمشیر زدند و او به دو نیم شد. دستانش مثل ترازویی خراب و ناهمگون شدند و در نهایت سرنوشتش به گوری پر از سیم کشیده شد.
به یک جو ز دیگر گرانتر نبود
نظاره شد آن لشکر شاه زود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ارزش و قیمت لشکری که تحت فرمان شاه است، هیچ تفاوتی با یک جو (اندازهای برای سنجش) دیگر ندارد. به عبارتی دیگر، چه آن لشکر از نظر عددی بزرگ باشد و چه کوچک، در نهایت همان قدر ارزش دارند و تفاوتی در قدر و قیمت آنها وجود ندارد.
بگفتند یکسر همه انجمن
که اینت سرافراز و شمشیرزن
هوش مصنوعی: همه جمعیت گفتند که او تنها کسی است که سرافراز و دلیر است و میتواند به خوبی با شمشیر بجنگد.
به آواز گفتند یک با دگر
که ما را بد آمد ز ایران به سر
هوش مصنوعی: گفتند که ما از ایران به خوبی و خوشی دور شدهایم و این برای ما ناخوشایند است.
سر سروران اندر آمد به تنگ
سزد گر بسازیم با شاه جنگ
هوش مصنوعی: در افکار و احساسات ما، گاهی به جایی میرسیم که جنگیدن با قدرتهای بزرگ و سروران ضروری به نظر میرسد. به عبارت دیگر، زمانی که تحت فشار قرار میگیریم، ممکن است به سمت مقاومت و مبارزه برویم.
سیاوش هیمدون به نخچیر بود
همی تاخت و افگند در دشت گور
هوش مصنوعی: سیاوش به شکارگاه رفته بود و در دشت گور به سرعت در حال حرکت بود.
به غار و به کوه و به هامون بتاخت
بشمشیر و تیر و بنیزه بیاخت
هوش مصنوعی: در دل طبیعت، به سوی غارها و کوهها و بیابانها، با شمشیر و تیر و نیزه، به پیش رفتند.
به هر جایگه بر یکی توده کرد
سپه را ز نخچیر آسوده کرد
هوش مصنوعی: در هر مکانی، تودهای از سپاهیان را گرد هم آورد و آنها را از تعقیب و شکار راحت ساخت.
وزان جایگه سوی ایوان شاه
همه شاد دل برگرفتند راه
هوش مصنوعی: از آن مکان به سوی کاخ شاه، همه با دلهای شاد راهی شدند.
سپهبد چه شادان چه بودی دژم
بجز با سیاوش نبودی به هم
هوش مصنوعی: سپهبد چه خوشحال و چه غمگین، جز با سیاوش هرگز نمیتوانست به وحدت و همبستگی دست یابد.
ز جهن و ز گرسیوز و هرک بود
به کس راز نگشاد و شادان نبود
هوش مصنوعی: هر کسی که راز خود را فاش نکرد و از آنچه در دل دارد نگران بود، نه در زندگی خوشحال است و نه به آرامش میرسد.
مگر با سیاوش بدی روز و شب
ازو برگشادی به خنده دو لب
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که روز و شب بدیها از سیاوش دور شده باشد، که لبخند بر لبانش نشانده؟
برین گونه یک سال بگذاشتند
غم و شادمانی بهم داشتند
هوش مصنوعی: یک سال را به این صورت گذراندند که غم و شادی در کنار هم بودند.
سیاوش یکی روز و پیران بهم
نشستند و گفتند هر بیش و کم
هوش مصنوعی: یک روز سیاوش و پیران با یکدیگر نشسته و درباره هر چیزی که بود، صحبت کردند.
بدو گفت پیران کزین بوم و بر
چنانی که باشد کسی برگذر
هوش مصنوعی: پیران به او گفتند که در این سرزمین و این محیط، آیا کسی هست که به این شکل و برای چنین هدفی عبور کند؟
بدین مهربانی که بر تست شاه
به نام تو خسپد به آرامگاه
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی از محبت و توانایی شاه سخن میگوید، به گونهای که اگر به نام او در آرامگاه استراحت کند، نشان از محبت و احترام به او دارد. این محبت و ارادت به گونهای است که آرامش و سعادتی را به همراه میآورد.
چنان دان که خرم بهارش توی
نگارش تویی غمگسارش تویی
هوش مصنوعی: به گونهای بدان که بهار شاداب تو با نوشتار تو همراه است و تویی که مسبب غمها و اندوههای او هستی.
بزرگی و فرزند کاووس شاه
سر از بس هنرها رسیده به ماه
هوش مصنوعی: بزرگی و فرزند کاووس شاه به خاطر دستاوردهای فراوانش به اوج کمال و مهارت رسیده است.
پدر پیر سر شد تو برنا دلی
نگر سر ز تاج کیی نگسلی
هوش مصنوعی: پدر بزرگ شده و جوانی تو به چشم میآید، پس به نگاه کن که از کجا و با چه جایگاهی آمدهای و چه شان و منزلتی داری.
به ایران و توران توی شهریار
ز شاهان یکی پرهنر یادگار
هوش مصنوعی: به ایران و توران، شهریاری از میان پادشاهان به یادگار مانده که دارای هنر و فضیلت بسیار است.
بنه دل برین بوم و جایی بساز
چنان چون بود درخور کام و ناز
هوش مصنوعی: دل خود را در این سرزمین مستقر کن و مکانی بساز که مناسب خواستهها و زیباییها باشد.
نبینمت پیوستهٔ خون کسی
کجا داردی مهر بر تو بسی
هوش مصنوعی: من نمیخواهم کسی را ببینم که به خاطر تو غمگین و خونین است، اما تو برای او محبتهای زیادی داری.
برادر نداری نه خواهر نه زن
چو شاخ گلی بر کنار چمن
هوش مصنوعی: تو نه برادر داری و نه خواهر و نه همسری، مانند گل کوچکی بر کنار چمن هستی.
یکی زن نگه کن سزاوار خویش
از ایران منه درد و تیمار پیش
هوش مصنوعی: به زن خود نگاهی بینداز که لیاقت تو را دارد و از ایران درد و رنج به او تحمیل نکن.
پس از مرگ کاووس ایران تراست
همان تاج و تخت دلیران تراست
هوش مصنوعی: پس از مرگ کاووس، حکومت ایران به تو تعلق دارد و همانند تاج و تخت دلاوران در اختیارت خواهد بود.
پس پردهٔ شهریار جهان
سه ماهست با زیور اندر نهان
هوش مصنوعی: پشت پردهٔ پادشاه جهان، سه ماه با زینت در concealed است.
اگر ماه را دیده بودی سیاه
از ایشان نه برداشتی چشم ماه
هوش مصنوعی: اگر ماه را میدیدی، به خاطر زیباییاش نه چشمپوشی میکردی از سیاهیهایی که در وجود او وجود دارد.
سه اندر شبستان گرسیوزاند
که از مام وز باب با پروزاند
هوش مصنوعی: در شبستانی تاریک و رازآلود، سه موجود به نام گرسیوز گرد هم آمدهاند، و آنها در حال گفتگو و مشغول بررسی مسائل مربوط به مادر و پدر با پروزند هستند.
نبیره فریدون و فرزند شاه
که هم جاه دارند و هم تاج و گاه
هوش مصنوعی: نسل فریدون و فرزند پادشاه، که هم مقام و اعتبار دارند و هم دارایی و قدرت.
ولیکن ترا آن سزاوارتر
که از دامن شاه جویی گهر
هوش مصنوعی: اما تو بیشتر شایستهای که از دامن پادشاه گوهر و گنج بیابی.
پس پردهٔ من چهارند خرد
چو باید ترا بنده باید شمرد
هوش مصنوعی: در پس پردهٔ من چهار چیز خرد وجود دارد؛ بنابراین تو را باید به عنوان یک بنده محسوب کرد.
ازیشان جریرست مهتر بسال
که از خوبرویان ندارد همال
هوش مصنوعی: در میان آنها، جریر از همه بزرگتر است، چرا که از زیبا رویان هیچ کس با او همتراز نیست.
یکی دختری هست آراسته
چو ماه درخشنده با خواسته
هوش مصنوعی: یک دختری وجود دارد که به زیبایی و درخشش ماه آراسته است و آرزوهایی دارد.
نخواهد کسی را که آن رای نیست
بجز چهر شاهش دلارای نیست
هوش مصنوعی: هیچکس را به غیر از چهرهی زیبا و دلانگیز شاه، نمیخواهد و آرزویی جز آن ندارد.
ز خوبان جریرست انباز تو
بود روز رخشنده دمساز تو
هوش مصنوعی: از میان نیکان، جریر همدم تو بود و روزی روشن و شاداب، همساز تو بود.
اگر رای باشد ترا بندهایست
به پیش تو اندر پرستندهایست
هوش مصنوعی: اگر نظر و ارادهای باشد، در واقع تو را بندهای میداند که در برابر تو به پرستش ایستاده است.
سیاوش بدو گفت دارم سپاس
مرا خود ز فرزند برتر شناس
هوش مصنوعی: سیاوش به او گفت که از او قدردانی میکند و خود را به عنوان فرزندی برتر میشناسد.
گر او باشدم نازش جان و تن
نخواهم جزو کس ازین انجمن
هوش مصنوعی: اگر او را داشته باشم، ناز و محبتش را میخواهم و هیچکس دیگری از این جمع را نمیخواهم.
سپاسی نهی زین همی بر سرم
که تا زندهام حق آن نسپرم
هوش مصنوعی: سپاسی بر دوش من است که تا زمانی که زندهام نمیتوانم آن را ادا کنم.
پس آنگاه پیران ز نزدیک اوی
سوی خانهٔ خویش بنهاد روی
هوش مصنوعی: سپس آنان که سالخورده بودند، از نزد او به سمت خانههای خود راهی شدند.
چو پیران ز پیش سیاوش برفت
به نزدیک گلشهر تازید تفت
هوش مصنوعی: وقتی که پیران از پیش سیاوش رفت، به سوی گلشهر به سرعت حرکت کرد.
بدو گفت کار جریره بساز
به فر سیاووش خسرو به ناز
هوش مصنوعی: به او گفت: کار جریره را به راهی که نشان سیاووش، پادشاه، روی ناز و بزرگمنشی بوده، انجام بده.
چگونه نباشیم امروز شاد
که داماد باشد نبیره قباد
هوش مصنوعی: چطور میتوانیم امروز شاد نباشیم وقتی که نوه قباد عروسی کرده است؟
بیاورد گلشهر دخترش را
نهاد از بر تارک افسرش را
هوش مصنوعی: به باغ گل آمد و دخترش را آورد و بر سر او تاج گذاشت.
به دیبا و دینار و در و درم
به بوی و به رنگ و به هر بیش و کم
هوش مصنوعی: در لباس و ثروت و موارد مادی که به عطر و رنگ و هر چیز جزئی اشاره دارد، همه چیز را به اندازه و قیمت آن میسنجند.
بیاراست او را چو خرم بهار
فرستاد در شب بر شهریار
هوش مصنوعی: او را مانند بهار خوشگل و سرزنده آراسته کردند و در شب، به سوی پادشاه فرستادند.
مراو را بپیوست با شاه نو
نشاند از بر گاه چون ماه نو
هوش مصنوعی: مرا به دوستی با پادشاه تازهای نزدیک کرد که مانند ماه نو در درگاه او نشسته بود.
ندانست کس گنج او را شمار
ز یاقوت و ز تاج گوهرنگار
هوش مصنوعی: هیچکس ندانسته است که ارزش و ارزشمندی او مانند گنجینهای است که فراتر از یاقوت و تاجهای زیباست.
سیاوش چو روی جریره بدید
خوش آمدش خندید و شادی گزید
هوش مصنوعی: سیاوش وقتی که روی میدان جنگ را دید، خوشحال شد و خندهای بر لبانش نشست.
همی بود با او شب و روز شاد
نیامد ز کاووس و دستانش یاد
هوش مصنوعی: او هر شب و روز در کنار او شاد بود، اما هیچ خبری از کاووس و دستانش نبود.
برین نیز چندی بگردید چرخ
سیاووش را بد ز نیکیش برخ
هوش مصنوعی: مدتی دیگر نیز چرخ گردون به دور خود خواهد چرخید و سرنوشت نامطلوبی از خوبیها سر خواهد زد.
ورا هر زمان پیش افراسیاب
فزونتر بدی حشمت و جاه و آب
هوش مصنوعی: هر لحظه، او در حضور افراسیاب صاحب مقام و شکوه بیشتری بود و به اعتبار و عظمتش افزوده میشد.
یکی روز پیران به به روزگار
سیاووش را گفت کای نامدار
هوش مصنوعی: روزی یکی از پیران به سیاووش گفت: ای مرد نامآور!
تو دانی که سالار توران سپاه
ز اوج فلک برفرازد کلاه
هوش مصنوعی: تو میدانی که فرماندهی توران، تاج خود را از بالای آسمان برمیافرازد.
شب و روز روشن روانش توی
دل و هوش و توش و توانش توی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که روح و ذهن شخص همیشه روشن و زنده است و در تمام اوقات به خوبی فعالیت میکند و از قوه و توانایی بالایی برخوردار است.
چو با او تو پیوستهٔ خون شوی
ازین پایه هر دم به افزون شوی
هوش مصنوعی: وقتی که با او پیوندی عمیق و نزدیک برقرار کنی، از این ارتباط هر لحظه بیشتر و بیشتر رشد میکنی و به کمال میرسی.
بباشد امیدش به تو استوار
که خواهی بدن پیش او پایدار
هوش مصنوعی: به او امیدی قوی و پایدار داشته باش، چون او نیز در کنار تو ثابت خواهد ماند.
اگر چند فرزند من خویش تست
مرا غم ز بهر کم و بیش تست
هوش مصنوعی: اگر چند فرزند من از تو باشند، من نگران کم یا زیاد بودن آنها نیستم؛ چون غم و اندوه من به خاطر توست.
فرنگیس مهتر ز خوبان اوی
نبینی به گیتی چنان موی و روی
هوش مصنوعی: فرنگیس زیباترین و برترین از میان همه خوبان است؛ در دنیا هیچ کس را با این چهره و مو نمیتوانی ببینی.
به بالا ز سرو سهی برترست
ز مشک سیه بر سرش افسرست
هوش مصنوعی: بلندتر از سرو خوش قامت و زیباست، و بر سرش تاجی است که همچون مشک سیاه جلوهگری میکند.
هنرها و دانش ز اندازه بیش
خرد را پرستار دارد به پیش
هوش مصنوعی: انسانی که دارای خرد و فر wisdom است، به خوبی میتواند هنرها و دانشهای مختلف را مدیریت کند و از آنها مراقبت کند.
از افراسیاب ار بخواهی رواست
چنو بت به کشمیر و کابل کجاست
هوش مصنوعی: اگر از افراسیاب بخواهی، چنین زیبایی در کشمیر و کابل وجود دارد.
شود شاه پرمایه پیوند تو
درفشان شود فر و اورند تو
هوش مصنوعی: پیوند تو باعث میشود که شاهزادهای با فروغ و شکوه بسیار به وجود بیاید.
چو فرمان دهی من بگویم بدوی
بجویم بدین نزد او آبروی
هوش مصنوعی: هر زمان که تو دستور دهی، من آمادهام تا با شتاب به دنبال جستجوی آبرویم نزد او بروم.
سیاوش به پیران نگه کرد و گفت
که فرمان یزدان نشاید نهفت
هوش مصنوعی: سیاوش به پیران نگاه کرد و گفت که نباید فرمان خدا را پنهان کرد.
اگر آسمانی چنین است رای
مرا با سپهر روان نیست پای
هوش مصنوعی: اگر آسمان چنین باشد، پس نظر من با آسمان تفاوتی ندارد و نمیتواند بر زمین قدم بگذارد.
اگر من به ایران نخواهم رسید
نخواهم همی روی کاووس دید
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به ایران برسم، هرگز هم نخواهم توانست کاووس را ببینم.
چو دستان که پروردگار منست
تهمتن که روشن بهار منست
هوش مصنوعی: مفهوم این بیت به این صورت است که شخصی به قدرت و خالق خود اشاره میکند و او را مانند دستانی میداند که او را پرورش دادهاند و انرژی و نور بهاری را به زندگیاش میبخشند. در واقع، این جمله بیانگر پیوند عمیق بین فرد و منبع قدرت و نور در زندگیاش است.
چو بهرام و چون زنگهٔ شاوران
جزین نامدران کنداوران
هوش مصنوعی: مانند بهرام و چون زنگهٔ شاوران، فقط نامی از این افراد به جا نخواهد ماند و آنها را فراموش خواهند کرد.
چو از روی ایشان بباید برید
به توران همی جای باید گزید
هوش مصنوعی: وقتی از چهره آنها دور شوم، باید به سرزمین توران بروم و آنجا را انتخاب کنم.
پدر باش و این کدخدایی بساز
مگو این سخن با زمین جز به راز
هوش مصنوعی: به نقش پدری اهمیت بده و سعی کن سرپرستی و اداره خوبی داشته باش. در این مورد، تنها با خودت راز داشته باش و به دیگران در این باره چیزی نگو.
اگر بخت باشد مرا نیکخواه
همانا دهد ره به پیوند شاه
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت مرا خوشیمن باشد، بهدرستی مسیر را برای ارتباط با پادشاه هموار خواهد کرد.
همی گفت و مژگان پر از آب کرد
همی برزد اندر میان باد سرد
هوش مصنوعی: او همچنان صحبت میکرد و چشمانش پر از اشک شد و در میان باد سرد، اشکهایش را ریخت.
بدو گفت پیران که با روزگار
نسازد خرد یافته کارزار
هوش مصنوعی: پیران به او گفتند که با زمانه نمیتوان جنگید و باید با عقل و تجربه به مسائل نگاه کرد.
نیابی گذر تو ز گردان سپهر
کزویست آرام و پرخاش و مهر
هوش مصنوعی: نتوانی از چرخ گردون گذر کنی، چرا که تمامی آرامش و خشم و عشق از آن سرچشمه میگیرد.
به ایران اگر دوستان داشتی
به یزدان سپردی و بگذاشتی
هوش مصنوعی: اگر در ایران دوستانی داشتی، آنها را به خدا سپرده و از خود دور میکردی.
نشست و نشانت کنون ایدرست
سر تخت ایران به دست اندرست
هوش مصنوعی: او اکنون در جایگاه برتر خود نشسته و در دست دارد تاج و تخت ایران را.
بگفت این و برخاست از پیش او
چو آگاه گشت از کم و بیش او
هوش مصنوعی: او این صحبت را گفت و از پیش او برخاست، چون از حال و وضعیت او باخبر شد.
به شادی بشد تا بدرگاه شاه
فرود آمد و برگشادند راه
هوش مصنوعی: شخصی به خوشحالی به سوی درگاه پادشاه رفت و راه را برای او گشودند.
همی بود بر پیش او یک زمان
بدو گفت سالار نیکوگمان
هوش مصنوعی: مدتی پیش او کسی بود که به او گفت: ای سالار، تو را نیک میپندارم.
که چندین چه باشی به پیشم به پای
چه خواهی به گیتی چه آیدت رای
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که در زندگی به مقام و مرتبهای برسید، در نهایت در پیش من چگونه خواهید بود؟ در این دنیا چه چیزی برای شما فایده دارد؟
سپاه و در گنج من پیش تست
مرا سودمندی کم و بیش تست
هوش مصنوعی: گنج و نیرویم در مقابل تو قرار دارد، و ارزش من به اندازهای است که به کم و زیادی آن بستگی دارد.
کسی کاو به زندان و بند منست
گشادنش درد و گزند منست
هوش مصنوعی: کسی که مرا در زندان و زنجیر نگه داشته، آزادیاش تنها به معنای درد و رنج من است.
ز خشم و ز بند من آزاد گشت
ز بهر تو پیگار من باد گشت
هوش مصنوعی: از روی خشم و قید من رها شد، به خاطر تو دمی آرام و خنک شدم.
ز بسیار و اندک چه باید بخواه
ز تیغ و ز مهر و ز تخت و کلاه
هوش مصنوعی: از فراوانی و کمی چه چیزی باید بخواهیم؟ از شمشیر و محبت، از سلطنت و تاج و کلاه.
خردمند پاسخ چنین داد باز
که از تو مبادا جهان بینیاز
هوش مصنوعی: خردمند گفت که تو نباید فکر کنی که دنیا به تو نیازی ندارد.
مرا خواسته هست و گنج و سپاه
به بخت تو هم تیغ و هم تاج و گاه
هوش مصنوعی: من آرزوهای زیادی دارم و ثروت و نیرو در اختیارم است، همچنین بخت تو نیز دارای قدرت و مقام است.
ز بهر سیاوش پیامی دراز
رسانم به گوش سپهبد به راز
هوش مصنوعی: من پیامی طولانی برای سیاوش آماده کردهام تا به طور مخفیانه به سردار برسانم.
مرا گفت با شاه ترکان بگوی
که من شاد دل گشتم و نامجوی
هوش مصنوعی: به من بگویید که با شاه ترکها صحبت کنید و بگویید که من دل شادم و به دنبال نام و اعتبار هستم.
بپروردیم چون پدر در کنار
همه شادی آورد بخت تو بار
هوش مصنوعی: ما مانند پدر تو را بزرگ کردیم و در کنار هم به تو شادی و خوشبختی هدیه دادیم.
کنون همچنین کدخدایی بساز
به نیک و بد از تو نیم بینیاز
هوش مصنوعی: حالا باید مانند یک کدخدای خوب و کاردان عمل کنی، طوری که به خوبی و بدیها نیازمند نباشی و مستقل از این مسائل زندگی کنی.
پس پردهٔ تو یکی دخترست
که ایوان و تخت مرا درخورست
هوش مصنوعی: در پشت پرده، دختری وجود دارد که برای من مثل یک ایوان و تخت سلطنت میماند.
فرنگیس خواند همی مادرش
شود شاد اگر باشم اندر خورش
هوش مصنوعی: فرنگیس گفت که مادرم خوشحال میشود اگر من در خورش باشم.
پراندیشه شد جان افراسیاب
چنین گفت با دیده کرده پرآب
هوش مصنوعی: افراسیاب، که فردی پر از فکر و اندیشه است، با چشمانی پر از اشک چنین گفته است.
که من گفتهام پیش ازین داستان
نبودی بران گفته همداستان
هوش مصنوعی: اینکه من قبلاً گفتهام، داستانی نبود که دیگران نیز با آن همنظر و همصدا باشند.
چنین گفت با من یکی هوشمند
که رایش خرد بود و دانش بلند
هوش مصنوعی: یکی از مردان خردمند و دانشمند به من گفت که نظر و رای او بر اساس عقل و فهم عمیقش است.
که ای دایهٔ بچهٔ شیرنر
چه رنجی که جان هم نیاری به بر
هوش مصنوعی: ای پرستار کودک شیرخوار، چه سختی و دردری را تحمل میکنی که حتی جانت را هم به حالت نمیآوری؟
و دیگر که از پیش کندآوران
ز کار ستاره شمر بخردان
هوش مصنوعی: و همچنین کسانی که از کارهای ستارهشماری، دانایی و خرد را به دست میآورند.
شمار ستاره به پیش پدر
همی راندندی همه دربدر
هوش مصنوعی: ستارهها به گوینده نشان میدهند که پدرش در حال مشغول شدن به کار یا فعالیتی خاص است و همه در تلاشند تا خود را به او برسانند یا در کنار او قرار بگیرند. این جمله به معنی تلاش و کوشش افراد برای نزدیکی و همراهی با پدر است.
کزین دو نژاده یکی شهریار
بیاید بگیرد جهان در کنار
هوش مصنوعی: از این دو نسل، یکی پادشاه خواهد آمد و تمام جهان را در دست خواهد گرفت.
به توران نماند برو بوم و رست
کلاه من اندازد از کین نخست
هوش مصنوعی: به سرزمین توران دیگر چیزی از من باقی نمانده است و به خاطر کینهای که از گذشته در دل دارم، کلاهم را به نشانه احترام بر زمین میگذارم.
کنون باورم شد که او این بگفت
که گردون گردان چه دارد نهفت
هوش مصنوعی: الان به این حقیقت پی بردم که او به من گفت که دنیا چه چیزهایی را در خود پنهان کرده است.
چرا کشت باید درختی به دست
که بارش بود زهر و برگش کبست
هوش مصنوعی: چرا باید درختی را کاشت که میوهاش زهرآلود و برگهایش سیاه باشد؟
ز کاووس وز تخم افراسیاب
چو آتش بود تیز یا موج آب
هوش مصنوعی: از کاووس و نسل افراسیاب، مانند آتش تیز و درخشان یا همچون موج آب میباشند.
ندانم به توران گراید به مهر
وگر سوی ایران کند پاک چهر
هوش مصنوعی: من نمیدانم آیا عشق و محبت به سرزمین توران میکشاند یا اینکه به سوی ایران میرسد و چهرهاش پاک و بیآلایش است.
چرا بر گمان زهر باید چشید
دم مار خیره نباید گزید
هوش مصنوعی: چرا باید به گمان زهر اعتنا کرد، در حالی که نمیتوان به مار خیره نگاه کرد و از آن گزیده شد؟
بدو گفت پیران که ای شهریار
دلت را بدین کار غمگین مدار
هوش مصنوعی: پیران به او گفتند: ای پادشاه، نگذار که دلت به این کارها ناراحت شود.
کسی کز نژاد سیاوش بود
خردمند و بیدار و خامش بود
هوش مصنوعی: شخصی که از نسل سیاوش است، دانا، هوشیار و آرام است.
بگفت ستارهشمر مگرو ایچ
خردگیر و کار سیاوش بسیچ
هوش مصنوعی: مراقب باش که با آدمهای نادان صحبت نکنی و به کارهای سیاوش اهمیت بده.
کزین دو نژاده یکی نامور
برآرد به خورشید تابنده سر
هوش مصنوعی: از این دو نژاد، یکی به نام و آوازهای بلند میرسد که همچون خورشید درخشان خواهد بود.
بایران و توران بود شهریار
دو کشور برآساید از کارزار
هوش مصنوعی: در ایران و توران، دو پادشاه وجود داشت که از جنگ و نبرد خسته شده بودند و به آرامش و آسایش دست یافته بودند.
وگر زین نشان راز دارد سپهر
بیفزایدش هم باندیشه مهر
هوش مصنوعی: اگر آسمان نشانهای از راز را داشته باشد، به مهر و محبت میتواند بر آن بیفزاید.
بخواهد بدن بیگمان بودنی
نکاهد به پرهیز افزودنی
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد بدنش سالم بماند، باید مطمئن باشد که با پرهیز از چیزهای مضر، بر اثر آن را افزایش دهد و از آسیبها جلوگیری کند.
نگه کن که این کار فرخ بود
ز بخت آنچ پرسند پاسخ بود
هوش مصنوعی: به دقت نگاه کن که این عمل خوشایند، نتیجهٔ شانس و سرنوشت است و هر چیزی که بپرسند، پاسخ آن نیز وجود دارد.
ز تخم فریدون وز کیقباد
فروزندهتر زین نباشد نژاد
هوش مصنوعی: از نسل فریدون و کیقباد هیچکس نمیتواند برتر از این نژاد باشد.
به پیران چنین گفت پس شهریار
که رای تو بر بد نیاید به کار
هوش مصنوعی: پس شهریار به بزرگان گفت که نظر تو به کارهای نادرست نمیخورد.
به فرمان و رای تو کردم سخن
برو هرچ باید به خوبی بکن
هوش مصنوعی: نظرات و پیشنهادات تو را پذیرفتم و بر اساس آن صحبت میکنم، هر کاری که لازم باشد را به بهترین شکل انجام میدهم.
دو تا گشت پیران و بردش نماز
بسی آفرین کرد و برگشت باز
هوش مصنوعی: دو پیرمرد به گشت و گذار رفتند و بعد از عبادت و نماز، دعا کردند و دوباره به خانه برگشتند.
به نزد سیاوش خرامید زود
برو بر شمرد آن کجا رفته بود
هوش مصنوعی: سیاوش به آرامی به سمت کسی رفت و درباره این پرسید که او به کجا رفته است.
نشستند شادان دل آن شب بهم
به باده بشستند جان را ز غم
هوش مصنوعی: آن شب، دلی شاد و خوشحال دور هم جمع شدند و با نوشیدن شراب، روح خود را از اندوه پاک کردند.
چو خورشید از چرخ گردنده سر
برآورد برسان زرین سپر
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از دور به سمت آسمان بالا میآید و چهرهاش را نشان میدهد، مانند دُرّی درخشان و تماشایی است.
سپهدار پیران میان را ببست
یکی بارهٔ تیزرو برنشست
هوش مصنوعی: سردار پیران، یکی از جوانان شجاع و سریع را انتخاب کرد و بر دوش خود نشاند.
به کاخ سیاووش بنهاد روی
بسی آفرین خواند بر فر اوی
هوش مصنوعی: به قصر سیاوش نگاه کرد و به زیبایی آن بسیار ستایش کرد.
بدو گفت کامروز برساز کار
به مهمانی دختر شهریار
هوش مصنوعی: به او گفتند که امروز برای مهمانی دختر پادشاه آماده شو.
چو فرمان دهی من سزاوار او
میان را ببندم پی کار او
هوش مصنوعی: هر زمان که تو دستور دهی، من خود را آماده میکنم تا در میانهٔ راه، به کار تو بپردازم.
سیاووش را دل پر آزرم بود
ز پیران رخانش پر از شرم بود
هوش مصنوعی: سیاوش، در دل خود حسی از شرم و خجالت داشت، به طوری که از نگاهها و رفتارهای دیگران به ویژه از جانب پیران، احساس نارضایتی و حساسیت میکرد.
بدو گفت رو هرچ باید بساز
تو دانی که از تو مرا نیست راز
هوش مصنوعی: برو و هر چه را که باید انجام بده، تو خود میدانی که رازی از من برای تو وجود ندارد.
چو بشنید پیران سوی خانه رفت
دل و جان ببست اندر آن کار تفت
هوش مصنوعی: وقتی پیران این خبر را شنیدند، به سمت خانه رفتند و تمامی توجه و احساسات خود را به آن موضوع معطوف کردند.
در خانهٔ جامهٔ نابرید
به گلشهر بسپرد پیران کلید
هوش مصنوعی: در خانه، لباس فاخر و زیبایی را به باغ گل، بیدارشده، تسلیم کن. پیران، کلیدهایی را در دست دارند.
کجا بود کدبانوی پهلوان
ستوده زنی بود روشن روان
هوش مصنوعی: در کجا میتوان کدبانو و همسر یک جوانمرد را یافت؟ او زنی است با روحی روشن و پاک.
به گنج اندرون آنچ بد نامدار
گزیده ز زربفت چینی هزار
هوش مصنوعی: در درون گنج، چیزی با ارزش و معروف وجود دارد که از پارچههای ابریشمی چینی انتخاب شده است.
زبرجد طبقها و پیروزه جام
پر از نافهٔ مشک و پر عود خام
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف ظرفهای زیبا و گرانبهایی میپردازد که از سنگهای قیمتی مانند زبرجد و پیروزه ساخته شدهاند. همچنین اشاره به جامی دارد که پر از عطر خوشبو و بخور خوش است، که به نوعی مجلسی و لطافت را به تصویر میکشد. این توصیف ها به زیبایی و لذتهای زندگی اشاره دارد.
دو افسر پر از گوهر شاهوار
دو یاره یکی طوق و دو گوشوار
هوش مصنوعی: دو افسر درخشان و با ارزش مانند جواهرات سلطنتی، یکی از آنها رومال گردن و دیگری گوشوارههایی زیبا دارد.
ز گستردنیها شتروار شست
ز زربفت پوشیدینها سه دست
هوش مصنوعی: از میان انواع گسترده و مختلف، مانند پرندگان شتابان، با سه دست پوشیدهایم که از زربفت بافته شدهاند.
همه پیکرش سرخ کرده به زر
برو بافته چند گونه گهر
هوش مصنوعی: همه بدنش را با طلا پوشاندهاند و چند نوع جواهر به تن دارد.
ز سیمین و زرین شتربار سی
طبقها و از جامهٔ پارسی
هوش مصنوعی: از شترهایی که بارهای نقرهای و طلایی دارند و همچنین از لباسهای زیبای ایرانی.
یکی تخت زرین و کرسی چهار
سه نعلین زرین زبرجد نگار
هوش مصنوعی: تختی از طلا و صندلیای با چهار پایه، و دو نعلین طلایی که با سنگهای گرانبهای سبز تزئین شده است.
پرستنده سیصد به زرین کلاه
ز خویشان نزدیک صد نیکخواه
هوش مصنوعی: خونسردی سیصد نفر به خاطر عزت و بزرگی، از خانوادهای نزدیک به صد نفر از نیکوکاران است.
پرستار با جام زرین دو شست
گرفته ازان جام هر یک به دست
هوش مصنوعی: پرستار با دو انگشت، جام زرینی را در دست گرفته است، که هر یک از انگشتان او بر لبهی آن جام قرار دارد.
همان صد طبق مشک و صد زعفران
سپردند یکسر به فرمانبران
هوش مصنوعی: همهی ناز و نعمت و زینت را به دست فرماندهان سپردند.
به زرین عماری و دیبا جلیل
برفتند با خواسته خیل خیل
هوش مصنوعی: با لباسهای زیبا و گرانقیمت، همراه با گروهی بزرگ از مردم، راهی شدند.
بیورد بانو ز بهر نثار
ز دینار با خویشتن سیهزار
هوش مصنوعی: زن بانو به خاطر نثار کردن، سی هزار دینار با خود دارد.
به نزد فرنگیس بردند چیز
روانشان پر از آفرین بود نیز
هوش مصنوعی: آنها چیزهایی را که روانشان پر از تحسین بود، به نزد فرنگیس بردند.
وزان روی پیران و افراسیاب
ز بهر سیاوش همه پرشتاب
هوش مصنوعی: از آن روی که پیران و افراسیاب برای سیاوش به شدت و با شتاب تلاش میکنند.
به یک هفته بر مرغ و ماهی نخفت
نیامد سر یک تن اندر نهفت
هوش مصنوعی: یک هفته گذشت و نه مرغ خوابید و نه ماهی آرام گرفت؛ به طوری که هیچ کس نتوانست سر یک نفر را دراین مدت پنهان کند.
زمین باغ گشت از کران تا کران
ز شادی و آوای رامشگران
هوش مصنوعی: زمین از خوشحالی و صدای موزیک همراهان، به یک باغ زیبا تبدیل شده است.
به پیوستگی بر گوا ساختند
چو زین عهد و پیمان بپرداختند
هوش مصنوعی: آنها به همدیگر وابسته شدند و به دنبال این عهد و پیمان، به یکدیگر وفادار ماندند.
پیامی فرستاد پیران چو دود
به گلشهر گفتا فرنگیس زود
هوش مصنوعی: پیران همچون دود پیامی به گلشهر فرستاد و گفت که فرنگیس زود بیا.
هم امشب به کاخ سیاوش رود
خردمند و بیدار و خامش رود
هوش مصنوعی: امشب، شخصی دانا و آگاه به آرامی به کاخ سیاوش میرود.
چو بانوی بشنید پیغام اوی
به سوی فرنگیس بنهاد روی
هوش مصنوعی: وقتی آن زن پیغام او را شنید، به سمت فرنگیس روی آورد.
زمین را ببوسید گلشهر و گفت
که خورشید را گشت ناهید جفت
هوش مصنوعی: زمین را بوسید و گفت: خورشید به دنبال ناهید میگردد تا جفتش را پیدا کند.
هم امشب بباید شدن نزد شاه
بیاراستن گاه او را به ماه
هوش مصنوعی: امشب باید به دیدار شاه رفت و مکان او را به زیبایی تزئین کرد تا همچون ماه جلوهگر باشد.
بیامد فرنگیس چون ماه نو
به نزدیک آن تاجور شاه نو
هوش مصنوعی: فرنگیس همچون ماه جدیدی به نزد شاه نو آمد.
بدین کار بگذشت یک هفته نیز
سپهبد بیاراست بسیار چیز
هوش مصنوعی: یک هفته دیگر گذشت و سپهبد کارهای زیادی را انجام داد و آماده کردند.
از اسپان تازی و از گوسفند
همان جوشن و خود و تیغ و کمند
هوش مصنوعی: از اسب عرب و از گوسفند، همانطور که به زره، شمشیر و کمند وابسته هستند.
ز دینار و از بدرهای درم
ز پوشیدنیها و از بیش و کم
هوش مصنوعی: از دینار و درم، از چیزهایی که میپوشیم و از هر آنچه کم و زیاد داریم.
وزین مرز تا پیش دریای چین
همی نام بردند شهر و زمین
هوش مصنوعی: از این مرز تا جلوی دریای چین، به نام هر شهر و سرزمینی اشاره کردند.
به فرسنگ صد بود بالای او
نشایست پیمود پهنای او
هوش مصنوعی: فاصله زیادی از او وجود دارد و نمیتوان به راحتی به وسعت او رسید.
نوشتند منشور بر پرنیان
همه پادشاهی به رسم کیان
هوش مصنوعی: بر روی پارچهای نازک و نرم، نامهای نوشتهاند که در آن حقوق و قوانین پادشاهی به سبک و سیاق کیانیان بیان شده است.
به خان سیاوش فرستاد شاه
یکی تخت زرین و زرین کلاه
هوش مصنوعی: شاه یک تخت زرین و کلاهی از طلا را به خان سیاوش ارسال کرد.
ازان پس بیاراست میدان سور
هرآنکس که رفتی ز نزدیک و دور
هوش مصنوعی: پس از این، هر کسی را که از نزدیک و دور به ما مراجعه کرد، در مجالس شادی و جشنها گرامی بدار و خوش آمد بگو.
می و خوان و خوالیگران یافتی
بخوردی و هرچند برتافتی
هوش مصنوعی: شراب و مجلس و حال خوش را پیدا کردی، نوشیدی و هرچقدر که میخواستید، نوشیدید.
ببردی و رفتی سوی خان خویش
بدی شاد یک هفته مهمان خویش
هوش مصنوعی: تو رفتی و به خانهات برگشتی و یک هفته با مهمانت خوش گذراندی.
در بسته زندانها برگشاد
ازو شادمان بخت و او نیز شاد
هوش مصنوعی: درهای زندان باز شد و از این رو، شانس و بخت شادمان شدند و او نیز خوشحال بود.
به هشتم سیاوش بیامد پگاه
اباگرد پیران به نزدیک شاه
هوش مصنوعی: صبحگاه، پیران باخبر از اهمیت سیاوش و وقایع اخیر، به نزد شاه آمد.
گرفتند هر دو برو آفرین
کهای مهتر و شهریار زمین
هوش مصنوعی: هر دو به خوبی و با افتخار از تو، ای سردار و پادشاه زمین، ستایش کردند.
همیشه ترا جاودان باد روز
به شادی و بدخواه را پشت کوز
هوش مصنوعی: همیشه برای تو روزهای پر از شادی و خوشبختی باشد و دشمنانت در دوردستها باقی بمانند.
وزان جایگه بازگشتند شاد
بسی از جهاندار کردند یاد
هوش مصنوعی: از آن مکان به شادمانی بازگشتند و به یاد پادشاه جهان، خیلی سخن گفتند.
چنین نیز یک سال گردان سپهر
همی گشت بیدار بر داد و مهر
هوش مصنوعی: یک سال تمام، همانطور که آسمان در حال چرخش است، به طور مداوم در حال تغییر و حرکت است و بر اساس عدالت و محبت عمل میکند.
فرستاده آمد ز نزدیک شاه
به نزد سیاوش یکی نیکخواه
هوش مصنوعی: پیامی از طرف شاه به سیاوش رسید، که آن پیامرسان شخصی نیکخواه و دوستدار سیاوش بود.
که پرسد همی شاه را شهریار
همی گوید ای مهتر نامدار
هوش مصنوعی: شاه از شهریار میپرسد و او میگوید: ای بزرگمرد نامآور!
بود کت ز من دل بگیرد همی
وزین برنشستن گزیرد همی
هوش مصنوعی: اگر دل از من بگیرد، به راحتی میتواند از اینجا برود و دوری از من را انتخاب کند.
از ایدر ترا دادهام تا به چین
یکی گرد برگرد و بنگر زمین
هوش مصنوعی: من از هند تا چین، همه جا را زیر نظر دارم؛ یک بار دور بزن و به زمین بنگر.
به شهری که آرام و رای آیدت
همان آرزوها بجای آیدت
هوش مصنوعی: به شهر آرامی برو که تمام آرزوهایت محقق شوند.
به شادی بباش و به نیکی بمان
ز خوبی مپرداز دل یک زمان
هوش مصنوعی: به خوشی زندگی کن و همواره نیکو رفتار باش، هرگز از خوبیها دل مکن و یک لحظه هم از آنها غافل نشو.
سیاوش ز گفتار او گشت شاد
بزد نای و کوس و بنه برنهاد
هوش مصنوعی: سیاوش از صحبتهای او خوشحال شد و با نواختن نی و طبل، وسایل خود را آماده کرد.
سلیح و سپاه و نگین و کلاه
ببردند زینگونه با او به راه
هوش مصنوعی: سلاح و ارتش و جواهرات و کلاه را به این شکل از او بردند.
فراوان عماری بیاراستند
پس پرده خوبان بپیراستند
هوش مصنوعی: بسیاری از عماری را زیبا و آراسته کردند و سپس پردههای زیبا را مرتب کردند.
فرنگیس را در عماری نشاند
بنه برنهاد و سپه را براند
هوش مصنوعی: فرنگیس را در اتاقی نشاند و با آرامش او را مورد احترام قرار داد و سپس جمعیت را دور کرد.
ازو بازنگسست پیران گرد
بنه برنهاد و سپه را ببرد
هوش مصنوعی: او از آن کار بازنایستاد و به جمع پیران نگاه کرد، سپس بر شانههای سپاهیان خویش بار دیگر نهاد و به سوی راه حرکت کرد.
به شادی برفتند سوی ختن
همه نامداران شدند انجمن
هوش مصنوعی: به خوشحالی به سوی ختن رفتند و تمامی نامداران در آنجا جمع شدند.
که سالار پیران ازان شهر بود
که از بدگمانیش بیبهر بود
هوش مصنوعی: سالار ماهر و باتجربه آن شهر کسی بود که از بدگمانی و قضاوتهای نادرست فاصله داشت.
همی بود یکماه مهمان او
بران سر چنین بود پیمان او
هوش مصنوعی: او به مدت یک ماه، مهمان شخصی بود و در آن زمان، چنین پیمانی را با او بسته بود.
ز خوردن نیاسود یک روز شاه
گهی رود و می گاه نخچیرگاه
هوش مصنوعی: شاه روزی از خوردن خسته نمیشود و گاهی به رود میرود و گاهی به میخانه یا شکارگاه.
سر ماه برخاست آوای کوس
برانگه که خیزد خروش خروس
هوش مصنوعی: در ابتدای صبح صدای طبل و گذر زمان به گوش میرسد و این علامت بیداری و نشاطی است که همراه با صدای خروس به اوج میرسد.
بیامد سوی پادشاهی خویش
سپاه از پس پشت و پیران ز پیش
هوش مصنوعی: برای پادشاهی خود، سپاه به همراهی رزمندگان از پشت سر و با راهنمایی جوانان از جلو به طرف او آمدند.
بران مرز و بوم اندر آگه شدند
بزرگان به راه شهنشه شدند
هوش مصنوعی: در سرزمین خود، بزرگان و نخبگان متوجه وضعیتی شدند و به راهی که شاه تعیین کرده بود، گام نهادند.
به شادی دل از جای برخاستند
جهانی به آیین بیاراستند
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و خوشحالی، همه از جا برخاستند و جهانی را با مراسم و زیبایی تزئین کردند.
ازان پادشاهی خروشی بخاست
تو گفتی زمین گشت با چرخ راست
هوش مصنوعی: پادشاهی از او خواسته است که صدایی به راه بیندازد، و تو در پاسخ گفتهای که زمین با چرخش خود به حالت راست و درست درآمد.
ز بس رامش و نالهٔ کرنای
تو گفتی بجنبد همی دل ز جای
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و نالهٔ موسیقی تو، گویی دل از جای خود حرکت میکند و به لرزه درمیآید.
بجایی رسیدند کاباد بود
یکی خوب فرخنده بنیاد بود
هوش مصنوعی: به مکانی رسیدند که همه چیز در وضعیت خوبی بود و یکی از افراد آنجا دارای پایه و بنیان نیکو و خوبی بود.
به یک روی دریا و یک روی کوه
برو بر ز نخچیر گشته گروه
هوش مصنوعی: به یک سمت دریا و به سمت دیگر کوه برو، زیرا گروهی از شکارچیان در حال حرکت هستند.
درختان بسیار و آب روان
همی شد دل سالخورده جوان
هوش مصنوعی: درختان فراوان و جریان آب باعث میشود دل انسان پیر به جوانی و نشاط برگردد.
سیاوش به پیران سخن برگشاد
که اینت بر و بوم فرخ نهاد
هوش مصنوعی: سیاوش به پیران گفت که این سرزمین خوشبختی را بنا کرده است.
بسازم من ایدر یکی خوب جای
که باشد به شادی مرا رهنمای
هوش مصنوعی: من جایی خوب و دلنشین میسازم که مرا در شادابی و خوشحالی یاری کند.
برآرم یکی شارستان فراخ
فراوان کنم اندرو باغ و کاخ
هوش مصنوعی: من یک شهر وسیع و بزرگ میسازم و در آن باغها و کاخهای زیادی ایجاد میکنم.
نشستنگهی برفرازم به ماه
چنان چون بود در خور تاج و گاه
هوش مصنوعی: گاهی بر فراز نشستهام مانند ماه که بر او تاجی مناسب است و گاهی نیز پایین میآیم.
بدو گفت پیران که ای خوب رای
بران رو که اندیشه آرد بجای
هوش مصنوعی: پیران به او گفتند: ای صاحب رأی خوب، برو که فکر و اندیشه، به جای تو میآید.
چو فرمان دهد من بران سان که خواست
برآرم یکی جای تا ماه راست
هوش مصنوعی: هرگاه که او فرمان دهد، من به شکلی که میخواهد عمل میکنم و یک مکانی را فراهم میآورم تا همه چیز به درستی انجام شود.
نخواهم که باشد مرا بوم و گنج
زمان و زمین از تو دارم سپنج
هوش مصنوعی: نمیخواهم که دارایی و ثروت دنیا و زمان برایم ارزش داشته باشد، زیرا از وجود تو به اندازه کافی بهرهمندم.
یکی شارستان سازم ایدر فراخ
فراوان بدو اندر ایوان و کاخ
هوش مصنوعی: من دنیایی بزرگ و وسیع میسازم، پر از کاخها و ایوانهایی که در آن سرزمین وجود دارد.
سیاوش بدو گفت کای بختیار
درخت بزرگی تو آری به بار
هوش مصنوعی: سیاوش به او گفت: ای خوشبخت، تو درختی بزرگ و پربار هستی.
مرا گنج و خوبی همه زان تست
به هر جای رنج تو بینم نخست
هوش مصنوعی: من ثروت و خوبیام را از تو میدانم، و در هر جا که رنجی میبینم، اول تو را مینگرم.
یکی شهر سازم بدین جای من
که خیره بماند دل انجمن
هوش مصنوعی: میخواهم شهری بسازم در این مکان که دلهای گروه به شگفتی و حیرت بیفتد.
ازان بوم خرم چو گشتند باز
سیاوش همی بود با دل به راز
هوش مصنوعی: وقتی به سرزمین خوشبختی بازگشتند، سیاوش نیز با دل خود به آرامش و رازهایی که داشت فکر میکرد.
از اخترشناسان بپرسید شاه
که گر سازم ایدر یکی جایگاه
هوش مصنوعی: از ستارهشناسان بپرسید، ای شاه، که آیا اگر من اینجا یک جایی بسازم، چه خواهد شد؟
ازو فر و بختم به سامان بود
وگرکار با جنگ سازان بود
هوش مصنوعی: من از او کرامت و شانس خوبی دارم و اگر وضعیت به دلخواه باشد، کارم با جنگجویان تنظیم خواهد شد.
بگفتند یکسر به شاه گزین
که بس نیست فرخنده بنیاد این
هوش مصنوعی: گفتند که همه چیز را کنار بگذار و تنها شاه را برگزین، زیرا بنیاد این کار به اندازه کافی نیکو نیست.
از اخترشناسان برآورد خشم
دلش گشت پردرد و پرآب چشم
هوش مصنوعی: خشم دل او به حدی افزایش یافته که باعث شده چشمانش پر از اشک و درد شود.
کجا گفته بودند با او ز پیش
که چون بگذرد چرخ بر کار خویش
هوش مصنوعی: کجا گفته بودند که وقتی زمان بگذرد، چرخ زندگی به روال خود ادامه میدهد؟
سرانجام چون گرددت روزگار
به زشتی شود بخت آموزگار
هوش مصنوعی: زمانی که روزگار به بدی بگذرد، شانس تو نیز به تلخی خواهد گرایید.
عنان تگاور همی داشت نرم
همی ریخت از دیدگان آب گرم
هوش مصنوعی: گوشهای از یک تنگنا احساس میشود که همواره بر روی آن کنترل داشت و اشکهای گرم از چشمانش جاری میشد.
بدو گفت پیران که ای شهریار
چه بودت که گشتی چنین سوگوار
هوش مصنوعی: پیران به پادشاه گفتند: «چه چیزی برایت پیش آمده که اینگونه غمگین و ناراحت به نظر میرسی؟»
چنین داد پاسخ که چرخ بلند
دلم کرد پردرد و جانم نژند
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که زندگی سختی برایم به ارمغان آورده و قلبم پر از درد و جانم غمگین است.
که هر چند گرد آورم خواسته
هم از گنج و هم تاج آراسته
هوش مصنوعی: هر چند که من تلاش کنم و خواستههایم را جمع کنم، چه از ثروت چه از تاج و زیبایی، به اندازه کافی نخواهد بود.
به فرجام یکسر به دشمن رسد
بدی بد بود مرگ بر تن رسد
هوش مصنوعی: در پایان، هر بدی که به دشمن برسد، نتیجهاش به مرگ بر بدن خواهد بود.
کجا آن حکیمان و دانندگان
همان رنجبردار خوانندگان
هوش مصنوعی: این بیت به دنبال افرادی میگردد که حکمت و دانایی دارند و در عین حال با تحمل سختیها و رنجها آشنا هستند. به عبارت دیگر، شاعر از نبودن چنین کسانی در جامعه و نیاز به آنها صحبت میکند.
کجا آن سر تاج شاهنشهان
کجا آن دلاور گرامی مهان
هوش مصنوعی: کجا هستند آن سرنوشت بزرگ شاهان و کجا آن دلیران ارجمند و محترم؟
کجا آن بتان پر از ناز و شرم
سخن گفتن خوب و آوای نرم
هوش مصنوعی: کجا همان زیبارویان که با ناز و حیای خود سخن میگفتند و صدایشان دلنشین و نرم بود؟
کجا آنک بر کوه بودش کنام
رمیده ز آرام وز کام و نام
هوش مصنوعی: کجا هستند آن مکانهایی که بر روی کوه، جایی برای زندگی داشت و اکنون از آرامش و لذت دور افتاده است؟
چو گیتی تهی ماند از راستان
تو ایدر ببودن مزن داستان
هوش مصنوعی: وقتی که جهان از افراد راستگو خالی باشد، دیگر نیازی به گفتن داستان نیست.
ز خاکیم و باید شدن زیر خاک
همه جای ترسست و تیمار و باک
هوش مصنوعی: ما از خاک ساخته شدهایم و در نهایت باید به زیر خاک برویم. این دنیا پر از ترس و نگرانی و دغدغه است.
تو رفتی و گیتی بماند دراز
کسی آشکارا نداند ز راز
هوش مصنوعی: تو رفتی و دنیا همچنان به طول خود ادامه داد، ولی هیچکس به طور واضح از رازی که در دل داری باخبر نیست.
جهان سر به سر عبرت و حکمتست
چرا زو همه بهر من غفلتست
هوش مصنوعی: دنیا پر از درس و تجربیات ارزشمند است، اما چرا من نسبت به آن همه غافلم؟
چو شد سال بر شست و شش، چاره جوی
ز بیشی و از رنج برتاب روی
هوش مصنوعی: وقتی که سال به شست و شش رسید، باید به دنبال راهی برای رفع مشکلات و رنجها بود و تحمل چهرهی سختیها را داشت.
تو چنگ فزونی زدی بر جهان
گذشتند بر تو بسی همرهان
هوش مصنوعی: تو رابطهای عمیق و قوی با دنیا برقرار کردی و بسیاری از همراهان در کنارت از آن عبور کردند.
چو زان نامداران جهان شد تهی
تو تاج فزونی چرا برنهی
هوش مصنوعی: وقتی که بزرگترها و نامداران جهان از بین رفتند، چرا بر سر این دنیا تَاج و مقام بیشتری را قرار میدهی؟
نباشی بدین گفته همداستان
یکی شو بخوان نامهٔ باستان
هوش مصنوعی: اگر تو در کنار من نباشی، کسی نمیتواند به این گفته همنظر باشد. پس بیا و نامهٔ گذشته را بخوان.
کزیشان جهان یکسر آباد بود
بدانگه که اندر جهان داد بود
هوش مصنوعی: جهان به طور کامل آباد بود و زندگی به سامان میچرخید، زیرا عدالت و قضاوت در آن حاکم بود.
ز من بشنو از گنگ دژ داستان
بدین داستان باش همداستان
هوش مصنوعی: از من بشنو درباره داستان غمناک دژ گنگ. در این داستان، همه باید هم عقیده و هم صدا باشیم.
که چون گنگ دژ در جهان جای نیست
بدان سان زمینی دلارای نیست
هوش مصنوعی: در جهان جایی مانند دژ گنگ وجود ندارد و به همین ترتیب، زمین زیبایی مانند آن نیز پیدا نمیشود.
که آن را سیاوش برآورده بود
بسی اندرو رنجها برده بود
هوش مصنوعی: سیاوش سختیهای زیادی را تحمل کرده بود تا به این نتیجه برسد.
به یک ماه زان روی دریای چین
که بینام بود آن زمان و زمین
هوش مصنوعی: در یک شب زیبا که چهرهای چون ماه در آسمان میدرخشید و دریا آرام و بینام بود، روایتهایی از زمانهای دور و سرزمینهای تازه آغاز میشد.
بیابان بیاید چو دریا گذشت
ببینی یکی پهن بیآب دشت
هوش مصنوعی: وقتی بیابان مانند دریا با گذشت زمان ظاهر میشود، میتوانی در میان آن، وسیعترین زمین را ببینی که حتی یک قطره آب در آن نیست.
کزین بگذری بینی آباد شهر
کزان شهرها بر توان داشت بهر
هوش مصنوعی: اگر از اینجا عبور کنی، شهر آباد را میبینی که از آن شهرها میتوان بهرهمند شد.
ازان پس یکی کوه بینی بلند
که بالای او برتر از چون و چند
هوش مصنوعی: از آن زمان به بعد، اگر کوهی بلند را ببینی که بالای آن از هر چیز دیگری بالاتر است، باید بدانی که آن کوه با دیگران متفاوت و برتر است.
مرین کوه را گنگ دژ در میان
بدان کت ز دانش نیاید زیان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در دل این کوهستان بلند و محکم، چیزی وجود دارد که دانش و آگاهی از آن نمیتواند آسیب زننده باشد. در واقع، به بیان دیگر، وجود علم و آگاهی در چنین مکانی باعث ضرر و زیان نمیشود.
چو فرسنگ صد گرد بر گرد کوه
ز بالای او چشم گردد ستوه
هوش مصنوعی: وقتی که از بلندی کوه به اطراف نگاه کنی، فاصلهای به اندازه صد فرسنگ خود را دور کوه میبینی و این دیدن باعث خستگی چشم میشود.
ز هر سو که پویی بدو راه نیست
همه گرد بر گرد او در یکیست
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، راهی به سوی او وجود ندارد؛ همه چیز دور او تجمع کرده و در یک جا جمع است.
بدین کوه بینی دو فرسنگ تنگ
ازین روی و زان روی دیوار سنگ
هوش مصنوعی: در این کوه، دیواری سنگی وجود دارد که از این طرف و آن طرف، دو فرسنگ (حدود 8 کیلومتر) فاصله دارد.
بدین چند فرسنگ اگر پنج مرد
بباشد به راه از پی کارکرد
هوش مصنوعی: اگر در این چند فرسنگ، پنج نفر برای کار و فعالیت به راه بیفتند، کارشان به نتیجه خواهد رسید.
نیابد بریشان گذر صد هزار
زرهدار و برگستوانور سوار
هوش مصنوعی: هیچکس قادر نیست از میان هزاران زرهدار و سواران با شکوه و قدرت بگذرد.
چو زین بگذری شهر بینی فراخ
همه گلشن و باغ و ایوان و کاخ
هوش مصنوعی: وقتی از اینجا عبور کنی، شهری وسیع خواهی دید که پر از گلستانها، باغها، ایوانها و کاخهاست.
همه شهر گرمابه و رود و جوی
به هر برزنی آتش و رنگ و بوی
هوش مصنوعی: در تمام شهر، گرمابهها و رودها و جویها پر از شور و زندگی است و هر گوشه از شهر، پر از عطر و رنگ و آتش است.
همه کوه نخچیر و آهو به دشت
چو این شهر بینی نشاید گذشت
هوش مصنوعی: اگر در این شهر را ببینی، همه چیز مانند کوههایی از شکار و آهوهایی در دشت میباشد و باید از این مکان عبور نکنی.
تذروان و طاووس و کبک دری
بیابی چو از کوهها بگذری
هوش مصنوعی: وقتی از کوهها عبور کنی، پرندگان زیبا و باطلاعتی همچون طاووس و کبک دری را خواهی دید.
نه گرماش گرم و نه سرماش سرد
همه جای شادی و آرام و خورد
هوش مصنوعی: نه گرمایی در آن وجود دارد و نه سرمایی؛ در هر جا شادی و آرامش و لذت موج میزند.
نبینی بدان شهر بیمار کس
یکی بوستان بهشتست و بس
هوش مصنوعی: در آن شهر کسی بیمار نمیبیند، تنها یک بوستان بهشتی وجود دارد و بس.
همه آبها روشن و خوشگوار
همیشه بر و بوم او چون بهار
هوش مصنوعی: همه آبها همیشه در سرزمین او شفاف و دلپذیر هستند، مانند بهار که همیشه زیبایی و نشاط را به ارمغان میآورد.
درازی و پهناش سی بار سی
بود گر بپیمایدش پارسی
هوش مصنوعی: اگر طول و عرض آن به سی بار سی باشد، اگر کسی بخواهد آن را به زبان پارسی بسنجد، باید به دقت آن را سپری کند.
یک و نیم فرسنگ بالای کوه
که از رفتنش مرد گردد ستوه
هوش مصنوعی: یک و نیم فرسنگ بالای کوه، وقتی که کسی به آنجا برود، خسته و بیحوصله خواهد شد و از ادامه راه باز خواهد ماند.
وزان روی هامونی آید پدید
کزان خوبتر جایها کس ندید
هوش مصنوعی: از آن چهرهات، نغمهای در میآید که هیچکس نتوانسته است مکان بهتری از آن را ببیند.
همه گلشن و باغ و ایوان بود
کش ایوانها سر به کیوان بود
هوش مصنوعی: تمامی گلستانها و باغها و ایوانها، زیر نظر آسمان و ستارهها هستند.
بشد پور کاووس و آنجای دید
مر آن را ز ایران همی برگزید
هوش مصنوعی: پسر کاووس به آنجا رفت و دید که آنجا از میان ایران انتخاب شده است.
تن خویش را نامبردار کرد
فزونی یکی نیز دیوار کرد
هوش مصنوعی: تن انسانی خود را آراسته کرد و با افزایش تواناییهایش، از کسانی که دست کم گرفته میشوند فاصله گرفت.
ز سنگ و ز گچ بود و چندی رخام
وزان جوهری کش ندانیم نام
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن مواد مختلفی است که از آنها برای ساختن اجسام استفاده میشود. اشاره به سنگ و گچ دارد و از رخام نیز نام میبرد که نوعی سنگ زیبا و با کیفیت است. در نهایت، به یک جواهر اشاره میکند که نام آن ناشناخته است و به ما نمیگوید چه چیزی است. به طور کلی، این عبارت به تنوع مصالح و زیباییهایی که در طبیعت موجودند، اشاره میکند.
دو صد رش فزونست بالای اوی
همان سی و پنچست پهنای اوی
هوش مصنوعی: بیش از دویست نیزه بر فراز او وجود دارد، همانند پهنای او که سی و پنج است.
که آن را کسی تا نبیند به چشم
تو گویی ز گوینده گیرند خشم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که گاهی انسانها تنها به واسطه دیدن یا شنیدن میتوانند قضاوت کنند، بدون اینکه حقیقت موضوع را بدانند. به عبارت دیگر، اگر کسی چیزی را با چشمان خود ببیند، به او این حس منتقل میشود که دیگران نیز باید به همان شکل احساس کنند و از آنچه نمیدانند، خشمگین شوند.
نیاید برو منجنیق و نه تیر
بباید ترا دیدن آن ناگزیر
هوش مصنوعی: برای دیدن تو نیازی به ابزار جنگی و تیر و منجنیق نیست، زیرا ملاقات تو ضروری و حتمی است.
ز تیغش دو فرسنگ تا بوم خاک
همه گرد بر گرد خاکش مغاک
هوش مصنوعی: از تیغ او تا دو فرسنگ دورتر، همه جا بر دور خاکش، گودالهایی است.
نبیند ز بن دیده بر تیغ کوه
هم از بر شدن مرد گردد ستوه
هوش مصنوعی: نمیتواند کسی که از ته دل به سختیها و مشکلات نگاه کند، از زیباییهای زندگی و خوشیها و موفقیتها چشمپوشی کند و دلسرد شود. انسان باید با اراده و امید به جلو حرکت کند، حتی اگر با چالشهای بزرگ روبهرو باشد.
بدان آفرین کان چنان آفرید
ابا آشکارا نهان آفرید
هوش مصنوعی: بدان که خالق، آفرینش را به گونهای انجام داد که آشکار و پنهان را همزمان در بر بگیرد.
نبایست یار و نه آموزگار
برو بر همه کار دشوار خوار
هوش مصنوعی: نباید که معشوق و یا معلمی برای ما باشد که در هر کار سختی به ما کمارزش باشد.
جز او را مخوان کردگار جهان
جز او را مدان آشکار و نهان
هوش مصنوعی: جز او هیچ کس را نخوان و جز او هیچکس را نشناس. او را باید در همه حال، چه در پنهان و چه در آشکار، در نظر داشته باشی.
به پیغمبرش بر کنیم آفرین
بیارانش بر هر یکی همچنین
هوش مصنوعی: ما باید بر پیامبرش درود بفرستیم و برای هر یک از یاران او نیز همین سان عمل کنیم.
مرا فر نیکیدهش یار بود
خردمندی و بخت بیدار بود
هوش مصنوعی: من را یاری کرد که نیکی را درک کنم، خردی داشتم و بختی بیدار.
برین سان یکی شارستان ساختند
سرش را به پروین پرداختند
هوش مصنوعی: در اینجا، مکانی را ایجاد کردند که در آن سرزمین را با زیبایی و شکوه خاصی تزئین کردند و به اوج و مرتبهای بلند دست یافتند.
کنون اندرین هم به کار آوریم
بدو در فراوان نگار آوریم
هوش مصنوعی: حال در این موضوع به او توجه کنیم و از او بهرهمند شویم، که میتوانیم آن را به خوبی نشان دهیم.
چه بندی دل اندر سرای سپنج
چه یازی به رنج و چه نازی به گنج
هوش مصنوعی: دل در دامان دنیا گرفتار است و در میان تنش و رنج، هیچ چیز جز زیبایی و لذت پایدار نخواهد بود.
که از رنج دیگر کسی برخورد
جهانجوی دشمن چرا پرورد
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی دنیا و خوشی است، چرا باید به خاطر رنج و درد دیگران خود را ناراحت کند؟
چو خرم شود جای آراسته
پدید آید از هر سوی خواسته
هوش مصنوعی: وقتی که محیط خوشایند و زیبا شود، خواستهها و آرزوها از هر طرف نمایان میشوند.
نباشد مرا بودن ایدر بسی
نشیند برین جای دیگر کسی
هوش مصنوعی: اگر من اینجا نباشم، دیگر کسی بر این جایگاه نمینشیند.
نه من شاد باشم نه فرزند من
نه پرمایه گردی ز پیوند من
هوش مصنوعی: نه من خوش باشم و نه فرزندم و نه ثروت و داراییام به خاطر رابطهام با دیگران افزوده شود.
نباشد مرا زندگانی دراز
ز کاخ و ز ایوان شوم بینیاز
هوش مصنوعی: من نیازی به زندگی طولانی در کاخها و ایوانها ندارم.
شود تخت من گاه افراسیاب
کند بیگنه مرگ بر من شتاب
هوش مصنوعی: اگر روزی تخت و سلطنت من به افراسیاب (دشمن) برسد، به دلیل بیگناهیام، مرگ بر من سریعاً نازل شود.
چنین است رای سپهر بلند
گهی شاد دارد گهی مستمند
هوش مصنوعی: این دنیا نوسانی دارد؛ گاهی انسانها در خوشحالی و سرور هستند و گاهی در تنگدستی و نیازمندی.
بدو گفت پیران کای سرفراز
مکن خیره اندیشهٔ دل دراز
هوش مصنوعی: پیران به او گفتند: ای بزرگوار، مراقب باش که به افکار و خیالات بیهوده دل نبندی.
که افراسیاب از بلا پشت تست
به شاهی نگین اندر انگشت تست
هوش مصنوعی: افراسیاب که دشمنی بزرگ و خطرناک است، به خاطر مصیبتهایی که بر سر تو آمده است، دیگر نتواند تو را تهدید کند، و تو با تاج و نگینی که بر انگشت داری، به مقام سلطنت دست یابی.
مرا نیز تا جان بود در تنم
بکوشم که پیمان تو نشکنم
هوش مصنوعی: من تا زمانی که جان در بدن دارم، تلاش میکنم که به عهد و پیمان تو وفادار بمانم و آن را نشکنم.
نمانم که بادی به تو بگذرد
وگر موی بر تو هوا بشمرد
هوش مصنوعی: نمیخواهم باقی بمانم تا بادی بگذرد و موی تو را تحت تأثیر قرار دهد.
سیاوش بدو گفت کای نیکنام
نبینم جز از نیکنامیت کام
هوش مصنوعی: سیاوش به او گفت: ای نیکو نام، من جز از خوبیها و نیکیهای تو چیزی نمیبینم.
تو پیمان چنین داری و رای راست
ولیکن فلک را جز اینست خواست
هوش مصنوعی: تو در دل خود با خود پیمان دادی و نظری درست داری، اما سرنوشت و تقدیر چیز دیگری را خواسته است.
همه راز من آشکارا به تست
که بیدار دل بادی و تندرست
هوش مصنوعی: تمام اسرار من به وضوح در دستان توست، زیرا تو با قلبی بیدار و سالم به زندگی ادامه میدهی.
من آگاهی از فر یزدان دهم
هم از راز چرخ بلند آگهم
هوش مصنوعی: من اطلاعاتی از قدرت خداوند دارم و همچنین از اسرار و دقایق چرخش آسمان آگاه هستم.
بگویم ترا بودنیها درست
ز ایوان و کاخ اندرآیم نخست
هوش مصنوعی: بگویم که چه چیزهایی وجود دارد، ابتدا به درون کاخ و ایوان میروم.
بدان تا نگویی چو بینی جهان
که این بر سیاوش چرا شد نهان
هوش مصنوعی: بدان که اگر میخواهی جهانی را که میبینی بفهمی، باید نگذاری تا به خودت بگویی چرا این موضوع درباره سیاوش پنهان شده است.
تو ای گرد پیران بسیار هوش
بدین گفتها پهن بگشای گوش
هوش مصنوعی: ای کسی که در بین پیران بسیار هوش و تجربه داری، به این سخنان گوش فرا ده و آنها را به دقت بشنو.
فراوان بدین نگذرد روزگار
که بر دست بیداردل شهریار
هوش مصنوعی: زمان به سرعت میگذرد و عمر انسان به اندازهای کوتاه است که بر بیداری و هوشیاری پادشاه، تأثیر چندانی ندارد.
شوم زار من کشته بر بیگناه
کسی دیگر آراید این تاج و گاه
هوش مصنوعی: من به شدت دچار زخم و درد هستم، اما دیگران از رنج و عذاب من بیخبرند و شاید به خاطر ناگواریهای من، بر سر کسی بیگناه تاج و مقام بگذارند.
ز گفتار بدخواه و ز بخت بد
چنین بیگنه بر سرم بد رسد
هوش مصنوعی: از سخنان افرادی که دلخویی دارند و همچنین از بخت بد، این آسیبها بر من میرسد درحالیکه من هیچ گناهی ندارم.
ز کشته شود زندگانی دژم
برآشوبد ایران و توران بهم
هوش مصنوعی: از مردن و نابودی عدهای، زندگی تلخ و پر درد در ایران و توران به هم میریزد و وضعیت به هم میخورد.
پر از رنج گردد سراسر زمین
دو کشور شود پر ز شمشیر و کین
هوش مصنوعی: زمینی که پر از رنج و درد میشود، به جنگ و دشمنی میان دو کشور دچار میشود و صحنهای از مبارزه و کینه در آن شکل میگیرد.
بسی سرخ و زرد و سیاه و بنفش
از ایران و توران ببینی درفش
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به پرچمهای مختلفی از رنگهای متنوع است که از سرزمینهای ایران و توران به چشم میخورد. این رنگها نشاندهنده تنوع و گوناگونی فرهنگها و ملتها هستند که در این دو سرزمین وجود دارند.
بسی غارت و بردن خواسته
پراگندن گنج آراسته
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد خواستهها و آرزهای خود را به سرقت میبرند و ثروتهایی را که به زحمت جمعآوری شده، به آسانی به باد میدهند.
بسا کشورا کان به پای ستور
بکوبند و گردد به جوی آب شور
هوش مصنوعی: بسیاری از کشورها وجود دارند که میتواند به خاطر قدرت و عظمت خود، دچار سقوط و نابودی شوند و به شرایطی برسند که حتی آب آشامیدنی آنها تلخ و شور شود.
از ایران و توران برآید خروش
جهانی ز خون من آید به جوش
هوش مصنوعی: از ایران و توران صدای بلندی برخیزد و این صدا به خاطر خون من به جوش و خروش بیفتد.
جهاندار بر چرخ چونین نوشت
به فرمان او بردهد هرچ کشت
هوش مصنوعی: سلطنت بر آسمان به این شکل نوشته شده است که به فرمان او هر آنچه را که بکارد، برداشت میشود.
سپهدار ترکان ز کردار خویش
پشیمان شود هم ز گفتار خویش
هوش مصنوعی: رئیس سپاه ترکها از رفتار و گفتارش پشیمان خواهد شد.
پشیمانی آنگه نداردش سود
که برخیزد از بوم آباد دود
هوش مصنوعی: پشیمانی وقتی فایدهای ندارد که شما از محلی که در آن زندگی میکنید خارج شوید و دور شوید.
بیا تا به شادی خوریم و دهیم
چو گاه گذشتن بود بگذریم
هوش مصنوعی: بیا تا با هم خوشی کنیم و شادی را شریک شویم، چرا که وقت گذرانی میگذرد و ما باید از لحظات لذت ببریم.
چو بشنید پیران و اندیشه کرد
ز گفتار او شد دلش پر ز درد
هوش مصنوعی: وقتی پیران شنیدند و به صحبت او فکر کردند، دلشان از درد پُر شد.
چنین گفت کز من بد آمد به من
گر او راست گوید همی این سخن
هوش مصنوعی: او گفت که اگر این سخن از من بد میآید، حتی اگر او راست بگوید، من این حرف را نمیپسندم.
ورا من کشیده به توران زمین
پراگندم اندر جهان تخم کین
هوش مصنوعی: من به سرزمین توران کشیده شدم و در این دنیا همچون دانهای از کینه پراکندهام.
شمردم همه باد گفتار شاه
چنین هم همی گفت با من پگاه
هوش مصنوعی: در صبحگاه با خود فکر کردم که همه صحبتهای شاه را شنیدهام و آنها را یکی یکی مرور کردم.
وزان پس چنین گفت با دل به مهر
که از جنبش و راز گردان سپهر
هوش مصنوعی: سپس با دل مهرورزانه گفت که از تحرک و اسرار آسمان.
چه داند بدو رازها کی گشاد
همانا ز ایرانش آمد بیاد
هوش مصنوعی: چه کسی میداند که او به چه رازهایی آگاه است، بهخصوص اینکه او از ایران آمده است و به یاد میآورد.
ز کاووس و ز تخت شاهنشهی
بیاد آمدش روزگار بهی
هوش مصنوعی: از کاووس و تخت شاهنشاهی یاد کرد که روزگاری خوش و بزرگ به یادش آمد.
دل خویش زان گفته خرسند کرد
نه آهنگ رای خردمند کرد
هوش مصنوعی: دل خود را با آن گفته شاد کرد، نه اینکه به فکر نقشهای هوشمندانه افتاد.
همه راه زینگونه بد گفت و گوی
دل از بودنیها پر از جست و جوی
هوش مصنوعی: همه راهها و روشها اینگونه بیان میشوند و گفتوگوی دل از موجودات و واقعیتها پر از جستجو و تلاش است.
چو از پشت اسپان فرود آمدند
ز گفتار یکباره دم برزدند
هوش مصنوعی: وقتی از پشت اسبها پیاده شدند، به سرعت یکدیگر را از حال و احوالشان با خبر کردند.
یکی خوان زرین بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
هوش مصنوعی: میز زیبایی با رومیزی زرین آماده کردند و در آن نوشیدنی و هنرمندان موسیقی را دعوت کردند.
ببودند یک هفته زینگونه شاد
ز شاهان گیتی گرفتند یاد
هوش مصنوعی: یک هفته به همین شکل شاد بودند و یاد شاهان جهان را به خاطر آوردند.
به هشتم یکی نامه آمد ز شاه
به نزدیک سالار توران سپاه
هوش مصنوعی: نامهای از سوی شاه به سالار سپاه توران ارسال شد.
کزانجا برو تا به دریای چین
ازان پس گذر کن به مکران زمین
هوش مصنوعی: از آنجا برو به سوی دریای چین و بعد از آن به سرزمین مکران سفر کن.
همی رو چنین تا سر مرز هند
وزانجا گذر کن به دریای سند
هوش مصنوعی: به سوی مرز هند برو و از آنجا به دریای سند عبور کن.
همه باژ کشور سراسر بخواه
بگستر به مرز خزر در سپاه
هوش مصنوعی: تمامی اموال و ثروت کشور را باید در مرز خزر به شکل گستردهای حفظ و گسترش دهیم.
برآمد خروش از در پهلوان
ز بانگ تبیره زمین شد نوان
هوش مصنوعی: از درگاه پهلوان صدای بلندی برخاست و زمین با صدای طبل به لرزه درآمد.
ز هر سو سپاه انجمن شد به روی
یکی لشکری گشت پرخاش جوی
هوش مصنوعی: از هر طرف جمعیتی به وجود آمد و به سمت کسی حملهور شد که در پی درگیری و جنگ بود.
به نزد سیاوش بسی خواسته
ز دینار و اسپان آراسته
هوش مصنوعی: سیاوش خواستههای زیادی از دنیا، از جمله پول و اسبهای زیبا، دارد.
به هنگام پدرود کردن بماند
به فرمان برفت و سپه را براند
هوش مصنوعی: در زمان وداع، به او دستور داده شد که قرار بگیرد و سپاه را به عقب براند.
هیونی ز نزدیک افراسیاب
چو آتش بیامد به هنگام خواب
هوش مصنوعی: هیونی از نزد افراسیاب به مانند آتش به وقت خواب به طرف او آمد.
یکی نامه سوی سیاوش به مهر
نوشته به کردار گردان سپهر
هوش مصنوعی: یک نفر نامهای به سیاوش نوشته که همچون گردابهای آسمان پر از محبت و احساس است.
که تا تو برفتی نیم شادمان
از اندیشه بیغم نیم یک زمان
هوش مصنوعی: زمانی که تو رفتی، من نه کاملاً شاد بودم و نه کاملاً غمگین. به نوعی، در میان این دو حالت بودم.
ولیکن من اندر خور رای تو
به توران بجستم همی جای تو
هوش مصنوعی: اما من در پی نظر تو به سرزمین توران گشتم و برای تو جایی پیدا کردم.
گر آنجا که هستی خوش و خرم است
چنان چون بباید دلت بیغم است
هوش مصنوعی: اگر در جایی که هستی خوشحال و شادابی، پس باید دلت بدون غم باشد.
به شادی بباش و به نیکی بمان
تو شادان بداندیش تو با غمان
هوش مصنوعی: با شادی زندگی کن و به نیکی رفتار کن، زیرا خوشبختی از اندیشههای منفی دور است و تو نمیتوانی با غمها خوشحال باشی.
بدان پادشاهی همی بازگرد
سر بدسگال اندرآور به گرد
هوش مصنوعی: بدان که پادشاهی همواره وجود دارد، ولی برای رسیدن به آن باید از گناه و ناپاکی دوری کرد و خود را در جامعه پاک نگه داشت.
سیاوش سپه برگرفت و برفت
بدان سو که فرمود سالار تفت
هوش مصنوعی: سیاوش با نیرو و ارتش خود به سمت جایی حرکت کرد که فرماندار و سالار تفت او را به آنجا هدایت کرده بود.
صد اشتر ز گنج و درم بار کرد
چهل را همه بار دینار کرد
هوش مصنوعی: صد عدد شتر از گنج و پول بار کردند و چهل شتر را با دینار پر کردند.
هزار اشتر بختی سرخ موی
بنه بر نهادند با رنگ و بوی
هوش مصنوعی: هزار شتر با موی سرخ و خوشبو را بر روی زمین گذاشتند.
از ایران و توران گزیده سوار
برفتند شمشیرزن ده هزار
هوش مصنوعی: سواران ماهر و جنگجویی از ایران و توران به همراه ده هزار شمشیرزن به راه افتادند.
به پیش سپاه اندرون خواسته
عماری و خوبان آراسته
هوش مصنوعی: در جلو سپاه، عماری و زیباییهای دلپذیری هدف قرار گرفتهاند.
ز یاقوت و ز گوهر شاهوار
چه از طوق و ز تاج وزگوشوار
هوش مصنوعی: از یاقوت و گوهر گرانبها چه فایدهای دارد، اگر به زینتهایی مانند گردنبند، تاج و گوشواره محدود شود؟
چه مشک و چه کافور و عود و عبیر
چه دیبا و چه تختهای حریر
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف اشیاء با ارزش و خوشبو میپردازد. شاعر به زیبایی و لذتهای زندگی و نعمتهای دنیا اشاره میکند، مانند عطرها و پارچههای لوکس، که همگی نمادهایی از تجمل و زیبایی هستند.
ز مصری و چینی و از پارسی
همی رفت با او شتر بار سی
هوش مصنوعی: از سرزمینهای مصر و چین و همچنین از پارس، شتری با بار سنگین همراه او میرفت.
چو آمد بران شارستان دست آخت
دو فرسنگ بالا و پهناش ساخت
هوش مصنوعی: وقتی به شهر بزرگ رسید، دستانش را بلند کرد و دو فرسنگ بالا و وسیعش را ساخت.
از ایوان و میدان و کاخ بلند
ز پالیز وز گلشن ارجمند
هوش مصنوعی: از ساختمانها و میدانهای بزرگ و کاخهای بلند گرفته تا باغها و گلهای زیبا و ارزشمند.
بیاراست شهری بسان بهشت
به هامون گل و سنبل و لاله کشت
هوش مصنوعی: شهر را به گونهای زیبا و دلانگیز آراسته است که شبیه به بهشت به نظر میرسد و در دشتهای وسیع آن گلها، سنبلها و لالهها را کشت کردهاند.
بر ایوان نگارید چندی نگار
ز شاهان وز بزم وز کارزار
هوش مصنوعی: بر روی ایوان چندی تصویر زیبا از شاهان و مجالس و جنگها نقاشی شده است.
نگار سر و تاج و کاووس شاه
نگارید با یاره و گرز و گاه
هوش مصنوعی: عزیزم، زیبایی و شکوه مانند تاج و سر است که با همراهی دوستی و قدرت در کنار هم قرار گرفتهاند.
بر تخت او رستم پیلتن
همان زال و گودرز و آن انجمن
هوش مصنوعی: در آنجا که رستم، پهلوان بزرگ، بر تخت نشسته است، زال و گودرز و دیگر پهلوانان نیز حضور دارند و جمعی از بهترینها در کنار هم هستند.
ز دیگر سو افراسیاب و سپاه
چو پیران و گرسیوز کینهخواه
هوش مصنوعی: از طرف دیگر افراسیاب و سپاهش مانند پیران و گرسیوز که دشمنی میورزند در حال آمادهباش هستند.
بهر گوشهای گنبدی ساخته
سرش را به ابراندر افراخته
هوش مصنوعی: برای هر گوشه، گنبدی ساخته شده که سرش به سوی آسمان بلند است.
نشسته سراینده رامشگران
سر اندر ستاره سران سران
هوش مصنوعی: شاعر در اینجا به تصویر زیبایی از جایی اشاره دارد که هنرمندان و سرایندگان گرد هم آمدهاند و در حال تقدیر از ستارگان بزرگ و بارز هستند. این مکان به نوعی محل تجمع نخبگان و افرادی است که در هنر و زیبایی شناسی شناخته شدهاند.
سیاووش گردش نهادند نام
همه شهر زان شارستان شادکام
هوش مصنوعی: سیاووش، اسم همه شهرها را به خاطر شادی و خوشحالی در آن ناحیه به یادگار گذاشت.
چو پیران بیامد ز هند و ز چین
سخن رفت زان شهر با آفرین
هوش مصنوعی: وقتی که سالخوردگان از هند و چین آمدند، سخنانشان به خوبی و ستایش از آن سرزمین رفت.
خنیده به توران سیاووش گرد
کز اختر بنش کرده شد روز ارد
هوش مصنوعی: سیاوش که به ترسای توران در افتاده بود، در روز اردیبهشت از ستارهای خاص حمایت میشد.
از ایوان و کاخ و ز پالیز و باغ
ز کوه و در و رود وز دشت راغ
هوش مصنوعی: از کاخها و باغها و همچنین از کوهها و درهها و رودها و دشتها، همه زیباییها و لذتها را میتوان یافت.
شتاب آمدش تا ببیند که شاه
چه کرد اندران نامور جایگاه
هوش مصنوعی: او با شتاب به آن مکان مشهور آمد تا ببیند شاه چه کار کرده است.
هرآنکس که او از در کار بود
بدان مرز با او سزاوار بود
هوش مصنوعی: هر کسی که در کار خودش تلاش و کوشش میکند، باید در انجام آن کار بهترین و شایستهترین باشد.
هزار از هنرمند گردان گرد
چو هنگامهٔ رفتن آمد ببرد
هوش مصنوعی: هزار هنرمند دور هم جمع شدند و وقتی زمان رفتن فرا رسید، همه چیز را به همراه خود بردند.
چو آمد به نزدیک آن جایگاه
سیاوش پذیره شدش با سپاه
هوش مصنوعی: وقتی سیاوش به آن مکان نزدیک شد، با استقبال سپاهش مواجه گردید.
چو پیران به نزد سیاوش رسید
پیاده شد از دور کاو را بدید
هوش مصنوعی: وقتی که پیران به سیاوش نزدیک شد، از دور او را دید و پیاده شد.
سیاوش فرود آمد از نیل رنگ
مر او را گرفت اندر آغوش تنگ
هوش مصنوعی: سیاوش از سوی نیل فرود آمد و رنگ آن او را در آغوشی تنگ گرفت.
بگشتند هر دو بدان شارستان
ز هر در زدند از هنر داستان
هوش مصنوعی: هر دو به آن شهر برگشتند و از هر در، داستان هنر خود را گفتند.
سراسر همه باغ و میدان و کاخ
همی دید هرسو بنای فراخ
هوش مصنوعی: در هر جا که نگاه کردم، از باغ و میدان گرفته تا کاخ، تنها ساخت و سازهای بزرگ و فراخ به چشم میخورد.
سپهدار پیران ز هر سو براند
بسی آفرین بر سیاوش بخواند
هوش مصنوعی: سرکردهی قدیمی در همه جا فرمان میدهد و به یاد سیاوش برای او بسیار ستایش میخواند.
بدو گفت گر فر و برز کیان
نبودیت با دانش اندر جهان
هوش مصنوعی: به او گفت: اگر شکوه و عظمت پادشاهی کیان وجود نداشته باشد، با دانش و علم خود در این جهان چه میکنی؟
کی آغاز کردی بدین گونه جای
کجا آمدی جای زین سان به پای
هوش مصنوعی: کی این کار را شروع کردی و از کجا به اینجا رسیدی؟ اینجا چه جایگاهی است که تو این گونه پای گذاشتهای؟
بماناد تا رستخیز این نشان
میان دلیران و گردنکشان
هوش مصنوعی: تا زمان قیامت، این نشانه میان شجاعان و گردنکشها باقی خواهد ماند.
پسر بر پسر همچنین شاد باد
جهاندار و پیروز و فرخ نژاد
هوش مصنوعی: پسر همچون پدر باید شاد و خوشبخت باشد و برکت و پیروزی را به ارمغان آورد.
چو یک بهره از شهر خرم بدید
به ایوان و باغ سیاوش رسید
هوش مصنوعی: وقتی یک قسمت از شهر خوشبختی را دید، به محل کاخ و باغ سیاوش رسید.
به کاخ فرنگیس بنهاد روی
چنان شاد و پیروز و دیهیم جوی
هوش مصنوعی: به قصر فرنگیس نگاه کرد، با چهرهای شاد و پیروزمندانه، در حالیکه به دنبال تاج و مقام بود.
پذیره شدش دختر شهریار
بپرسید و دینار کردش نثار
هوش مصنوعی: دختر شاه با شادمانی از او استقبال کرد و از او پرسید و هدیهای نثارش کرد.
چو بر تخت بنشست و آن جای دید
بران سان بهشتی دلارای دید
هوش مصنوعی: وقتی بر تخت سلطنت نشسته و به آن مکان نگاه کرد، طبیعتی زیبا و دلپذیر مانند بهشت را دید.
بدان نیز چندی ستایش گرفت
جهان آفرین را نیایش گرفت
هوش مصنوعی: بدانید که مدتی است که ستایش و عبادت خالق جهان در دلها جایگاه ویژهای پیدا کرده است.
ازان پس بخوردن گرفتند کار
می و خوان و رامشگر و میگسار
هوش مصنوعی: پس از آن، به نوشیدن و جشن و سرور مشغول شدند، همراه با خوانندگان و نوازندگان و مینوشندگان.
ببودند یک هفته با می به دست
گهی خرم و شاددل گاه مست
هوش مصنوعی: یک هفته با نوشیدنی در دست همراه بودند، گاهی خوشحال و شاداب و گاهی هم مست و سرحال.
به هشتم رهآورد پیش آورید
همان هدیهٔ شارستان چون سزید
هوش مصنوعی: به هشتمین سالگرد، پیشکش کنید همان هدیهٔ شهری که شایسته است.
ز یاقوت و زگوهر شاهوار
ز دینار وز تاج گوهرنگار
هوش مصنوعی: از یاقوت و جواهرات گرانبها مانند شاه، از سکههای طلا و تاجی که با جواهرات تزیین شده است.
ز دیبا و اسپان به زین پلنگ
به زرین ستام و جناغ خدنگ
هوش مصنوعی: از پارچههای نازک و زیبای دیبا و اسبهای با زین پلنگی، تا زین و زرهای که از طلا ساخته شده و برای محافظت در جنگ استفاده میشود.
فرنگیس را افسر و گوشوار
همان یاره و طوق گوهرنگار
هوش مصنوعی: فرنگیس با افسر و گوشوارههایش به زیبایی یک یار و طوقی از گوهر میماند.
بداد و بیامد بسوی ختن
همی رای زد شاد با انجمن
هوش مصنوعی: به سوی ختن رفت و در جمع دوستانش به خوبی و خوشحالی صحبت کرد.
چو آمد به شادی به ایوان خویش
همانگاه شد در شبستان خویش
هوش مصنوعی: وقتی شادی وارد خانهاش شد، بلافاصله در داخل اتاق تاریکش نیز آغاز شد.
به گلشهر گفت آنک خرم بهشت
ندید و نداند که رضوان چه کشت
هوش مصنوعی: به باغ و بهشت خوشبو گفت که آنجا را در واقع ندیده و نمیداند که چه نعمتهایی در آن وجود دارد.
چو خورشید بر گاه فرخ سروش
نشسته به آیین و با فر و هوش
هوش مصنوعی: همچون خورشید در روز خوشی و شادی نشسته، با زیبایی و عقل و هوش خود.
به رامش بپیمای لختی زمین
برو شارستان سیاوش ببین
هوش مصنوعی: به آرامی راهی شده و کمی بر روی زمین حرکت کن و شهر سیاوش را ببین.
خداوند ازان شهر نیکوترست
تو گویی فروزندهٔ خاورست
هوش مصنوعی: خداوند از آن شهری بهتر است، گویی که او مانند نور درخشان شرق است.
وزان جایگه نزد افراسیاب
همی رفت برسان کشتی بر آب
هوش مصنوعی: از آن مکان، به نزد افراسیاب میرفت و کشتی را بر روی آب به حرکت درمیآورد.
بیامد بگفت آن کجا کرده بود
همان باژ کشور که آورده بود
هوش مصنوعی: او آمد و گفت: آن چیزی را که قبلاً در کشور بهدست آورده بود، کجا گذاشته بود؟
بیاورد پیشش همه سربسر
بدادش ز کشور سراسر خبر
هوش مصنوعی: همه خبرها را از سراسر کشور به او آوردند و به او گزارش دادند.
که از داد شه گشت آباد بوم
ز دریای چین تا به دریای روم
هوش مصنوعی: از برکت عدالت فرمانروا، سرزمینها شکوفا و آباد شدند، از دریای چین تا دریای روم.
وزانجا به کار سیاوش رسید
سراسر همه یاد کرد آنچ دید
هوش مصنوعی: سیاوش از آنجا به کار خود مشغول شد و تمام آنچه را که دیده بود، به یاد آورد.
ز کار سیاوش بپرسید شاه
وزان شهر و آن کشور و جایگاه
هوش مصنوعی: شاه از کار سیاوش و همچنین از وضعیت شهر و سرزمین او سوال کرد.
بدو گفت پیران که خرم بهشت
کسی کاو نبیند به اردیبهشت
هوش مصنوعی: پیران گفتند که هیچ کس نمیتواند بهشتی را که در زیبایی و خوشی است، در زمانی که هوا دلپذیر و بهاری است، ببیند.
سروش آوریدش همانا خبر
که چونان نگاریدش آن بوم و بر
هوش مصنوعی: خبر بیاورید که چگونه آن سرزمین و دیار را به زیبایی توصیف کنید.
همانا ندانند ازان شهر باز
نه خورشید ازان مهتر سرافراز
هوش مصنوعی: بهراستی آنان که از آن شهر باز میگردند، نمیدانند که خورشید چقدر از آن ماه برجستهتر و باارزشتر است.
یکی شهر دیدم که اندر زمین
نبیند دگر کس به توران و چین
هوش مصنوعی: شهر عجیبی را دیدم که در آن، هیچ کس دیگری را نمیتوانستید در سرزمینهای دور مانند توران و چین پیدا کنید.
ز بس باغ و ایوان و آب روان
برآمیخت گفتی خرد با روان
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و دلنشینی باغ و عمارت و آب جاری، گویی عقل و جان به هم پیوستهاند و هماهنگ شدهاند.
چو کاخ فرنگیس دیدم ز دور
چو گنج گهر بد به میدان سور
هوش مصنوعی: وقتی از دور کاخ فرنگیس را دیدم، مانند گنجی باارزش در میدان جلال و شکوه به نظر میرسید.
بدان زیب و آیین که داماد تست
ز خوبی به کام دل شاد تست
هوش مصنوعی: بدان که آن زیبایی و آراستگی، برای توست و شادی دل تو از خوبی اوست.
گله کرد باید به گیتی یله
ترا چون نباشد ز گیتی گله
هوش مصنوعی: باید از دنیا شکایت کرد، زیرا وقتی هیچ چیز از دنیا باقی نمیماند، دیگر جایی برای شکایت نیست.
گر ایدونک آید ز مینو سروش
نباشد بدان فر و اورنگ و هوش
هوش مصنوعی: اگر روحی از عالم بالا به سراغت بیاید، نباید به زیبایی و مقام و هوش آن توجه کنی.
و دیگر دو کشور ز جنگ و ز جوش
برآسود چون مهتر آمد به هوش
هوش مصنوعی: دو کشور از نبرد و آشوب آرام شدند چون سردار به هوش آمد و اوضاع را آرام کرد.
بماناد بر ما چنین جاودان
دل هوشمندان و رای ردان
هوش مصنوعی: دلی که از هوش و خرد برخوردار است، همیشه بر سر ما باقی خواهد ماند، حتی اگر تدبیر و رای نادانان دایماً در حال تغییر باشد.
زگفتار او شاد شد شهریار
که دخت برومندش آمد به بار
هوش مصنوعی: پادشاه از سخنان او خوشحال شد چون دختر باارزشش به خانه رسید.
به گرسیوز این داستان برگشاد
سخنهای پیران همه کرد یاد
هوش مصنوعی: در اینجا به داستان گرسیوز پرداخته شده و گفتوگوهای افراد سالخورده و با تجربه به خاطر آورده شده است.
پس آنگه به گرسیوز آهسته گفت
نهفته همه برگشاد از نهفت
هوش مصنوعی: سپس گرسیوز به آرامی صحبت کرد و همه رازها و پنهانیها را افشا کرد.
بدو گفت رو تا سیاووش گرد
ببین تا چه جایست بر گرد گرد
هوش مصنوعی: به او گفت برو تا سیاوش را ببینی و ببین چه مقام و جایگاهی دارد.
سیاوش به توران زمین دل نهاد
از ایران نگیرد دگر هیچ یاد
هوش مصنوعی: سیاوش به سرزمین توران عشق ورزید و دیگر از ایران، هیچ چیزی به یاد نیاورد.
مگر کرد پدرود تخت و کلاه
چو گودرز و بهرام و کاووس شاه
هوش مصنوعی: آیا مانند گودرز، بهرام و کاووس شاه، پدرانم از تخت و تاج خود وداع کردند؟
بران خرمی بر یکی خارستان
همی بوم و بر سازد و شارستان
هوش مصنوعی: در یک مکان خوش و خرم، حتی در میان خارها و بیابانها، میتوان زندگی و آبادانی ایجاد کرد.
فرنگیس را کاخهای بلند
برآورد و دارد همی ارجمند
هوش مصنوعی: فرنگیس در کاخهای مرتفع زندگی میکند و دارای مقام و مرتبهی بالایی است.
چو بینی به خوبی فراوان بگوی
به چشم بزرگی نگه کن به روی
هوش مصنوعی: وقتی دیدی که خوبیها و نکات مثبت زیادی وجود دارد، با نگاهی بزرگ و با بزرگمنشی به آنها توجه کن و از آنها قدردانی کن.
چو نخچیر و می باشد و دشت و کوه
نشینند پیشت ز ایران گروه
هوش مصنوعی: ایران پر از گروههایی است که در دشت و کوه زندگی میکنند و مثل شکارچیان با تو خواهند بود.
بدانگه که یاد من آید به دست
چو خوردی به شادی بباید نشست
هوش مصنوعی: وقتی که خاطره من برایت زنده میشود، باید با شادی و خوشحالی به نوازش دست بزنیم.
یکی هدیه آرای بسیار مر
ز دینار وز اسب و زرین کمر
هوش مصنوعی: شخصی با هدایای بسیار از جمله دینار، اسب و کمربند زرین به من نزدیک میشود.
همان گوهر و تخت و دیبای چین
همان یاره و گرز و تیغ و نگین
هوش مصنوعی: همان جواهرات و تخت و لباسهای زیبا از چین، همان یاران و ابزار جنگی و شمشیر و نگینهای قیمتی هستند.
ز گستردنیها و از بوی و رنگ
ببین تا ز گنجت چه آید به چنگ
هوش مصنوعی: به وسعت و تنوع چیزها و به عطر و رنگ آنها توجه کن تا ببینی از گنجینهات چه چیزهایی به دست میآید.
فرنگیس را هدیه بر همچنین
برو با زبانی پر از آفرین
هوش مصنوعی: هدیهای به فرنگیس بده و با زبانی پر از ستایش و تحسین با او سخن بگوی.
اگر آب دارد ترا میزبان
بران شهر خرم دو هفته بمان
هوش مصنوعی: اگر کسی آب و نعمت دارد، دوست دارد تو را به مهمانی دعوت کند؛ تو هم میتوانی دو هفته در این شهر خوش و خرم بمانی.