برگردان به زبان ساده
چو یک پاس بگذشت از تیره شب
چنان چون کسی راز گوید به تب
هوش مصنوعی: وقتی که شب تاریک به پایان میرسد و روشنایی صبح میرسد، مانند کسی که رازی را با احساس خاصی در دل دارد، صحبت میکند.
خروشی برآمد ز افراسیاب
بلرزید بر جای آرام و خواب
هوش مصنوعی: صدای هراسانی از افراسیاب بلند شد و جایگاه آرام و خواب را به لرزه درآورد.
پرستندگان تیز برخاستند
خروشیدن و غلغل آراستند
هوش مصنوعی: پرستندگان با انرژی و شور و هیجان از جا برخاستهاند و صدای بلندی به راه انداخته و فضایی شاداب و پرجنب و جوش ایجاد کردهاند.
چو آمد به گرسیوز آن آگهی
که شد تیره دیهیم شاهنشهی
هوش مصنوعی: زمانی که خبر به گرسیوز رسید که تاج شاهانه به تاریکی افتاده است.
به تیزی بیامد به نزدیک شاه
ورا دید بر خاک خفته به راه
هوش مصنوعی: یک فرد با تیزی و سرعت به سوی شاه نزدیک شد و او را دید که در راه بر روی زمین خوابیده است.
به بر در گرفتش بپرسید زوی
که این داستان با برادر بگوی
هوش مصنوعی: او به در خانه رفت و از او خواست که درباره این داستان با برادرش صحبت کند.
چنین داد پاسخ که پرسش مکن
مگو این زمان ایچ با من سخن
هوش مصنوعی: پاسخی به من داد که از سؤال کردن خودداری کنم و گفت این زمان هیچ چیزی با من در میان نگذار.
بمان تا خرد بازیابم یکی
به بر گیر و سختم بدار اندکی
هوش مصنوعی: بمان تا من دوباره عقل و هوشم را به دست بیاورم. لطفاً یکی از مشکلاتم را حل کن و به من کمک کن که کمی آرامش پیدا کنم.
زمانی برآمد چو آمد به هوش
جهان دیده با ناله و با خروش
هوش مصنوعی: زمانی که جهان بههوش آمد، با ناله و فریاد دیده شد.
نهادند شمع و برآمد به تخت
همی بود لرزان بسان درخت
هوش مصنوعی: شمع را روشن کردند و به تخت نشستند، اما او همچنان میلرزید مانند درختی که در باد تکان میخورد.
بپرسید گرسیوز نامجوی
که بگشای لب زین شگفتی بگوی
هوش مصنوعی: گرسیوز نامجوی از کسی میخواهد که لب به سخن گشاید و از این شگفتیها بگوید.
چنین گفت پرمایه افراسیاب
که هرگز کسی این نبیند به خواب
هوش مصنوعی: افراسیاب، شخصی با خرد و توانمند، گفت که هیچ کس چیزی مانند این را حتی در خواب هم نخواهد دید.
کجا چون شب تیره من دیدهام
ز پیر و جوان نیز نشنیدهام
هوش مصنوعی: من هیچگاه مانند این شب تاریک را ندیدهام و از کسی، چه پیر و چه جوان، هم نشنیدهام.
بیابان پر از مار دیدم به خواب
جهان پر ز گرد آسمان پر عقاب
هوش مصنوعی: در خواب، بیابانی را دیدم که پر از مار بود و جهانی را مشاهده کردم که پر از غبار و آسمانی که مملو از عقابها بود.
زمین خشک شخی که گفتی سپهر
بدو تا جهان بود ننمود چهر
هوش مصنوعی: زمین بیابان خشک و بی آب و علفی که گفتی آسمان است، تا زمانی که جهان وجود دارد، چهرهاش را نشان نخواهد داد.
سراپردهٔ من زده بر کران
به گردش سپاهی ز کندآوران
هوش مصنوعی: سراپردهام بر فراز تپهای برپا شده و در اطراف آن، گروهی از جنگجویان که به دفاع از آن مشغولند، به گردش درآمدهاند.
یکی باد برخاستی پر ز گرد
درفش مرا سر نگونسار کرد
هوش مصنوعی: یک باد قوی وزید و گرد و غباری ایجاد کرد که باعث شد پرچم مرا به سمت زمین بکشاند.
برفتی ز هر سو یکی جوی خون
سراپرده و خیمه گشتی نگون
هوش مصنوعی: تو از هر طرف به اندازهٔ یک جوی خون رفتی و به دلیل نبودن تو، همه جا پر از غم و اندوه شد. خیمه و سرپرده به حالت ویران و خراب درآمدند.
وزان لشکر من فزون از هزار
بریده سران و تن افگنده خوار
هوش مصنوعی: از آن لشکر من، بر گردن هزاران نفر که سرهای بریده و بدنهای افتاده دارند، افزونتر است.
سپاهی ز ایران چو باد دمان
چه نیزه به دست و چه تیر و کمان
هوش مصنوعی: نیروهای ایرانی مانند باد در زمان صبح به سرعت و توانایی به میدان آمدهاند، با نیزه در دست و تیر و کمان آماده نبرد هستند.
همه نیزهاشان سر آورده بار
وزان هر سواری سری در کنار
هوش مصنوعی: همه نیزهها به حالت ایستاده درآمدهاند و بار سنگینی بر دوش هر سوار قرار دارد که سرش را به یک سمت خم کرده است.
بر تخت من تاختندی سوار
سیه پوش و نیزهوران صد هزار
هوش مصنوعی: سواران سیاهپوش به سرعت بر تخت من هجوم آوردند و در این میان هزاران نیزهدار نیز به همراهشان بودند.
برانگیختندی ز جای نشست
مرا تاختندی همی بسته دست
هوش مصنوعی: مرا از جای خود بلند کردند و به سرعت به سمت خود کشاندند و دستهایم را بستند.
نگه کردمی نیک هر سو بسی
ز پیوسته پیشم نبودی کسی
هوش مصنوعی: در اطرافم را خوب تماشا کردم، اما از آنچه به یاد دارم کسی را در کنارم نمیبینم.
مرا پیش کاووس بردی دوان
یکی بادسر نامور پهلوان
هوش مصنوعی: مرا به سرعت به نزد کاووس بردی، همانند بادی که قهرمان نامداری را به حرکت درمیآورد.
یکی تخت بودی چو تابنده ماه
نشسته برو پور کاووس شاه
هوش مصنوعی: یک تختی مانند ماه تابان وجود داشت که پور کاووس، شاه، بر روی آن نشسته بود.
دو هفته نبودی ورا سال بیش
چو دیدی مرا بسته در پیش خویش
هوش مصنوعی: دو هفته نبودن تو، برای من مانند یک سال میماند. وقتی تو مرا میبینی در برابر خودت، احساس میکنی که چقدر به تو نیاز دارم.
دمیدی به کردار غرنده میغ
میانم بدو نیم کردی به تیغ
هوش مصنوعی: تو با وزیدن خود، مانند ابر در حال غرش، در وجودم تاثیر گذاشتی و با ضربهای از شمشیر، نیمی از هستیام را تغییر دادی.
خروشیدمی من فراوان ز درد
مرا ناله و درد بیدار کرد
هوش مصنوعی: من به شدت از درد فریاد زدم و این زاری و کشش درد من را بیدار کرد.
بدو گفت گرسیوز این خواب شاه
نباشد جز از کامهٔ نیک خواه
هوش مصنوعی: گرسیوز به او گفت: این خواب شاه نمیتواند جز از آرزوی نیک دوستان باشد.
همه کام دل باشد و تاج و تخت
نگون گشته بر بدسگال تو بخت
هوش مصنوعی: تمام آرزوها برآورده شده و خوشبختی و سعادت در دوردست است و سرنوشت بدخواهان به زوال رفته است.
گزارندهٔ خواب باید کسی
که از دانش اندازه دارد بسی
هوش مصنوعی: کسی که خواب را نقل میکند یا برای دیگران تعریف میکند باید فردی باشد که از دانش و تجربه کافی برخوردار باشد.
بخوانیم بیدار دل موبدان
از اخترشناسان و از بخردان
هوش مصنوعی: بیایید بانگ بیداری را از دلهای روشن موبدان و دانشمندان بپرسیم.
هر آنکس کزین دانش آگه بود
پراگنده گر بر در شه بود
هوش مصنوعی: هر کسی که از این دانش مطلع باشد، حتی اگر در درگاه پادشاه هم باشد، ارزشش به مراتب بیشتر است.
شدند انجمن بر در شهریار
بدان تا چرا کردشان خواستار
هوش مصنوعی: جمعی از مردم گرد درب پادشاه جمع شدهاند تا دلیل خواسته شدن خود را بدانند.
بخواند و سزاوار بنشاند پیش
سخن راند با هر یک از کم و بیش
هوش مصنوعی: او به صداقت سخن میگوید و هر کس را بنا به شایستگیاش مینشاند، چه بزرگ و چه کوچک.
چنین گفت با نامور موبدان
کهای پاکدل نیکپی بخردان
هوش مصنوعی: او با موبدان بزرگ و مشهور اینگونه گفت: ای دل پاک و نیکوکار، تو از خردمندان هستی.
گر این خواب و گفتار من در جهان
ز کس بشنوم آشکار و نهان
هوش مصنوعی: اگر حرفها و خوابهای من در این دنیا از کسی به صورت واضح یا پنهان شنیده شود،
یکی را نمانم سر و تن به هم
اگر زین سخن بر لب آرند دم
هوش مصنوعی: اگر کسی به من بگوید که حرفی نمیزنم و سر و بدنم را برایش از دست نمیدهم، نشان میدهد که چقدر به این موضوع اهمیت میدهم.
ببخشیدشان بیکران زر و سیم
بدان تا نباشد کسی زو ببیم
هوش مصنوعی: ببخشید بر آنها طلا و نقره بسیار تا هیچکس از تو خشمگین و دور نباشد.
ازان پس بگفت آنچ در خواب دید
چو موبد ز شاه آن سخنها شنید
هوش مصنوعی: پس از آن، گفت که چه چیزهایی را در خواب دید، همانطور که موبد آن سخنان را از شاه شنید.
بترسید و ز شاه زنهار خواست
که این خواب را کی توان گفت راست
هوش مصنوعی: از این نترسید و از پادشاه درخواست کنید که این خواب را چطور میتوان به درستی بیان کرد.
مگر شاه با بنده پیمان کند
زبان را به پاسخ گروگان کند
هوش مصنوعی: مگر اینکه شاه با بنده عهد کند و زبان را برای جواب دادن در اختیار بگذارد.
کزین در سخن هرچ داریم یاد
گشاییم بر شاه و یابیم داد
هوش مصنوعی: هرچه که داریم و به یاد میآوریم، در سخن خود بر شاه میگوییم و از او عدالت میطلبیم.
به زنهار دادن زبان داد شاه
کزان بد ازیشان نبیند گناه
هوش مصنوعی: شاه به زنی که او را هشدار میدهد، زبان میدهد تا بداند که از آنها گناهی نبیند.
زبان آوری بود بسیار مغز
کجا برگشادی سخنهای نغز
هوش مصنوعی: توانایی خوب صحبت کردن و بیان سخنان زیبا نشاندهندهی عمق فهم و آگاهی فرد است.
چنین گفت کز خواب شاه جهان
به بیدرای آمد سپاهی گران
هوش مصنوعی: او چنین گفت که در خواب شاه بزرگ دنیا، سپاه زیادی به حالت بیداری آمده است.
یکی شاهزاده به پیش اندرون
جهان دیده با وی بسی رهنمون
هوش مصنوعی: یک شاهزاده در درون دنیا دیده و با او راهنمایان زیادی هستند.
بران طالع او را گسی کرد شاه
که این بوم گردد بما بر تباه
هوش مصنوعی: سرنوشت او را شاه به دلایل خود از زمین و خانهاش دور کرد تا اینکه این سرزمین به ویرانی دچار شود.
اگر با سیاوش کند شاه جنگ
چو دیبه شود روی گیتی به رنگ
هوش مصنوعی: اگر شاه با سیاوش جنگ کند، رنگ زمین مانند دیبا تغییر خواهد کرد.
ز ترکان نماند کسی پارسا
غمی گردد از جنگ او پادشا
هوش مصنوعی: از ترکان هیچ فرد راستگویی باقی نماند و غم و اندوهی از جنگ او بر دل پادشاهی مینشیند.
وگر او شود کشته بر دست شاه
به توران نماند سر و تاج و گاه
هوش مصنوعی: اگر او به دست شاه کشته شود، در توران نه سر باقی میماند و نه تاج و مقام.
سراسر پر آشوب گردد زمین
ز بهر سیاوش بجنگ و به کین
هوش مصنوعی: زمین به خاطر سیاوش پر از آشوب و جنگ و کینه خواهد شد.
بدانگاه یاد آیدت راستی
که ویران شود کشور از کاستی
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد آوردی حقیقت را، آنگاه میبینی که کشور به دلیل کمبودها و نواقصش ویران خواهد شد.
جهاندار گر مرغ گردد بپر
برین چرخ گردان نیابد گذر
هوش مصنوعی: اگر سلطانی همچون مرغ شود و در این آسمان پرواز کند، هرگز نمیتواند از این چرخ گردان گذر کند.
برین سان گذر کرد خواهد سپهر
گهی پر ز خشم و گهی پر ز مهر
هوش مصنوعی: آسمان در این دنیای ما گاهی با خشم و گاهی با مهر و محبت بر ما میگذرد و تغییراتش بر زندگی ما تأثیر میگذارد.
غمی شد چو بشنید افراسیاب
نکرد ایچ بر جنگ جستن شتاب
هوش مصنوعی: افراسیاب وقتی خبر غمباری را شنید، دیگر تمایلی به جنگیدن نشان نداد و از تلاش برای نبرد خودداری کرد.
به گرسیوز آن رازها برگشاد
نهفته سخنها بسی کرد یاد
هوش مصنوعی: در این بیت، گفته میشود که گرسیوز (که شخصیتی افسانهای است) بسیاری از رازها را فاش کرده و درباره موضوعات مختلف سخنانی را به یاد آورده است. این نشاندهندهٔ عمق دانایی و آگاهی او از مسائل مختلف است.
که گر من به جنگ سیاوش سپاه
نرانم نیاید کسی کینه خواه
هوش مصنوعی: اگر من نیازی به نبرد با سیاوش نداشته باشم، هیچکس برای انتقامگیری نخواهد آمد.
نه او کشته آید به جنگ و نه من
برآساید از گفت و گوی انجمن
هوش مصنوعی: نه او به میدان جنگ میآید و نه من از صحبت و گفتگو در جمع آرام میگیرم.
نه کاووس خواهد ز من نیز کین
نه آشوب گیرد سراسر زمین
هوش مصنوعی: نه کاووس از من کینه خواهد داشت و نه جامعه به هم میریزد و دچار آشوب میشود.
بجای جهان جستن و کارزار
مبادم به جز آشتی هیچ کار
هوش مصنوعی: به جای تلاش برای بدست آوردن دنیا و درگیری، بهتر است فقط به صلح و آشتی فکر کنیم و هیچ کار دیگری انجام ندهیم.
فرستم به نزدیک او سیم و زر
همان تاج و تخت و فراوان گهر
هوش مصنوعی: برای او طلا و نقره میفرستم، همانند تاج و تخت و گوهری بسیار.
مگر کاین بلاها ز من بگذرد
که ترسم روانم فرو پژمرد
هوش مصنوعی: آیا ممکن است این مشکلات از سر من بگذرد؟ چون نگرانم که روح من دچار ناخوشی شود.
چو چشم زمانه بدوزم به گنج
سزد گر سپهرم نخواهد به رنج
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به خوبی به اهدافم دست یابم، بهتر است که زمان را بگذرانم و به تلاش خود ادامه دهم و از مشکلات نترسم.
نخواهم زمانه جز آن کاو نوشت
چنان زیست باید که یزدان سرشت
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی از زمانه نمیخواهم جز آنچه که مقدر شده است. باید به گونهای زندگی کنم که با ذات خداوند همخوانی داشته باشد.
چو بگذشت نیمی ز گردان سپهر
درخشنده خورشید بنمود چهر
هوش مصنوعی: زمانی که نیمهای از دوران آسمان گذشت، خورشید جلوهگری خود را به نمایش گذاشت.
بزرگان بدرگاه شاه آمدند
پرستنده و با کلاه آمدند
هوش مصنوعی: مردان بزرگ و اهمیتدار به دربار پادشاه آمدند، که نشان از احترام و ارادت آنها داشت و کلاهی بر سر داشتند.
یکی انجمن ساخت با بخردان
هشیوار و کارآزموده ردان
هوش مصنوعی: او جمعی از افراد دانا و با تجربه تشکیل داد که دارای هوش و فهم بالایی بودند.
بدیشان چنین گفت کز روزگار
نبینم همی بهره جز کارزار
هوش مصنوعی: او به آنها گفت که از روزگار چیزی جز جنگ و نبرد نمیبینم و بهرهای دیگر نمیبرم.
بسا نامداران که بر دست من
تبه شد به جنگ اندرین انجمن
هوش مصنوعی: بسیاری از کسانی که در جنگها مشهور و نامدار بودند، به واسطهی من در این جمع به زمین افتادند و شکست خوردند.
بسی شارستان گشت بیمارستان
بسی بوستان نیز شد خارستان
هوش مصنوعی: بسیاری از شهرها به بیمارستان تبدیل شدند و بسیاری از باغها نیز به مکانهایی پر از خار بدل گشتند.
بسا باغ کان رزمگاه منست
به هر سو نشان سپاه منست
هوش مصنوعی: بسیاری از باغها که در آنها میجنگم، نشانههایی از سربازان من هستند.
ز بیدادی شهریار جهان
همه نیکوی باشد اندر نهان
هوش مصنوعی: ز ظلم و ستم پادشاه دنیا، همه خوبیها در خفا و پنهانی وجود دارد.
نزاید به هنگام در دشت گور
شود بچهٔ باز را دیده کور
هوش مصنوعی: در دشت، زمانی که در اثر آرامش یا بیتحرکی، چیزی متولد نمیشود، بچه باز ممکن است به دلیل عدم تجربه یا شرایط نامناسب، دچار مشکلاتی شود.
نپرد ز پستان نخچیر شیر
شود آب در چشمهٔ خویش قیر
هوش مصنوعی: اگر از پستان شیر، شیر ترسیده و نرود، آب چشمه خود تبدیل به قیر خواهد شد.
شود در جهان چشمهٔ آب خشک
نگیرد به نافه درون بوی مشک
هوش مصنوعی: در این جهان، چشمهٔ آب هیچگاه خشک نمیشود و بوی خوش مشک هرگز از بین نمیرود.
ز کژی گریزان شود راستی
پدید آید از هر سوی کاستی
هوش مصنوعی: وقتی انسان از نادرستی و انحراف دوری کند، حقیقت و درستکاری از هر طرف نمایان میشود، حتی در میان نقصها و کمبودها.
کنون دانش و داد یاد آوریم
بجای غم و رنج داد آوریم
هوش مصنوعی: حال تصمیم داریم به جای غم و اندوه، به یادگیری و بخشش بپردازیم.
برآساید از ما زمانی جهان
نباید که مرگ آید از ناگهان
هوش مصنوعی: زندگی باید به آرامش بگذرد و نباید نگران مرگ ناگهانی بود.
دو بهر از جهان زیر پای منست
به ایران و توران سرای منست
هوش مصنوعی: دو چیز زیر پای من وجود دارد: یکی ایران و دیگری توران، که هر دو بهعنوان سرای من به حساب میآیند.
نگه کن که چندین ز کندآوران
بیارند هر سال باژ گران
هوش مصنوعی: بنگر که هر سال چه مقدار مالیات سنگین از کسانی که در کار کشت و زراعتند، به دست میآورند.
گر ایدونک باشید همداستان
به رستم فرستم یکی داستان
هوش مصنوعی: اگر شما هم نظر باشید و همنظر با هم، داستانی را برای رستم میفرستم.
در آشتی با سیاووش نیز
بجویم فرستم بیاندازه چیز
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا در ارتباط با سیاووش، چیزهایی فراوان و بیپایان را بفرستم.
سران یک به یک پاسخ آراستند
همی خوبی و راستی خواستند
هوش مصنوعی: سران هر یک به نوبت پاسخهای خود را آماده کردند و همگی در پی خوبی و راستی بودند.
که تو شهریاری و ما چون رهی
بران دل نهاده که فرمان دهی
هوش مصنوعی: تو فرمانروایی و ما همچون راهی یا مسیری هستیم که دل خود را در اختیار تو گذاشتهایم تا بر ما حکمرانی کنی.
همه بازگشتند سر پر ز داد
نیامد کسی را غم و رنج یاد
هوش مصنوعی: همه به خانههای خود برگشتند و هیچ کس غم یا رنجی را به خاطر نداشت.
به گرسیوز آنگه چنین گفت شاه
که ببسیج کار و بپیمای راه
هوش مصنوعی: شاه به گرسیوز گفت که باید به جمعآوری نیرو پردازد و راه را پیموده و پیش برود.
به زودی بساز و سخن را مهایست
ز لشگر گزین کن سواری دویست
هوش مصنوعی: به زودی آماده شو و سخن را خوب بگو، از بین لشکر سوارانی با مهارت، دویست نفر را انتخاب کن.
به نزد سیاووش برخواسته
ز هر چیز گنجی بیاراسته
هوش مصنوعی: به سوی سیاووش، از هر چیزی گنجی ارزشمند فراهم کردهاند.
از اسپان تازی به زرین ستام
ز شمشیر هندی به زرین نیام
هوش مصنوعی: از اسب تازی به زین زرینی و از شمشیر هندی به نیام طلایی.
یکی تاج پرگوهر شاهوار
ز گستردنی صد شتروار بار
هوش مصنوعی: یک تاج با سنگهای قیمتی که شبیه به تاج یک شاه است، از تعداد زیادی شتر که بارهایی را حمل میکنند، ساخته شده است.
غلام و کنیزک به بر هم دویست
بگویش که با تو مرا جنگ نیست
هوش مصنوعی: یک غلام و کنیز به یکدیگر میگویند که با هم هیچ درگیری و دشمنیای ندارند و نباید بر سر همدیگر جنگ و جدل کنند.
بپرسش فراوان و او را بگوی
که ما سوی ایران نکردیم روی
هوش مصنوعی: بپرسید و از او بپرسید که ما هیچ جا جز ایران نرفتهایم.
زمین تا لب رود جیحون مراست
به سغدیم و این پادشاهی جداست
هوش مصنوعی: زمین تا کنار رود جیحون متعلق به من است و این سلطنت از من جداست.
همانست کز تور و سلم دلیر
زبر شد جهان آن کجا بود زیر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی دلیرانی همچون تور و سلم به میدان آمدند و جنگیدند، جهان به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و به سمت دگرگونی رفت. به عبارتی دیگر، شجاعت و قدرت این افراد باعث شد که دنیای شکسته و زیر سلطه تغییر کند و به یک وضعیت جدید برسد.
از ایرج که بر بیگنه کشته شد
ز مغز بزرگان خرد گشته شد
هوش مصنوعی: ایرج، که به ناحق به قتل رسید، از بین بزرگان و دانایان سرزمینش، موجب شد که عقل و دانش آنها به شدت تحت تأثیر قرار گیرد.
ز توران به ایران جدایی نبود
که باکین و جنگ آشنایی نبود
هوش مصنوعی: از سرزمین توران به ایران هیچ جدایی وجود ندارد، چرا که هر دو جا در نبرد و جنگ با هم آشنا هستند و هیچ ترسی از این موضوع ندارند.
ز یزدان بران گونه دارم امید
که آید درود و خرام و نوید
هوش مصنوعی: از خداوند چنین امید دارم که بر من درود و رحمت و بشارت نازل کند.
برانگیخت از شهر ایران ترا
که بر مهر دید از دلیران ترا
هوش مصنوعی: تویی که با دیدن دلاوران، از شهر ایران بیدار و شگفتزده شدهای.
به بخت تو آرام گیرد جهان
شود جنگ و ناخوبی اندر نهان
هوش مصنوعی: وقتی بخت تو خوب باشد، دنیا به آرامش میرسد و در دلها دیگر جنگ و مشکلات پنهان نمیماند.
چو گرسیوز آید به نزدیک تو
به بار آید آن رای تاریک تو
هوش مصنوعی: زمانی که گرسیوز به نزد تو بیاید، اندیشههای تیرهات سنگین خواهد شد.
چنان چون به گاه فریدون گرد
که گیتی ببخشش به گردان سپرد
هوش مصنوعی: چنان که در زمان فریدون، جهان را به مهربانی و بخشش به مردم سپرد.
ببخشیم و آن رای بازآوریم
ز جنگ و ز کین پای بازآوریم
هوش مصنوعی: ببخشیم و دوباره به صلح و دوستی بازگردیم و از نزاع و دشمنی دست بکشیم.
تو شاهی و با شاه ایران بگوی
مگر نرم گردد سر جنگجوی
هوش مصنوعی: تو در جایگاه شاه هستی، پس با شاه ایران سخن بگو تا شاید او کمی نرمتر شود و از جنگ و پیکار دست بردارد.
سخنها همی گوی با پیلتن
به چربی بسی داستانها بزن
هوش مصنوعی: با پهلوان صحبت کن و داستانهای زیادی دربارهی چربی و فربهی بزن.
برین هم نشان نزد رستم پیام
پرستنده و اسپ و زرین ستام
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که نشانهای از رستم، شامل پیام یک فرستاده، اسب و زین طلا وجود دارد.
به نزدیک او هم چنین خواسته
ببر تا شود کار پیراسته
هوش مصنوعی: به نزد او نیز چنین خواستهای را ببر تا کارها به سامان و منظم شوند.
جز از تخت زرین که او شاه نیست
تن پهلوان از در گاه نیست
هوش مصنوعی: تن پهلوان ارزش و نشانی از سلطنت ندارد مگر اینکه بر روی تخت زرین قرار گیرد. به عبارت دیگر، بدون مقام و موقعیت مناسب، قدرت و شجاعت یک قهرمان هم به چشم نمیآید.