برگردان به زبان ساده
بسی برنیامد برین روزگار
که رنگ اندر آمد به خرم بهار
هوش مصنوعی: در طول تاریخ، روزهایی بوده که بهار با زیبایی و رنگهای شادابش، به طور خاص و واضح به جلوه درآمده است.
جدا گشت زو کودکی چون پری
به چهره بسان بت آزری
هوش مصنوعی: کودکی که همچون پری زیبا و شاداب بود، از او جدا شد و اکنون به شکلی برتری تبدیل گشته است.
بگفتند با شاه کاووس کی
که برخوردی از ماه فرخندهپی
هوش مصنوعی: گفتند که وقتی با شاه کاووس دیدار کردی، لحظهای مبارک و خوشیمن را تجربه خواهی کرد.
یکی بچهٔ فرخ آمد پدید
کنون تخت بر ابر باید کشید
هوش مصنوعی: یک کودک خوشاقبال متولد شده است و حالا باید برای او تختی بر فراز ابرها آماده کرد.
جهان گشت ازان خوب پر گفت و گوی
کزان گونه نشنید کس موی و روی
هوش مصنوعی: جهان به خاطر آن زیبایی پر شده است، زیرا هیچکس مانند او نمیتواند صحبت کند و زیباییاش را توصیف کند.
جهاندار نامش سیاوخش کرد
برو چرخ گردنده را بخش کرد
هوش مصنوعی: سیاوخش، که فرمانروای جهان است، نامش بر سر زبانهاست و بر گردونه زمان و تقدیر تسلط دارد.
ازان کاو شمارد سپهر بلند
بدانست نیک و بد و چون و چند
هوش مصنوعی: کسی که آسمان بلند را بررسی کرده، به خوبی و بدی و همچنین جزئیات زندگی آگاه شده است.
ستاره بران بچه آشفته دید
غمی گشت چون بخت او خفته دید
هوش مصنوعی: یک ستاره بران، بچهای را که در آشفتهحالی به سر میبرد، دید و از اینکه بخت او نادیده و خفته است، ناراحت و غمگین شد.
بدید از بد و نیک آزار او
به یزدان پناهید از کار او
هوش مصنوعی: از هر دو نوع آزار، چه خوب و چه بد، به خداوند پناه ببرید و از کار او فرار کنید.
چنین تا برآمد برین روزگار
تهمتن بیامد بر شهریار
هوش مصنوعی: در این روزگار، تهمتن (رستم) بر شاه و پادشاهی وارد شد.
چنین گفت کاین کودک شیرفش
مرا پرورانید باید به کش
هوش مصنوعی: این کودک شیرینزبان که مرا بزرگ کرده است، باید به واسطهاش به کمال برسم.
چو دارندگان ترا مایه نیست
مر او را بگیتی چو من دایه نیست
هوش مصنوعی: یعنی افرادی که دارای امتیاز و مقام هستند، نمیتوانند از تو محافظت کنند؛ در این دنیا هیچکس مثل من نمیتواند از تو حمایت کند.
بسی مهتر اندیشه کرد اندر آن
نیمد همی بر دلش بر گران
هوش مصنوعی: بسیاری از بزرگترها در مورد آن موضوع به شدت فکر کردند و این مسأله به دلشان سنگینی میکند.
به رستم سپردش دل و دیده را
جهانجوی گرد پسندیده را
هوش مصنوعی: او دل و چشمش را به رستم سپرد، چرا که او را در سیر و سفر در جستجوی دنیا پسندیده و محبوب یافته است.
تهمتن ببردش به زابلستان
نشستنگهش ساخت در گلستان
هوش مصنوعی: تهمتن او را به زابلستان برد و جایی را برای نشستن او در گلستان آماده کرد.
سواری و تیر و کمان و کمند
عنان و رکیب و چه و چون و چند
هوش مصنوعی: سواری، تیر و کمان، کمند، افسار، مرکب و جزئیات دیگر همگی ابزارها و وسایلی هستند که در هنر سواری و شکار به کار میروند و نشاندهنده مهارت و تواناییهای فرد در این زمینهها هستند.
نشستنگه مجلس و میگسار
همان باز و شاهین و کار شکار
هوش مصنوعی: جلسهای که در آن مینوشند، همانند فرصتی است برای پرواز شاهین و شکار کردن.
ز داد و ز بیداد و تخت و کلاه
سخن گفتن رزم و راندن سپاه
هوش مصنوعی: در مورد عدالت و ستم، و نیز موضوعات مرتبط با سلطنت و قدرت سخن گفتن، همچون جنگیدن و راندن لشکر.
هنرها بیاموختش سر به سر
بسی رنج برداشت و آمد به بر
هوش مصنوعی: او تمامی هنرها را آموخت و برای این کار زحمتهای زیادی کشید تا به این موفقیت رسید.
سیاوش چنان شد که اندر جهان
به مانند او کس نبود از مهان
هوش مصنوعی: سیاوش به قدری بینظیر و برجسته شد که در کل جهان هیچ کس مشابه او پیدا نمیشد.
چو یک چند بگذشت و او شد بلند
سوی گردن شیر شد با کمند
هوش مصنوعی: زمانی که مدتی گذشت و او به اوج خود رسید، به سمت گردن شیر رفت و او را با کمند گرفت.
چنین گفت با رستم سرفراز
که آمد به دیدار شاهم نیاز
هوش مصنوعی: رستم بلندمرتبه با افتخار به شاه گفت که برای دیدن او آمده است.
بسی رنج بردی و دل سوختی
هنرهای شاهانم آموختی
هوش مصنوعی: مدت زیادی زحمت کشیدی و دلت را به خاطر سختیها زخم کردی، اما در عوض، هنرها و ویژگیهای بزرگ شاهان را یاد گرفتی.
پدر باید اکنون که بیند ز من
هنرهای آموزش پیلتن
هوش مصنوعی: پدر باید اکنون که تواناییهای من را میبیند، هنرهایی که آموختهام را بپسندد.
گو شیردل کار او را بساخت
فرستادگان را ز هر سو بتاخت
هوش مصنوعی: شیر دل (شجاع و دلیر) کار او را انجام داد و فرستادگان را از هر جهت تحت فشار قرار داد.
ز اسپ و پرستنده و سیم و زر
ز مهر و ز تخت و کلاه و کمر
هوش مصنوعی: از اسب و نگهبان و طلا و نقره، از محبت و مقام و تاج و کمربند.
ز پوشیدنی هم ز گستردنی
ز هر سو بیاورد آوردنی
هوش مصنوعی: هر چیزی که میتواند پوشیده یا پهن شود، از هر طرف به ما میرسد و به ما منتقل میشود.
ازین هر چه در گنج رستم نبود
ز گیتی فرستاد و آورد زود
هوش مصنوعی: هر چیزی که در گنج رستم نبود، از این دنیا (گیتی) فرستاد و آن را به سرعت به دست آورد.
گسی کرد ازان گونه او را به راه
که شد بر سیاوش نظاره سپاه
هوش مصنوعی: او به گونهای از آنجا دور شد که نگاهش به سپاه سیاوش افتاد.
همی رفت با او تهمتن به هم
بدان تا نباشد سپهبد دژم
هوش مصنوعی: تهمتن به همراه خود در حال حرکت بود تا اینکه دیگر سردار غمگینی وجود نداشته باشد.
جهانی به آیین بیاراستند
چو خشنودی نامور خواستند
هوش مصنوعی: مردم جهان را به شکل دلخواهی سازماندهی کردند، زیرا خواهان رضایت و خوشنودی فرد معروفی بودند.
همه زر به عنبر برآمیختند
ز گنبد به سر بر همی ریختند
هوش مصنوعی: همه طلاها و عطرها با هم مخلوط شدند و از بالای گنبد بر زمین میریختند.
جهان گشته پر شادی و خواسته
در و بام هر برزن آراسته
هوش مصنوعی: جهان پر از شادی شده و هر گوشه و کناری با زیبایی تزئین شده است.
به زیر پی تازی اسپان درم
به ایران نبودند یک تن دژم
هوش مصنوعی: در زیر پای سواران تازی در ایران، هیچکس دلش شاد نبود.
همه یال اسپ از کران تا کران
براندوه مشک و می و زعفران
هوش مصنوعی: تمامی یال اسب از یک طرف تا طرف دیگر، تحت تأثیر عطر مشک، شراب و زعفران است.
چو آمد به کاووس شاه آگهی
که آمد سیاووش با فرهی
هوش مصنوعی: وقتی به کاووس شاه خبر رسید که سیاووش با فرهی آمده است.
بفرمود تا با سپه گیو و طوس
برفتند با نای رویین و کوس
هوش مصنوعی: شاه دستور داد که سپهبدان گیو و طوس با نای فلزی و کوس به سمت میدان بروند.
همه نامداران شدند انجمن
چو گرگین و خراد لشکرشکن
هوش مصنوعی: همه افراد معروف و نامدار، به مانند گرگین و خراد، گرد هم آمده و در یک جمع قرار گرفتند.
پذیره برفتند یکسر ز جای
به نزد سیاووش فرخنده رای
هوش مصنوعی: تمام کسانی که در آنجا بودند، بهطور یکجا از مکان خود حرکت کردند و به سمت سیاووش با نیت خوب رفتند.
چو دیدند گردان گو پور شاه
خروش آمد و برگشادند راه
هوش مصنوعی: وقتی آن افراد دیدند که پسر شاه آمده است، به سرعت واکنش نشان دادند و راه را برای او باز کردند.
پرستار با مجمر و بوی خوش
نظاره برو دست کرده به کش
هوش مصنوعی: پرستار با آتشدان و عطر خوش، با دقت به تماشای بیمار نشسته و در حال کار است.
بهر کنج در سیصد استاده بود
میان در سیاووش آزاده بود
هوش مصنوعی: در گوشهای، سیصد مرد در انتظار بودند و در میان آنها، سیاوش آزاد و بیخیال ایستاده بود.
بسی زر و گوهر برافشاندند
سراسر همه آفرین خواندند
هوش مصنوعی: بسیاری از طلا و جواهر را در همه جا پراکنده کردند و به خاطر این نعمتها همه شکرگزاری کردند.
چو کاووس را دید بر تخت عاج
ز یاقوت رخشنده بر سرش تاج
هوش مصنوعی: زمانی که کاووس را بر روی تختی از عاج دیدند که تاجی از یاقوت درخشان بر سر دارد.
نخست آفرین کرد و بردش نماز
زمانی همی گفت با خاک راز
هوش مصنوعی: ابتدا خداوند خلق کرد و سپس او را به عبادت و نماز دعوت کرد؛ در این هنگام با خاک به راز و نیاز پرداخت.
وزان پس بیامد بر شهریار
سپهبد گرفتش سر اندر کنار
هوش مصنوعی: سپس به سوی پادشاه آمد و فرماندهی را در کنار خود گرفت.
شگفتی ز دیدار او خیره ماند
بروبر همی نام یزدان بخواند
هوش مصنوعی: شگفتی از دیدن او باعث شد که انسان محو او بماند و در این حال نام خدا را بر زبان آورد.
بدان اندکی سال و چندان خرد
که گفتی روانش خرد پرورد
هوش مصنوعی: بدانیم که در طول سالها و با کمتری فکر، آنچه گفتی به خوبی پرورش داده شده است.
بسی آفرین بر جهان آفرین
بخواند و بمالید رخ بر زمین
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به خالق جهان و آفرینش او تحسین میکنند و بر روی زمین سجده میکنند.
همی گفت کای کردگار سپهر
خداوند هوش و خداوند مهر
هوش مصنوعی: او میگوید: ای خداوند بزرگ و صاحب خرد و مهر، به تو پناه میآورد.
همه نیکویها به گیتی ز تست
نیایش ز فرزند گیرم نخست
هوش مصنوعی: همه خوبیها در این دنیا از توست و من ابتدا برای تو دعا و نیایش میکنم.
ز رستم بپرسید و بنواختش
بران تخت پیروزه بنشاختش
هوش مصنوعی: از رستم پرسید و او را مورد محبت قرار داد و بر تخت پیروزی نشاندش.
بزرگان ایران همه با نثار
برفتند شادان بر شهریار
هوش مصنوعی: بزرگان ایران با شادی و سروری به نزد پادشاه رفتند و از خود آثار و نشانههایی از محبت و احترام بر جای گذاشتند.
ز فر سیاوش فرو ماندند
بدادار برآفرین خواندند
هوش مصنوعی: به علت زیبایی و شکوه سیاوش، او را در زمره بزرگان و شخصیتهای برجسته قرار دادند و به افتخار او، جشن و سرودهایی برپا کردند.
بفرمود تا پیشش ایرانیان
ببستند گردان لشکر میان
هوش مصنوعی: فرمان داد تا ایرانیان دور تا دور لشکر را محاصره کنند.
به کاخ و به باغ و به میدان اوی
جهانی به شادی نهادند روی
هوش مصنوعی: جهان را به خاطر او در کاخها، باغها و میدانها پر از شادی کردهاند.
به هر جای جشنی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
هوش مصنوعی: در هر جشنی که برپا شده، انگور و نوشیدنی آوردند و نوازندگان را دعوت کردند.
یکی سور فرمود کاندر جهان
کسی پیش از وی نکرد از مهان
هوش مصنوعی: یک بار فرمان داد که در دنیا هیچکس مانند او مهمانی برگزار نکرده است.
به یک هفته زان گونه بودند شاد
به هشتم در گنجها برگشاد
هوش مصنوعی: در طول یک هفته، آنها به همان شکل خوشحال بودند و در روز هشتم، درهای گنجینهها به رویشان باز شد.
ز هر چیز گنجی بفرمود شاه
ز مهر و ز تیع و ز تخت و کلاه
هوش مصنوعی: شاه به هر چیزی که ارزش و گنجی دارد، فرمان داده است؛ از محبت و عشق تا پادشاهی و قدرت.
از اسپان تازی به زین پلنگ
ز برگستوان و ز خفتان جنگ
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به مقایسه دو نوع سواری میپردازد. او به تفصیل دربارهٔ زین دو نوع حیوان، یکی اسب عربی و دیگری پلنگ، صحبت میکند و از زیبایی و قدرت آنها در صحنهٔ نبرد و جنگ یاد میکند. این تصویر بیانگر توانمندی و شکوه این حیوانات در شرایط سخت و پرجوش و خروش است.
ز دینار و از بدرههای درم
ز دیبای و از گوهر بیش و کم
هوش مصنوعی: از سکه و کیسههای نقره، از پارچههای زربافت و از جواهرات، خواه کم و خواه زیاد.
جز افسر که هنگام افسر نبود
بدان کودکی تاج در خور نبود
هوش مصنوعی: تنها افسر است که در زمان خود برتر و شایسته است و اگر کسی در این جایگاه نباشد، بر هیچ کس دیگر سزاوار بودن تاج و مقام نیست.
سیاووش را داد و کردش نوید
ز خوبی بدادش فراوان امید
هوش مصنوعی: سیاوش را سپرد و به او خبر داد که از خوبیهایش بسیار امیدوار است.
چنین هفت سالش همی آزمود
به هر کار جز پاک زاده نبود
هوش مصنوعی: او هفت سال او را در هر زمینهای آزمایش کرد و دید که او تنها از نسل پاک و پاکیزهای است.
بهشتم بفرمود تا تاج زر
ز گوهر درافشان کلاه و کمر
هوش مصنوعی: بهشت به من دستور داد تا تاجی از طلا و جواهر برای کلاه و کمربند بسازم.
نبشتند منشور بر پرنیان
به رسم بزرگان و فر کیان
هوش مصنوعی: بر روی پارچه نرم و لطیف، قوانینی را به عنوان رسم بزرگان و برتران جامعه نوشتند.
زمین کهستان ورا داد شاه
که بود او سزای بزرگی و گاه
هوش مصنوعی: زمین کوهستانی را به او بخشیدند، زیرا او شایستهٔ مقام بزرگ و والایی بود.
چنین خواندندش همی پیشتر
که خوانی ورا ماوراء النهر بر
هوش مصنوعی: آنها چنین گفتند که تو به سوی ماوراء النهر میخوانی.
برآمد برین نیز یک روزگار
چنان بد که سودابهٔ پرنگار
هوش مصنوعی: یک روزگاری بالاخره فرامیرسد که اوضاع به قدری بحرانی و بد میشود که حتی زیبایان و پر زرق و برق هم از آن متاثر میشوند.
ز ناگاه روی سیاوش بدید
پراندیشه گشت و دلش بردمید
هوش مصنوعی: ناگهان چهره سیاوش را دید و به شدت در بهت و اندیشه فرو رفت و قلبش تحت تأثیر قرار گرفت.
چنان شد که گفتی طراز نخ است
وگر پیش آتش نهاده یخ است
هوش مصنوعی: به گونهای شده که انگار نخ به صورت عمودی درآمده و اگر یخ را نزدیک آتش بگذاری، ذوب میشود.
کسی را فرستاد نزدیک اوی
که پنهان سیاووش را این بگوی
هوش مصنوعی: شخصی را به نزد یکی فرستاد تا به او خبر دهد که سیاوش در خفا و مخفیانه است.
که اندر شبستان شاه جهان
نباشد شگفت ار شوی ناگهان
هوش مصنوعی: اگر در قصر شاه جهانی ناگهان وارد شوی، جای تعجب ندارد.
فرستاده رفت و بدادش پیام
برآشفت زان کار او نیکنام
هوش مصنوعی: فرستاده رفت و پیامی را به او رساند، از آن ماجرا به شدت ناراحت و نگران شد، زیرا او در این کار به شهرت خوبی دست یافته بود.
بدو گفت مرد شبستان نیم
مجویم که بابند و دستان نیم
هوش مصنوعی: مرد شبستان به او گفت که من به دنبال جزئیات نمیگردم، بلکه به دنبال کلیات و صورت کلی قضیه هستم.
دگر روز شبگیر سودابه رفت
بر شاه ایران خرامید تفت
هوش مصنوعی: روز بعد، سودابه در سپیده دم به نزد شاه ایران رفت و با جلال و شکوه به او نزدیک شد.
بدو گفت کای شهریار سپاه
که چون تو ندیدست خورشید و ماه
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای پادشاه شجاع، چه کسی مانند تو را دیده است که همچون خورشید و ماه درخشان و سرشار از قدرت و افتخار باشد؟
نه اندر زمین کس چو فرزند تو
جهان شاد بادا به پیوند تو
هوش مصنوعی: هیچ کس در زمین به اندازه فرزند تو خوشبخت نیست، امیدوارم دنیا به خاطر پیوند تو شادمان باشد.
فرستش به سوی شبستان خویش
بر خواهران و فغستان خویش
هوش مصنوعی: این جمله به معنای ارسال چیزی به سوی مکان خواب و استراحت خود است و همچنین اشاره به خواهران و افراد نزدیک و عزیز دارد که ممکن است در آن مکان حضور داشته باشند. به نوعی، حس نزدیکی و دلبستگی به خانواده و عشق به آنها را نشان میدهد.
همه روی پوشیدگان را ز مهر
پر ازخون دلست و پر از آب چهر
هوش مصنوعی: تمامی کسانی که خود را پوشیدهاند، در دلشان عشق و محبت زیادی وجود دارد و چهرههایشان نیز از احساسات پر است.
نمازش برند و نثار آورند
درخت پرستش به بار آورند
هوش مصنوعی: نماز میخوانند و هدایا میآورند و به درختی که مورد پرستش است، ثمرات میگذارند.
بدو گفت شاه این سخن در خورست
برو بر ترا مهر صد مادرست
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: این حرفی مناسب است، پس برو، محبت تو برابر عشق صد مادر است.
سپهبد سیاووش را خواند و گفت
که خون و رگ و مهر نتوان نهفت
هوش مصنوعی: سپهبد سیاووش را فراخواند و گفت که نمیتوان احساسات و محبت را پنهان کرد.
پس پردهٔ من ترا خواهرست
چو سودابه خود مهربان مادرست
هوش مصنوعی: پشت پردهٔ من، تو خواهر من هستی، مانند سودابه که خود مادر مهربانی است.
ترا پاک یزدان چنان آفرید
که مهر آورد بر تو هرکت بدید
هوش مصنوعی: خداوند تو را به گونهای خلق کرده است که محبت و خوبی را در هر کاری که انجام میدهی، میتوان دید.
به ویژه که پیوستهٔ خون بود
چو از دور بیند ترا چون بود
هوش مصنوعی: خصوصاً زمانی که دلش به شدت برای تو تنگ شده و هر بار که از دور تو را میبیند، چه احساسی به او دست میدهد.
پس پرده پوشیدگان را ببین
زمانی بمان تا کنند آفرین
هوش مصنوعی: آنانی که در پس پرده پنهان شدهاند را مشاهده کن و لحظهای صبر کن تا تو را تحسین کنند.
سیاوش چو بشنید گفتار شاه
همی کرد خیره بدو در نگاه
هوش مصنوعی: سیاوش وقتی که سخنهای شاه را شنید، به او خیره شد و متعجب نگاهش کرد.
زمانی همی با دل اندیشه کرد
بکوشید تا دل بشوید ز گرد
هوش مصنوعی: زمانی دل به فکر افتاد و تلاش کرد تا خود را از غبارهای دنیاستی پاک کند.
گمانی چنان برد کاو را پدر
پژوهد همی تا چه دارد به سر
هوش مصنوعی: در این بیت گفته میشود که انسان، از آنچه پدرش به او اندوخته و به او میآموزد، تصوری دارد و میکوشد بفهمد که او در آینده چه چیزهایی خواهد داشت و به چه سرنوشتی دچار خواهد شد.
که بسیاردان است و چیره زبان
هشیوار و بینادل و بدگمان
هوش مصنوعی: شخصی که دانش زیادی دارد و در برقراری ارتباط نیز مهارت دارد، همچنین فردی هوشیار، با بصیرت و بدبین است.
بپیچید و بر خویشتن راز کرد
از انجام آهنگ آغاز کرد
هوش مصنوعی: به خود پیچید و سعی کرد که از خود پردهبرداری نکند، اما در عوض، از شروع حرکتی تازه صحبت کرد.
که گر من شوم در شبستان اوی
ز سودابه یابم بسی گفت و گوی
هوش مصنوعی: اگر من در شبستان او قرار بگیرم، از سودابه گفت و گوهای زیادی خواهم داشت.
سیاوش چنین داد پاسخ که شاه
مرا داد فرمان و تخت و کلاه
هوش مصنوعی: سیاوش پاسخ داد که شاه به من فرمان، تخت و تاج عطا کرده است.
کز آنجایگه کآفتاب بلند
برآید کند خاک را ارجمند
هوش مصنوعی: از جایی که خورشید به بلندای آسمان میرسد، خاک ارزشمند و با اهمیت میشود.
چو تو شاه ننهاد بر سر کلاه
به خوبی و دانش به آیین و راه
هوش مصنوعی: وقتی تو که دارای مقام و بزرگی هستی، بر سر خود کلاهی نهادهای، این نشان از خوبی و دانایی تو و نیز پیروی از سنتها و راههای درست است.
مرا موبدان ساز با بخردان
بزرگان و کارآزموده ردان
هوش مصنوعی: من را با دانایان و بزرگان آشنا کن و همراهِ کسانی قرار بده که تجربه زیادی دارند.
دگر نیزه و گرز و تیر و کمان
که چون پیچم اندر صف بدگمان
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف استفاده از سلاحهای مختلف مانند نیزه، گرز، تیر و کمان پرداخته و به احساسات و نگرانیهای شاعر دربارهی جنگ و دشمنی اشاره میکند. شاعر میگوید که در این شرایط ناسازگار و پر از بدگمانی، چگونه باید این سلاحها را به کار بگیرد. به نوعی، او به چالشهایی که در جنگ وجود دارد و تأثیر آن بر روابط انسانی فکر میکند.
دگرگاه شاهان و آیین بار
دگر بزم و رزم و می و میگسار
هوش مصنوعی: زمانی دیگر، شکوه پادشاهان و طرز زندگی عوض میشود و دوباره جشنهای شاد و نبردها، همچنین نوشیدنی و میخواری به وجود خواهد آمد.
چه آموزم اندر شبستان شاه
بدانش زنان کی نمایند راه
هوش مصنوعی: چه چیزهایی را باید در جایی که شاه قرار دارد به زنان تعلیم دهم تا بدانند چگونه میتوانند راه را پیدا کنند؟
گر ایدونک فرمان شاه این بود
ورا پیش من رفتن آیین بود
هوش مصنوعی: اگر چنین است که فرمان پادشاه این بوده، رفتن او به پیش من نشانهی احترام و آداب و رسوم است.
بدو گفت شاه ای پسر شاد باش
همیشه خرد را تو بنیاد باش
هوش مصنوعی: شاه به پسرش گفت که همیشه شاد و خوشحال باشد و خرد و دانایی را اساس زندگیاش قرار دهد.
سخن کم شنیدم بدین نیکوی
فزاید همی مغز کاین بشنوی
هوش مصنوعی: شما وقتی صحبت کم بشنوید، از این موضوع بیشتر بهره میبرید و ذهن شما پرورش مییابد.
مدار ایچ اندیشهٔ بد به دل
همه شادی آرای و غم برگسل
هوش مصنوعی: منفی بافی و افکار منفی را از دل بیرون کن و به جای آن شادی و خوشی را در دل بکار. غم و اندوه را به دور بریز.
ببین پردگی کودکان را یکی
مگر شادمانه شوند اندکی
هوش مصنوعی: ببین چگونه بازی و شادی کودکان میتواند حال آنها را بهتر کند و باعث خوشحالیشان شود.
پس پرده اندر ترا خواهرست
پر از مهر و سودابه چون مادرست
هوش مصنوعی: در پشت پرده، خواهر تو وجود دارد که پر از محبت و مانند مادر، عاطفهای عمیق دارد.
سیاوش چنین گفت کز بامداد
بیایم کنم هر چه او کرد یاد
هوش مصنوعی: سیاوش گفت که از صبح زود میآیم و هر چیزی را که او انجام داده است، به خاطر میآورم.
یکی مرد بد نام او هیربد
زدوده دل و مغز و رایش ز بد
هوش مصنوعی: مردی بدنام و بد reput به کسی حمله کرد که دل و ذهنش از فساد پاک بود.
که بتخانه را هیچ نگذاشتی
کلید در پرده او داشتی
هوش مصنوعی: تو هیچ چیز را در معبد عشق باقی نگذاشتی و فقط پردهای در آنجا داشتی.
سپهدار ایران به فرزانه گفت
که چون برکشد تیغ هور از نهفت
هوش مصنوعی: فرماندهی ایران به دانا گفت که هنگامی که تیغ نور از پنهان بیرون آید، چه خواهد شد.
به پیش سیاوش همی رو بهوش
نگر تا چه فرماید آن دار گوش
هوش مصنوعی: به سوی سیاوش برو و با دقت به او نگاه کن تا ببینی چه دستوری میدهد و چه چیزی میخواهد.
به سودابه فرمود تا پیش اوی
نثار آورد گوهر و مشک و بوی
هوش مصنوعی: به سودابه گفت که پیش او هدایایی از جنس گوهر، مشک و عطر بیاورد.
پرستندگان نیز با خواهران
زبرجد فشانند بر زعفران
هوش مصنوعی: پرستندگان نیز با خواهران زبرجد بر روی زعفران میفشانند.
چو خورشید برزد سر از کوهسار
سیاوش برآمد بر شهریار
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از پشت کوههای سیاه طلوع کرد، سیاوش در برابر پادشاه ظاهر شد.
برو آفرین کرد و بردش نماز
سخن گفت با او سپهد به راز
هوش مصنوعی: به سراغ او رفت و او را مورد ستایش قرار داد و سپس با او به زبانی صمیمی و رازآلود صحبت کرد.
چو پردخته شد هیربد را بخواند
سخنهای شایسته چندی براند
هوش مصنوعی: وقتی که رئیس جنگجو را آماده کرد، سخنانی مناسب و شایسته را برایش بیان کرد.
سیاووش را گفت با او برو
بیارای دل را به دیدار نو
هوش مصنوعی: سیاووش به او گفت با او برو و دل را برای ملاقات تازه بیارای.
برفتند هر دو به یک جا به هم
روان شادمان و تهی دل ز غم
هوش مصنوعی: هر دو به یک مکان رفتند و با شادی و بینگرانی از غم به هم پیوستند.
چو برداشت پرده ز در هیربد
سیاوش همی بود ترسان ز بد
هوش مصنوعی: وقتی پرده را از در خانه سیاوش کنار زدند، او به شدت از بدیها و خطراتی که در کمین بود، ترسید.
شبستان همه پیشباز آمدند
پر از شادی و بزم ساز آمدند
هوش مصنوعی: همه به شبستان آمدهاند تا خوشحالی و جشن بگیرند.
همه جام بود از کران تا کران
پر از مشک و دینار و پر زعفران
هوش مصنوعی: تمامی ظرفها از این سو تا آن سو پر از خوشبویی، ثروت و زعفران هستند.
درم زیر پایش همی ریختند
عقیق و زبرجد برآمیختند
هوش مصنوعی: در زیر پای او، سنگهای قیمتی همچون عقیق و زبرجد میریختند و با هم ترکیب میشدند.
زمین بود در زیر دیبای چین
پر از در خوشاب روی زمین
هوش مصنوعی: زمین زیر دیبای چین (پارچهی نازک و زیبا) مانند باغی پر از گلهای خوشبو و زیباست.
می و رود و آوای رامشگران
همه بر سران افسران گران
هوش مصنوعی: شراب، آب و صدای نوازندگان همه بر سر فرمانروایان و بزرگان اجتماع حاکم است.
شبستان بهشتی شد آراسته
پر از خوبرویان و پرخواسته
هوش مصنوعی: بهشت مانند شبستانی زیبا و آراسته شده است که پر از افرادی خوشچهره و خواهان است.
سیاوش چو نزدیک ایوان رسید
یکی تخت زرین درفشنده دید
هوش مصنوعی: سیاوش وقتی به ایوان نزدیک شد، یک تخت زرین و درفش را مشاهده کرد.
برو بر ز پیروزه کرده نگار
به دیبا بیاراسته شاهوار
هوش مصنوعی: به سوی محبوبی که با زیبایی و هنر خود به شکوه شاهانهای دست یافته، برو و به او لباس زیبا و باشکوهی بیاور.
بران تخت سودابه ماه روی
بسان بهشتی پر از رنگ و بوی
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویر یک زن زیبا و دلربا به گونهای توصیف شده که مانند بهشتی پر از رنگ و عطر است. او بر تختی نشسته و زیباییاش درخشان و دلفریب است، به گونهای که هر کسی را مجذوب خود میکند.
نشسته چو تابان سهیل یمن
سر جعد زلفش سراسر شکن
هوش مصنوعی: درخشش ستارهای مانند سهیل در یمن، بر روی موهای مجعد او که به طرزی زیبا و پر از نرمی درهم تنیده است، نمایان است.
یکی تاج بر سر نهاده بلند
فرو هشته تا پای مشکین کمند
هوش مصنوعی: شخصی که تاجی بر سر دارد و به شکل بلندی ایستاده، بهراحتی تا پای کمند مشکی که به دورش است، خم شده است.
پرستار نعلین زرین بدست
به پای ایستاده سرافگنده پست
هوش مصنوعی: پرستار که نعلین طلایی در دست دارد، به گونهای سالخورده و ناامید ایستاده است.
سیاوش چو از پیش پرده برفت
فرود آمد از تخت سودابه تفت
هوش مصنوعی: سیاوش زمانی که از پشت پرده خارج شد، از تخت سودابه پایین آمد.
بیامد خرامان و بردش نماز
به بر در گرفتش زمانی دراز
هوش مصنوعی: او با وقار و آرامی وارد شد و نماز را به دست خود گرفت، و در آغوشش زمانی طولانی ماند.
همی چشم و رویش ببوسید دیر
نیامد ز دیدار آن شاه سیر
هوش مصنوعی: چشم و چهرهاش را بوسیدم، اما او دیر آمد و هنوز نتوانستم او را ببینم.
همی گفت صد ره ز یزدان سپاس
نیایش کنم روز و شب بر سه پاس
هوش مصنوعی: مدام از خدا شکر و سپاسگزاری میکنم و در تمامی روز و شب به دعا و نیایش مشغولم.
که کس را بسان تو فرزند نیست
همان شاه را نیز پیوند نیست
هوش مصنوعی: هیچ کسی مانند تو فرزندی ندارد و حتی آن شاه هم پیوندی با تو ندارد.
سیاوش بدانست کان مهر چیست
چنان دوستی نز ره ایزدیست
هوش مصنوعی: سیاوش فهمید که عشق واقعی چیست، مانند دوستی که از سوی خداوند هدایت میشود.
به نزدیک خواهر خرامید زود
که آن جایگه کار ناساز بود
هوش مصنوعی: به سمت خواهر رفت و با عجله گام برداشت چرا که آنجا اوضاع مناسبی نبود.
برو خواهران آفرین خواندند
به کرسی زرینش بنشاندند
هوش مصنوعی: برو، خواهران تو را ستایش کردند و بر روی تخت طلایی نشاندنت.
بر خواهران بد زمانی دراز
خرامان بیامد سوی تخت باز
هوش مصنوعی: برادر بزرگ ما به آرامی به سوی تخت بازگشت و خواهرانش در مدت زمانی طولانی با نگرانی و دلهره انتظار او را کشیدند.
شبستان همه شد پر از گفتوگوی
که اینت سر و تاج فرهنگ جوی
هوش مصنوعی: شبستان پر شده از گفتگوها، زیرا تو نماینده و ریشۀ فرهنگ هستی.
تو گویی به مردم نماند همی
روانش خرد برفشاند همی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که مردم دیگر به عقل و خرد خود اهمیت نمیدهند و آن را رها کردهاند.
سیاوش به پیش پدر شد بگفت
که دیدم به پردهسرای نهفت
هوش مصنوعی: سیاوش به نزد پدرش رفت و گفت که در پردهخانه چیزی را دیدهام که پنهان بود.
همه نیکویی در جهان بهر تست
ز یزدان بهانه نبایدت جست
هوش مصنوعی: تمام خوبیها و نیکیهای دنیا برای توست، پس نباید برای آن به دنبال بهانهای از خداوند باشی.
ز جم و فریدون و هوشنگ شاه
فزونی به گنج و به شمشیر و گاه
هوش مصنوعی: از جم و فریدون و هوشنگ، شاهان بزرگ و معروف، به گنج و شمشیر و قدرت افزوده شده است.
ز گفتار او شاد شد شهریار
بیاراست ایوان چو خرم بهار
هوش مصنوعی: برخورداری از سخنان او باعث خوشحالی پادشاه شد و او ایوان را همچون بهار پرنشاط و زیبا آراسته کرد.
می و بربط و نای برساختند
دل از بودنیها بپرداختند
هوش مصنوعی: شراب و ساز و نواهایی ساختند و دل را از وابستگیهای دنیوی آزاد کردند.
چو شب گشت پیدا و شد روز تار
شد اندر شبستان شه نامدار
هوش مصنوعی: وقتی شب پدیدار شد و روز تاریک گشت، در کاخ شبان، پادشاه مشهور در سایه قرار گرفت.
پژوهنده سودابه را شاه گفت
که این رازت از من نباید نهفت
هوش مصنوعی: شاه به پژوهنده گفت که راز سودابه را نباید از من پنهان کنی.
ز فرهنگ و رای سیاوش بگوی
ز بالا و دیدار و گفتار اوی
هوش مصنوعی: در مورد فرهنگ و عقل سیاوش صحبت کن، از ویژگیهای برجسته او در برخورد با دیگران و صحبتهایش بگو.
پسند تو آمد خردمند هست
از آواز به گر ز دیدن بهست
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر خردمندی از صدای خوب تو لذت ببرد، نشاندهنده این است که تو را به خوبی میشناسد و از دیدن تو خوشحال است.
بدو گفت سودابه همتای شاه
ندیدست بر گاه خورشید و ماه
هوش مصنوعی: سودابه به گفت که او همتای شاه را در دورانی که خورشید و ماه در آسمان میدرخشند، ندیده است.
چو فرزند تو کیست اندر جهان
چرا گفت باید سخن در نهان
هوش مصنوعی: چرا باید در مورد فرزند تو در این دنیا صحبت کرد؟ مگر نه اینکه باید حرفها در خفا و پنهانی گفته شود؟
بدو گفت شاه ار به مردی رسد
نباید که بیند ورا چشم بد
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: اگر کسی به مقام مردی و بزرگی برسد، نباید کس دیگری بدی به او ببیند.
بدو گفت سودابه گر گفت من
پذیره شود رای را جفت من
هوش مصنوعی: سودابه به او گفت: اگر بگویی من آمادهام، میتوانیم تصمیم را با هم بگیریم.
هم از تخم خویشش یکی زن دهم
نه از نامداران برزن دهم
هوش مصنوعی: من از میان خودم یک همسر انتخاب میکنم، نه از میان افراد مشهور و معروف.
که فرزند آرد ورا در جهان
به دیدار او در میان مهان
هوش مصنوعی: آن کسی که فرزندی به دنیا میآورد، در این دنیا با بزرگان و افراد مهم ملاقات خواهد کرد.
مرا دخترانند مانند تو
ز تخم تو و پاک پیوند تو
هوش مصنوعی: من نیز دخترانی دارم که مانند تو هستند، از نسل تو و با نسبی پاک.
گر از تخم کی آرش و کی پشین
بخواهد به شادی کند آفرین
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد که از تخم آرش و کی پشین ظهور کند، باید با شادی و جشن به استقبال آن برود و برایش آرزوی موفقیت کند.
بدو گفت این خود بکام منست
بزرگی به فرجام نام منست
هوش مصنوعی: او به او گفت: این کاری که میکنی برای من بسیار خوب است و بزرگترین دستاورد من همین نام و شهرتی است که به دست میآورم.
سیاوش به شبگیر شد نزد شاه
همی آفرین خواند بر تاج و گاه
هوش مصنوعی: سیاوش در هنگام غروب به نزد شاه رفت و برای تاج و دوران او ستایش و تمجید کرد.
پدر با پسر راز گفتن گرفت
ز بیگانه مردم نهفتن گرفت
هوش مصنوعی: پدر و پسر به طور خصوصی با هم صحبت کردند و تصمیم گرفتند که رازهای خود را از دیگران پنهان نگه دارند.
همی گفت کز کردگار جهان
یکی آرزو دارم اندر نهان
هوش مصنوعی: او میگفت که از خداوند جهانی، یک آرزویی دارم که در دل پنهان نگه داشتهام.
که ماند ز تو نام من یادگار
ز تخم تو آید یکی شهریار
هوش مصنوعی: آنچه از تو باقی مانده، نام من است که نشانهای از تو به جا مانده و از نسل تو، یکی پادشاه خواهد آمد.
چنان کز تو من گشتهام تازه روی
تو دل برگشایی به دیدار اوی
هوش مصنوعی: من به خاطر تو به شکلی نو شدهام، با دیدن چهرهات دلزنده میشوم.
چنین یافتم اخترت را نشان
ز گفت ستاره شمر موبدان
هوش مصنوعی: من از گفتگوی موبدان توانستم نشانهای از ستارهی تو را پیدا کنم.
که از پشت تو شهریاری بود
که اندر جهان یادگاری بود
هوش مصنوعی: در پشت سر تو فرمانروایی وجود داشت که در دنیا نشانی از خود به جا گذاشته است.
کنون از بزرگان یکی برگزین
نگه کن پس پردهٔ کی پشین
هوش مصنوعی: اکنون از میان بزرگان یکی را انتخاب کن و نگاه کن که چه کسی پشت پرده است.
به خان کی آرش همان نیز هست
ز هر سو بیارای و بپساو دست
هوش مصنوعی: به خان خودش، آرش هم وجود دارد؛ او را از هر طرف مزین کن و در دستانت بگیر.
بدو گفت من شاه را بندهام
به فرمان و رایش سرافگندهام
هوش مصنوعی: او به او گفت: من خدمتگزار شاه هستم و به خاطر فرمان و نصیحت او احساس خفت و کوچکی میکنم.
هرآن کس که او برگزیند رواست
جهاندار بربندگان پادشاست
هوش مصنوعی: هر کسی که انتخاب کند، حق اوست و این برای پادشاهان و سران مملکت نیز جایز است که بر بندگان خود حاکم باشند.
نباید که سودابه این بشنود
دگرگونه گوید بدین نگرود
هوش مصنوعی: نباید سودابه این را بشنود؛ زیرا اگر بشنود، به شکل دیگری صحبت میکند و برداشت دیگری خواهد داشت.
به سودابه زینگونه گفتار نیست
مرا در شبستان او کار نیست
هوش مصنوعی: به سودابه نمیتوانم اینگونه صحبت کنم و در شبستان او کاری ندارم.
ز گفت سیاوش بخندید شاه
نه آگاه بد ز آب در زیر کاه
هوش مصنوعی: شاه از سخنان سیاوش خندید، اما او از خطر نهانی که در زیر ظاهر وجود دارد، بیخبر بود.
گزین تو باید بدو گفت زن
ازو هیچ مندیش وز انجمن
هوش مصنوعی: تو باید انتخاب کنی که به او بگویی، زیرا هیچ فکری از او نکن و نه از جمعی که در آن هستی.
که گفتار او مهربانی بود
به جان تو بر پاسبانی بود
هوش مصنوعی: گفتار او برای تو مانند نگهبانی است که با مهر و محبت از جانت محافظت میکند.
سیاوش ز گفتار او شاد شد
نهانش ز اندیشه آزاد شد
هوش مصنوعی: سیاوش از صحبتهای او خوشحال شد و در دلش از فکر و خیالات رهایی یافت.
به شاه جهان بر ستایش گرفت
نوان پیش تختش نیایش گرفت
هوش مصنوعی: گدایان و نیازمندان در برابر پادشاه بزرگ به ستایش او پرداختند و به نشانه احترام و نیایش در حضورش سر به سجده گذاشتند.
نهانی ز سودابهٔ چارهگر
همی بود پیچان و خسته جگر
هوش مصنوعی: او به طور پنهانی از سودابه، که راه حلگر مشکلات است، در حال پیچیدن و نگران بودن است.
بدانست کان نیز گفتار اوست
همی زو بدرید بر تنش پوست
هوش مصنوعی: او فهمید که سخنان او نیز از حالت او ناشی میشود و به همین خاطر بر تنش چاکی وارد کرد.