برگردان به زبان ساده
چنین گفت موبد که یکروز طوس
بدانگه که برخاست بانگ خروس
موبد چنین گفت که روزی طوس، هنگام سحر که صدای خروس بلند شد...
خود و گیو گودرز و چندی سوار
برفتند شاد از در شهریار
خود طوس و گیو، پسر گودرز و چند سوار، با شادی از درِ شاه بیرون رفتند.
به نخچیر گوران به دشت دغوی
ابا باز و یوزانِ نخچیرجوی
برای شکار گور به دشتی به نام دغوی رفتند، و همراهشان باز و یوز شکاری بردند.
فراوان گرفتند و انداختند
علوفه چهل روزه را ساختند
گورهای بسیاری شکار کردند و کشتند و بهاندازهٔ چهلروز غذا آماده کردند.
بدان جایگه ترک نزدیک بود
زمینش ز خرگاه تاریک بود
هوش مصنوعی: این بیت به این اشاره دارد که مکانی که ترک در آن قرار دارد، به زمین نزدیک است، اما آنجا به خاطر تاریکی و عدم روشنایی، جاذبهاش کمتر به نظر میرسد.
یکی بیشه پیش اندر آمد ز دور
به نزدیک مرز سواران تور
هوش مصنوعی: یک نفر از دور به نزدیک مرز سواران تور آمد و به جنگل نزدیک شد.
همیراند در پیش با طوس، گیو
پس اندر پرستندهای چند نیو
هوش مصنوعی: در جلو طوس، گیو در حال حرکت است و در عقب، تعدادی از پرستندگان آنها را دنبال میکنند.
بران بیشه رفتند هر دو سوار
بگشتند بر گِرد آن مرغزار
هوش مصنوعی: دو سوار به دشت سبز رفتند و دور تا دور آن چمنزار را گشتند.
به بیشه یکی خوب رخ یافتند
پر از خنده لب، هردو بشتافتند
هوش مصنوعی: در میان جنگل، دو نفر با چهرههای زیبا و پر از خنده با یکدیگر ملاقات کردند و به سوی هم شتافتند.
به دیدار او در زمانه نبود
برو بر ز خوبی بهانه نبود
هوش مصنوعی: در زمانهای که نمیتوان به دیدن او رفت، بهانهای برای خوبیها هم وجود ندارد.
بدو گفت گیو: ای فریبنده ماه
ترا سوی این بیشه چون بود راه؟
هوش مصنوعی: او به گیو گفت: ای ماه زیبا، چطور میتوانی به این جنگل راه پیدا کنی که فریبنده است؟
چنین داد پاسخ که: ما را پدر
بزد دوش، بگذاشتم بوم و بر
هوش مصنوعی: او پاسخ داد که پدرم شب گذشته مرا از خانه و دیار خود دور کرد.
شب تیره مست آمد از دشتِ سور
همان چون مرا دید جوشان ز دور،
هوش مصنوعی: در شب تاریک، مستی از دشت به سمت من آمد، همانطور که مرا از دور دید و تحت تأثیر قرار گرفت.
یکی خنجری آبگون برکشید
همان خواست از تن سرم را برید
هوش مصنوعی: کسی قساوت در دل داشت و تصمیم به انجام کاری خطرناک گرفت و در این لحظه به فکر قطع کردن سر من افتاد.
بپرسید زو پهلوان از نژاد
برو سروبن یک به یک کرد یاد
هوش مصنوعی: پهلوان از او پرسید، دربارهٔ نژاد و خانوادهاش. او یکی یکی نامها و ویژگیهای آنها را به یاد آورد و گفت.
بدو گفت: من خویش گرسیوزم
به شاه آفریدون کشد پروزم
هوش مصنوعی: من به او گفتم که من همان گرسیوز هستم و به شاه افریدون میرسم که میتواند مرا به دنیای دیگری ببرد.
پیاده ـ بدو گفت ـ چون آمدی
که بیباره و رهنمون آمدی؟
هوش مصنوعی: پیاده به او گفت: وقتی که رسیدی، چرا بدون بار و راهنما آمدی؟
چنین داد پاسخ که: اسپم بماند
ز سستی مرا بر زمین برنشاند
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی به من گفتند، پاسخ دادم که این موضوع باعث میشود که من به خاطر تنبلیام به زمین بیفتم و نتوانم به جلو بروم.
بیاندازه زرّ و گهر داشتم
به سر بر یکی تاج زر داشتم
هوش مصنوعی: من به اندازهی بسیار زیادی طلا و جواهر بسیار داشتم و بر سرم یک تاج طلا قرار داده بودم.
بران رویِ بالا ز من بستدند
نیام یکی تیغ بر من زدند
هوش مصنوعی: بر من فشار آوردند و چیزی از من نماند، سپس یک نفر به من ضربهای زد.
چو هشیار گردد پدر بیگمان
سواری فرستد پس من دمان
هوش مصنوعی: وقتی پدر به هوش و آگاه شود، بدون شک پیامی خواهد فرستاد که برای من هم زمان مناسبی است.
بیاید همی تازیان مادرم
نخواهد کزین بوم و بر بگذرم
هوش مصنوعی: بیایید، ولی من نمیخواهم از سرزمین و دیار خود دور شوم.
دل پهلوانان بدو نرم گشت
سر طوس نوذر بیآزرم گشت
هوش مصنوعی: دل دلاوران در برابر او نرم و ملایم شد و سر نوذر، پادشاه طوس، بدون هیچ شرمی و با جرأت برانگیخته شد.
شه نوذری گفت: من یافتم
از ایرا چنین تیز بشتافتم
هوش مصنوعی: شه نوذری بیان میکند که من در سرزمین ایراد، چیزی بسیار ارزشمند و سریع بدست آوردم و از آن بهرهبرداری کردم.
بدو گفت گیو: ای سپهدار شاه
نه با من برابر بدی بیسپاه؟
هوش مصنوعی: به گیو گفت: ای فرمانده شاه، تو که در جنگ و میدان نبرد با من برابر نیستی، چرا که بدون لشکر و سپاه آمدهای.
همان طوس نوذر بدان بستهید
کجا: پیش اسپ من اینجا رسید
هوش مصنوعی: در طوس، نوذر را به جایی که اسب من به آنجا رسیده، هدایت کردید.
بدو گیو گفت: این سخن خود مگوی
که «من تاختم پیش نخچیرجوی»
هوش مصنوعی: گیو به او گفت که این حرف را در مورد خودت نزن، چون من در پیشگاه شکارچی (نخچیر) عقبتر از تو هستم.
ز بهر پرستندهای گرمگوی
نگردد جوانمرد پرخاشجوی
هوش مصنوعی: به خاطر کسی که پرستش میکند، مردان باروح و جوانمرد به تحت فشار قرار نمیگیرند و ناراحت نمیشوند.
سخنشان به تندی بجایی رسید
که این ماه را سر بباید برید
هوش مصنوعی: گفتوگوهایشان به نقطهای بسیار حساس و خطرناک رسید که لازم بود این ماه را قربانی کنند.
میانشان چو آن داوری شد دراز
میانجی برآمد یکی سرفراز
هوش مصنوعی: وقتی که اختلاف و بحثی میان آنها طولانی شد، فردی برجسته و با مقام به عنوان میانجی وارد شد.
که این را بر شاه ایران برید
بدان کاو دهد، هردو فرمان برید
هوش مصنوعی: این دو فرمان را به شخصی که در شاهنشاهی ایران مسئول است، بدهید، زیرا او میتواند هر دو را به خوبی انجام دهد.
نگشتند هردو ز گفتار اوی
بر شاه ایران نهادند روی
هوش مصنوعی: دو نفر به صحبتهای او توجه نکردند و رو به سوی شاه ایران کردند.
چو کاووس روی کنیزک بدید
بخندید و لب را به دندان گزید
هوش مصنوعی: وقتی کاووس دختر کنیزک را دید، خندید و لبش را به دندان گزید.
بهردو سپهبد چنین گفت شاه
که: کوتاه شد بر شما رنج راه
هوش مصنوعی: شاه به هر دو سردار گفت که سفر و مسیر طولانی بر شما سخت شده است.
برین داستان بگذرانیم روز
که خورشید گیرند گردان بِیوز
هوش مصنوعی: بیایید در این داستان به وقت روز سخن بگوییم که خورشید در گرداب بیابی به دام افتاده است.
گوزنست اگر آهوی دلبرست؟!
شکاری چنین ازدر مهترست
هوش مصنوعی: اگر گوزنی وجود دارد، پس آهوی دلبر هم هست؛ این شکارگاه چنان با ارزشی است که به مانند یک مهتر در ورودی آن است.
بدو گفت خسرو: نژاد تو چیست
که چهرت همانند چهر پریست؟
هوش مصنوعی: خسرو از او پرسید که نسبت تو چیست، که چهرهات به زیبایی چهره پریهاست.
ورا گفت: از مام خاتونیم
ز سوی پدر آفریدونیم
هوش مصنوعی: او گفت که ما از جانب پدر خود، دختر مام خاتون هستیم و به فریدون نسبت داریم.
نیایم سپهدار گرسیوزست
بران مرز خرگاه او مرکزست
هوش مصنوعی: من نمیآیم، زیرا سپهدار گرسیوز در آنجا قرار دارد و مرز خرگاه او در این مرکز واقع شده است.
بدو گفت کاین روی و موی و نژاد
همیخواستی داد هرسه به باد
هوش مصنوعی: او به او گفت که تو همیشه آرزو داشتی که این زیبایی، مو و نژاد را داشته باشی، اکنون این سه چیز را به باد دادهای.
به مشکوی زرین کنم شایدت
سر ماهرویان کنم بایدت
هوش مصنوعی: من به تو هدایای گرانبها میدهم و تلاش میکنم تا زیباییات را نمایان کنم و تو را در اوج زیباییات قرار دهم.
چنین داد پاسخ که: دیدم ترا
ز گردنکشان برگزیدم ترا
هوش مصنوعی: پاسخی که داد این بود که تو را از میان کسانی که به خود میبالند و بر دیگران فخر میفروشند، انتخاب کردهام.
بت اندر شبستان فرستاد شاه
بفرمود تا برنشیند به گاه
هوش مصنوعی: سلطان در شبستان، بت را فرستاد و دستور داد تا در زمان مشخصی برنشیند.
بیاراستندش به دیبای زرد
به یاقوت و پیروزه و لاجورد
هوش مصنوعی: او را با پارچه زرد رنگ و جواهرات گرانبهایی مانند یاقوت، فیروزه و لاجورد تزئین کردهاند.
دگر ایزدی هرچه بایست، بود
یکی سرخ یاقوت بُد نابسود
هوش مصنوعی: هر چیزی که باید باشد، به نوعی در وجود دارد، مثل یک یاقوت سرخ که بیهمتاست و ارزشمند.