بخش ۶
فرامرز چون سوک رستم بداشت
سپه را همه سوی هامون گذاشت
در خانهٔ پیلتن باز کرد
سپه را ز گنج پدر ساز کرد
سحرگه خروش آمد از کرنای
هم از کوس و رویین و هندی درای
سپاهی ز زابل به کابل کشید
که خورشید گشت از جهان ناپدید
چو آگاه شد شاه کابلستان
ازان نامداران زابلستان
سپاه پراگنده را گرد کرد
زمین آهنین شد هوا لاژورد
پذیرهٔ فرامرز شد با سپاه
بشد روشنایی ز خورشید و ماه
سپه را چو روی اندر آمد به روی
جهان شد پرآواز پرخاشجوی
ز انبوه پیلان و گرد سپاه
به بیشه درون شیر گم گرد راه
برآمد یکی باد و گردی کبود
زمین ز آسمان هیچ پیدا نبود
بیامد فرامرز پیش سپاه
دو دیده نبرداشت از روی شاه
چو برخاست آواز کوس از دو روی
بیآرام شد مردم جنگجوی
فرامرز با خوارمایه سپاه
بزد خویشتن را بر آن قلبگاه
ز گرد سواران هوا تار شد
سپهدار کابل گرفتار شد
پراگنده شد آن سپاه بزرگ
دلیران زابل به کردار گرگ
ز هر سو بریشان کمین ساختند
پس لشکراندر همی تاختند
بکشتند چندان ز گردان هند
هم از بر منش نامداران سند
که گل شد همی خاک آوردگاه
پراگنده شد هند و سندی سپاه
دل از مرز وز خانه برداشتند
زن و کودک خرد بگذاشتند
تن مهتر کابلی پر ز خون
فگنده به صندوق پیل اندرون
بیاورد لشکر به نخچیرگاه
به جایی کجا کنده بودند چاه
همی برد بدخواه را بسته دست
ز خویشان او نیز چل بتپرست
ز پشت سپهبد زهی برکشید
چنان کاستخوان و پی آمد پدید
ز چاه اندر آویختنش سرنگون
تنش پر ز خاک و دهن پر ز خون
چهل خویش او را بر آتش نهاد
ازان جایگه رفت سوی شغاد
به کردار کوه آتشی برفروخت
شغاد و چنار و زمین را بسوخت
چو لشکر سوی زابلستان کشید
همه خاک را سوی دستان کشید
چو روز جفاپیشه کوتاه کرد
به کابل یکی مهتری شاه کرد
ازان دودمان کس به کابل نماند
که منشور تیغ ورا برنخواند
ز کابل بیامد پر از داغ و دود
شده روز روشن بروبر کبود
خروشان همه زابلستان و بست
یکی را نبد جامه بر تن درست
به پیش فرامرز باز آمدند
دریده بر و با گداز آمدند
به یک سال در سیستان سوک بود
همه جامههاشان سیاه و کبود
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فرامرز چون سوک رستم بداشت
سپه را همه سوی هامون گذاشت
هوش مصنوعی: فرامرز مانند رستم، سپاه را به همه سمت هامون هدایت کرد.
در خانهٔ پیلتن باز کرد
سپه را ز گنج پدر ساز کرد
هوش مصنوعی: در خانهی فردی قوی و نیرومند، سپاه را از گنج پسرش بهرهمند کرد و سامان داد.
سحرگه خروش آمد از کرنای
هم از کوس و رویین و هندی درای
هوش مصنوعی: در صبح زود، صدای شاد و دلنواز به گوش آمد، صدایی که از ساز و دهنی و طبل به گوش میرسید و حالتی با روح و پرشور داشت.
سپاهی ز زابل به کابل کشید
که خورشید گشت از جهان ناپدید
هوش مصنوعی: یک گروه از سربازان از زابل به سوی کابل آمدند و به حدی درخشان و پرشکوه بودند که انگار آفتاب از حضورشان غایب شده است.
چو آگاه شد شاه کابلستان
ازان نامداران زابلستان
هوش مصنوعی: وقتی شاه کابلستان از نام آوران زابلستان باخبر شد،
سپاه پراگنده را گرد کرد
زمین آهنین شد هوا لاژورد
هوش مصنوعی: زمین سپاههای پراكنده را جمع و مرتب کرد و آسمان رنگی لاجوردی به خود گرفت.
پذیرهٔ فرامرز شد با سپاه
بشد روشنایی ز خورشید و ماه
هوش مصنوعی: فرامرز به همراه سپاهش به میدانی آمده است و در نتیجه نور خورشید و ماه در آنجا نمایان شده است.
سپه را چو روی اندر آمد به روی
جهان شد پرآواز پرخاشجوی
هوش مصنوعی: وقتی سپاه به میدان نبرد وارد شد، جهان پر از صدا و هیاهو شد و جنگ و جدل آغاز گردید.
ز انبوه پیلان و گرد سپاه
به بیشه درون شیر گم گرد راه
هوش مصنوعی: از میان جمعیت فیلها و گروه سپاه، در جنگل، شیر مسیر خود را گم کرده است.
برآمد یکی باد و گردی کبود
زمین ز آسمان هیچ پیدا نبود
هوش مصنوعی: یک باد شدید و گرد و غبار آبی رنگی وزید و هیچ چیزی از زمین را از آسمان نمیشد دید.
بیامد فرامرز پیش سپاه
دو دیده نبرداشت از روی شاه
هوش مصنوعی: فرامرز به میدان جنگ آمد و در مقابل سپاه ایستاد، اما هیچ نگاهی به چهره شاه نینداخت.
چو برخاست آواز کوس از دو روی
بیآرام شد مردم جنگجوی
هوش مصنوعی: زمانی که صدای طبل جنگ از دو سو به گوش رسید، مردان جنگی بیقرار و آشفتگی شدند.
فرامرز با خوارمایه سپاه
بزد خویشتن را بر آن قلبگاه
هوش مصنوعی: فرامرز با لشکر خوارمایه به میدان جنگ حمله کرد و خود را بر آن نقطه حساس قرار داد.
ز گرد سواران هوا تار شد
سپهدار کابل گرفتار شد
هوش مصنوعی: از گرد و غبار سواران، آسمان تیره و تار شد و فرمانده کابل در اسارت و دشواری قرار گرفت.
پراگنده شد آن سپاه بزرگ
دلیران زابل به کردار گرگ
هوش مصنوعی: آن سپاه بزرگ و شجاع زابل مانند گرگی پراکنده شد.
ز هر سو بریشان کمین ساختند
پس لشکراندر همی تاختند
هوش مصنوعی: از هر طرف برایشان کمین گذاشتند و سپس لشکریان به حمله پرداختند.
بکشتند چندان ز گردان هند
هم از بر منش نامداران سند
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، عدهای از جنگجویان هندی به قتل رسیدند و نامی از آنها در اینجا باقی نماند.
که گل شد همی خاک آوردگاه
پراگنده شد هند و سندی سپاه
هوش مصنوعی: خاکی که روزی در میدان جنگ بود، حالا به گلی زیبا تبدیل شده است و به دور جاهای مختلف هند و سند منتشر شده است.
دل از مرز وز خانه برداشتند
زن و کودک خرد بگذاشتند
هوش مصنوعی: دل را از خانه و مرز خود برداشتند و زن و کودک کوچک را به حال خود رها کردند.
تن مهتر کابلی پر ز خون
فگنده به صندوق پیل اندرون
هوش مصنوعی: در صندوقی که داخل فیل است، جسمی از یک مرد بزرگ کابلی که خونش ریخته شده قرار دارد.
بیاورد لشکر به نخچیرگاه
به جایی کجا کنده بودند چاه
هوش مصنوعی: به اردوگاه لشکر رفت و در جایی که چاه کنده بودند، توقف کرد.
همی برد بدخواه را بسته دست
ز خویشان او نیز چل بتپرست
هوش مصنوعی: بدخواه را با دست بسته از خاندانش به دور میبردند، همانطور که بتپرستان را نیز از نزدیکانشان جدا میکنند.
ز پشت سپهبد زهی برکشید
چنان کاستخوان و پی آمد پدید
هوش مصنوعی: از پس فرمانده سپاه، چیزی به وجود آمد که به مانند استخوان و جسمی نمایان شد.
ز چاه اندر آویختنش سرنگون
تنش پر ز خاک و دهن پر ز خون
هوش مصنوعی: او از چاهی به پایین افتاده و به شدت آسیب دیده است؛ بدنش پوشیده از خاک و دهانش پر از خون است.
چهل خویش او را بر آتش نهاد
ازان جایگه رفت سوی شغاد
هوش مصنوعی: چهل نفر از نزدیکان او را به آتش انداختند و از آن جا به سمت شغاد رفتند.
به کردار کوه آتشی برفروخت
شغاد و چنار و زمین را بسوخت
هوش مصنوعی: شغاد مانند کوهی آتش عظیمی را برافروخت که باعث سوختن چنار و زمین شد.
چو لشکر سوی زابلستان کشید
همه خاک را سوی دستان کشید
هوش مصنوعی: وقتی که سپاه به سمت زابلستان حرکت کرد، تمام خاک به سمت دستان آنها کشیده شد.
چو روز جفاپیشه کوتاه کرد
به کابل یکی مهتری شاه کرد
هوش مصنوعی: وقتی روزها که به جفا و ظلم میگذرد، کوتاه شد، در کابل شخصی با مقام و حیثیت به عنوان شاه انتخاب شد.
ازان دودمان کس به کابل نماند
که منشور تیغ ورا برنخواند
هوش مصنوعی: هیچ کس از آن نسل در کابل نمانده است که شایستگی خواندن منشور و فرمان تیغ او را داشته باشد.
ز کابل بیامد پر از داغ و دود
شده روز روشن بروبر کبود
هوش مصنوعی: از کابل آمدند و باعث شدند که روز روشن پر از آتش و烟 شود و رنگ آسمان به کبودی گرایید.
خروشان همه زابلستان و بست
یکی را نبد جامه بر تن درست
هوش مصنوعی: در زابلستان همه چیز پرهیاهو و شلوغ است، اما هیچ کسی لباس مناسبی بر تن ندارد.
به پیش فرامرز باز آمدند
دریده بر و با گداز آمدند
هوش مصنوعی: به نزد فرامرز بازگشتند و با خشم و ناراحتی به سراغ او آمدند.
به یک سال در سیستان سوک بود
همه جامههاشان سیاه و کبود
هوش مصنوعی: در یک سال در سیستان، همه لباسها سیاه و کبود بود و نشانههای غم و اندوه در جامعه مشهود بود.
حاشیه ها
1399/12/12 15:03
علی
لطفا تصحیح شود:
ز چاه اندر آویختنش سرنگون ----> ز چاه اندر آویختش سرنگون