گنجور

بخش ۵

ازان نامداران سواری بجست
گهی شد پیاده گهی برنشست
چو آمد سوی زابلستان بگفت
که پیل ژیان گشت با خاک جفت
زواره همان و سپاهش همان
سواری نجست از بد بدگمان
خروشی برآمد ز زابلستان
ز بدخواه وز شاه کابلستان
همی ریخت زال از بر یال خاک
همی‌کرد روی و بر خویش چاک
همی‌گفت زار ای گو پیلتن
نخواهد که پوشد تنم جز کفن
گو سرفراز اژدهای دلیر
زواره که بد نامبردار شیر
شغاد آن به نفرین شوریده‌بخت
بکند از بن این خسروانی درخت
که داند که با پیل روباه شوم
همی کین سگالد بران مرز و بوم
که دارد به یاد این چنین روزگار
که داند شنیدن ز آموزگار
که چون رستمی پیش بینم به خاک
به گفتار روباه گردد هلاک
چرا پیش ایشان نمردم به زار
چرا ماندم اندر جهان یادگار
چرا بایدم زندگانی و گاه
چرا بایدم خواب و آرامگاه
پس‌انگه بسی مویه آغاز کرد
چو بر پور پهلو همی ساز کرد
گوا شیرگیرا یلا مهترا
دلاور جهاندیده کنداورا
کجات آن دلیری و مردانگی
کجات آن بزرگی و فرزانگی
کجات آن دل و رای و روشن‌روان
کجات آن بر و برز و یال گران
کجات آن بزرگ اژدهافش درفش
کجا تیر و گوپال و تیغ بنفش
نماندی به گیتی و رفتی به خاک
که بادا سر دشمنت در مغاک
پس انگه فرامرز را با سپاه
فرستاد تا رزم جوید ز شاه
تن کشته از چاه باز آورد
جهان را به زاری نیاز آورد
فرامرز چون پیش کابل رسید
به شهر اندرون نامداری ندید
گریزان همه شهر و گریان شده
ز سوک جهانگیر بریان شده
بیامد بران دشت نخچیرگاه
به جایی کجا کنده بودند چاه
چو روی پدر دید پور دلیر
خروشی برآورد بر سان شیر
بدان گونه بر خاک تن پر ز خون
به روی زمین بر فگنده نگون
همی گفت کای پهلوان بلند
به رویت که آورد زین سان گزند
که نفرین بران مرد بی‌باک باد
به جای کله بر سرش خاک باد
به یزدان و جان تو ای نامدار
به خاک نریمان و سام سوار
که هرگز نبیند تنم جز زره
بیوسنده و برفگنده گرد
بدان تا که کین گو پیلتن
بخواهم ازان بی‌وفا انجمن
هم‌انکس که با او بدین کین میان
ببستند و آمد به ما بر زبان
نمانم ز ایشان یکی را به جای
هم‌انکس که بود اندرین رهنمای
بفرمود تا تختهای گران
بیارند از هر سوی در گران
ببردند بسیار با هوی و تخت
نهادند بر تخت زیبا درخت
گشاد آن میان بستن پهلوی
برآهیخت زو جامهٔ خسروی
نخستین بشستندش از خون گرم
بر و یال و ریش و تنش نرم‌نرم
همی عنبر و زعفران سوختند
همه خستگیهاش بردوختند
همی ریخت بر تارکش بر گلاب
بگسترد بر تنش کافور ناب
به دیبا تنش را بیاراستند
ازان پس گل و مشک و می خواستند
کفن‌دوز بر وی ببارید خون
به شانه زد آن ریش کافورگون
نبد جا تنش را همی بر دو تخت
تنی بود با سایه گستر درخت
یکی نغز تابوت کردند ساج
برو میخ زرین و پیکر ز عاج
همه درزهایش گرفته به قیر
برآلوده بر قیر مشک و عبیر
ز جاهی برادرش را برکشید
همی دوخت جایی کجا خسته دید
زبر مشک و کافور و زیرش گلاب
ازان سان همی ریخت بر جای خواب
ازان پس تن رخش را برکشید
بشست و برو جامه‌ها گسترید
بشستند و کردند دیبا کفن
بجستند جایی یکی نارون
برفتند بیداردل درگران
بریدند ازو تختهای گران
دو روز اندران کار شد روزگار
تن رخش بر پیل کردند بار
ز کابلستان تا به زابلستان
زمین شد به کردار غلغلستان
زن و مرد بد ایستاده به پای
تنی را نبد بر زمین نیز جای
دو تابوت بر دست بگذاشتند
ز انبوه چون باد پنداشتند
بده روز و ده شب به زابل رسید
کسش بر زمین بر نهاده ندید
زمانه شد از درد او با خروش
تو گفتی که هامون برآمد به جوش
کسی نیز نشنید آواز کس
همه بومها مویه کردند و بس
به باغ اندرون دخمه‌ای ساختند
سرش را به ابر اندر افراختند
برابر نهادند زرین دو تخت
بران خوابنیده گو نیکبخت
هرانکس که بود از پرستندگان
از آزاد وز پاکدل بندگان
همی مشک باگل برآمیختند
به پای گو پیلتن ریختند
همی هرکسی گفت کای نامدار
چرا خواستی مشک و عنبر نثار
نخواهی همی پادشاهی و بزم
نپوشی همی نیز خفتان رزم
نبخشی همی گنج و دینار نیز
همانا که شد پیش تو خوار چیز
کنون شاد باشی به خرم بهشت
که یزدانت از داد و مردی سرشت
در دخمه بستند و گشتند باز
شد آن نامور شیر گردن‌فراز
چه جویی همی زین سرای سپنج
کز آغاز رنجست و فرجام رنج
بریزی به خاک از همه ز آهنی
اگر دین‌پرستی ور آهرمنی
تو تا زنده‌ای سوی نیکی گرای
مگر کام یابی به دیگر سرای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ازان نامداران سواری بجست
گهی شد پیاده گهی برنشست
هوش مصنوعی: شخصی که از نام آوران است، گاهی به پیاده‌روی پرداخته و گاهی سوار بر مرکب می‌شود.
چو آمد سوی زابلستان بگفت
که پیل ژیان گشت با خاک جفت
هوش مصنوعی: وقتی به زابلستان رسید، گفت که فیل‌های بزرگ با خاک هم‌پایه و هم‌جنس شده‌اند.
زواره همان و سپاهش همان
سواری نجست از بد بدگمان
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که سرنوشت و وضعیت زواره (یک مکان یا حالت) و سپاه (نیروهای نظامی) همانند قبل باقی مانده است و هیچ سواری از بدگمانان نمی‌تواند از آن شرایط بدی که وجود دارد فرار کند. به این معناست که حتی در شرایط دشوار، تلاش برای فرار یا رهایی از وضعیت نامطلوب دشوار است.
خروشی برآمد ز زابلستان
ز بدخواه وز شاه کابلستان
هوش مصنوعی: از زابلستان صدایی بلند شد، ناشی از نارضایتی و کینه‌توزی که به سوی شاه کابلستان بود.
همی ریخت زال از بر یال خاک
همی‌کرد روی و بر خویش چاک
هوش مصنوعی: زال از روی یال اسب، خاک به زمین می‌ریخت و بر روی خود چاک‌های زیادی ایجاد می‌کرد.
همی‌گفت زار ای گو پیلتن
نخواهد که پوشد تنم جز کفن
هوش مصنوعی: او با دل‌نگرانی می‌گوید: ای پهلوان، بدن من جز کافن، هیچ پوششی نخواهد داشت.
گو سرفراز اژدهای دلیر
زواره که بد نامبردار شیر
هوش مصنوعی: بگو که اژدهای شجاع و سرافراز زواره، همواره به عنوان دلیری شناخته می‌شود که نامش با شیران بزرگ گره خورده است.
شغاد آن به نفرین شوریده‌بخت
بکند از بن این خسروانی درخت
هوش مصنوعی: شغاد از عمق دل نفرین می‌کند به سرنوشت بدی که بر سر این درختان شاهی آمده است.
که داند که با پیل روباه شوم
همی کین سگالد بران مرز و بوم
هوش مصنوعی: کسی نمی‌داند که من با روباه مانند فیل چه می‌کنم، اما می‌دانم که این کار می‌تواند به مرز و سرزمین من آسیب برساند.
که دارد به یاد این چنین روزگار
که داند شنیدن ز آموزگار
هوش مصنوعی: کسی که به یاد چنین روزگاری است، می‌داند که چگونه از آموزگار خود یاد بگیرد و شنیدن نکات او را درک کند.
که چون رستمی پیش بینم به خاک
به گفتار روباه گردد هلاک
هوش مصنوعی: وقتی که رستم را در برابر خود ببینم، او را به خاک می‌اندازم و مانند روباهی که در خطر افتاده باشد، نابود خواهد شد.
چرا پیش ایشان نمردم به زار
چرا ماندم اندر جهان یادگار
هوش مصنوعی: چرا به خاطر آن‌ها نمردم و به حال زار نرفتم؟ چرا در این دنیا باقی ماندم و یادگاری از خود گذاشتم؟
چرا بایدم زندگانی و گاه
چرا بایدم خواب و آرامگاه
هوش مصنوعی: چرا باید زندگی کنم و چرا باید بخوابم و در آرامش باشم؟
پس‌انگه بسی مویه آغاز کرد
چو بر پور پهلو همی ساز کرد
هوش مصنوعی: سپس او به شدت شروع به گریه کرد و وقتی به پسرش نگاه کرد، دلش برای او شور زد.
گوا شیرگیرا یلا مهترا
دلاور جهاندیده کنداورا
هوش مصنوعی: این بیت به شجاعت و دلیری افرادی اشاره دارد که در سختی‌ها و چالش‌های زندگی، با قدرت و استقامت ایستادگی می‌کنند. به نوعی بیانگر این است که افراد دلیر و با تجربه، توانایی غلبه بر مشکلات را دارند و قدرت خود را در مواقع دشوار نشان می‌دهند.
کجات آن دلیری و مردانگی
کجات آن بزرگی و فرزانگی
هوش مصنوعی: کجا رفته است شجاعت و مردانگی تو؟ کجا آن بزرگی و دانایی توست؟
کجات آن دل و رای و روشن‌روان
کجات آن بر و برز و یال گران
هوش مصنوعی: کجاست آن دل، آن عقل و روشنایی که تو داری؟ کجاست آن زیبایی و شگفتی که در تو نهفته است؟
کجات آن بزرگ اژدهافش درفش
کجا تیر و گوپال و تیغ بنفش
هوش مصنوعی: کجاست آن پرچم بزرگ و درخشان که تیرها و شمشیر بنفش به آن تعلق دارند؟
نماندی به گیتی و رفتی به خاک
که بادا سر دشمنت در مغاک
هوش مصنوعی: تو در این جهان نماندی و به خاک سپرده شدی، حالا فقط امیدوارم که سر دشمن تو در دامی گرفتار شود.
پس انگه فرامرز را با سپاه
فرستاد تا رزم جوید ز شاه
هوش مصنوعی: سپس فرامرز را با سربازانش فرستاد تا با شاه نبرد کند.
تن کشته از چاه باز آورد
جهان را به زاری نیاز آورد
هوش مصنوعی: تن کشته از چاه به دورن می‌آید و جهان را با ناله و زاری نیازمند می‌کند.
فرامرز چون پیش کابل رسید
به شهر اندرون نامداری ندید
هوش مصنوعی: فرامرز زمانی که به کابل رسید، در شهر کسی را که مشهور و نامدار باشد، ندید.
گریزان همه شهر و گریان شده
ز سوک جهانگیر بریان شده
هوش مصنوعی: همه در شهر از ترس فرار کرده‌اند و به خاطر درد و رنجی که بر جهان حاکم شده، در حال گریه و اندوه هستند.
بیامد بران دشت نخچیرگاه
به جایی کجا کنده بودند چاه
هوش مصنوعی: به دشت شکار آمد و به مکانی رسید که در آنجا چاهی حفر کرده بودند.
چو روی پدر دید پور دلیر
خروشی برآورد بر سان شیر
هوش مصنوعی: زمانی که پدر، فرزند شجاع و دلیرش را دید، مانند شیر فریادی بلند کشید.
بدان گونه بر خاک تن پر ز خون
به روی زمین بر فگنده نگون
هوش مصنوعی: به این شکل بر زمین افتاده و غرق در خون، بدن بی‌جان را به تماشا گذاشته است.
همی گفت کای پهلوان بلند
به رویت که آورد زین سان گزند
هوش مصنوعی: او به پهلوان بلندفخر می‌گوید: چه کسی این‌طور به تو آسیب زده است؟
که نفرین بران مرد بی‌باک باد
به جای کله بر سرش خاک باد
هوش مصنوعی: ننگ و نفرین بر آن مرد بی‌باکی باد که به جای سرش، خاک روی آن باشد.
به یزدان و جان تو ای نامدار
به خاک نریمان و سام سوار
هوش مصنوعی: به خدا و جان تو ای بزرگوار، به خاک نریمان و سام سوار.
که هرگز نبیند تنم جز زره
بیوسنده و برفگنده گرد
هوش مصنوعی: هرگز نخواهم گذاشت که جز زرهی بر تنم بیفتد و برف و گرد و غبار بر آن بنشیند.
بدان تا که کین گو پیلتن
بخواهم ازان بی‌وفا انجمن
هوش مصنوعی: بدان که اگر بخواهم انتقام کسی را بگیرم، از آن جمعی که بی‌وفا هستند، باید ناتوانی خود را نشان دهم.
هم‌انکس که با او بدین کین میان
ببستند و آمد به ما بر زبان
هوش مصنوعی: کسی که نسبت به ما کینه‌ای داشت و این کینه را با او بستند، اکنون به زبان ما آمده است.
نمانم ز ایشان یکی را به جای
هم‌انکس که بود اندرین رهنمای
هوش مصنوعی: من هیچ‌کدام از آن‌ها را فراموش نمی‌کنم، حتی یک نفر را هم نمی‌گذرم، زیرا همه آنها در این مسیر راهنما بودند.
بفرمود تا تختهای گران
بیارند از هر سوی در گران
هوش مصنوعی: فرمان داد که تخت‌های سنگین و باارزش از هر طرف بیاورند و آن‌ها را در مکانی گران قرار دهند.
ببردند بسیار با هوی و تخت
نهادند بر تخت زیبا درخت
هوش مصنوعی: آنها بسیاری از چیزها را با آرزو و خواسته‌های خود برداشتند و درخت زیبایی را بر روی تخت قرار دادند.
گشاد آن میان بستن پهلوی
برآهیخت زو جامهٔ خسروی
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف شخصی می‌پردازد که لباس‌های گرانبها و مجللی به تن دارد. این شخص به قدری باوقار و با شرافت است که حتی هنگامی که لباسش را می‌کشد، به نوعی نشان‌دهنده‌ی مقام و عظمتش است. گویا آن شخص با داشتن این لباس‌ها، نماد بزرگی و nobility است.
نخستین بشستندش از خون گرم
بر و یال و ریش و تنش نرم‌نرم
هوش مصنوعی: ابتدا او را از خون گرمش شستند، به آرامی روی صورت، یال و ریش و بدنش.
همی عنبر و زعفران سوختند
همه خستگیهاش بردوختند
هوش مصنوعی: همه ی زحمات و خستگی‌ها در آرامش و خوشبویی عطر و زعفران محو شدند و فراموش شدند.
همی ریخت بر تارکش بر گلاب
بگسترد بر تنش کافور ناب
هوش مصنوعی: او عطر گلاب را بر بدنش پخش می‌کند و بر روی تیرش هم عطر دیگری می‌نشیند.
به دیبا تنش را بیاراستند
ازان پس گل و مشک و می خواستند
هوش مصنوعی: او را با پارچه‌ای زینت دادند و بعد از آن شروع به درخواست گل، مشک و نوشیدنی کردند.
کفن‌دوز بر وی ببارید خون
به شانه زد آن ریش کافورگون
هوش مصنوعی: دست‌اندرکاران تهیه کفن، بر او خون ریختند و او، با گریه بر ریش‌های سفیدش که بوی کافور می‌داد، اندوهش را نشان داد.
نبد جا تنش را همی بر دو تخت
تنی بود با سایه گستر درخت
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره می‌شود که شخص مورد نظر در جایی آرامش دارد و نمی‌تواند به راحتی از آنجا حرکت کند. او در کنار سایه درختی نشسته و این سایه مانند یک پناهگاه برای او عمل می‌کند. به نوعی، تصویر ذهنی از آرامش و آسایش در کنار طبیعت و سایه درخت ارائه شده است.
یکی نغز تابوت کردند ساج
برو میخ زرین و پیکر ز عاج
هوش مصنوعی: یک تابوت زیبا از چوب ساج ساختند، با میخ‌های زرین و بدنه‌ای از عاج.
همه درزهایش گرفته به قیر
برآلوده بر قیر مشک و عبیر
هوش مصنوعی: تمام شکاف‌ها و درزهایش با قیر پر شده و به عطر مشک و عطر خوشبو آغشته است.
ز جاهی برادرش را برکشید
همی دوخت جایی کجا خسته دید
هوش مصنوعی: از جایی برادرش را بلند کرد و جایی که خسته شده بود، به آنجا دوخت.
زبر مشک و کافور و زیرش گلاب
ازان سان همی ریخت بر جای خواب
هوش مصنوعی: در جایی که فرد خوابیده، عطر مشک و کافور و گلاب به گونه‌ای پراکنده شده است.
ازان پس تن رخش را برکشید
بشست و برو جامه‌ها گسترید
هوش مصنوعی: پس از آن، او بدن زیبا و خوش‌فرم خود را بالا آورد و آن را شستشو کرد و لباس‌ها را بر روی او پهن کرد.
بشستند و کردند دیبا کفن
بجستند جایی یکی نارون
هوش مصنوعی: آن‌ها لباس دیبا را به عنوان کفن شستند و به دنبال جایی برای دفن او رفتند که درخت نارونی وجود داشت.
برفتند بیداردل درگران
بریدند ازو تختهای گران
هوش مصنوعی: مردان باهوش و فرز در دل سختی‌ها و چالش‌ها، از نعمت‌ها و لذت‌های زندگی پیچیده و سنگین رها شدند.
دو روز اندران کار شد روزگار
تن رخش بر پیل کردند بار
هوش مصنوعی: در این دو روز، وضعیت زندگی تغییر کرد و همچون بار بر پشت فیل، طاقت و سختی بر تن او سنگینی می‌کند.
ز کابلستان تا به زابلستان
زمین شد به کردار غلغلستان
هوش مصنوعی: از کابل تا زابل زمین همچون غلغله‌ای پر سر و صدا به نظر می‌رسد.
زن و مرد بد ایستاده به پای
تنی را نبد بر زمین نیز جای
هوش مصنوعی: زن و مرد بدی که به پا ایستاده‌اند، هیچ فضایی روی زمین برای یک بدن باقی نمی‌گذارند.
دو تابوت بر دست بگذاشتند
ز انبوه چون باد پنداشتند
هوش مصنوعی: دو تابوت را بر دوش گذاشتند و از میان جمعیت به سرعت عبور کردند، همان‌طور که باد می‌وزد و سرعت می‌گیرد.
بده روز و ده شب به زابل رسید
کسش بر زمین بر نهاده ندید
هوش مصنوعی: در روز و شب‌های گذشته هیچ‌کس در زابل مشاهده نشد که بر زمین افتاده باشد.
زمانه شد از درد او با خروش
تو گفتی که هامون برآمد به جوش
هوش مصنوعی: زمانه به خاطر درد او به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و تو به طور ناگهانی گفتی که آب‌های هامون به حرکت درآمده‌اند.
کسی نیز نشنید آواز کس
همه بومها مویه کردند و بس
هوش مصنوعی: هیچ‌کس صدای دیگری را نشنید، فقط همه سرزمین‌ها و مناطق با هم در حال غم و اندوه بودند.
به باغ اندرون دخمه‌ای ساختند
سرش را به ابر اندر افراختند
هوش مصنوعی: در باغ، درون یک اتاقک یا دخمه‌ای ساخته‌اند و آن را طوری طراحی کرده‌اند که سقفش به آسمان و ابرها نزدیک باشد.
برابر نهادند زرین دو تخت
بران خوابنیده گو نیکبخت
هوش مصنوعی: دو تخت زرین را در کنار هم گذاشته‌اند، کسانی که در آن خوابیده‌اند، به خوشبختی رسیده‌اند.
هرانکس که بود از پرستندگان
از آزاد وز پاکدل بندگان
هوش مصنوعی: هر کسی که از پرستندگان و بندگان پاکدل و آزاد است، به نوعی از آن‌ها تاثیر پذیرفته و در مسیر آن‌ها حرکت می‌کند.
همی مشک باگل برآمیختند
به پای گو پیلتن ریختند
هوش مصنوعی: مشک و گل را با هم مخلوط کردند و به پای پیلتن ریختند.
همی هرکسی گفت کای نامدار
چرا خواستی مشک و عنبر نثار
هوش مصنوعی: هر کسی می‌پرسد، ای شخص معروف، چرا خواستی که خوشبوکننده‌ها مانند مشک و عنبر برایت بیاورند؟
نخواهی همی پادشاهی و بزم
نپوشی همی نیز خفتان رزم
هوش مصنوعی: اگر به دنبال مقام و قدرت نیستی و قصد برگزاری جشن و میهمانی را هم نداری، پس نباید در میدان جنگ نیز استراحت کنی.
نبخشی همی گنج و دینار نیز
همانا که شد پیش تو خوار چیز
هوش مصنوعی: اگر به تو گنج و دیناری داده نشود، این موضوع به خاطر این است که آن چیزها در نظر تو بی‌ارزش شده‌اند.
کنون شاد باشی به خرم بهشت
که یزدانت از داد و مردی سرشت
هوش مصنوعی: اکنون خوشحال باشی از نعمت‌های بهشتی، زیرا خداوند تو را از جنس داد و انسانیت آفریده است.
در دخمه بستند و گشتند باز
شد آن نامور شیر گردن‌فراز
هوش مصنوعی: آن شیر بزرگ و نامی که گردنش بسیار بلند بود، در یک غار محبوس شده بود و پس از مدتی به طور ناگهانی آزاد شد.
چه جویی همی زین سرای سپنج
کز آغاز رنجست و فرجام رنج
هوش مصنوعی: زندگی را مثل خانه‌ای می‌دانم که پر از مشکلات و رنج‌هاست. این مشکلات از همان ابتدا وجود دارند و در انتها نیز ادامه خواهند داشت.
بریزی به خاک از همه ز آهنی
اگر دین‌پرستی ور آهرمنی
هوش مصنوعی: اگر به خاطر دیانت و مذهبت، از آهن و سختی به زمین بریزی، این نشان می‌دهد که تو یک روحانی واقعی هستی، حتی اگر از باورهای دیگری پیروی کنی.
تو تا زنده‌ای سوی نیکی گرای
مگر کام یابی به دیگر سرای
هوش مصنوعی: تا زمانی که زنده‌ای، به سمت کارهای نیک برو. مگر اینکه به زندگی پس از این دنیا برسی و در آنجا به خواسته‌هایت نائل شوی.

حاشیه ها

1396/03/12 10:06
دکتر امین لو

بفرمود تا تختهای گران بیارند از هر سوی در گران
در مصرع دوم بیت فوق بین "در" و "گران" نباید فاصله باشد و درگران یک کلمه است و معنی آن نجار ها است
-------------------------------------------------------
بیت دوم آز آخر:
بریزی به خاک از همه ز آهنی اگر دین‌پرستی ور آهرمنی
در مصرع اول بیت فوق کلمه "از" باید تبدیل به "ار" شود و بیت به صورت زیر اصلاح شود:
بریزی به خاک ار همه ز آهنی اگر دین‌پرستی ور آهرمنی

1399/04/22 00:06
جباری

«از» در مصرع اول بیت 67 باید به «ار» به معنی اگر تغییر یابد.

1399/12/12 15:03
علی

لطفا تصحیح شود:
دلاور جهاندیده کنداورا ----> دلاور جهاندار کنداورا