گنجور

بخش ۴

چو با خستگی چشمها برگشاد
بدید آن بداندیش روی شغاد
بدانست کان چاره و راه اوست
شغاد فریبنده بدخواه اوست
بدو گفت کای مرد بدبخت و شوم
ز کار تو ویران شد آباد بوم
پشیمانی آید ترا زین سخن
بپیچی ازین بد نگردی کهن
برو با فرامرز و یکتاه باش
به جان و دل او را نکوخواه باش
چنین پاسخ آورد ناکس شغاد
که گردون گردان ترا داد داد
تو چندین چه نازی به خون ریختن
به ایران به تاراج و آویختن
ز کابل نخوا هی دگر بار سیم
نه شاهان شوند از تو زین پس به بیم
که آمد که بر تو سرآید زمان
شوی کشته در دام آهرمنان
هم‌انگه سپهدار کابل ز راه
به دشت اندر آمد ز نخچیرگاه
گو پیلتن را چنان خسته دید
همان خستگیهاش نابسته دید
بدو گفت کای نامدار سپاه
چه بودت برین دشت نخچیرگاه
شوم زود چندی پزشک آورم
ز درد تو خونین سرشک آورم
مگر خستگیهات گردد درست
نباید مرا رخ به خوناب شست
تهمتن چنین داد پاسخ بدوی
که ای مرد بدگوهر چاره‌جوی
سر آمد مرا روزگار پزشک
تو بر من مپالای خونین سرشک
فراوان نمانی سرآید زمان
کسی زنده برنگذرد باسمان
نه من بیش دارم ز جمشید فر
که ببرید بیور میانش به ار
نه از آفریدون وز کیقباد
بزرگان و شاهان فرخ‌نژاد
گلوی سیاوش به خنجر برید
گروی زره چون زمانش رسید
همه شهریاران ایران بدند
به رزم اندرون نره شیران بدند
برفتند و ما دیرتر ماندیم
چو شیر ژیان برگذر ماندیم
فرامرز پور جهان‌بین من
بیاید بخواهد ز تو کین من
چنین گفت پس با شغاد پلید
که اکنون که بر من چنین بد رسید
ز ترکش برآور کمان مرا
به کار آور آن ترجمان مرا
به زه کن بنه پیش من با دو تیر
نباید که آن شیر نخچیرگیر
ز دشت اندر آید ز بهر شکار
من اینجا فتاده چنین نابکار
ببیند مرا زو گزند آیدم
کمانی بود سودمند آیدم
ندرد مگر ژنده شیری تنم
زمانی بود تن به خاک افگنم
شغاد آمد آن چرخ را برکشید
به زه کرد و یک بارش اندر کشید
بخندید و پیش تهمتن نهاد
به مرگ برادر همی بود شاد
تهمتن به سختی کمان برگرفت
بدان خستگی تیرش اندر گرفت
برادر ز تیرش بترسید سخت
بیامد سپر کرد تن را درخت
درختی بدید از برابر چنار
بروبر گذشته بسی روزگار
میانش تهی بار و برگش بجای
نهان شد پسش مرد ناپاک رای
چو رستم چنان دید بفراخت دست
چنان خسته از تیر بگشاد شست
درخت و برادر بهم بر بدوخت
به هنگام رفتن دلش برفروخت
شغاد از پس زخم او آه کرد
تهمتن برو درد کوتاه کرد
بدو گفت رستم ز یزدان سپاس
که بودم همه ساله یزدان‌شناس
ازان پس که جانم رسیده به لب
برین کین ما بر نبگذشت شب
مرا زور دادی که از مرگ پیش
ازین بی‌وفا خواستم کین خویش
بگفت این و جانش برآمد ز تن
برو زار و گریان شدند انجمن
زواره به چاهی دگر در بمرد
سواری نماند از بزرگان و خرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو با خستگی چشمها برگشاد
بدید آن بداندیش روی شغاد
هوش مصنوعی: وقتی که با خستگی چشم‌هایم را باز کردم، آن چهره‌ی بداندیش شغاد را دیدم.
بدانست کان چاره و راه اوست
شغاد فریبنده بدخواه اوست
هوش مصنوعی: او دریافته است که راه نجاتش در چیست و شغاد، که شخصی فریبنده و بدخواه است، در تلاش است تا او را گمراه کند.
بدو گفت کای مرد بدبخت و شوم
ز کار تو ویران شد آباد بوم
هوش مصنوعی: به او گفتند: ای مرد بدبخت و شوم، به خاطر کار تو، سرزمین آباد و خوشی و رونقش ویران شده است.
پشیمانی آید ترا زین سخن
بپیچی ازین بد نگردی کهن
هوش مصنوعی: اگر از این موضوع صحبت کنی، پشیمان خواهی شد و باید از این افکار مضطرب و قدیمی دوری کنی.
برو با فرامرز و یکتاه باش
به جان و دل او را نکوخواه باش
هوش مصنوعی: به نزد فرامرز برو و با او همراهی کن، با جان و دل به او محبت کن و برایش خیرخواهی کن.
چنین پاسخ آورد ناکس شغاد
که گردون گردان ترا داد داد
هوش مصنوعی: شغاد، فردی بی‌کفایت، در پاسخ گفت که سرنوشت و تقدیر تو را به این حال و روز انداخته است.
تو چندین چه نازی به خون ریختن
به ایران به تاراج و آویختن
هوش مصنوعی: تو چندین بار به زیبایی و دلربایی در ایران خون‌ها ریختی و آن را مورد چپاول قرار دادی.
ز کابل نخوا هی دگر بار سیم
نه شاهان شوند از تو زین پس به بیم
هوش مصنوعی: از کابل دیگر امیدی نیست، زیرا در آینده دیگر شاهان از تو به ترس خواهند بود.
که آمد که بر تو سرآید زمان
شوی کشته در دام آهرمنان
هوش مصنوعی: کسی که خواهد آمد، زمانی فرامی‌رسد که تو در دام شیطان‌ها گرفتار خواهی شد و به حیاتی پر از مشکلات و مصائب دچار خواهی گشت.
هم‌انگه سپهدار کابل ز راه
به دشت اندر آمد ز نخچیرگاه
هوش مصنوعی: در آن لحظه، فرمانده کابل از مسیر به دشت وارد شد و از منطقه شکار بیرون آمد.
گو پیلتن را چنان خسته دید
همان خستگیهاش نابسته دید
هوش مصنوعی: او پیلتن را چنان خسته و فرسوده دید که از نشانه‌های خستگی‌اش می‌توانست به عدم آرامش او پی ببرد.
بدو گفت کای نامدار سپاه
چه بودت برین دشت نخچیرگاه
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای بزرگ و مشهور در میدان جنگ، چه چیزی تو را به این دشت شکار آورده است؟
شوم زود چندی پزشک آورم
ز درد تو خونین سرشک آورم
هوش مصنوعی: به زودی به خاطر درد تو، پزشک می‌آورم و از چشمانم اشک‌های خونین می‌ریزم.
مگر خستگیهات گردد درست
نباید مرا رخ به خوناب شست
هوش مصنوعی: اگر خستگی‌هایت بهبود نیابند، نباید من را با نگاه‌های پر از درد و ناامیدی به دوش بکشی و آزار دهی.
تهمتن چنین داد پاسخ بدوی
که ای مرد بدگوهر چاره‌جوی
هوش مصنوعی: تهمتن به بدوی پاسخی می‌دهد و او را به خاطر ناپاکی‌اش به چالش می‌کشد و می‌گوید که ای مرد بی‌لیاقت، به دنبال راه حلی باش.
سر آمد مرا روزگار پزشک
تو بر من مپالای خونین سرشک
هوش مصنوعی: روزهای سخت و دردناک من به پایان رسیده است، اما تو ای پزشک، بر من نپاش خون دل و اشک.
فراوان نمانی سرآید زمان
کسی زنده برنگذرد باسمان
هوش مصنوعی: اگر زمان فرا برسد، دیگر کسی زنده نمی‌ماند و هیچ‌کس نمی‌تواند از آن عبور کند.
نه من بیش دارم ز جمشید فر
که ببرید بیور میانش به ار
هوش مصنوعی: من از جمشید، پادشاه افسانه‌ای، چیزی بیشتر ندارم، به جز قدرتی که آن را با کارزار و نبرد به دست آورده‌ام.
نه از آفریدون وز کیقباد
بزرگان و شاهان فرخ‌نژاد
هوش مصنوعی: نه از ویژگی‌های بزرگانی چون آفریدون و کیقباد، از شاهان نیک‌نژاد، خبری نیست.
گلوی سیاوش به خنجر برید
گروی زره چون زمانش رسید
هوش مصنوعی: سیاوش به وسیله خنجر کشته شد و وقتی زمانش فرا رسید، زره او را مثل یک پیشگویی نشان داد.
همه شهریاران ایران بدند
به رزم اندرون نره شیران بدند
هوش مصنوعی: همه سران و شاهزادگان ایران در جنگ و نبرد، شجاع و دلیر همانند شیران نر بودند.
برفتند و ما دیرتر ماندیم
چو شیر ژیان برگذر ماندیم
هوش مصنوعی: آنها رفتند و ما دیرتر ماندیم، مانند شیرهایی که در مسیر می‌مانند و نمی‌توانند به سرعت حرکت کنند.
فرامرز پور جهان‌بین من
بیاید بخواهد ز تو کین من
هوش مصنوعی: فرامرز، مردی دانا و آگاه است و به نزد من می‌آید تا از تو خواسته‌ای داشته باشد، و آن درخواست چیزی نیست جز نشان دادن کینه و عداوت من.
چنین گفت پس با شغاد پلید
که اکنون که بر من چنین بد رسید
هوش مصنوعی: او به شغاد ناپاک گفت که حالا که این مصیبت بر من نازل شده است...
ز ترکش برآور کمان مرا
به کار آور آن ترجمان مرا
هوش مصنوعی: از تیرکمانم استفاده کن و آن را به کار بگیر، تا که پیغام من را به درستی منتقل کنی.
به زه کن بنه پیش من با دو تیر
نباید که آن شیر نخچیرگیر
هوش مصنوعی: پیش من کمان را آماده کن، با دو تیر؛ زیرا نباید آن شیر قدرتمند را بگیری.
ز دشت اندر آید ز بهر شکار
من اینجا فتاده چنین نابکار
هوش مصنوعی: از دشت می‌آید تا مرا شکار کند، اما من در اینجا به این حال و روز افتاده‌ام.
ببیند مرا زو گزند آیدم
کمانی بود سودمند آیدم
هوش مصنوعی: من به او نگاه می‌کنم و اگر آسیب ببینم، مانند کمانی می‌شوم که به نفعم خواهد بود.
ندرد مگر ژنده شیری تنم
زمانی بود تن به خاک افگنم
هوش مصنوعی: تنها در زمانی که دلیلی موجه و قانع‌کننده باشد، بدنم را به خاک می‌سپارم.
شغاد آمد آن چرخ را برکشید
به زه کرد و یک بارش اندر کشید
هوش مصنوعی: شغاد به میدان آمد و ارابه را به حرکت درآورد و یک بار آن را کشید.
بخندید و پیش تهمتن نهاد
به مرگ برادر همی بود شاد
هوش مصنوعی: او با خوشحالی به تهمتن گفت که برادرش مرده است.
تهمتن به سختی کمان برگرفت
بدان خستگی تیرش اندر گرفت
هوش مصنوعی: تهمتن با سختی کمان را به دست گرفت، اما به خاطر خستگی، تیرش را به درستی نگرفت.
برادر ز تیرش بترسید سخت
بیامد سپر کرد تن را درخت
هوش مصنوعی: برادر از تیر او به شدت ترسید و به سرعت خودش را پنهان کرد و مانند درختی به حالت دفاعی درآمد.
درختی بدید از برابر چنار
بروبر گذشته بسی روزگار
هوش مصنوعی: درختی را دیدم که در کنار درخت چنار قرار داشت و سال‌های زیادی از عمرش گذشته بود.
میانش تهی بار و برگش بجای
نهان شد پسش مرد ناپاک رای
هوش مصنوعی: در میانه‌اش چیزی نمانده و بار و برگش به جای خود پنهان شده است؛ بنابراین او که اندیشه‌اش ناپاک است، از او دور شده است.
چو رستم چنان دید بفراخت دست
چنان خسته از تیر بگشاد شست
هوش مصنوعی: رستم وقتی این وضعیت را دید، دستانش را گشود و با وجود اینکه از تیرها خسته شده بود، قدرت خود را نشان داد.
درخت و برادر بهم بر بدوخت
به هنگام رفتن دلش برفروخت
هوش مصنوعی: درخت و برادر به هم وابسته‌اند و وقتی یکی از آنها می‌رود، دیگری از دلش غمگین می‌شود.
شغاد از پس زخم او آه کرد
تهمتن برو درد کوتاه کرد
هوش مصنوعی: شغاد بعد از اینکه به تهمتن (رستم) آسیب رساند، آهی کشید و تهمتن با این درد، خود را آرام کرد.
بدو گفت رستم ز یزدان سپاس
که بودم همه ساله یزدان‌شناس
هوش مصنوعی: رستم به یزدان گفت که از او سپاسگزار است، زیرا او هر سال به شناخت یزدان پرداخته است.
ازان پس که جانم رسیده به لب
برین کین ما بر نبگذشت شب
هوش مصنوعی: از زمانی که جانم به لب رسید، دیگر بر این کین و دشمنی ما هرگز شب نمی‌گذرد.
مرا زور دادی که از مرگ پیش
ازین بی‌وفا خواستم کین خویش
هوش مصنوعی: تو مرا وادار کردی که قبل از مرگ، از بی‌وفایی‌ات انتقام بگیرم.
بگفت این و جانش برآمد ز تن
برو زار و گریان شدند انجمن
هوش مصنوعی: او این را گفت و روحش از تنش جدا شد، سپس همه جمعیت به زاری و گریه افتادند.
زواره به چاهی دگر در بمرد
سواری نماند از بزرگان و خرد
هوش مصنوعی: در دل تاریکی و ناامیدی، دیگر از کسی که بتواند کمک کند و به یاری بیاید، خبری نیست.

حاشیه ها

1392/09/23 11:11

با سلام
بیت « برو با فرامرز و یکتاه باش ...» محل تامل است. این بیت اختلاف نسخه ای اندک اما دقیق دارد. برو با فرامرز یکتاه باش بهتر از برو با فرامرز و یکته باش. چون یکتاه اسم شخص که نیست بلکه رستم به شغاد می گوید برو و بعد از این ناجوانمردی ای که کردی با برادرم - عموی ناتنی ات- که بی همتاست باش.

1401/06/27 18:08
جهن یزداد

فرامرز پسر رستم است و تهمن به  شغال می گوید  برو با پسرم که پسر برادر تو است  یکتاه و یگانه باش

1394/07/04 13:10
مژده.ح

درود! به گمانم فرامرز نام پسر رستم است نه برادر او

1394/12/21 12:02
مژده

درود
بیت برو با فرامرز و یکتاه ... بنا به تصحیح دکتر خالقی مطلق از ابیات الحاقی شاهنامه است.
در شاهنامه خالقی مصراع دوم بیت' ز ترکش برآور کمان مرا .... بین دو خط تیره قرار گرفته یعنی جمله معترضه هست و صفت است برای کمان.کامیاب باشید

1398/10/19 00:01
کوروش شفیعی

علی محمودی، توجه داشته باش وزن خیلی مهمه. وقتی یه حرف رو حذف میکنی داری به وزنشم لطمه میزنی، نمیشه که حذف کرد، باید جایگزین داشته باشه. در ضمن میگه برو با فرامز باش، براش یگانه باش. برای او از جان و دل نیکی بخواه. فرامرز مگه کی هست که بشه فرامرز یکتا؟

1399/06/02 10:09
آتبین

زدشت اندر آید ز بهر شکار
من اینجا فتاده چنین تن فکار

1399/06/02 11:09
آتبین

ز ترکش برآور کمان مرا
به زه آور آن ترجمان مرا
به زه کرده پیشم بنه با دو تیر

1399/06/02 11:09
آتبین

میانش تهی بود و برگش بجای

1399/09/30 08:11
خسرو

سلام. لطفا بفرمایید که در این بیت، برید و رسید رو چطور باید تلفظ کرد:
گلوی سیاوش به خنجر برید / گروی زره چون زمانش رسید

1401/06/27 18:08
جهن یزداد

سیاوش چون زمان مرگش رسید  گروی زره سرسیاوخش را  به خنجر برید - گروی زره کشنده سیاوش است

1401/06/28 00:08
جهن یزداد

 رستم آن پشت و پناه شهر ایران کشته شد
ما همه در چنگ دیوان و به بند هفت خوان
زندگی سوگ سیاوخش است  و ایرج  ، ای دریغ
 پور دستان  کو  که  تا پوشد به تن ببر بیان
خون  پاک شاه  ایران بر فراز خاک ریخت
رود کیکاووس را کشتند زیر آسمان
تهمتن افتاده در  چاه شغاد  نابکار
کشته شد اغریرث از دست پر اسیب زمان
گوشه هر سینه از ما آتشی از پیشداد
میبرد پور از پدر چندانکه میگردد جهان
مویه گر با یاد آن خوبان بسوگ وشیونیم
سوگوار آن یلان از  باستان تا جاودان
تازه گردد داغشان چون یادشان نو می شود
خون آن پاکان چکد از گرده ما همچنان
ما میان ناکسان ماندیم و خوبان رفته اند
بانگ سگ مانده است و آتش از گذشت کاروان
ماردوشان  بیش  و مردم خوارتر از اژدهاگ
نیست آهنگر برافرازد درفش کاویان
نی فریدونی که گرز گاو سر گیرد بدوش
نی دگر رخشی ز کابل نی یلی از سیستان
 بر سر ما آسیا گردانده  دست  اهرمن
بارگی بر کشته ما رانده  مرد خرچران
پارسی آزادگان را پهله ی پختی  نماند
مردمان آوارگان گردیده  زی ایوارگان
پارسی آزادگان خوارند در خوارزم و سغد
رخت بسته پهلوی از شهر آذرپادگان
نی به بارز نی به مکران خانه از بهر بلوچ
کرد کرمانجان گرفتارند در سنجار و وان
نی دگر  پیل اوژنان دیلم اسپاران شهر
نی دگر هم میهنان را مرد پشتین پشتبان
صد هزاران ایرج و سهراب از ما کشته شد
نیست  فرزانی  چو فردوسی که گوید داستان

1401/10/17 11:01
بهزاد علوی (باب)

بیت شماره 25: 

ز ترکش برآور کمان مرا

به کار آور آن ترجمان مرا

===================

ترجمان را باید در این بیت (TERJAMAN) خواند که همان معنای تیرکمان را دارد

و استاد توس با تر دستی آنرا به لهجه ای دیگر ( که به آذری امروزه نزدیک است)

آورده که "کمان" در ردیف هر دو مصرع تکرار نشود

البته ترجمان (TARJOMAN) به روش معمول به معنای مترجم در جاهای دیگر شاهنامه 

استفاده شده

و فقط یک بار در داستان انوشیروان آنجا که بزرگ مهر خطاب به 

دختر جوان  ... می گوید "تر چمان" (با  چ TAR CHAMAN) در بعضی نسخ تر جمان (با  ج) 

آمده و آن را به صورت "چم و خم و قر و اطوار تر و تازه جوانی" بخوانید و تعبیر کنید

1402/11/15 16:02
رهگذر

درود 

بیت ۹

به گمانم " گَه آمد که بر تو سرآید زمان " درست‌تر باشد