برگردان به زبان ساده
بداختر چو از شهر کابل برفت
بدان دشت نخچیر شد شاه تفت
هوش مصنوعی: چندماه پیش از شهر کابل خارج شد و در دشت نخچیر، شاه گرسنه و آواره گشت.
ببرد از میان لشکری چاهکن
کجا نام بردند زان انجمن
هوش مصنوعی: او را که در میان لشکری به چاهکنی مشغول بود، با نامی در این جمع یاد کردند و بردند.
سراسر همه دشت نخچیرگاه
همه چاه بد کنده در زیر راه
هوش مصنوعی: در تمامی دشت، جایی برای شکار وجود دارد و در زیر راهها چاههای بدی حفر شده است.
زده حربهها را بن اندر زمین
همان نیز ژوپین و شمشیر کین
هوش مصنوعی: سپرها و سلاحها را به زمین انداختند و تنها شمشیرها و نیزهها باقی ماندهاند.
به خاشاک کرده سر چاه کور
که مردم ندیدی نه چشم ستور
هوش مصنوعی: در چاه کوری که پر از خاشاک است، کسی که در آنجا است نه مردم را میبیند و نه چشمهایش را.
چو رستم دمان سر برفتن نهاد
سواری برافگند پویان شغاد
هوش مصنوعی: در زمانی که رستم در حال از بین بردن دشمنان خود بود، سوارکاری قدرتمند و سریع به نام شغاد به میدان آمد و خود را آماده نبرد کرد.
که آمد گو پیلتن با سپاه
بیا پیش وزان کرده زنهار خواه
هوش مصنوعی: کسی که به همراه سپاه آمده است، به پیش بیایید و از او درخواست کنید که شما را نجات دهد.
سپهدار کابل بیامد ز شهر
زبان پرسخن دل پر از کین و زهر
هوش مصنوعی: فرمانده کابل از شهر آمد و زبانش پر از سخنان درشت و دلش پر از کینه و عداوت بود.
چو چشمش به روی تهمتن رسید
پیاده شد از باره کو را بدید
هوش مصنوعی: وقتی که نگاهش به تهمتن افتاد، از اسب پیاده شد تا او را ببیند.
ز سرشارهٔ هندوی برگرفت
برهنه شد و دست بر سر گرفت
هوش مصنوعی: از زیباییهای گل هندویی، برگهایش برداشت و بیپوشش شد و دست بر سر گذاشت.
همان موزه از پای بیرون کشید
به زاری ز مژگان همی خون کشید
هوش مصنوعی: او با زاری و اشکهایش، خاطرات تلخ و دردناکاش را بیرون کشید و احساساتش را به نمایش گذاشت.
دو رخ را به خاک سیه بر نهاد
همی کرد پوزش ز کار شغاد
هوش مصنوعی: دو چهره را بر زمین سیاه گذاشت و از کار شغاد عذرخواهی کرد.
که گر مست شد بنده از بیهشی
نمود اندران بیهشی سرکشی
هوش مصنوعی: اگر بنده از ناآگاهی و مستی به حالتی بیخودانه درآید، در همان حالت بیخودیش ممکن است سرکشی و تمرد کند.
سزد گر ببخشی گناه مرا
کنی تازه آیین و راه مرا
هوش مصنوعی: اگر گناه من را ببخشی، شایسته است و باعث میشود که نگرش و مسیر من دوباره تازه و نو شود.
همی رفت پیشش برهنه دو پای
سری پر ز کینه دلی پر ز رای
هوش مصنوعی: او بیپوشش، به سوی او میرفت و پایش را بر زمین میزد؛ ذهنش پر از کینه و قلبش پر از تدبیر بود.
ببخشید رستم گناه ورا
بیفزود زان پایگاه ورا
هوش مصنوعی: ببخشید رستم گناه او را بیشتر کرد به خاطر آن مقام و مرتبهای که دارد.
بفرمود تا سر بپوشید و پای
به زین بر نشست و بیامد ز جای
هوش مصنوعی: او دستور داد که سر خود را بپوشاند و بر زین نشست و از آنجا حرکت کرد.
بر شهر کابل یکی جای بود
ز سبزی زمینش دلارای بود
هوش مصنوعی: در شهر کابل مکانی وجود دارد که به خاطر سرسبزی و زیبایی زمینش بسیار جذاب و دلربا است.
بدو اندرون چشمه بود و درخت
به شادی نهادند هرجای تخت
هوش مصنوعی: در دل آن جا، چشمه و درخت وجود دارد و به نشانه شادی، در هر مکان تختی قرار داده شده است.
بسی خوردنیها بیاورد شاه
بیاراست خرم یکی جشنگاه
هوش مصنوعی: شاه انواع خوراکیها را به جشن آورد و جشنگاه را با شادی و سرور آراست.
می آورد و رامشگران را بخواند
مهان را به تخت مهی بر نشاند
هوش مصنوعی: او (فرد مورد نظر) میآورد و سازندگان شادی و هنرمندان را به حضور میطلبد و بزرگان را بر تختی شایسته و زیبا مینشاند.
ازان پس به رستم چنین گفت شاه
که چون رایت آید به نخچیرگاه
هوش مصنوعی: پس از آن، شاه به رستم گفت که هنگامی که پرچم به شکارگاه برسد، چه باید کرد.
یکی جای دارم برین دشت و کوه
به هر جای نخچیر گشته گروه
هوش مصنوعی: در این سرزمین وسیع و کوهستانی، جایی دارم که در هر گوشهاش گروهی برای شکار جمع شدهاند.
همه دشت غرمست و آهو و گور
کسی را که باشد تگاور ستور
هوش مصنوعی: تمام دشت پر از غرش و صدای آهو و گورخر است و هیچکس را که توانایی تحمل این وضعیت را داشته باشد، نمیتوان پیدا کرد.
به چنگ آیدش گور و آهو به دشت
ازان دشت خرم نشاید گذشت
هوش مصنوعی: به دست آوردن آرامش و امنیت در زندگی ممکن است، اما برای رسیدن به آن باید از محیطهای خوشایند و زیبا دوری کرد و به چالشها و مشکلات پرداخته شود.
ز گفتار او رستم آمد به شور
ازان دشت پرآب و نخچیرگور
هوش مصنوعی: سخنان او باعث شد که رستم دچار هیجان شود و از آن دشت پر از آب و شکار نگران شود.
به چیزی که آید کسی را زمان
بپیچد دلش کور گردد گمان
هوش مصنوعی: زمان میتواند باعث شود که انسان به چیزی دل ببندد و در نتیجه، قدرت درک و تصور خود را از دست بدهد.
چنین است کار جهان جهان
نخواهد گشادن بمابر نهان
هوش مصنوعی: کارهای این جهان به این صورت است که دنیا هیچگاه به خواستههای پنهانی ما پاسخ نخواهد داد.
به دریا نهنگ و به هامون پلنگ
همان شیر جنگاور تیزچنگ
هوش مصنوعی: در دریا نهنگ وجود دارد و در بیابان پلنگ، همان موجودی که در جنگ شجاع و تیزپا است.
ابا پشه و مور در چنگ مرگ
یکی باشد ایدر بدن نیست برگ
هوش مصنوعی: مرگ برای همه، چه کوچک و چه بزرگ، یکسان است. در این دنیا، کسی از مرگ گریزی ندارد و هیچکس نمیتواند به خاطر جسمش از آن فرار کند.
بفرمود تا رخش را زین کنند
همه دشت پر باز و شاهین کنند
هوش مصنوعی: فرمان داد تا اسبش را زین کنند و همچنین تمام دشت را پر از پرندگان شکارچی کنند.
کمان کیانی به زه بر نهاد
همی راند بر دشت او با شغاد
هوش مصنوعی: شخصی کمان کیانی را به زه گذاشت و آن را به سمت دشت شغاد پرتاب کرد.
زواره همی رفت با پیلتن
تنی چند ازان نامدار انجمن
هوش مصنوعی: زواره همراه با چند تن از پهلوانان معروف در حال حرکت بود.
به نخچیر لشکر پراگنده شد
اگر کنده گر سوی آگنده شد
هوش مصنوعی: اگر لشکر پخش و پراکنده شود، شکارچی به سمت شکار توجه میکند و به دنبال آن میرود.
زواره تهمتن بران راه بود
ز بهر زمان کاندران چاه بود
هوش مصنوعی: زوار تهمتن (کتاب یا داستانی در قدیم) راهی را باز میکند، زیرا در آنجا چاهی وجود دارد که زمان را تحت تأثیر قرار میدهد.
همی رخش زان خاک مییافت بوی
تن خویش را کرد چون گردگوی
هوش مصنوعی: اسب، از بوی خاک خود را احساس میکرد و مانند گردی که در فضا میچرخد، به آن واکنش نشان میداد.
همی جست و ترسان شد از بوی خاک
زمین را به نعلش همی کرد چاک
هوش مصنوعی: او به دنبال خاک زمین بود و از بوی آن احساس ترس میکرد، به همین خاطر در حالی که نعلش را به زمین میکوبید، سعی میکرد آن را بشکافد.
بزد گام رخش تگاور به راه
چنین تا بیامد میان دو چاه
هوش مصنوعی: اسب تند و تیز گامش را به پیش برداشت و در این مسیر به سمتی رفت که به دو چاه نزدیک شد.
دل رستم از رخش شد پر ز خشم
زمانش خرد را بپوشید چشم
هوش مصنوعی: دل رستم از خشم پر شد و بر روی رخش چیزی جز خشم نمیدید. در این حالت، عقل و خردش را کنار گذاشت.
یکی تازیانه برآورد نرم
بزد نیک دل رخش را کرد گرم
هوش مصنوعی: یک نفر تازیانهای را به آرامی بالا برد و به اسب خوشقلبش زد تا او را گرم و سرحال کند.
چو او تنگ شد در میان دو چاه
ز چنگ زمانه همی جست راه
هوش مصنوعی: وقتی او در میان دو چاه احساس تنگنا کرد، به دنبال راهی برای رهایی از چنگال زمان برآمد.
دو پایش فروشد به یک چاهسار
نبد جای آویزش و کارزار
هوش مصنوعی: او پایهایش را در یک چاه درختی فرو میبرد و جایی برای استراحت و نبرد ندارد.
بن چاه پر حربه و تیغ تیز
نبد جای مردی و راه گریز
هوش مصنوعی: اگر در جایی که پر از جنگ و خطر است، انسان دلیر و شجاعی یافت نشود، هیچ راهی برای فرار و نجات وجود نخواهد داشت.
بدرید پهلوی رخش سترگ
بر و پای آن پهلوان بزرگ
هوش مصنوعی: در این بیت، به توصیف تیزی و قدرت رخش، که اسب بزرگ و مشهور رستم است، پرداخته شده است. تصویر میشود که رخش با شجاعت و نیرومندی، به مبارزی بزرگ حملهور میشود و آسیب میزند. این توصیف نمایانگر عظمت و قدرت رخش و پهلوانان در میدان نبرد است.
به مردی تن خویش را برکشید
دلیر از بن چاه بر سر کشید
هوش مصنوعی: مردی با شجاعت و قدرت، از عمق چاه بیرون آمد و خود را به همه نشان داد.