گنجور

بخش ۷۰

همی هر زمان شاه برتر گذشت
چوشد سال شاهیش بر بیست و هشت
کسی را نشد بر درش کار بد
ز درگاه آگاه شد باربد
بدو گفت هر کس که شاه جهان
گزیدست رامشگری در نهان
اگر با تو او را برابر کند
تو را بر سر سرکش افسر کند
چو بشنید مرد آن بجوشیدش آز
وگرچه نبودش به چیزی نیاز
ز کشور بشد تا به درگاه شاه
همی‌کرد رامشگران را نگاه
چوبشنید سرکش دلش تیره شد
به زخم سرود اندرو خیره شد
بیامد به درگاه سالار بار
درم کرد و دینار چندی نثار
بدو گفت رامشگری بر درست
که از من به سال و هنربرترست
نباید که در پیش خسرو شود
که ما کهنه گشتیم و او نو شود
ز سرکش چو بشنید دربان شاه
ز رامشگر ساده بربست راه
چو رفتی به نزدیک او باربد
همش کار بد بود و هم بار بد
ندادی ورا بار سالار بار
نه نیزش بدی مردمی خواستار
چو نومید برگشت زان بارگاه
ابا بربط آمد سوی باغ شاه
کجا باغبان بود مردوی نام
شد از دیدنش باربد شادکام
بدان باغ رفتی به نوروز شاه
دو هفته ببودی بدان جشنگاه
سبک باربد نزد مردوی شد
هم آن روز با مرد همبوی شد
چنین گفت با باغبان باربد
که گویی تو جانی و من کالبد
کنون آرزو خواهم از تو یکی
کجاهست نزدیک تو اندکی
چو آید بدین باغ شاه جهان
مرا راه ده تاببینم نهان
که تاچون بود شاه را جشنگاه
ببینم نهفته یکی روی شاه
بدو گفت مردوی کایدون کنم
ز مغز تو اندیشه بیرون کنم
چو خسرو همی‌خواست کاید بباغ
دل میزبان شد چو روشن چراغ
بر باربد شد بگفت آنک شاه
همی‌رفت خواهد بران جشنگاه
همه جامه را باربد سبز کرد
همان بربط و رود ننگ و نبرد
بشد تابجایی که خسرو شدی
بهاران نشستن گهی نو شدی
یکی سرو بد سبز و برگش گشن
ورا شاخ چون رزمگاه پشن
بران سرو شد بربط اندر کنار
زمانی همی‌بود تا شهریار
ز ایوان بیامد بدان جشنگاه
بیاراست پیروزگر جای شاه
بیامد پری چهرهٔ میگسار
یکی جام بر کف بر شهریار
جهاندار بستد ز کودک نبید
بلور از می سرخ شد ناپدید
بدانگه که خورشید برگشت زرد
همی‌بود تاگشت شب لاژورد
زننده بران سرو برداشت رود
همان ساخته پهلوانی سرود
یکی نغز دستان بزد بر درخت
کزان خیره شد مرد بیداربخت
سرودی به آواز خوش برکشید
که اکنون تو خوانیش داد آفرید
بماندند یک مجلس اندر شگفت
همی هرکسی رای دیگر گرفت
بدان نامداران بفرمود شاه
که جویند سرتاسر آن جشنگاه
فراوان بجستند و باز آمدند
به نزدیک خسرو فراز آمدند
جهاندیده آنگه ره اندر گرفت
که از بخت شاه این نباشد شگفت
که گردد گل سبز رامشگرش
که جاوید بادا سر و افسرش
بیاورد جامی دگر میگسار
چو از خوب رخ بستد آن شهریار
زننده دگرگون بیاراست رود
برآورد ناگاه دیگر سرود
که پیکار گردش همی‌خواندند
چنین نام ز آواز او راندند
چو آن دانشی گفت و خسرو شنید
به آواز او جام می در کشید
بفرمود کاین رابجای آورید
همه باغ یک سر به پای آورید
بجستند بسیار هر سوی باغ
ببردند زیر درختان چراغ
ندیدند چیزی جز از بید و سرو
خرامان به زیر گل اندر تذرو
شهنشاه پس جام دیگر بخواست
بر آواز سربرآورد راست
برآمد دگر باره بانگ سرود
همان ساخته کرده آواز رود
همی سبز در سبز خوانی کنون
برین گونه سازند مکر و فسون
چوبشنید پرویز برپای خاست
به آواز او بر یکی جام خواست
که بود اندر آن جام یک من نبید
به یکدم می روشن اندر کشید
چنین گفت کاین گر فرشته بدی
ز مشک و زعنبر سرشته بدی
وگر دیو بودی نگفتی سرود
همان نیز نشناختی زخم رود
بجویید درباغ تا این کجاست
همه باغ و گلشن چپ و دست راست
دهان و برش پر ز گوهر کنم
برین رود سازانش مهتر کنم
چو بشنید رامشگر آواز اوی
همان خوب گفتار دمساز اوی
فرود آمد از شاخ سرو سهی
همی‌رفت با رامش و فرهی
بیامد بمالید برخاک روی
بدو گفت خسرو چه مردی بگوی
بدو گفت شاهایکی بنده‌ام
به آواز تو در جهان زنده‌ام
سراسر بگفت آنچ بود از بنه
که رفت اندر آن یک دل و یک تنه
بدیدار او شاد شد شهریار
بسان گلستان به ماه بهار
به سرکش چنین گفت کای بد هنر
تو چون حنظلی باربد چون شکر
چرا دور کردی تو او را ز من
دریغ آمدت او درین انجمن
به آواز او شاد می درکشید
همان جام یاقوت بر سرکشید
برین گونه تا سرسوی خواب کرد
دهانش پر از در خوشاب کرد
ببد باربد شاه رامشگران
یکی نامدارای شد از مهتران
سر آمد کنون قصهٔ باربد
مبادا که باشد تو را یار بد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همی هر زمان شاه برتر گذشت
چوشد سال شاهیش بر بیست و هشت
هوش مصنوعی: هر بار که شاه به برتری‌ای دست می‌یابد، به همان اندازه که سال‌های پادشاهی‌اش به بیست و هشت نزدیک می‌شود.
کسی را نشد بر درش کار بد
ز درگاه آگاه شد باربد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانست در برابر او کار ناپسندی انجام دهد و باربد از درگاه او باخبر شد.
بدو گفت هر کس که شاه جهان
گزیدست رامشگری در نهان
هوش مصنوعی: هر کس که در انتخاب مرشد و پیشوای خود دقت کرده و به درستی آن را انجام داده، باید به آرامش درونی و خوشی دست یابد.
اگر با تو او را برابر کند
تو را بر سر سرکش افسر کند
هوش مصنوعی: اگر او را با تو مقایسه کند، ممکن است تو را در جایگاهی بالاتر و متمایز قرار دهد.
چو بشنید مرد آن بجوشیدش آز
وگرچه نبودش به چیزی نیاز
هوش مصنوعی: زمانی که مرد این را شنید، در او حس طمع و میل به چیزهایی بیدار شد، هرچند که در واقع نیازی به چیزی نداشت.
ز کشور بشد تا به درگاه شاه
همی‌کرد رامشگران را نگاه
هوش مصنوعی: او از سرزمین خود خارج شد و به درگاه شاه رسید و به تماشای نوازندگان و هنرمندان مشغول بود.
چوبشنید سرکش دلش تیره شد
به زخم سرود اندرو خیره شد
هوش مصنوعی: شنید که دل سرکش او تیرگی پیدا کرده و به زخم شعر زیبای او خیره شده است.
بیامد به درگاه سالار بار
درم کرد و دینار چندی نثار
هوش مصنوعی: به پیشگاه فرمانروا آمد و مالی را تقدیم کرد و چندین سکه طلا نثار نمود.
بدو گفت رامشگری بر درست
که از من به سال و هنربرترست
هوش مصنوعی: رامشگر به کسی می‌گوید که به نظر می‌رسد برتری‌هایی از نظر سن و هنر نسبت به او دارد.
نباید که در پیش خسرو شود
که ما کهنه گشتیم و او نو شود
هوش مصنوعی: نباید اجازه دهیم که در حضور پادشاه، به این موضوع اشاره کنیم که ما به پیرسالی رسیده‌ایم و او هنوز جوان و نو است.
ز سرکش چو بشنید دربان شاه
ز رامشگر ساده بربست راه
هوش مصنوعی: وقتی دربان شاه صدای سرکش را شنید، راه را بر نوازنده‌ی بی‌آلایش بست.
چو رفتی به نزدیک او باربد
همش کار بد بود و هم بار بد
هوش مصنوعی: وقتی به نزد او رفتی، هم کارها بد بود و هم سنگینی بار.
ندادی ورا بار سالار بار
نه نیزش بدی مردمی خواستار
هوش مصنوعی: تو به او نظر نداشتی و بار سنگینی بر دوش او گذاشتی، نه تنها او را رها نکردی، بلکه دیگران نیز از او خواسته‌اند که به او کمک کنند.
چو نومید برگشت زان بارگاه
ابا بربط آمد سوی باغ شاه
هوش مصنوعی: او که ناامید از آن مکان مقدس برگشت، به سوی باغ پادشاه با سازش آمد.
کجا باغبان بود مردوی نام
شد از دیدنش باربد شادکام
هوش مصنوعی: باغبان کجاست که مردی نامور است و دیدن او باعث خوشحالی باربد می‌شود؟
بدان باغ رفتی به نوروز شاه
دو هفته ببودی بدان جشنگاه
هوش مصنوعی: بدان باغی که به مناسبت نوروز و جشن‌های مرتبط با آن برپا شده بود، رفتی و دو هفته در آنجا ماندی.
سبک باربد نزد مردوی شد
هم آن روز با مرد همبوی شد
هوش مصنوعی: باربد، بدون هیچ نگرانی و فشار، به دیدار مردوی رفت و در همان روز با مرد هم‌صحبت شد.
چنین گفت با باغبان باربد
که گویی تو جانی و من کالبد
هوش مصنوعی: باربد به باغبان گفت: تو همچون روح حیاتی و من مانند جسمی بی‌روح هستم.
کنون آرزو خواهم از تو یکی
کجاهست نزدیک تو اندکی
هوش مصنوعی: حالا می‌خواهم از تو چیزی بپرسم: کجا می‌توانم کمی نزدیک تو باشم؟
چو آید بدین باغ شاه جهان
مرا راه ده تاببینم نهان
هوش مصنوعی: وقتی که شاه جهان به این باغ بیاید، مرا راه بده تا بتوانم اینجا را که پنهان است ببینم.
که تاچون بود شاه را جشنگاه
ببینم نهفته یکی روی شاه
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به آرزوی دیدار یک مکان ویژه و با اهمیت در نزد شاه دارد. شاعر به دنبال این است که جشنگاه و محلی را که شاه در آن حضور دارد، ببیند. همچنین، او به زیبایی و جذابیت چهره شاه اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که علاقه‌مند است تا نمونه‌ای از شکوه و جلال او را مشاهده کند.
بدو گفت مردوی کایدون کنم
ز مغز تو اندیشه بیرون کنم
هوش مصنوعی: مردوی به او گفت: «این کار را با تو انجام می‌دهم تا از مغز تو افکار و ایده‌ها را بیرون بکشیم.»
چو خسرو همی‌خواست کاید بباغ
دل میزبان شد چو روشن چراغ
هوش مصنوعی: وقتی خسرو تصمیم می‌گیرد که به باغ دلش برود، گویی روشنایی چراغی در دل او می‌افروزاند و او را به مهمانی در آن مکان فرا می‌خواند.
بر باربد شد بگفت آنک شاه
همی‌رفت خواهد بران جشنگاه
هوش مصنوعی: باربد به کسی می‌گوید که اکنون شاه در حال عبور است و به زودی به جشنگاه خواهد رسید.
همه جامه را باربد سبز کرد
همان بربط و رود ننگ و نبرد
هوش مصنوعی: باربد با نواختن خود همه لباس‌ها را به رنگ سبز درآورد، همانطور که بربط و موسیقی به جنگ و ننگ می‌پردازد.
بشد تابجایی که خسرو شدی
بهاران نشستن گهی نو شدی
هوش مصنوعی: تا جایی که به مقام خسرو رسیدی، بهار را می‌توانی حس کنی، گاهی هم به تازگی و نو بودن برمی‌گردی.
یکی سرو بد سبز و برگش گشن
ورا شاخ چون رزمگاه پشن
هوش مصنوعی: در این بیت، به یک درخت سرو اشاره می‌شود که با برگ‌های سبز و شاداب خود، به نوعی نماد زندگی و سرسبزی است. همچنین، شاخ‌های درخت همچون میدان جنگی پر از فعالیت و جنب‌وجوش به نظر می‌آید. به طور کلی، تصویرسازی به نوعی زیبایی و زندگی را در دل طبیعت به نمایش می‌گذارد.
بران سرو شد بربط اندر کنار
زمانی همی‌بود تا شهریار
هوش مصنوعی: در کنار سرو، بربط (چنگ) قرار داشت و تا زمانی طولانی، در آنجا بود، به طوری که گویی در کنار پادشاهی در حال زندگی بود.
ز ایوان بیامد بدان جشنگاه
بیاراست پیروزگر جای شاه
هوش مصنوعی: از ایوان، به سوی جشنگاه آمد و مکان پیروزی شاه را آراسته کرد.
بیامد پری چهرهٔ میگسار
یکی جام بر کف بر شهریار
هوش مصنوعی: دختری زیبارو و خوش‌چهره نزد پادشاه آمد و یکی جام پر از می در دست داشت.
جهاندار بستد ز کودک نبید
بلور از می سرخ شد ناپدید
هوش مصنوعی: جهاندار از کودک، نوشیدنی بلوری را گرفت و سپس، شراب قرمز ناپدید شد.
بدانگه که خورشید برگشت زرد
همی‌بود تاگشت شب لاژورد
هوش مصنوعی: در آن هنگام که خورشید به زردی می‌گراید، شب به رنگ لاجوردی درمی‌آید.
زننده بران سرو برداشت رود
همان ساخته پهلوانی سرود
هوش مصنوعی: دستگاه بران می‌زید و موج‌ها را به حرکت درمی‌آورد و همانند یک قهرمان، آهنگی زیبا و موزون را می‌سازد.
یکی نغز دستان بزد بر درخت
کزان خیره شد مرد بیداربخت
هوش مصنوعی: یک فرد ماهر و با تجربه به درختی ضربه‌ای زد و مردی که بیدار و هوشیار بود، از این صحنه شیفته و متوجه آن شد.
سرودی به آواز خوش برکشید
که اکنون تو خوانیش داد آفرید
هوش مصنوعی: آواز زیبا و دلنشینی را سرود که حالا تو آن را می‌خوانی و به وجود آورده‌ای.
بماندند یک مجلس اندر شگفت
همی هرکسی رای دیگر گرفت
هوش مصنوعی: یک جمعیت در یک مجلس باقی ماندند و هرکس به نوعی از حیرت و شگفت‌زدگی به فکر و نظری متفاوت افتاد.
بدان نامداران بفرمود شاه
که جویند سرتاسر آن جشنگاه
هوش مصنوعی: شاه به بزرگان فرمان داد که تمام آن سرزمین جشن را جستجو کنند.
فراوان بجستند و باز آمدند
به نزدیک خسرو فراز آمدند
هوش مصنوعی: بسیاری از آنها تلاش کردند و دوباره به نزد خسرو برگشتند.
جهاندیده آنگه ره اندر گرفت
که از بخت شاه این نباشد شگفت
هوش مصنوعی: آدم باتجربه زمانی به مسیر درست قدم می‌گذارد که از سرنوشت و شانس خوب پادشاه برخوردار باشد.
که گردد گل سبز رامشگرش
که جاوید بادا سر و افسرش
هوش مصنوعی: بیانگر این است که گلی سبز به عنوان نماد زیبایی و شادابی می‌تواند سازنده و هنرمند زندگی‌اش باشد تا همیشه ماندگار و با شکوه باقی بماند.
بیاورد جامی دگر میگسار
چو از خوب رخ بستد آن شهریار
هوش مصنوعی: مرد می‌پرست به محض اینکه چهره زیبا و دلربای آن پادشاه از نظرش ناپدید شد، جام دیگری به او ارائه کرد.
زننده دگرگون بیاراست رود
برآورد ناگاه دیگر سرود
هوش مصنوعی: ناگهان صدای تازه‌ای به گوش می‌رسد که جریانی تازه و تغییر یافته را به نمایش می‌گذارد.
که پیکار گردش همی‌خواندند
چنین نام ز آواز او راندند
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، صدای گردش و فعالیت را می‌شنیدند و به همین دلیل، نام او را به خاطر صدایش بر زبان آوردند.
چو آن دانشی گفت و خسرو شنید
به آواز او جام می در کشید
هوش مصنوعی: وقتی آن دانا سخن گفت و خسرو این را شنید، به آواز او، جام می را به دست گرفت.
بفرمود کاین رابجای آورید
همه باغ یک سر به پای آورید
هوش مصنوعی: فرمان داد که این را به جایش بگذارید و تمام باغ را به یکجا جمع کنید.
بجستند بسیار هر سوی باغ
ببردند زیر درختان چراغ
هوش مصنوعی: در باغ، هر طرف جستجو کردند و زیر درختان، چراغ‌ها را برداشتند.
ندیدند چیزی جز از بید و سرو
خرامان به زیر گل اندر تذرو
هوش مصنوعی: آنها چیزی جز درختان بید و سرو را که به آرامی در زیر گل حرکت می‌کنند، ندیدند.
شهنشاه پس جام دیگر بخواست
بر آواز سربرآورد راست
هوش مصنوعی: پادشاه پس از آن که جام دیگری خواست، به قدرت و با احترام ایستاد و به صدای بلند صحبت کرد.
برآمد دگر باره بانگ سرود
همان ساخته کرده آواز رود
هوش مصنوعی: صدای سرود دوباره بلند شد، همانند آواز زیبایی که رودخانه می‌سراید.
همی سبز در سبز خوانی کنون
برین گونه سازند مکر و فسون
هوش مصنوعی: در حال حاضر، در میان رنگ‌ها و زیبایی‌ها، به‌گونه‌ای رفتار می‌کنند که پر از فریب و تظاهر است.
چوبشنید پرویز برپای خاست
به آواز او بر یکی جام خواست
هوش مصنوعی: پرویز از صدای چوب به پا خاست و از یکی خواست که جامی به او بدهد.
که بود اندر آن جام یک من نبید
به یکدم می روشن اندر کشید
هوش مصنوعی: در آن جام یک من نبید، نوشیدنی‌ای وجود داشت که با یک نفس تمام آن را سر کشید.
چنین گفت کاین گر فرشته بدی
ز مشک و زعنبر سرشته بدی
هوش مصنوعی: او چنین گفت که اگر هم فرشته‌ای باشد، هنوز هم از مشک و عطر خوشبو ساخته شده است.
وگر دیو بودی نگفتی سرود
همان نیز نشناختی زخم رود
هوش مصنوعی: اگر دیو بودی، از درد نمی‌گفتی و همان طور که دیو را نمی‌شناختی، زخم رود را هم نمی‌دانستی.
بجویید درباغ تا این کجاست
همه باغ و گلشن چپ و دست راست
هوش مصنوعی: در جستجوی گیاهان و زیبایی‌ها در باغ باشید، زیرا اینجا همه جا پر از گل و سرسبزی است، چه در سمت چپ و چه در سمت راست.
دهان و برش پر ز گوهر کنم
برین رود سازانش مهتر کنم
هوش مصنوعی: من دهان و سخنانم را پر از ارزش و زیبایی می‌کنم و در این جریان به سازندگان و هنرمندان احترام می‌گذارم.
چو بشنید رامشگر آواز اوی
همان خوب گفتار دمساز اوی
هوش مصنوعی: زمانی که رامشگر صدای او را شنید، متوجه شد که او چه خوب و دلنشین سخن می‌گوید و چقدر با او هم‌نوا و همدل است.
فرود آمد از شاخ سرو سهی
همی‌رفت با رامش و فرهی
هوش مصنوعی: درخت سرو بلند به آرامی پایین آمد و در حالتی دل‌انگیز و با زیبایی خاصی حرکت کرد.
بیامد بمالید برخاک روی
بدو گفت خسرو چه مردی بگوی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف فردی اشاره دارد که بر زمین افتاده و به شخص بزرگی که در کنارش است، می‌گوید: "ای پادشاه، چه مرد بزرگی را ببین!" این بیان نشان‌دهنده‌ی تحسین و احترام به شخصیت آن فرد است.
بدو گفت شاهایکی بنده‌ام
به آواز تو در جهان زنده‌ام
هوش مصنوعی: او به شاه گفت: "من بنده توام و به خاطر صدای تو در این دنیا زندگی می‌کنم."
سراسر بگفت آنچ بود از بنه
که رفت اندر آن یک دل و یک تنه
هوش مصنوعی: به طور کلی، این بیت به معنای این است که اگر چیزی از ابتدا با یک هدف و آرمان واحد آغاز شده باشد و یکپارچگی و اتحاد در آن وجود داشته باشد، نتیجه‌ای که به دست می‌آید نیز تحت تاثیر همان یکدلی و اتحاد خواهد بود. بنابراین، کیفیت و سرنوشت هر چیزی به تلاشی که در آغاز و با نیت مشخص انجام شده بستگی دارد.
بدیدار او شاد شد شهریار
بسان گلستان به ماه بهار
هوش مصنوعی: سلطان با دیدن او خوشحال شد، مانند گلستانی که در فصل بهار شکوفا می‌شود.
به سرکش چنین گفت کای بد هنر
تو چون حنظلی باربد چون شکر
هوش مصنوعی: به سرکش گفت: ای بدذات! هنر تو مانند حنظل (میوه تلخی) است، در حالی که باربد (نوازنده معروف) مانند شکر (شیرین و دلپذیر) است.
چرا دور کردی تو او را ز من
دریغ آمدت او درین انجمن
هوش مصنوعی: چرا او را از من دور کردی؟ برایت سخت است که او را در این جمع نبینی.
به آواز او شاد می درکشید
همان جام یاقوت بر سرکشید
هوش مصنوعی: به صدای خوش او خوشحال و سرحال می‌شدم و همان جام یاقوت را به بالا بردم.
برین گونه تا سرسوی خواب کرد
دهانش پر از در خوشاب کرد
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن لحظه‌ای است که فردی در حال خواب رفتن است و دهانش را باز می‌کند. در این حالت، او به نوعی حس خوبی را تجربه می‌کند که مانند عطر خوشی در دهانش وجود دارد. این توصیف جوی شاعرانه و دلنشین از خواب و آرامش را منتقل می‌کند.
ببد باربد شاه رامشگران
یکی نامدارای شد از مهتران
هوش مصنوعی: در غزلی که ذکر شده، به شخصیت باربد اشاره شده که یکی از نامداران و هنرمندان برجسته زمان خود بوده است. او در میان رامشگران، که به نوازندگان و هنرمندان موسیقی تعلق دارند، به عنوان یک فرد برتر و مورد توجه شناخته می‌شود. با این توصیف، باربد نمادی از هنر و مهارت در موسیقی است که در میان بزرگان زمان خود جایگاهی ویژه دارد.
سر آمد کنون قصهٔ باربد
مبادا که باشد تو را یار بد
هوش مصنوعی: حالا داستان باربد به پایان رسید، امیدوارم که همراهت فرد بدی نباشد.

حاشیه ها

1391/10/08 12:01
مهدی رفیعی

در تمام ابیاتی که " به ربط " نوشته شده " بربط " صحیح است که همان ساز باربد است .

1398/01/26 10:03
حسینی بیدگلی AZMOON.OLY@GMAIL.COM

به سرکش چنین گفت کای بد هنر
تو چون حنظلی بار بد چون شکر
نظامی در مثنوی خسرو و شیرین فقط نام دو نوازنده یعنی باربد و نکیسا را ذکر می کند اما فردوسی در اینجا نام سرکش(یا سرکیس یا سرجیس) را آورده است. سرکیس فردی رومی بود که در یکی از جنگ ها با ایرانیان همراه شده و جون موسیقیدان بود به دربار پادشاه راه یافت و سرانجام نوازنده مخصوص خسرو شد. همانگونه که خواندیم او نمی خواست باربد که اهل ایران و شهر جهرم بود به دربار نفوذ کند اما باربد با این نقشه توانست خود را به خسرو نزدیک کند. برگرفته از کتاب نظامی شاعر داستانسرا- علی اکبر شهابی صفحه 178

1400/07/03 17:10
عبدالرضا فارسی

رامشگر تازه  در بعضی نسخه هاامده 

1400/07/03 17:10
عبدالرضا فارسی

بلور از می... یعنی  جام را پر از شراب  کرد

1400/07/03 17:10
عبدالرضا فارسی

چو آن  رامشی...

1400/07/03 17:10
عبدالرضا فارسی

بمالید بر خاک ردی یعنی  تعظیم کرد

1400/07/03 20:10
عبدالرضا فارسی

بدو گفت  مردوی... منظور  باغبان گفت...