بخش ۵۸
دو هفته برآمد بدو گفت شاه
به خورشید و ماه و به تخت و کلاه
که برگویی آن جنگ خاقانیان
ببندی کمر همچنان بر میان
بدو گفت شاها انوشه بدی
روان را به دیدار توشه بدی
بفرمای تا اسپ و زین آورند
کمان و کمند و کمین آورند
همان نیزه و خود و خفتان جنگ
یکی ترکش آگنده تیر خدنگ
پرستندهای را بفرمود شاه
که درباغ گلشن بیارای گاه
برفتند بیدار دل بندگان
ز ترک و ز رومی پرستندگان
ز خوبان رومی هزار و دویست
تو گفتی به باغ اندرون راه نیست
چو خورشید شیرین به پیش اندرون
خرامان به بالای سیمین ستون
بشد گردیه تا به نزدیک شاه
زره خواست از ترک و رومی کلاه
بیامد خرامان ز جای نشست
کمر بر میان بست و نیزه بدست
بشاه جهان گفت دستور باش
یکی چشم بگشا ز بد دور باش
بدان پر هنر زن بفرمود شاه
زن آمد به نزدیک اسپ سیاه
بن نیزه را بر زمین برنهاد
ز بالا بزین اندرآمد چوباد
به باغ اندر آورد گاهی گرفت
چپ وراست بیگانه راهی گرفت
همی هر زمان باره برگاشتی
وز ابر سیه نعره برداشتی
بدو گفت هنگام جنگ تبرگ
بدین گونه بودم چو غرنده گرگ
چنین گفت شیرین که ای شهریار
بدشمن دهی آلت کار زار
تو با جامه پاک بر تخت زر
ورا هر زمان برتو باشد گذر
بخنده به شیرین چنین گفت شاه
کزین زن جز از دوستداری مخواه
همیتاخت گرد اندرش گردیه
برآورد گاهی برش گردیه
بدو مانده بد خسرو اندر شگفت
بدان برز و بالا و آن یال و کفت
چنین گفت با گردیه شهریار
که بیعیبی از گردش روزگار
کنون تا ببینم که با جام می
یکی سست باشی اگر سخت پی
بگرد جهان چار سالار من
که هستند بر جان نگهبان من
ابا هریکی زان ده و دو هزار
ز ایران بپای اند جنگی سوار
چنین هم به مشکوی زرین من
چه در خانهٔ گوهر آگین من
پرستار باشد ده و دو هزار
همه پاک با طوق و با گوشوار
ازان پس نگهدار ایشان توی
که با رنج و تیمار خویشان توی
نخواهم که گویند زیشان سخن
جز از تو اگر نو بود گر کهن
شنید آن سخن گردیه شاد شد
ز بیغارهٔ دشمن آزاد شد
همیرفت روی زمین را بروی
همی آفرین خواند بر فر اوی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دو هفته برآمد بدو گفت شاه
به خورشید و ماه و به تخت و کلاه
هوش مصنوعی: دو هفته گذشته و شاه به خورشید و ماه و تخت و کلاه گفت.
که برگویی آن جنگ خاقانیان
ببندی کمر همچنان بر میان
هوش مصنوعی: بگو که در آن نبردی که خاقانیان داشتند، باید کمر خود را همچنان محکم ببندی و آماده باشی.
بدو گفت شاها انوشه بدی
روان را به دیدار توشه بدی
هوش مصنوعی: شاه به او گفت: ای انسان نیکوکار، روح تو را برای دیدار ما آماده کردهای.
بفرمای تا اسپ و زین آورند
کمان و کمند و کمین آورند
هوش مصنوعی: بیایید تا اسب و زین را بیاورند و همچنین تیر و کمان و تله را آماده کنند.
همان نیزه و خود و خفتان جنگ
یکی ترکش آگنده تیر خدنگ
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف سلاحها و تجهیزات جنگی میپردازد. ناظر به این است که تجهیزات جنگی شامل نیزه، سپر، و زره، همگی بهطور مشخص برای نبرد آماده شدهاند و همچنین پر از تیر و ابزارهای جنگی هستند. به نوعی این تصویر، آمادگی و آمادهباش برای جنگ را به نمایش میگذارد.
پرستندهای را بفرمود شاه
که درباغ گلشن بیارای گاه
هوش مصنوعی: شاه به پرستندهای فرمان داد که در باغ گلشن، مکانی زیبا و دلانگیز بسازد.
برفتند بیدار دل بندگان
ز ترک و ز رومی پرستندگان
هوش مصنوعی: بیدار دلان بندگان از دیار ترک و روم رفتند و پرستندگانشان باقی ماندند.
ز خوبان رومی هزار و دویست
تو گفتی به باغ اندرون راه نیست
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که در باغ خوبانی از رومیها وجود دارد، اما راهی به آنجا نیست.
چو خورشید شیرین به پیش اندرون
خرامان به بالای سیمین ستون
هوش مصنوعی: مانند یک خورشید نرم و شیرین که در جلو میتابد و با ناز و زیبایی بر روی یک ستون نقرهای حرکت میکند.
بشد گردیه تا به نزدیک شاه
زره خواست از ترک و رومی کلاه
هوش مصنوعی: گردیه به سوی شاه رفت و از او خواست که برای جنگ به او کلاهی بدهد، کلاهی که هم از ترکها و هم از رومیها باشد.
بیامد خرامان ز جای نشست
کمر بر میان بست و نیزه بدست
هوش مصنوعی: او با وقار و آرامش از جایی آمد، کمرش را محکم کرده و نیزهای در دست گرفته بود.
بشاه جهان گفت دستور باش
یکی چشم بگشا ز بد دور باش
هوش مصنوعی: با پادشاه جهان سخن گفت و او فرمود تا هوشیار باشی و یک چشمت را باز نگهداری تا از بدیها دور بمانی.
بدان پر هنر زن بفرمود شاه
زن آمد به نزدیک اسپ سیاه
هوش مصنوعی: زن هنرمند به فرمان شاه به نزد اسب سیاه آمد.
بن نیزه را بر زمین برنهاد
ز بالا بزین اندرآمد چوباد
هوش مصنوعی: بنا به این بیت، شخصی که با نیزه در حال جنگ است، آن را بر زمین میگذارد و از جای بلند به پایین میآید. در اینجا به نوعی از یک موقعیت Elevated به سطح پایینتر منتقل میشود. در واقع، این عمل نشاندهندهی یک تغییر حالاتی است که ممکن است به دلیل خستگی یا تغییر تاکتیک صورت گیرد.
به باغ اندر آورد گاهی گرفت
چپ وراست بیگانه راهی گرفت
هوش مصنوعی: گاهی او را به باغ میآورد، و در آنجا با حركاتش راهی را متفاوت از سمت چپ و راست اختیار میکند.
همی هر زمان باره برگاشتی
وز ابر سیه نعره برداشتی
هوش مصنوعی: هر زمان که باران میبارید، تو صدای نالهای از ابرهای سیاه به گوش میرسیدی.
بدو گفت هنگام جنگ تبرگ
بدین گونه بودم چو غرنده گرگ
هوش مصنوعی: در زمان جنگ، به دشمن گفتم که مانند گرگ خشمگین بودم و توفانی از قدرت و شجاعت را در خود احساس میکردم.
چنین گفت شیرین که ای شهریار
بدشمن دهی آلت کار زار
هوش مصنوعی: شیرین گفت: ای پادشاه، وقتی دشمن به تو آسیب میزند، نباید ابزار جنگ را در اختیار او قرار دهی.
تو با جامه پاک بر تخت زر
ورا هر زمان برتو باشد گذر
هوش مصنوعی: تو با لباس تمیز و زیبا بر تخت طلا نشستهای و هر لحظه بر تو نگاهی میشود.
بخنده به شیرین چنین گفت شاه
کزین زن جز از دوستداری مخواه
هوش مصنوعی: شاه با لبخند به شیرین گفت که از این زن چیزی جز محبت و دوستی نخواهی خواست.
همیتاخت گرد اندرش گردیه
برآورد گاهی برش گردیه
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده میشود که در میان گرد و غبار، وقتی احساس شتاب و سرعت میشود، لحظاتی پیش میآید که زیبایی و جلالی نیز خود را نمایان میکند.
بدو مانده بد خسرو اندر شگفت
بدان برز و بالا و آن یال و کفت
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و شکوه خسرو اشاره شده است که با ظاهری زیبا و موقر در میان حیرت و شگفتی قرار دارد. او به خاطر قامت و یال زیبا و همچنین ویژگیهای خاصش توجه همگان را به خود جلب کرده است.
چنین گفت با گردیه شهریار
که بیعیبی از گردش روزگار
هوش مصنوعی: در اینجا شهریار با گردیه صحبت میکند و بیان میکند که نمیتوان فردی را پیدا کرد که از تأثیرات و تغییرات روزگار خالی باشد، به این معنا که همه تحت تأثیر این نوسانات قرار دارند و نمیتوان از آنها مصون بود.
کنون تا ببینم که با جام می
یکی سست باشی اگر سخت پی
هوش مصنوعی: اکنون میخواهم ببینم که وقتی با جام می هستی، آیا میتوانی شل و بیحالی کنی یا اینکه باید قوی و محکم بمانی؟
بگرد جهان چار سالار من
که هستند بر جان نگهبان من
هوش مصنوعی: به سراغ چهار راهنما یا مرشد زندگیام بگرد، زیرا آنها حافظ و نگهدارنده روح و جان من هستند.
ابا هریکی زان ده و دو هزار
ز ایران بپای اند جنگی سوار
هوش مصنوعی: هیچکس از آن ده و دو هزار نفر از ایران را نترساند، همگی برای جنگ آماده و سوار بر اسب هستند.
چنین هم به مشکوی زرین من
چه در خانهٔ گوهر آگین من
هوش مصنوعی: در خانهی من که پر از گوهرهای ارزشمند است، آن مشکوی زرین نیز جایگاه ویژهای دارد.
پرستار باشد ده و دو هزار
همه پاک با طوق و با گوشوار
هوش مصنوعی: پرستار، ده و دو هزار فرشته و انسانهای پاک و با زیورآلات همچون گوشواره و طوق وجود دارند.
ازان پس نگهدار ایشان توی
که با رنج و تیمار خویشان توی
هوش مصنوعی: از آن پس مراقب آنها باش، زیرا تو هستی که با زحمت و دغدغه به آنها رسیدگی میکنی.
نخواهم که گویند زیشان سخن
جز از تو اگر نو بود گر کهن
هوش مصنوعی: نمیخواهم که در مورد آنها (دیگران) جز از تو چیزی بگویند، حتی اگر سخن جدیدی باشد، اما برای من تنها صحبت کردن از تو مهم است، حتی اگر آن سخن قدیمی باشد.
شنید آن سخن گردیه شاد شد
ز بیغارهٔ دشمن آزاد شد
هوش مصنوعی: گردیه از شنیدن آن سخن خوشحال شد و از ترس و نگرانی نسبت به دشمن آزاد گردید.
همیرفت روی زمین را بروی
همی آفرین خواند بر فر اوی
هوش مصنوعی: همواره زمین را به زیبا و شگفتی توصیف میکردند و بر زیبایی و ویژگیهای خاص آن احترام میگذاردند.