بخش ۳۳
هم آنگه ز کوه اندر آمد سپاه
جهان شد ز گرد سواران سیاه
وزان روی بهرام لشکر براند
به روز اندرون روشنایی نماند
همیگفت هرکس که راند سپاه
خرد باید و مردی و دستگاه
دلیران که دیدند خشت مرا
همان پهلوانی سرشت مرا
مرا برگزیدند بر خسروان
به خاک افگنم نام نوشین روان
ز لشکر بر شاه شد خیره خیر
کمان را بزه کرد و یک چوبه تیر
بزد ناگهان بر کمرگاه شاه
بکژ اندر آویخت پیکان به راه
یکی بنده چون زخم پیکان بدید
بیامد ز دیباش بیرون کشید
سبک شهریار اندر آمد دمان
به بهرام چوبینهٔ بد نشان
بزد نیزهای بر کمربند اوی
زره بود نگسست پیوند اوی
سنان سر نیزه شد به دونیم
دل مرد بیراه شد پر ز بیم
چو بشکست نیزه بر آشفت شاه
بزد تیغ بر مغفر کینه خواه
سراسر همه تیغ برهم شکست
بدان پیکر مغفر اندر نشست
همی آفرین کرد هرکس که دید
هم آنکس که آواز آهن شنید
گرانمایگان از پس اندر شدند
چنان لشکری را بهم بر زدند
خرامید بندوی نزدیک شاه
کهای تاج تو برتر از چرخ ماه
یکی لشکرست این چومور وملخ
گرفته بیابان همه ریگ و شخ
نه والا بود خیره خون ریختن
نه این شاه با بنده آویختن
هر آنکس که خواهد ز ما زینهار
به از کشته یا خسته در کارزار
بدو گفت خسرو که هر کز گناه
بپیچید برو من نیم کینه خواه
همه پاک در زینهار منند
به تاج اندرون گوشوار منند
برآمد هم آنگه شب از تیره کوه
سپه بازگشتند هر دو گروه
چوآمد غوپاسبان و جرس
ز لشکر نبد خفته بسیار کس
جهان جوی بندوی ز آنجا برفت
میان دو لشکر خرامید تفت
ز لشکر نگه کرد کنداوری
خوش آواز و گویا منادیگری
بفرمود تا بارگی برنشست
به بیدار کردن میان را ببست
چنین تا میان دولشکر براند
کزو تا بدشمن فراوان نماند
خروشی برآورد کای بندگان
گنه کرده و بخت جویندگان
هران کز شما او گنهکارتر
به جنگ اندرون نامبردارتر
به یزدانش بخشید شاه جهان
گناهیکه کرد آشکار و نهان
به تیره شبان چون برآمد خروش
نهادند هرکس به آواز گوش
همه نامداران بهرامیان
برفتن ببستند یک سر میان
چو برزد سر از کوه گیتی فروز
زمین را به ملحم بیاراست روز
همه دشت بیمرد و خرگاه بود
که بهرام زان شب نه آگاه بود
بدان خیمهها در ندیدند کس
جز از ویژه یاران بهرام و بس
چو بهرام زان لشکر آگاه گشت
بیامد بران خیمهها برگذشت
به یاران چنین گفت کاکنون گریز
به آید ز آرام با رستخیز
شتر خواست از ساروان سه هزار
هیونان کفک افگن و نامدار
ز چیزی که در گنج بد بردنی
ز گستردنیها و از خوردنی
ز زرین و سیمین وز تخت عاج
همان یاره و طوق زرین وتاج
همه بار کردند و خود برنشست
میان از پی بازگشتن ببست
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هم آنگه ز کوه اندر آمد سپاه
جهان شد ز گرد سواران سیاه
هوش مصنوعی: در آن لحظه، هنگامی که لشکر از کوه به پایین میآمد، دنیا پر از گرد و غبار سواران سیاه پوش شد.
وزان روی بهرام لشکر براند
به روز اندرون روشنایی نماند
هوش مصنوعی: از آن چهره بهرام، لشکر به صحنه حمله میکنند و در آن روز، دیگر هیچ نوری باقی نمیماند.
همیگفت هرکس که راند سپاه
خرد باید و مردی و دستگاه
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد سپاه را رهبری کند، باید دانایی و شجاعت و تجهیزات لازم را داشته باشد.
دلیران که دیدند خشت مرا
همان پهلوانی سرشت مرا
هوش مصنوعی: دلیران وقتی خشت و بنای من را دیدند، از همان آغاز فهمیدند که من از قبیل پهلوانان و جنگاوران هستم.
مرا برگزیدند بر خسروان
به خاک افگنم نام نوشین روان
هوش مصنوعی: مرا به عنوان بهترین انتخاب کردند تا نامی نیکو و جاودان از خود به جا بگذارم.
ز لشکر بر شاه شد خیره خیر
کمان را بزه کرد و یک چوبه تیر
هوش مصنوعی: در میان لشکر، هنگامی که به شاه نزدیک شد، دقت و توجهش جلب کمان شد و در نتیجه، یک تیر را از آن خارج کرد.
بزد ناگهان بر کمرگاه شاه
بکژ اندر آویخت پیکان به راه
هوش مصنوعی: ناگهان تیر به کمرگاه شاه زد و تیر به سمت او پرتاب شد.
یکی بنده چون زخم پیکان بدید
بیامد ز دیباش بیرون کشید
هوش مصنوعی: یک مردی که زخم تیر را دید، از دیوار بیرون آمد و تیر را کشید.
سبک شهریار اندر آمد دمان
به بهرام چوبینهٔ بد نشان
هوش مصنوعی: شاعر در این بیت به توصیف لحظهای میپردازد که شهریار به تماشای بهرام، که نماد قدرت و شجاعت است، میرود. در این حال، او سبک و راحت با انگیزهای خاص وارد میشود و به نظر میرسد که نشاندهنده ویژگیهایی از شخصیت بهرام است که زیبایی و قدرت را به نمایش میگذارد.
بزد نیزهای بر کمربند اوی
زره بود نگسست پیوند اوی
هوش مصنوعی: او نیزهای به کمربند او زد، اما زرهاش آسیب ندید و سالم ماند.
سنان سر نیزه شد به دونیم
دل مرد بیراه شد پر ز بیم
هوش مصنوعی: نیزه به تیزی و سختی میزند و دل مرد به دو نیم میشود، او از نگرانی و ترس در مسیر نادرستی قرار میگیرد.
چو بشکست نیزه بر آشفت شاه
بزد تیغ بر مغفر کینه خواه
هوش مصنوعی: زمانی که نیزه شکست، شاه خشمگین شد و با شمشیر به سمت کلاهخود دشمن حملهور شد.
سراسر همه تیغ برهم شکست
بدان پیکر مغفر اندر نشست
هوش مصنوعی: تمامی تیغها بر یکدیگر شکسته شد و آن پیکر درون کلاهی زرهی (مغفر) نشسته است.
همی آفرین کرد هرکس که دید
هم آنکس که آواز آهن شنید
هوش مصنوعی: هر کسی که چیزی را مشاهده کرد، آن را میسازد و حتی کسی که صدای آهنگ را میشنود نیز در این فرآیند شرکت دارد.
گرانمایگان از پس اندر شدند
چنان لشکری را بهم بر زدند
هوش مصنوعی: مردمان با ارزش و با مقام، جمع شدند و به نحوی قوی و سازمان یافته، مانند یک لشکر به هم پیوستند.
خرامید بندوی نزدیک شاه
کهای تاج تو برتر از چرخ ماه
هوش مصنوعی: با ناز و ادای خاصی به سمت پادشاه میرود و به او میگوید که ای تاج، مقام و ارزش تو بالاتر از ماه و آسمانهاست.
یکی لشکرست این چومور وملخ
گرفته بیابان همه ریگ و شخ
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن وضعیتی است که در آن یک گروه یا لشکر به مانند ملخها و مورچهها در حال هجوم به بیابان هستند، و همه جا را پر از خاک و سنگ کردهاند. بیانگر یکی بودن و وحدت آنها در این حرکت و تخریب است.
نه والا بود خیره خون ریختن
نه این شاه با بنده آویختن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نه خونریزی و نه درگیری با بندگان چیزهای شایستهای نیست. به عبارتی، نه جنگ و کشتن مردم کار درستی است و نه رفتار نادرست با زیر دستان.
هر آنکس که خواهد ز ما زینهار
به از کشته یا خسته در کارزار
هوش مصنوعی: هر کسی که میخواهد از ما چیزی بگیرد، بهتر است که احتیاط کند و از ما چیزی نخواهد، زیرا در میدان جنگ یا زخمی میشود یا کشته میگردد.
بدو گفت خسرو که هر کز گناه
بپیچید برو من نیم کینه خواه
هوش مصنوعی: خسرو به او گفت: هر کس که از گناه خود پشیمان شود، به او چیزی نمیگویم و از او انتقام نمیگیرم.
همه پاک در زینهار منند
به تاج اندرون گوشوار منند
هوش مصنوعی: همه به دقت در حفاظت من هستند و در درون تاجم مانند گوشوارهای آویزانند.
برآمد هم آنگه شب از تیره کوه
سپه بازگشتند هر دو گروه
هوش مصنوعی: شب از پشت کوههای تیره بیدار شد و هر دو گروه به خانههای خود بازگشتند.
چوآمد غوپاسبان و جرس
ز لشکر نبد خفته بسیار کس
هوش مصنوعی: وقتی نگهبانان و صدای زنگ از جمعیت آمد، هیچکس در لشکر خواب نبود.
جهان جوی بندوی ز آنجا برفت
میان دو لشکر خرامید تفت
هوش مصنوعی: جهان به دنبال بندوی به آنجا رفت و در میان دو گروه نظامی با شکوه و شجاعت حرکت کرد.
ز لشکر نگه کرد کنداوری
خوش آواز و گویا منادیگری
هوش مصنوعی: از میان لشکر، نگاهی به یک مرد خوشصدا و سخنگو انداختم که مانند منادیان به خوبی حرف میزد.
بفرمود تا بارگی برنشست
به بیدار کردن میان را ببست
هوش مصنوعی: فرمان داد تا بر روی کالسکه سوار شود و در حین بیدار کردن، مسیر را بسته نگه داشت.
چنین تا میان دولشکر براند
کزو تا بدشمن فراوان نماند
هوش مصنوعی: با چنین کارهایی، او باعث میشود که میان لشکر دشمن صفاتش را براند و هیچ نیرویی از دشمن باقی نماند.
خروشی برآورد کای بندگان
گنه کرده و بخت جویندگان
هوش مصنوعی: صدایی بلند شد که ای بندگان، شما که گناهان کردهاید و دنبال خوشبختی هستید.
هران کز شما او گنهکارتر
به جنگ اندرون نامبردارتر
هوش مصنوعی: هر که از شما بدتر و خطاکارتر باشد، در جنگ و نبرد، شناختهتر و مشهورتر خواهد بود.
به یزدانش بخشید شاه جهان
گناهیکه کرد آشکار و نهان
هوش مصنوعی: شاه جهان گناهانش را، چه از آنها که آشکار بوده و چه از آنها که پنهان بودهاند، به خداوند سپرد.
به تیره شبان چون برآمد خروش
نهادند هرکس به آواز گوش
هوش مصنوعی: وقتی صدای بلندی از دل شب برخاست، هر کس به صدا گوش فرا داد و در سکوت شب توجهش جلب شد.
همه نامداران بهرامیان
برفتن ببستند یک سر میان
هوش مصنوعی: همه شخصیتهای بزرگ و معروف در زمان بهرام، از دنیا رفتند و تنها یک نفر باقی ماند.
چو برزد سر از کوه گیتی فروز
زمین را به ملحم بیاراست روز
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید از فراز کوه طلوع میکند، زمین را با روشنی و زیبایی خود آراسته میسازد.
همه دشت بیمرد و خرگاه بود
که بهرام زان شب نه آگاه بود
هوش مصنوعی: در آن شب، هیچ انسانی در دشت وجود نداشت و همه جا خالی و بیسکنه بود، اما بهرام از این سستی و خاموشی خبر نداشت.
بدان خیمهها در ندیدند کس
جز از ویژه یاران بهرام و بس
هوش مصنوعی: در این خیمهها هیچ کس جز یاران خاص بهرام را نمیبینند.
چو بهرام زان لشکر آگاه گشت
بیامد بران خیمهها برگذشت
هوش مصنوعی: وقتی بهرام از وجود آن لشکر باخبر شد، به سوی خیمهها رفت و به آرامی از کنارشان عبور کرد.
به یاران چنین گفت کاکنون گریز
به آید ز آرام با رستخیز
هوش مصنوعی: او به دوستانش گفت که اکنون وقت آن است که از آرامش خارج شوند و به حرکت و تلاش بپردازند.
شتر خواست از ساروان سه هزار
هیونان کفک افگن و نامدار
هوش مصنوعی: شتر از گرداننده خود خواست که سه هزار اسب معروف را به او بدهد تا بارهای سنگین را حمل کند.
ز چیزی که در گنج بد بردنی
ز گستردنیها و از خوردنی
هوش مصنوعی: از چیزهایی که به راحتی میتوان به دست آورد و مصرف کرد، ارزش آنها کمتر است.
ز زرین و سیمین وز تخت عاج
همان یاره و طوق زرین وتاج
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و تجملات اشاره دارد و نشان میدهد که همه چیز از طلا، نقره و عاج ساخته شده است. همچنین به زینتهای مختلفی مانند گردنبند و تاج طلا نیز اشاره میکند. در این متن، همه چیز به نوعی تحت تأثیر زرق و برق و ثروت قرار دارد.
همه بار کردند و خود برنشست
میان از پی بازگشتن ببست
هوش مصنوعی: همه درها را بسته و بار سفر را آماده کردند و خود به نشستن در میانه راه پرداختند تا بازگشتی در کار نباشد.
حاشیه ها
1400/01/02 21:04
عباس صیادی
بدو گفت خسرو که هر کس گناه
بپیچد برو من نیم کینه خواه