گنجور

بخش ۲۹

چوآمد به بهرام زین آگهی
که تازه شد آن فر شاهنشهی
همانگه ز لشکر یکی نامجوی
نگه کرد با دانش و آب روی
کجا نام او بود داناپناه
که بهرام را او بدی نیک خواه
دبیر سرافراز را پیش خواند
سخنهای بایسته چندی براند
بفرمود تا نامه‌های بزرگ
نویسد بران مهتران سترگ
بگستهم و گردوی و بندوی گرد
که از مهتران نام گردی ببرد
چو شاپور و چون اندیان سوار
هرآنکس که بود از یلان نامدار
سرنامه گفت از جهان آفرین
همی‌خواهم اندر نهان آفرین
چوبیدار گردید یکسر ز خواب
نگیرید بر بد ازین سان شتاب
که تا درجهان تخم ساسانیان
پدید آمد اندر کنار و میان
ازیشان نرفتست جزبرتری
بگرد جهان گشتن و داوری
نخست از سر بابکان اردشیر
که اندر جهان تازه شد داروگیر
زمانه ز شمشیر او تیره گشت
سر نامداران همه خیره گشت
نخستین سخن گویم از اردوان
ازان نامداران روشن روان
شنیدی که بر نامور سوفزای
چه آمد ز پیروز ناپاک رای
رها کردن ازبند پای قباد
وزان مهتران دادن او را بباد
قباد بد اندیش نیرو گرفت
هنرها بشست از دل آهو گرفت
چنان نامور نیک دل را بکشت
برو شد دل نامداران درشت
کسی کو نشاید به پیوند خویش
هوا بر گزیند ز فرزند خویش
به بیگانگان هم نشاید بنیز
نجوید کسی عاج از چوب شیز
بساسانیان تا ندارید امید
مجویید یاقوت از سرخ بید
چواین نامه آرند نزد شما
که فرخنده باد اورمزد شما
به نزدیک من جایتان روشنست
برو آستی هم ز پیراهنست
بیک جای مان بود آرام و خواب
اگر تیره بد گر بلند آفتاب
چو آیید یکسر به نزدیک من
شود روشن این جان تاریک من
نیندیشم از روم وز شاهشان
بپای اندر آرم سر و گاهشان
نهادند برنامه‌ها مهر اوی
بیامد فرستاده راه جوی
بکردار بازارگانان برفت
بدرگاه خسرو خرامید تفت
یکی کاروانی ز هرگونه چیز
ابا نامه‌ها هدیه‌ها داشت نیز
بدید آن بزرگی و چندان سپاه
که گفتی مگر بر زمین نیست راه
به دل گفت با این چنین شهریار
نخواهد ز بهرام یل زینهار
یکی مرد بی‌دشمنم پارسی
همان بار دارم شتروار سی
چراخویشتن کرد باید هلاک
بلندی پدیدار گشت ازمغاک
شوم نامه نزدیک خسروبرم
به نزدیک او هدیهٔ نوبرم
باندیشه آمد به نزدیک شاه
ابا هدیه و نامه ونیک خواه
درم برد و با نامه‌ها هدیه برد
سخنهاش برشاه گیتی شمرد
جهاندار چون نامه‌ها را بخواند
مر او را بکرسی زرین نشاند
بدو گفت کای مرد بسیاردان
تو بهرام را نزد من خوار دان
کنون ز آنچ کردی رسیدی بکام
فزون‌تر مجو اندرین کار نام
بفرمود تا نزد او شد دبیر
مران پاسخ نامه را ناگزیر
نوشت اندران نامه‌های دراز
که این مهتر گرد گردن فراز
همه نامه‌های تو برخواندیم
فرستاده را پیش بنشاندیم
به گفتار بیکار با خسرویم
به دل با تو همچون بهار نویم
چولشکر بیاری بدین مرز وبوم
که اندیشد از گرز مردان روم
همه پاک شمشیرها برکشیم
به جنگ اندورن رومیان را کشیم
چو خسرو ببیند سپاه تو را
همان مردی و پایگاه تو را
دلش زود بیکار ولرزان شود
زپیشت چو روبه گریزان شود
بدان نامه‌ها مهر بنهاد شاه
ببرد ان پسندیدهٔ نیک خواه
بدو گفت شاه ای خردمند مرد
برش گنج یابی ازین کارکرد
مرو را گهر داد و دینار داد
گرانمایه یاقوت بسیار داد
بدو گفت کاین نزد چوبینه بر
شنیده سخنها برو بر شمر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چوآمد به بهرام زین آگهی
که تازه شد آن فر شاهنشهی
هوش مصنوعی: وقتی این خبر به بهرام رسید که آن فرزند، تازه به دنیا آمده است و شاهزاده‌ای به دنیا آمده.
همانگه ز لشکر یکی نامجوی
نگه کرد با دانش و آب روی
هوش مصنوعی: در همان زمان، یکی از جنگجویان با دانش و شرافت به لشکر نگاه کرد.
کجا نام او بود داناپناه
که بهرام را او بدی نیک خواه
هوش مصنوعی: کجا کسی بود که حامی دانا باشد و بهرام را نیکوکار بداند؟
دبیر سرافراز را پیش خواند
سخنهای بایسته چندی براند
هوش مصنوعی: او دبیر محترم و با افتخاری را فراخواند و چندین سخن مهم و شایسته با او مطرح کرد.
بفرمود تا نامه‌های بزرگ
نویسد بران مهتران سترگ
هوش مصنوعی: تأکید کرد که نامه‌های مهمی برای رؤسای بزرگ بنویسند.
بگستهم و گردوی و بندوی گرد
که از مهتران نام گردی ببرد
هوش مصنوعی: من فضایی را گسترش می‌دهم و گردو می‌کارم، تا از میان بزرگان و پیشوایان نامی به دست آورم.
چو شاپور و چون اندیان سوار
هرآنکس که بود از یلان نامدار
هوش مصنوعی: به مانند شاپور و سواران هندی، هر کسی که از دلیران مشهور باشد.
سرنامه گفت از جهان آفرین
همی‌خواهم اندر نهان آفرین
هوش مصنوعی: در آغاز کار، از خالق جهان خواسته‌ام که در پنهان و به آرامی مرا بیافریند.
چوبیدار گردید یکسر ز خواب
نگیرید بر بد ازین سان شتاب
هوش مصنوعی: چشمانت را از خواب باز کن و با سرعت از این وضعیت بد بیرون بیا؛ دیگر نمی‌توانی به خواب ادامه دهی.
که تا درجهان تخم ساسانیان
پدید آمد اندر کنار و میان
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا نشانه‌هایی از ساسانیان ظهور کرد، این نشانه‌ها در گوشه و کنار وجود داشتند.
ازیشان نرفتست جزبرتری
بگرد جهان گشتن و داوری
هوش مصنوعی: آن‌ها جز برتری جویی در جهان و قضاوت کردن دیگران کار دیگری نکرده‌اند.
نخست از سر بابکان اردشیر
که اندر جهان تازه شد داروگیر
هوش مصنوعی: در ابتدا از سر بابیان اردشیر، که در جهان به تازگی به داروگری مشغول شدند.
زمانه ز شمشیر او تیره گشت
سر نامداران همه خیره گشت
هوش مصنوعی: زمانه به خاطر شمشیر او تیره و تار شد و همه نامداران به حیرت افتادند.
نخستین سخن گویم از اردوان
ازان نامداران روشن روان
هوش مصنوعی: ابتدا از اردوان، آن نامدارانی با روح روشن سخن می‌گویم.
شنیدی که بر نامور سوفزای
چه آمد ز پیروز ناپاک رای
هوش مصنوعی: شنیدی که چه بر سر نامور و کامیاب سوفزای آمد، به خاطر آن رای نادرست و ناپاکی که داشت؟
رها کردن ازبند پای قباد
وزان مهتران دادن او را بباد
هوش مصنوعی: رهایی از قید و بند قباد و سپردن او به دست سرنوشت.
قباد بد اندیش نیرو گرفت
هنرها بشست از دل آهو گرفت
هوش مصنوعی: قباد که دلی بد داشت، نیرویی به دست آورد و هنرها را از دل آهو بیرون کشید.
چنان نامور نیک دل را بکشت
برو شد دل نامداران درشت
هوش مصنوعی: چنان که دل نیکوکار و معروفی را از بین برد، دل بزرگ مردان نیز به شدت ناراحت و آزرده شد.
کسی کو نشاید به پیوند خویش
هوا بر گزیند ز فرزند خویش
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر علاقه یا هوس به پیوند و رابطه‌اش با دیگران اهمیت ندهد، نمی‌تواند به فرزندانش هم اهمیت بدهد.
به بیگانگان هم نشاید بنیز
نجوید کسی عاج از چوب شیز
هوش مصنوعی: انسان نباید از بیگانگان توقع داشته باشد که چیز با ارزشی مثل عاج را از چوب معمولی بسازند.
بساسانیان تا ندارید امید
مجویید یاقوت از سرخ بید
هوش مصنوعی: در زمان ساسانیان، تا زمانی که امید ندارید، به دنبال یاقوت از درخت بید نروید. این جمله به این معناست که زمانی که امیدی وجود ندارد، نباید به دنبال دستاوردهای ارزنده و ارزشمند باشید.
چواین نامه آرند نزد شما
که فرخنده باد اورمزد شما
هوش مصنوعی: وقتی این نامه را به شما می‌آورند، برایتان آرزوی خوشبختی و موفقیت می‌کنم.
به نزدیک من جایتان روشنست
برو آستی هم ز پیراهنست
هوش مصنوعی: جای شما در کنار من روشن و نورانی است، پس بروید تا با لباس زیبا و آراسته‌تان به اینجا بیایید.
بیک جای مان بود آرام و خواب
اگر تیره بد گر بلند آفتاب
هوش مصنوعی: ما در جایی ساکن بودیم که آرامش و خواب داشتیم، حتی اگر روز تاریک بود و خورشید بالا می‌آمد.
چو آیید یکسر به نزدیک من
شود روشن این جان تاریک من
هوش مصنوعی: زمانی که به من نزدیک می‌شوید، روح تاریک من روشن و تابناک می‌شود.
نیندیشم از روم وز شاهشان
بپای اندر آرم سر و گاهشان
هوش مصنوعی: من به روم و پادشاهان آن فکر نمی‌کنم و فقط در جاهایی که مناسب است، سرم را پایین می‌آورم.
نهادند برنامه‌ها مهر اوی
بیامد فرستاده راه جوی
هوش مصنوعی: مردم برای او برنامه‌هایی ترتیب دادند و پیامبری به دنبال او فرستادند.
بکردار بازارگانان برفت
بدرگاه خسرو خرامید تفت
هوش مصنوعی: بازارگران به کار خود مشغول بودند و به درگاه پادشاه رفتند؛ در حالی که با وقار و آرامش خاصی قدم برمی‌داشتند.
یکی کاروانی ز هرگونه چیز
ابا نامه‌ها هدیه‌ها داشت نیز
هوش مصنوعی: یک کاروان از هر نوع اجناس و هدایا، نامه‌ها و هدایای مختلفی داشت.
بدید آن بزرگی و چندان سپاه
که گفتی مگر بر زمین نیست راه
هوش مصنوعی: او با دیدن آن بزرگی و جمعیت انبوه سپاه، گمان کرد که دیگر هیچ راهی بر زمین وجود ندارد.
به دل گفت با این چنین شهریار
نخواهد ز بهرام یل زینهار
هوش مصنوعی: دل به خود گفت که با این فرمانروای بزرگ، نخواهد توانست از پهلوان بهرام نجات یابد.
یکی مرد بی‌دشمنم پارسی
همان بار دارم شتروار سی
هوش مصنوعی: من مردی هستم که دشمنی ندارم و مانند بار شتر، سنگین و با بار به جلو می‌روم.
چراخویشتن کرد باید هلاک
بلندی پدیدار گشت ازمغاک
هوش مصنوعی: چرا باید خود را نابود کرد؟ وقتی روشنایی از عمق تاریکی پدیدار می‌شود.
شوم نامه نزدیک خسروبرم
به نزدیک او هدیهٔ نوبرم
هوش مصنوعی: می‌خواهم به نزد خسرو نامه‌ای بفرستم و هدیه‌ای تازه و نو نیز برای او ببرم.
باندیشه آمد به نزدیک شاه
ابا هدیه و نامه ونیک خواه
هوش مصنوعی: با تفکر به نزد شاه رفت، تا هدیه و نامه‌ای خوب تقدیم کند.
درم برد و با نامه‌ها هدیه برد
سخنهاش برشاه گیتی شمرد
هوش مصنوعی: او در را باز کرد و با نامه‌ها و هدایا سخنانی را که برتر از همه‌ی سخنان بود، به شاه جهانیان تقدیم کرد.
جهاندار چون نامه‌ها را بخواند
مر او را بکرسی زرین نشاند
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه نامه‌ها را مطالعه کند، آن فرد را بر روی تختی از طلا قرار می‌دهد.
بدو گفت کای مرد بسیاردان
تو بهرام را نزد من خوار دان
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای دانای بزرگ، تو به بهرام نظر خوبی نداری و او را در مقامی پایین می‌دانی.
کنون ز آنچ کردی رسیدی بکام
فزون‌تر مجو اندرین کار نام
هوش مصنوعی: اکنون که به خواسته‌ات رسیدی، بیشتر از این در این کار دنبال نام و شهرت نرو.
بفرمود تا نزد او شد دبیر
مران پاسخ نامه را ناگزیر
هوش مصنوعی: دبیر را فرمان دادند تا نزد او برود و به ناچار به نامه پاسخ دهد.
نوشت اندران نامه‌های دراز
که این مهتر گرد گردن فراز
هوش مصنوعی: در آن نامه‌های طولانی نوشته شده است که این فرد دارای مقام و جایگاه بلندی است.
همه نامه‌های تو برخواندیم
فرستاده را پیش بنشاندیم
هوش مصنوعی: ما تمام نامه‌های تو را خواندیم و فرستاده‌ات را هم در پیش خود نشاندیم.
به گفتار بیکار با خسرویم
به دل با تو همچون بهار نویم
هوش مصنوعی: در کلامم با دیگران بی‌احساس و بی‌توجه هستم، اما در دل و احساساتم مانند بهاری تازه و پرنشاط به تو وابسته‌ام.
چولشکر بیاری بدین مرز وبوم
که اندیشد از گرز مردان روم
هوش مصنوعی: اگر سربازانی به این سرزمین بیاورند که از ضربات چکش‌های مردان روم بترسند و این نگرانی را در دل خود داشته باشند.
همه پاک شمشیرها برکشیم
به جنگ اندورن رومیان را کشیم
هوش مصنوعی: همه با هم آماده‌ایم که شمشیرهایمان را به جنگ بکشیم و دشمنان رومی را نابود کنیم.
چو خسرو ببیند سپاه تو را
همان مردی و پایگاه تو را
هوش مصنوعی: وقتی خسرو سپاه تو را ببیند، همانند مردی بزرگ و باستانی به پایگاه تو نگریسته و تو را تحسین خواهد کرد.
دلش زود بیکار ولرزان شود
زپیشت چو روبه گریزان شود
هوش مصنوعی: دلش به سرعت آرامش خود را از دست می‌دهد و مضطرب می‌شود، وقتی که تو از مقابلش فرار کنی.
بدان نامه‌ها مهر بنهاد شاه
ببرد ان پسندیدهٔ نیک خواه
هوش مصنوعی: بدان که نامه‌ها با مهرِ پادشاه امضا شده است و این شخصی که دوست‌دار خوبان است، آن را برده است.
بدو گفت شاه ای خردمند مرد
برش گنج یابی ازین کارکرد
هوش مصنوعی: شاه به مردی دانا گفت که اگر بر این کار به درستی عمل کنی، به زودی ثروت و موفقیت خواهی یافت.
مرو را گهر داد و دینار داد
گرانمایه یاقوت بسیار داد
هوش مصنوعی: به او جواهرات و پول‌های زیادی بخشید و همچنین یاقوت‌های باارزش و فراوانی به او داد.
بدو گفت کاین نزد چوبینه بر
شنیده سخنها برو بر شمر
هوش مصنوعی: به او گفتند که اینجا نزد درخت چوبی، صحبت‌هایی را شنیده‌ایم، برو و آنها را بشمار.