بخش ۱۷
چو بگذشت لشکر بران تازه بوم
بتندی همیراند تا مرز روم
چنین تا بیامد بران شارستان
که قیصر ورا خواندی کارستان
چواز دور ترسا بدید آن سپاه
برفتند پویان به آبی راه و راه
بدان باره اندر کشیدند رخت
در شارستان را ببستند سخت
فروماند زان شاه گیتی فروز
به بیرون بماندند لشکر سه روز
فرستاد روز چهارم کسی
که نزدیک ما نیست لشکر بسی
خورشها فرستید و یاری کنید
چه برما همی کامگاری کنید
به نزدیک ایشان سخن خوار بود
سپاهش همه سست و ناهار بود
هم آنگه برآمد یکی تیره ابر
بغرید برسان جنگی هژبر
وز ابر اندران شارستان باد خاست
بهر بر زنی بانگ و فریاد خاست
چونیمی ز تیره شب اندر کشید
ز باره یکی بهره شد ناپدید
همه شارستان ماند اندر شگفت
به یزدان سقف پوزش اندر گرفت
بهر بر زنی بر علف ساختند
سه پیر سکوبا برون تاختند
ز چیزی که بود اندران تازه بوم
همان جامه هایی که خیزد ز روم
ببردند بالا به نزدیک شاه
که پیدا شد ای شاه برما گناه
چو خسرو جوان بود و برتر منش
بدیشان نکرد از بدی سرزنش
بدان شارستان دریکی کاخ بود
که بالاش با ابر گستاخ بود
فراوان بدو اندرون برده بود
همان جای قیصر برآورده بود
ز دشت اندرآمد بدانجا گذشت
فراوان بدان شارستان دربگشت
همه رومیان آفرین خواندند
بپا اندرش گوهر افشاندند
چو آباد جایی به چنگ آمدش
برآسود و چندی درنگ آمدش
به قیصر یکی نامه بنوشت شاه
ازان باد وباران وابر سیاه
وزان شارستان سوی مانوی راند
که آن را جهاندار مانوی خواند
زما نوییان هرک بیدار بود
خردمند و راد و جهاندار بود
سکوبا و رهبان سوی شهریار
برفتند با هدیه و با نثار
همیرفت با شاه چندی سخن
ز باران و آن شارستان کهن
همیگفت هرکس که ما بندهایم
به گفتار خسرو سر افگندهایم
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بگذشت لشکر بران تازه بوم
بتندی همیراند تا مرز روم
هوش مصنوعی: پس از اینکه سپاه بران تازه بر زمین گذشت، به تندی به سوی مرز روم رهسپار شد.
چنین تا بیامد بران شارستان
که قیصر ورا خواندی کارستان
هوش مصنوعی: زمانی که او به آن شهر بزرگ رسید، تو او را به عنوان یک قهرمان بزرگ شناختی.
چواز دور ترسا بدید آن سپاه
برفتند پویان به آبی راه و راه
هوش مصنوعی: وقتی که ترسایی دورتر آن سپاه را دید، آنها به سرعت به سمت آب حرکت کردند.
بدان باره اندر کشیدند رخت
در شارستان را ببستند سخت
هوش مصنوعی: آنها در آن زمان بار و belongings را جمع کردند و در شهر را به شدت بستند.
فروماند زان شاه گیتی فروز
به بیرون بماندند لشکر سه روز
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که روشنایی دنیا بود، چنان درگیر جنگ شد که لشکرش به مدت سه روز در بیرون از میدان ماندند.
فرستاد روز چهارم کسی
که نزدیک ما نیست لشکر بسی
هوش مصنوعی: در روز چهارم، فردی را فرستادند که به ما نزدیک نیست و جمعیتی بزرگ همراه اوست.
خورشها فرستید و یاری کنید
چه برما همی کامگاری کنید
هوش مصنوعی: خورشها را بفرستید و یاریگران باشید، زیرا شما به ما کمک بزرگی میکنید.
به نزدیک ایشان سخن خوار بود
سپاهش همه سست و ناهار بود
هوش مصنوعی: سخن نزد آنها بیارزش و بیمقدار است و سپاهشان ضعیف و ناتوان است.
هم آنگه برآمد یکی تیره ابر
بغرید برسان جنگی هژبر
هوش مصنوعی: در آن زمان، یک ابر تیره به آسمان آمد و رعد و برقی زد که نشانهای از آغاز نبردی سخت بود.
وز ابر اندران شارستان باد خاست
بهر بر زنی بانگ و فریاد خاست
هوش مصنوعی: از میان ابرهایی که در آن شهر به وجود آمده است، بادی وزید و به دنبال آن صدای بانگ و فریادی بلند شد.
چونیمی ز تیره شب اندر کشید
ز باره یکی بهره شد ناپدید
هوش مصنوعی: وقتی یکی از تاریکی شب پایین آمد و از جایی بهرهای گرفت، ناگهان ناپدید شد.
همه شارستان ماند اندر شگفت
به یزدان سقف پوزش اندر گرفت
هوش مصنوعی: همه مردم در حیرت و تعجب هستند و تنها به یزدان پناه میبرند و از او طلب عذر و بخشش میکنند.
بهر بر زنی بر علف ساختند
سه پیر سکوبا برون تاختند
هوش مصنوعی: سه نفر از پیران به قصد گشت و گذار و تماشا در طبیعت، به سوی یک علفزار حرکت کردند.
ز چیزی که بود اندران تازه بوم
همان جامه هایی که خیزد ز روم
هوش مصنوعی: از چیزی که در آن جا وجود داشت، همان لباسهایی که از روم میآید، تازه و نو است.
ببردند بالا به نزدیک شاه
که پیدا شد ای شاه برما گناه
هوش مصنوعی: او را به نزد شاه بردند و گفتند که ای شاه، بر ما گناهی آشکار شده است.
چو خسرو جوان بود و برتر منش
بدیشان نکرد از بدی سرزنش
هوش مصنوعی: زمانی که خسرو جوان بود و از نظر رفتار و شخصیت برتر از دیگران به حساب میآمد، هرگز آنها را به خاطر اعمال بدشان مورد سرزنش قرار نداد.
بدان شارستان دریکی کاخ بود
که بالاش با ابر گستاخ بود
هوش مصنوعی: بدان شهری در آن کاخی بود که سقف آن با ابرها در آمیخت و بسیار بلند و باشکوه بود.
فراوان بدو اندرون برده بود
همان جای قیصر برآورده بود
هوش مصنوعی: او چیزهای زیادی از خود درونش را به او داده بود و همانند مکانی که قیصر در آن قرار داشت، او را بر پا کرده بود.
ز دشت اندرآمد بدانجا گذشت
فراوان بدان شارستان دربگشت
هوش مصنوعی: از دشت وارد شد و پس از گذشتن از آن، به طور زیاد به آن مکان رسید و از آنجا به شارستان وارد شد.
همه رومیان آفرین خواندند
بپا اندرش گوهر افشاندند
هوش مصنوعی: همه رومیان به ستایش پرداختند و در آنجا جواهرات و لطافتها را منتشر کردند.
چو آباد جایی به چنگ آمدش
برآسود و چندی درنگ آمدش
هوش مصنوعی: وقتی که جایی خوب و خوشحالکننده به دستش رسید، آرامش پیدا کرد و مدتی را در آنجا ماند.
به قیصر یکی نامه بنوشت شاه
ازان باد وباران وابر سیاه
هوش مصنوعی: شاه به قیصر نامهای نوشت و در آن به وضعیت جوی و آب و هوای نامناسب اشاره کرد که شامل باد، باران و ابرهای تیره بود.
وزان شارستان سوی مانوی راند
که آن را جهاندار مانوی خواند
هوش مصنوعی: و از آن مکان، به سوی شهر مانوی حرکت کرد که آن را به نام جهاندار مانوی میشناسند.
زما نوییان هرک بیدار بود
خردمند و راد و جهاندار بود
هوش مصنوعی: هر کسی که در زمان ما هوشیار و آگاه باشد، فردی دانا، شجاع و دارای بصیرت است.
سکوبا و رهبان سوی شهریار
برفتند با هدیه و با نثار
هوش مصنوعی: سکوبا و رهبان به سوی پادشاه رفتند و با خود هدیه و نذری را همراه داشتند.
همیرفت با شاه چندی سخن
ز باران و آن شارستان کهن
هوش مصنوعی: او مدتی با شاه درباره باران و آن شهر قدیمی صحبت میکرد.
همیگفت هرکس که ما بندهایم
به گفتار خسرو سر افگندهایم
هوش مصنوعی: هر کسی که ما خدمتگزار او هستیم، به سخنان پادشاه احترام میگذارد و سر به زیر میآورد.